کافه هدایت
9.24K subscribers
1.49K photos
183 videos
202 files
540 links
● کافه هدایت ●

فیسبوک :
www.facebook.com/sadegh.hedayat.official/
Download Telegram
‌ما منتظریم، بی حوصله ایم.
نه اعتراض نکن. تا سر حدِ مرگ بی حوصله ایم، اصلا هم نمیشود انکارش کرد. خب، یک مشغولیتی پیدا می شود و ما چکار میکنیم؟ میگذاریم که تلف بشود. بیا، بگذار کاری بکنیم! همه ی اینها در یک لحظه بخار می شود و ما باز تنها میشویم، تنها در میانِ هیچی.


#ساموئل_بکت
#درانتظار_گودو


@Sadegh_Hedayat©
ما با فقر خودمان ساخته‌ایم و از بهبودی در اوضاع هم به کلی چشم پوشیده‌ایم. مضحک اینجاست که همه مرا شیک پوش معرفی می‌کنند، در صورتیکه نوکر خانه‌مان حاضر نیست لباس مرا بپوشد!

#نامه_به_حسن_شهید_نورایی
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©️
Leaving
Tomasz Mreńca
چرا من خواستم این دنیا را ترک کنم؟
برای آن که او، نمی‌گذاشت در آن، در دنیایش زندگی کنم.

#یادداشت_ها
#فرانتس_کافکا

@Sadegh_Hedayat©
هملت همیشه زودتر یا دیرتر از موعد دست به عمل می‌زد.‌ برای هملت وجودم که پدرش هر شب به سراغش می‌آید و از او می‌خواهد مرگ را تربیت کند

برای جهان که گلویم را دست به دست چرخاند
از تولدم که سرود مرگ بود
از کودکی که رخنه‌های دیوار
از تاریخ که انتشار خبرهای داغ

چاه من باش
گوشِ من باش
آخرین گل هم رویید
و زمستان بر جبین خانه‌ام نشست

امشب
تمام پنجره‌های شهر را بگشایید
نور بریزید
و بنوشید نوشداروی پس از مرگ سهراب را
جهان سخاوتمندتر از آن است که رستاخیز نکند

سعیده جهانگیری


@Sadegh_Hedayat©️
کافه هدایت
Be Persecuted – Curtain Call
...:
شاید مرسوم نباشد که تولد کسی را در کافه هدایت تبریک بگوییم ، مگر بزرگان ایران و جهان...

برای من ، تو ، از بزرگان و ادیبان هستی...

تویی که رسم درست رفتار کردن با دیگران را ، حتی در جهان پوچ و بی سرانجام (همین فضای مجازی ) را به من آموختی ...

سیاوش عزیز ، صمیمانه تولدت را تبریک میگویم...
میان قبرمان و تولد نحسمان ول معطلیم. مامایی که با هزار زور و زحمت سر ما را می‌گیرد همان قبرکَن ما است. ما مجال پیر شدن داریم. هوا پر شده از فریاد ما، اما عادت گوش آدم را سنگین می‌کند.


#ساموئل_بکت
در انتظار گودو

@Sadegh_Hedayat ©
کافه هدایت
Teahouse Radio – The Elsewhere Sleep
اما حالا، من روی این نیم‌تخت دراز کشیده‌ام، از دنیا رانده، حسرتِ خوابی را می‌کشم که سراغم نمی‌آید و فقط موقعی سراغم می‌آید که مفصل‌هایم از خستگی درد می‌کند.

فرانتس کافکا
یادداشت‌‌ها

@Sadegh_Hedayat©️
آنوقت اگر از خدا فرمان ببریم، لازم است که از خود نافرمانی کنیم.

#ملویل
#موبی_دیک

@Sadegh_Hedayat©️
شاید می‌خواهد گریه‌ام بگیرد، اما غمگین‌تر از آنم.
‏احساس غربت می‌کنم؛ احساس مرگ. جانم را شادی سرشاری پر می‌کند. چه خوب است که بمیرم تا بدانم مرگ چیست. آنوقت رازی را خواهم دانست که هیچ زنده‌ای نمی‌داند. چه راز گرانی! چه راز شگفتی! رازی که مردگان به هیچ روی از آن سخن نمی‌گویند. اگر بمیرم...اگر بمیرم...

وصال در وادی هفتم
عباس نعلبندیان


@Sadegh_Hedayat©️
‏جلال دید دیگر حتی گریه‌اش هم نمی‌آمد. همه چیز پخت و هموار و بی‌معنا بود. مرگ و زندگی. عروسی و عزا. غم و شادی. درد و لذت. [...]. تنها چیزی که حس می‌کرد افسوس بود. یک حسرت بزرگ شفانشدنی و می‌دانست آن را همیشه مثل یک داغ به دل خواهد داشت.

فیل در تاریکی
قاسم هاشمی‌ نژاد

@Sadegh_Hedayat©️
آدم باید کارش را تمام و کمال بکند تا مو لای درزش نرود. وگرنه بقیه‌اش، اینکه کی چه می‌گوید، اهمیت ندارد، وقتی حافظ شعر می‌گفته، حتما به فکر ایرادهای این و آن نبوده، اما غزلی را که می‌ساخته آنقدر کامل بوده که صد کرور سال دیگر هم رو پایه‌اش بند است... اصل مطلب یک چیز است: آدم باید با خودش سختگیر باشد.

#صادق_هدایت
نقل از #مصطفی_فرزانه


@Sadegh_Hedayat©️
بی‌خود و بی‌جهت روزها را به شب می‌رسانیم و شکر قادر بی‌همتا را بجا می‌آوریم. فصل‌ها و سال‌ها می‌آیند و می‌روند و اگرچه ما با آنها کاری نداریم مثل این‌ست که آنها با ما خیلی کارها دارند!

نامه به #شهید_نورایی
#صادق_هدایت


@Sadegh_Hedayat©️
گیاهخواری اسباب تمسخر و ریشخند آنهایی است که حقیقت آنرا نمی‌دانند؛ ما چقدر بسادگی نیاکان خودمان خندیدیم، روزی می‌آید که آیندگان به خرافات ما خواهند خندید.

#فواید_گیاهخواری
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©️
اما چرا علم شریف تاریخ تکرار می شود. برای اینکه وقاحتها و پستی ها و سستی ها و مادر قحبگی های بشر هم تکرار می شود. حیوانات بت نمی پرستند ، قلدر نمی تراشند و به کثافتکاریهای خودشان هم نمی بالند برای همین تاریخ ندارند . صفحات تاریخ بشر با خون نوشته شده ، هر قلدری که وقیح تر و درنده تر باشد و بیشتر کشتار و غارت بکند و پدر مردم را در بیاورد ، در صفحات تاریخ عزیزچسانه تر است . آنوقت موجودات احمق وازده ای که ریزه خوار خوان رجاله های تازه به دوران رسیده می باشند ، قد علم می کنند و جریان وقایع را با منافع شکم و زیر شکم خودشان تطبیق می دهند ، با جملات چسبنده ی پرطمطراق و سجع و قافیه ، پرده روی جنایات و حماقت کارنامه این قلدر ها می اندازند و اسم خودشان را مورخ می گذارند ، به این طریق افسانه به وجود می آید ، خوبیش این است که از افسانه هم درس عبرت نمی شود گرفت. تنها فایده تاریخ این است که از مطالعه اش انسان به ترقی و آینده بشر هم ناامید می شود . در هر زمان که آدمها به هم بر خورده اند این برخورد دائمی همیشه کشت وکشتار به بار آورده ، هر ملتی که به درجه تمدن رسیده ملت همسایه اش که قلدر و پاچه ورمالیده بوده به آن حمله کرده و هستیش را به باد داده است . خاصیت هر نسل آن است که آزمایش نسل گذشته را فراموش بکند . وقایع تاریخ یک فاجعه و یا رمان است که به تناسب مقتضیات وقت هر مورخی مطابق سلیقه خودش از میان هرج و مرج اسناد تاریخی بهره برداری کرده است اما به ماربطی ندارد فقط درس پستی و درندگی و کین توزی بما می آموزد .

#صادق_هدایت
#توپ_مرواری

@Sadegh_Hedayat©
این‌ رشته‌هایی‌ که‌ سرنوشت‌ تاریک ،‌غم‌انگیز ، مهیب‌ و‌ پر‌‌ از‌ کیف‌ مرا‌ تشکیل‌ میداد_ آنجایی که زندگی با مرگ به هم آمیخته میشود و تصویرهای منحرف شده به وجود می آید. میل های کشته ی دیرین، میل های محو شده و خفه شده دوباره زنده می شوند و فریاد انتقام می کشند_ در این وقت از طبیعت و دنیای ظاهری کنده می شدم و حاضر بودم که در جریان ازلی محو و نابود شوم_ چندبار با خودم زمزمه کردم: (مرگ، مرگ ... کجایی؟) همین به من تسکین داد و چشمهایم به هم رفت.

#بوف_کور
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©
Death would find my halls and flood them
Teahouse Radio
کنایتی است درین رنج روز خسته شدن

اشارتی است درین کار شب نخوابیدن

#پروین_اعتصامی


#YaR

@Sadegh_Hedayat©
شاید روزی از این تنگنا بیرون بیایم. اما حس می‌کنم که موجوداتی بی‌نام و نشان در اندرونِ من می‌لولند. با آنها چه کنم؟

من می‌دانستم نومیدی هست، اما نمی‌دانستم یعنی چه. من هم مثلِ همه خیال می‌کردم که نومیدی بیماری روح است.

اما نه، بدن زجر می‌کشد. پوست تنم درد می‌کند، سینه‌ام، دست و پایم. سرم خالی است و دلم بهم می‌خورد. و از همه بدتر این طعمی است که در دهنم است. نه خون است، نه مرگ، نه تب، اما همه‌ی اینها با هم. کافی است زبانم را تکان بدهم تا دنیا سیاه بشود و از همه‌ی موجودات نفرت کنم. چه سخت است،

چه تلخ است انسان بودن!

باید بخوابی، ساعتها بخوابی، آرام بگیری و دیگر فکر نکنی.

آلبر کامو
کالیگولا

@Sadegh_Hedayat©️
احساس می کنم که غرق در جهل هستم.
جاهل نسبت به تمام پدیده های مربوط و نامربوط. سردرگمی، کلافگی و کم حوصلگی دارد بیچاره‌ام می کند. بدتر از همه، بیگانگی ؛ هرگز تا این دوره از زندگی ام این قدر نسبت به محیط و نسبت به روابط و شرایط، دچار احساس بیگانگی نشده بوده‌ام. آیا فی الواقع روشن فکری متوقع و آزرده خاطر شده ام؟ لابد ! و بالاخره یأس و نومیدی گریبانم را چسبیده است؛ چیزی که بدون تردید، از جهل و بیگانگی من نسبت به محیط و روابط ناشی می شود؟ گمان میکنم راهی باید باشد!

#نون_نوشتن
#محمود_دولت_آبادی



@Sadegh_Hedayat©
‍ این تابلو نقاشی همیشه در بالای نیمتختِ اتاق صادق هدایت آویزان بوده است.

نظر خود صادق هدایت در مورد این نقاشی خطاب به م.ف.فرزانه به نقل از فرزانه : شناختی؟ این دیو است، دیو خشمگین. غصه دار. وامانده. لابد شاخ هم دارد ولی نقاش طوری بالایش را قطع کرده که شاخ ها دیده نمیشود ... چند تا کار دیگر ازش (وروبل) دیدم که خیلی مبتذل بود. این یکی استثنائی است. من بخصوص از این حالت غمناکش خوشم میآید. دیو، دیو باشد آنهم دیو محزون.

در سال ۱۸۵۶ میلادی میخائیل وروبل نقاش معروف متولد شد. او از استعدادهای زیادی برخوردار بود. او به عنوان نقاش تابلوها، نقاشی های تزئینی تو دیواری، تصاویر کتاب ها معروف بود. پس از آمدن به مسکو، او یکی از اعضای فعال گروه نقاشان مامونتوف شد. تابلوهایی مانند « ملکه قوها»، « شیطان» و « یاس» نمونه های درخشان مدرن و سمبولیزم روسی و جهان شده اند. اکثر آثار این نقاش بزرگ در گالری تریتیاکوف مسکو نگهداری می شوند.

@Sadegh_Hedayat©
روشن است که وقتی هدایت درخواست علامه دهخدا را برای نوشتن شرح‌حالی‌ از خود رد می‌کند آنچه از وی به‌جا مانده، زیر نوعی فشار و محذور بوده است. درواقع هدایت با این سطرها کوشش کرده است چیزی دربارۀ خودش ننویسد:

من همان‌قدر از شرح‌حال خودم رَم می‌کنم که درمقابل تبلیغات امریکایی‌مآبانه. آیا دانستن تاریخ تولدم به‌درد چه‌ کسی می‌خورد؟ اگر برای استخراج زایچه‌ام است این مطلب فقط باید طرف توجه خودم باشد. اگرچه از شما چه پنهان، بارها با منجمان مشورت کرده‌ام؛ پیش‌بینی‌ آن‌ها هیچ‌گاه حقیقت نداشته‌. اگر برای علاقهٔ خوانندگان است باید اول مراجعه به آرای عمومی آن‌ها کرد. چون اگر خودم پیش‌دستی بکنم مثل این است که برای جزئیات احمقانهٔ زندگیم قدر و قیمتی قائل شده باشم. به‌علاوه خیلی از جزئیات است که همیشه انسان سعی می‌کند از دریچهٔ چشم دیگران خودش را قضاوت بکند و از این جهت مراجعه به عقیدهٔ خود آن‌ها مناسب‌تر خواهد بود؛ مثلاً اندازهٔ اندامم را خیاطی که برایم لباس دوخته بهتر می‌داند و پینه‌دوز سرگذر هم بهتر می‌داند که کفش من از کدام طرف ساییده می‌شود. این توضیحات همیشه مرا به یاد بازار چارپایان می‌اندازد که یابوی پیری را در معرض فروش می‌گذارند و برای جلب مشتری به صدای بلند جزئیاتی از سن و خصایل و عیوبش نقل می‌کنند.
از این گذشته شرح‌حال من هیچ نکتهٔ برجسته‌ای دربرندارد. نه پیش‌آمد قابل‌ِتوجهی در آن رخ داده، نه عنوانی داشته‌ام، نه دیپلم مهمی در دست دارم و نه در مدرسه شاگرد درخشانی بوده‌ام؛ بلکه برعکس، همیشه با عدم موفقیت روبه‌رو شده‌ام. در اداراتی که کار کرده‌ام همیشه عضو مبهم و گمنامی بوده‌ام و رؤسایم از من دل خونی داشته‌اند به‌طوری‌که هروقت استعفا داده‌ام با شادی هذیان‌آوری پذیرفته شده‌‌ است. روی‌هم‌رفته، موجود وازدهٔ بی‌مصرف، قضاوت محیط دربارهٔ من می‌باشد و شاید هم حقیقت در همین باشد.

@Sadegh_Hedayat©️