کافه هدایت
#نوشتاری_درباره #بوف_کور #صادق_هدایت (تحلیلی نمادین) #نوید_چیت_ساز #بخش_اول #صادق_هدایت رویا در حفظ تعادل روانی ما بسیار اهمیت دارد و باید به پیامهای آن توجه کرد. این گفته کارل گوستاو یونگ روانپزشک سوییسی در کتاب انسان و سمبولهایش می باشد . اما چه ارتباطی…
#نوشتاری_درباره #بوف_کور #صادق_هدایت (تحلیلی نمادین)
#نوید_چیت_ساز
#بخش_دوم
#صادق_هدایت
در قسمتی از این داستان یا به عبارتی این کابوس؛ راوی، زن اثیری را ميبيند که گل نیلوفر کبودی را به پیرمرد قوزی خنزرپنزری تعارف می کند.
گل نیلوفر نماد کمال است. زیرا برگها گلها و میوه اش دایره ای شکلند. ودایره خود از این جهت که کاملترین شکل است نماد کمال به شمار میآید. نیلوفر یعنی شکفتن معنوی. زیرا ریشههایش در لجن است و با این حال به سمت بالا و آسمان میروید از آبهای تیره خارج میشود و گلهایش زیر نور خورشید و روشنایی آسمان رشد میکنند.
نیلوفر کمال زیبایی نیز به شمار میرود. ریشههای نیلوفر مظهر ماندگاری و ساقه اش نماد بند ناف است که انسان را به اصلش پیوند میدهد و گلش پرتو خورشید را تداعی میکند. نیلوفر نماد انسان فوق العاده یا تولد الهی است زیرا بدون هیچ ناپاکی از آبهای گل الود خارج میشود.
در نقوش تخت جمشید و بیستون از این نماد استفاده شده است.
و اما نیلوفر کبود نماد ماتم هم می باشد.
پیرمرد خنزرپنزری: او نماد مرگ است. آنچه که بطرز هولناکی بر کل داستان سایه افکنده است. گویی هر آنچه در داستان به نوعی نابود میشود، می میرد بطور غیر مستقیم تحت تاثیر اوست. او پاره ای از خود راوی است. راوی در آخر داستان به پیرمرد خنزرپنزری تبدیل می شود.
اینجاست که میتوان به تناقض های نهفته در شخصیت پیچیده راوی داستان پی برد.
زن اثیری گل نیلوفر کبودی را به پیرمرد خنزرپنزری تعارف می کند...
شاید اشاره ای باشد به آنکه مرد زندگی و عشق متعالی خود را به مرگ تقدیم می کند....
@Sadegh_Hedayat©️
#نوید_چیت_ساز
#بخش_دوم
#صادق_هدایت
در قسمتی از این داستان یا به عبارتی این کابوس؛ راوی، زن اثیری را ميبيند که گل نیلوفر کبودی را به پیرمرد قوزی خنزرپنزری تعارف می کند.
گل نیلوفر نماد کمال است. زیرا برگها گلها و میوه اش دایره ای شکلند. ودایره خود از این جهت که کاملترین شکل است نماد کمال به شمار میآید. نیلوفر یعنی شکفتن معنوی. زیرا ریشههایش در لجن است و با این حال به سمت بالا و آسمان میروید از آبهای تیره خارج میشود و گلهایش زیر نور خورشید و روشنایی آسمان رشد میکنند.
نیلوفر کمال زیبایی نیز به شمار میرود. ریشههای نیلوفر مظهر ماندگاری و ساقه اش نماد بند ناف است که انسان را به اصلش پیوند میدهد و گلش پرتو خورشید را تداعی میکند. نیلوفر نماد انسان فوق العاده یا تولد الهی است زیرا بدون هیچ ناپاکی از آبهای گل الود خارج میشود.
در نقوش تخت جمشید و بیستون از این نماد استفاده شده است.
و اما نیلوفر کبود نماد ماتم هم می باشد.
پیرمرد خنزرپنزری: او نماد مرگ است. آنچه که بطرز هولناکی بر کل داستان سایه افکنده است. گویی هر آنچه در داستان به نوعی نابود میشود، می میرد بطور غیر مستقیم تحت تاثیر اوست. او پاره ای از خود راوی است. راوی در آخر داستان به پیرمرد خنزرپنزری تبدیل می شود.
اینجاست که میتوان به تناقض های نهفته در شخصیت پیچیده راوی داستان پی برد.
زن اثیری گل نیلوفر کبودی را به پیرمرد خنزرپنزری تعارف می کند...
شاید اشاره ای باشد به آنکه مرد زندگی و عشق متعالی خود را به مرگ تقدیم می کند....
@Sadegh_Hedayat©️
کافه هدایت
#نوشتاری_درباره #بوف_کور #صادق_هدایت (تحلیلی نمادین) #نوید_چیت_ساز #بخش_دوم #صادق_هدایت در قسمتی از این داستان یا به عبارتی این کابوس؛ راوی، زن اثیری را ميبيند که گل نیلوفر کبودی را به پیرمرد قوزی خنزرپنزری تعارف می کند. گل نیلوفر نماد کمال است. زیرا برگها…
#نوشتاری_درباره #بوف_کور #صادق_هدایت (تحلیلی نمادین)
#نوید_چیت_ساز
#بخش_سوم
#صادق_هدایت
کوزه نماد دیگری است که صادق هدایت در داستان کابوس گونه خود آنرا بکار می برد.
در قسمتی از داستان پیرمرد گورکن به راوی کوزه ای قدیمی اهدا می کند:
امروز رفتم يه قبر بکنم این گلدون از زیر خاک دراومد...من این کوزه رو بتو میدم، به یادگار من داشته باش.
راوی روی کوزه نقاشی زن اثیری را می بیند که کاملاً مشابه نقاشی خودش از زن اثیری است.
کوزه نماد چرخش زندگی است. انسان از خاک سرشته شده است و پس از مرگ به خاک سپرده می شود، اگر چه از خاکش کوزه می سازند.
در گورستان کوزه ای با نقش معشوق ٍ راوی(زن اثیری) توسط پیرمرد گورکن،که نماد مرگ است،به راوی هدیه میشود تا شاید به او یادآور شود که معشوقش(آنچه نماد زندگی، عشق و آفرینش است) میراست...اما گویی راوی تلویحاً اشاره دارد که او نامیراست، و بصورت نقشی بر کوزه ای از دل خاک آنهم توسط پیرمرد گورکن به او بازمی گردد...
خیام در رباعیاتش از این نماد(کوزه) بسیار بهره برده است:
این کوزه چو من عاشق زاری بوده است
در بند سر زلف نگاری بوده است
این دستی که بر گردن او میبینی
دستی است که بر گردن یاری بوده است
@Sadegh_Hedayat©️
#نوید_چیت_ساز
#بخش_سوم
#صادق_هدایت
کوزه نماد دیگری است که صادق هدایت در داستان کابوس گونه خود آنرا بکار می برد.
در قسمتی از داستان پیرمرد گورکن به راوی کوزه ای قدیمی اهدا می کند:
امروز رفتم يه قبر بکنم این گلدون از زیر خاک دراومد...من این کوزه رو بتو میدم، به یادگار من داشته باش.
راوی روی کوزه نقاشی زن اثیری را می بیند که کاملاً مشابه نقاشی خودش از زن اثیری است.
کوزه نماد چرخش زندگی است. انسان از خاک سرشته شده است و پس از مرگ به خاک سپرده می شود، اگر چه از خاکش کوزه می سازند.
در گورستان کوزه ای با نقش معشوق ٍ راوی(زن اثیری) توسط پیرمرد گورکن،که نماد مرگ است،به راوی هدیه میشود تا شاید به او یادآور شود که معشوقش(آنچه نماد زندگی، عشق و آفرینش است) میراست...اما گویی راوی تلویحاً اشاره دارد که او نامیراست، و بصورت نقشی بر کوزه ای از دل خاک آنهم توسط پیرمرد گورکن به او بازمی گردد...
خیام در رباعیاتش از این نماد(کوزه) بسیار بهره برده است:
این کوزه چو من عاشق زاری بوده است
در بند سر زلف نگاری بوده است
این دستی که بر گردن او میبینی
دستی است که بر گردن یاری بوده است
@Sadegh_Hedayat©️
کافه هدایت
#نوشتاری_درباره #بوف_کور #صادق_هدایت (تحلیلی نمادین) #نوید_چیت_ساز #بخش_سوم #صادق_هدایت کوزه نماد دیگری است که صادق هدایت در داستان کابوس گونه خود آنرا بکار می برد. در قسمتی از داستان پیرمرد گورکن به راوی کوزه ای قدیمی اهدا می کند: امروز رفتم يه قبر بکنم…
#نوشتاری_درباره #بوف_کور #صادق_هدایت (تحلیلی نمادین)
#نوید_چیت_ساز
#بخش_چهارم
#صادق_هدایت
بوف کور: عنوان کتاب؛ نمادی که نویسنده برای کتابش برگزیده است.
نخست نگاهی بیندازیم به نماد بوف یا همان جغد و مفهوم آن در اندیشه ها و اساطیرِ فرهنگ های مختلف...
در دانشنامه بریتانیکا آمده است که جغد به دلیل حضورش در شب و صدای جیغ وارش سمبل رازآمیزی و آن جهانی بودن بوده است. عادات مرموز جغدان، پرواز بیصدا و آمد و شد روحوار است که آنها را به موضوعی برای خرافات و حتی ترس در بسیاری از نقاط جهان تبدیل کرده است. از سوی دیگر همین آنجهانی بودن جغد، این باور را تقویت کرده است که جغد میتواند پیشگویی کند، به عبارت دیگر به دلیل ارتباط وهمآورش با آن جهان، دیدار او میتواند خوشیمن و یا بدشگون باشد. به این ترتیب جغدها مظهر هوشی خاموش، دانشی ویرانگر و یا برعکس، مظهر خوشیمنی بودهاند. آنان برای انسان که در سکوت به رفتار و صدای ایشان گوش میداده یادآور شب، ماه و حتی زن بودهاند چه، آنان رازآمیز و دورویه مینمودهاند. بسیاری در جهان به قدرت درمانگری بزرگ جغد و دارویی که از بدن و بهویژه چشمهای او تهیه میشود، ایمان داشتهاند.
در باور مردمان یونان باستان، الههای به نام آتنا وجود داشته که همواره جغدی کوچک تصویر او را همراهی میکرده است. این الهه که ایزدبانوی تمدن، خرد، قدرت، فنون، مهارت و دادگری بوده، موجب شده است که جغد نیز به نشانهی دانایی در یونان باستان تبدیل شود.
در روم باستان، مینروا شکل دیگری از ایزدبانوی آتنا محسوب میشده که همان کارکردهای او را داشته است. او نگاهبان مردم آتن بوده و آتنیها پانتئون آکروپولیس را به نام او ساختند، پس باورهای یونانی در مورد جغد که به ایزدبانوی آتنا بازمیگشت در روم نیز پذیرفته شد. از سوی دیگر رومیان جغد را پرندهای در ارتباط با مراسم تدفین میشناختند و دیدن جغد را در روز، بدیمن میدانستند. از سوی دیگر رومیان جغد را پرندهای در ارتباط با مراسم تدفین میشناختند و دیدن جغد را در روز، بدیمن میدانستند. در کتاب دوازدهم آنائید ویرژیل، پیش از آن که ترنس به سوی آخرین مبارزهاش برود، جغدی ظاهر میشود که نشان از مرگ وی در این مبارزه دارد.
در اسطورههای هندو، لکشمی، الهه ثروت، بر جغدی سوار است، بر این اساس میتوان گفت که جغد پرندهای خوش یمن محسوب میشده است و اگر در کنار خانهای مسکن میگرفته، نشان اقبال خوب بوده است، اما چنان که در دایرهًْالمعارف جهان اسلام آمده است، در اساطیر هند و ایرانی، جغد نماینده یمه (همان جم در ایران باستان و خدای مرگ در میان هندیان) بوده است.
در مصر باستان جغد راهنمای ارواح مردگان به جهان زندگان محسوب میشده است، پس مصریان او را با پای شکسته نشان میدادهاند تا بدین ترتیب از بازگشت پرنده مرگ به زندگی جلوگیری کنند. در هیروگلیف مصری جغد پاشکسته نشانگر حرف«ام» بوده است. در کنیا نیز چون مصر بر این باور بودند که جغد نشانهی مرگ است و اگر کسی جغدی میدید یا صدایش را میشنید، باور داشت که کسی میمیرد.
در باور مردم فرانسه جغد گوش دار(تالابی) سمبل خرد بوده و جغد بدون گوش بدیمن محسوب میشده است. مردم ولز در بریتانیای کنونی اسطورهای در مورد جغد دارند که در این اسطوره جغد زنی جفاکار محسوب میشود که توسط همسرش به صورت جغد درآمده است و به عنوان مجازات و پادافره مورد نفرت دیگر پرندگان قرار گرفته است. در کشور اسکاندیناوی فنلاند جغد مظهر دو ضد است هم خرد و دانایی و هم کندذهنی. در فرهنگ ژاپنی نیز جغد بسته به گونهاش از هر دو جنبه مثبت و منفی دیده شده است.
در قاره امریکا نیز عموماً جغد سمبل مرگ محسوب میشده است. در قبایل آزتک خدای مرگ معمولاً به شکل جغد نمایش داده میشد. اما مردم باستانی پرو جغد را پرستش میکردند و او را به تصویر میکشیدند.
در میان اعراب پیش از اسلام چنانکه در دانشنامه جهان اسلام آمده است، جغد خرافات و افسانههایی ویژه خود و در ارتباط با مرگ داشته است. آنان باور داشتند که وقتی کسی میمیرد روانش به صورت جغد بر بالای گور او شیون میکند (اشاره به صدای مویهوار جغد). اعراب پس از اسلام نیز، اگرچه نقل است که پیامبر اسلام ایشان را از این خرافات پرهیز داده بوده است؛ اما همچنان به پرواز و آواز پرندگان بدیمن، چون کلاغ و بوم، فال بد (طیره) میزدهاند.
@Sadegh_Hedayat©️
#نوید_چیت_ساز
#بخش_چهارم
#صادق_هدایت
بوف کور: عنوان کتاب؛ نمادی که نویسنده برای کتابش برگزیده است.
نخست نگاهی بیندازیم به نماد بوف یا همان جغد و مفهوم آن در اندیشه ها و اساطیرِ فرهنگ های مختلف...
در دانشنامه بریتانیکا آمده است که جغد به دلیل حضورش در شب و صدای جیغ وارش سمبل رازآمیزی و آن جهانی بودن بوده است. عادات مرموز جغدان، پرواز بیصدا و آمد و شد روحوار است که آنها را به موضوعی برای خرافات و حتی ترس در بسیاری از نقاط جهان تبدیل کرده است. از سوی دیگر همین آنجهانی بودن جغد، این باور را تقویت کرده است که جغد میتواند پیشگویی کند، به عبارت دیگر به دلیل ارتباط وهمآورش با آن جهان، دیدار او میتواند خوشیمن و یا بدشگون باشد. به این ترتیب جغدها مظهر هوشی خاموش، دانشی ویرانگر و یا برعکس، مظهر خوشیمنی بودهاند. آنان برای انسان که در سکوت به رفتار و صدای ایشان گوش میداده یادآور شب، ماه و حتی زن بودهاند چه، آنان رازآمیز و دورویه مینمودهاند. بسیاری در جهان به قدرت درمانگری بزرگ جغد و دارویی که از بدن و بهویژه چشمهای او تهیه میشود، ایمان داشتهاند.
در باور مردمان یونان باستان، الههای به نام آتنا وجود داشته که همواره جغدی کوچک تصویر او را همراهی میکرده است. این الهه که ایزدبانوی تمدن، خرد، قدرت، فنون، مهارت و دادگری بوده، موجب شده است که جغد نیز به نشانهی دانایی در یونان باستان تبدیل شود.
در روم باستان، مینروا شکل دیگری از ایزدبانوی آتنا محسوب میشده که همان کارکردهای او را داشته است. او نگاهبان مردم آتن بوده و آتنیها پانتئون آکروپولیس را به نام او ساختند، پس باورهای یونانی در مورد جغد که به ایزدبانوی آتنا بازمیگشت در روم نیز پذیرفته شد. از سوی دیگر رومیان جغد را پرندهای در ارتباط با مراسم تدفین میشناختند و دیدن جغد را در روز، بدیمن میدانستند. از سوی دیگر رومیان جغد را پرندهای در ارتباط با مراسم تدفین میشناختند و دیدن جغد را در روز، بدیمن میدانستند. در کتاب دوازدهم آنائید ویرژیل، پیش از آن که ترنس به سوی آخرین مبارزهاش برود، جغدی ظاهر میشود که نشان از مرگ وی در این مبارزه دارد.
در اسطورههای هندو، لکشمی، الهه ثروت، بر جغدی سوار است، بر این اساس میتوان گفت که جغد پرندهای خوش یمن محسوب میشده است و اگر در کنار خانهای مسکن میگرفته، نشان اقبال خوب بوده است، اما چنان که در دایرهًْالمعارف جهان اسلام آمده است، در اساطیر هند و ایرانی، جغد نماینده یمه (همان جم در ایران باستان و خدای مرگ در میان هندیان) بوده است.
در مصر باستان جغد راهنمای ارواح مردگان به جهان زندگان محسوب میشده است، پس مصریان او را با پای شکسته نشان میدادهاند تا بدین ترتیب از بازگشت پرنده مرگ به زندگی جلوگیری کنند. در هیروگلیف مصری جغد پاشکسته نشانگر حرف«ام» بوده است. در کنیا نیز چون مصر بر این باور بودند که جغد نشانهی مرگ است و اگر کسی جغدی میدید یا صدایش را میشنید، باور داشت که کسی میمیرد.
در باور مردم فرانسه جغد گوش دار(تالابی) سمبل خرد بوده و جغد بدون گوش بدیمن محسوب میشده است. مردم ولز در بریتانیای کنونی اسطورهای در مورد جغد دارند که در این اسطوره جغد زنی جفاکار محسوب میشود که توسط همسرش به صورت جغد درآمده است و به عنوان مجازات و پادافره مورد نفرت دیگر پرندگان قرار گرفته است. در کشور اسکاندیناوی فنلاند جغد مظهر دو ضد است هم خرد و دانایی و هم کندذهنی. در فرهنگ ژاپنی نیز جغد بسته به گونهاش از هر دو جنبه مثبت و منفی دیده شده است.
در قاره امریکا نیز عموماً جغد سمبل مرگ محسوب میشده است. در قبایل آزتک خدای مرگ معمولاً به شکل جغد نمایش داده میشد. اما مردم باستانی پرو جغد را پرستش میکردند و او را به تصویر میکشیدند.
در میان اعراب پیش از اسلام چنانکه در دانشنامه جهان اسلام آمده است، جغد خرافات و افسانههایی ویژه خود و در ارتباط با مرگ داشته است. آنان باور داشتند که وقتی کسی میمیرد روانش به صورت جغد بر بالای گور او شیون میکند (اشاره به صدای مویهوار جغد). اعراب پس از اسلام نیز، اگرچه نقل است که پیامبر اسلام ایشان را از این خرافات پرهیز داده بوده است؛ اما همچنان به پرواز و آواز پرندگان بدیمن، چون کلاغ و بوم، فال بد (طیره) میزدهاند.
@Sadegh_Hedayat©️
#نوشتاری_درباره #بوف_کور #صادق_هدایت (تحلیلی نمادین)
#نوید_چیت_ساز
#بخش_اول
#صادق_هدایت
رویا در حفظ تعادل روانی ما بسیار اهمیت دارد و باید به پیامهای آن توجه کرد.
این گفته کارل گوستاو یونگ روانپزشک سوییسی در کتاب انسان و سمبولهایش می باشد . اما چه ارتباطی به بوف کور دارد؟! در واقع داستان بوف کور را باید همچون یک رویا تلقی و تفسیر کرد. ساختار داستان همچون یک رویای سیاه یا کابوس است. همانگونه که قوانین حاکم بر رویا با منطق حاكم بر زندگی روزمره متفاوت است، نمی توان آنرا با معیارهای دنیای بیداری سنجید.
بنابراین برای فهم آن نباید بدنبال یک داستان خطی بود. زمان و مکان در داستان حالتی خیالی و رویا گونه دارد و همچنین نمادین(سمبولیک).
رویاها و تفسیر آنها از اهمیت زیادی برخوردارند زیرا میتوانند بیان کننده ضمیر ناخودآگاه ما باشند در واقع میتوانند آینه ای باشند از روان ما؛ نگرانی هایمان، ترسهایمان، شادی هایمان، غم هایمان و...آنچه که در بیداری و در دنیای به اصطلاح منطقی از نظر مخفی میشوند، اما بر رفتارمان موثر. هنگام خواب همه چیز کنار می رود فقط خودمان هستيم و درونمان...
و اما داستان های رویا گونه از آن جهت اهمیت دارند که میتوانند بیانگر ضمیر ناخودآگاه جمعی ِگروهی از مردم یا حتی ملتی یا حتی بشریت باشند. مانند داستان شازده کوچولو، مسخ یا بوف کور.
نمادها در رویاها نقشی اساسی ایفا می کنند بنابراین تفسیر نمادها در تفسیر رویاها نقشی کلیدی دارند.
چنانچه گفته شد بوف کور همچون یک رویاست. این داستان شامل نمادهای متعددی است از جمله راوی داستان، دختر زیبای سیه چشم، گل نیلوفر، کوزه و پیرمرد کریه قوزیِ خنزرپنزری...
راوی داستان مردی نقاش است که گویی در کابوسی ترسناک گیرافتاده است. کابوسی مرگبار که گریزی از آن نمی بیند.
همه ما گاهی در خواب دچار کابوسی نفس گیر می شویم که اگر چه می دانیم خواب میبینیم اما توان بيدار شدنمان از آن خواب نيست.
شاید شاخص ترین نماد یا همان سمبول ِداستان بوف کور ، مرد راوی است؛ مردی که زندگی خود را سراسر بدبختی می داند. مرد راوی می تواند نمادی از خود نویسنده یا انسان باشد.
در این کابوس مرد راوی، زنی را می بیند که عشقی عمیق در او برمی انگیزد. زن اثیری، زنی با شادی غم انگیز(به تعبیر صادق هدایت) ، زنی زیبا با چشمانی درشت و سیاه؛ راوی زندگی اندوهبار خود را در آن چشمها ميبيند.
می توان گفت زن مظهر زایش و زندگی است. به تعبیری آن زن اثیری که عشقی عمیق در او بر می انگیزد نمادی از زندگی اندوهبار اوست.
در اینجا میتوان به مفهوم نهفته درعبارت شادی غم انگیز پی برد.
@Sadegh_Hedayat©️
#نوید_چیت_ساز
#بخش_اول
#صادق_هدایت
رویا در حفظ تعادل روانی ما بسیار اهمیت دارد و باید به پیامهای آن توجه کرد.
این گفته کارل گوستاو یونگ روانپزشک سوییسی در کتاب انسان و سمبولهایش می باشد . اما چه ارتباطی به بوف کور دارد؟! در واقع داستان بوف کور را باید همچون یک رویا تلقی و تفسیر کرد. ساختار داستان همچون یک رویای سیاه یا کابوس است. همانگونه که قوانین حاکم بر رویا با منطق حاكم بر زندگی روزمره متفاوت است، نمی توان آنرا با معیارهای دنیای بیداری سنجید.
بنابراین برای فهم آن نباید بدنبال یک داستان خطی بود. زمان و مکان در داستان حالتی خیالی و رویا گونه دارد و همچنین نمادین(سمبولیک).
رویاها و تفسیر آنها از اهمیت زیادی برخوردارند زیرا میتوانند بیان کننده ضمیر ناخودآگاه ما باشند در واقع میتوانند آینه ای باشند از روان ما؛ نگرانی هایمان، ترسهایمان، شادی هایمان، غم هایمان و...آنچه که در بیداری و در دنیای به اصطلاح منطقی از نظر مخفی میشوند، اما بر رفتارمان موثر. هنگام خواب همه چیز کنار می رود فقط خودمان هستيم و درونمان...
و اما داستان های رویا گونه از آن جهت اهمیت دارند که میتوانند بیانگر ضمیر ناخودآگاه جمعی ِگروهی از مردم یا حتی ملتی یا حتی بشریت باشند. مانند داستان شازده کوچولو، مسخ یا بوف کور.
نمادها در رویاها نقشی اساسی ایفا می کنند بنابراین تفسیر نمادها در تفسیر رویاها نقشی کلیدی دارند.
چنانچه گفته شد بوف کور همچون یک رویاست. این داستان شامل نمادهای متعددی است از جمله راوی داستان، دختر زیبای سیه چشم، گل نیلوفر، کوزه و پیرمرد کریه قوزیِ خنزرپنزری...
راوی داستان مردی نقاش است که گویی در کابوسی ترسناک گیرافتاده است. کابوسی مرگبار که گریزی از آن نمی بیند.
همه ما گاهی در خواب دچار کابوسی نفس گیر می شویم که اگر چه می دانیم خواب میبینیم اما توان بيدار شدنمان از آن خواب نيست.
شاید شاخص ترین نماد یا همان سمبول ِداستان بوف کور ، مرد راوی است؛ مردی که زندگی خود را سراسر بدبختی می داند. مرد راوی می تواند نمادی از خود نویسنده یا انسان باشد.
در این کابوس مرد راوی، زنی را می بیند که عشقی عمیق در او برمی انگیزد. زن اثیری، زنی با شادی غم انگیز(به تعبیر صادق هدایت) ، زنی زیبا با چشمانی درشت و سیاه؛ راوی زندگی اندوهبار خود را در آن چشمها ميبيند.
می توان گفت زن مظهر زایش و زندگی است. به تعبیری آن زن اثیری که عشقی عمیق در او بر می انگیزد نمادی از زندگی اندوهبار اوست.
در اینجا میتوان به مفهوم نهفته درعبارت شادی غم انگیز پی برد.
@Sadegh_Hedayat©️
کافه هدایت
#نوشتاری_درباره #بوف_کور #صادق_هدایت (تحلیلی نمادین) #نوید_چیت_ساز #بخش_اول #صادق_هدایت رویا در حفظ تعادل روانی ما بسیار اهمیت دارد و باید به پیامهای آن توجه کرد. این گفته کارل گوستاو یونگ روانپزشک سوییسی در کتاب انسان و سمبولهایش می باشد . اما چه ارتباطی…
#نوشتاری_درباره #بوف_کور #صادق_هدایت (تحلیلی نمادین)
#نوید_چیت_ساز
#بخش_دوم
#صادق_هدایت
در قسمتی از این داستان یا به عبارتی این کابوس؛ راوی، زن اثیری را ميبيند که گل نیلوفر کبودی را به پیرمرد قوزی خنزرپنزری تعارف می کند.
گل نیلوفر نماد کمال است. زیرا برگها گلها و میوه اش دایره ای شکلند. ودایره خود از این جهت که کاملترین شکل است نماد کمال به شمار میآید. نیلوفر یعنی شکفتن معنوی. زیرا ریشههایش در لجن است و با این حال به سمت بالا و آسمان میروید از آبهای تیره خارج میشود و گلهایش زیر نور خورشید و روشنایی آسمان رشد میکنند.
نیلوفر کمال زیبایی نیز به شمار میرود. ریشههای نیلوفر مظهر ماندگاری و ساقه اش نماد بند ناف است که انسان را به اصلش پیوند میدهد و گلش پرتو خورشید را تداعی میکند. نیلوفر نماد انسان فوق العاده یا تولد الهی است زیرا بدون هیچ ناپاکی از آبهای گل الود خارج میشود.
در نقوش تخت جمشید و بیستون از این نماد استفاده شده است.
و اما نیلوفر کبود نماد ماتم هم می باشد.
پیرمرد خنزرپنزری: او نماد مرگ است. آنچه که بطرز هولناکی بر کل داستان سایه افکنده است. گویی هر آنچه در داستان به نوعی نابود میشود، می میرد بطور غیر مستقیم تحت تاثیر اوست. او پاره ای از خود راوی است. راوی در آخر داستان به پیرمرد خنزرپنزری تبدیل می شود.
اینجاست که میتوان به تناقض های نهفته در شخصیت پیچیده راوی داستان پی برد.
زن اثیری گل نیلوفر کبودی را به پیرمرد خنزرپنزری تعارف می کند...
شاید اشاره ای باشد به آنکه مرد زندگی و عشق متعالی خود را به مرگ تقدیم می کند....
@Sadegh_Hedayat©️
#نوید_چیت_ساز
#بخش_دوم
#صادق_هدایت
در قسمتی از این داستان یا به عبارتی این کابوس؛ راوی، زن اثیری را ميبيند که گل نیلوفر کبودی را به پیرمرد قوزی خنزرپنزری تعارف می کند.
گل نیلوفر نماد کمال است. زیرا برگها گلها و میوه اش دایره ای شکلند. ودایره خود از این جهت که کاملترین شکل است نماد کمال به شمار میآید. نیلوفر یعنی شکفتن معنوی. زیرا ریشههایش در لجن است و با این حال به سمت بالا و آسمان میروید از آبهای تیره خارج میشود و گلهایش زیر نور خورشید و روشنایی آسمان رشد میکنند.
نیلوفر کمال زیبایی نیز به شمار میرود. ریشههای نیلوفر مظهر ماندگاری و ساقه اش نماد بند ناف است که انسان را به اصلش پیوند میدهد و گلش پرتو خورشید را تداعی میکند. نیلوفر نماد انسان فوق العاده یا تولد الهی است زیرا بدون هیچ ناپاکی از آبهای گل الود خارج میشود.
در نقوش تخت جمشید و بیستون از این نماد استفاده شده است.
و اما نیلوفر کبود نماد ماتم هم می باشد.
پیرمرد خنزرپنزری: او نماد مرگ است. آنچه که بطرز هولناکی بر کل داستان سایه افکنده است. گویی هر آنچه در داستان به نوعی نابود میشود، می میرد بطور غیر مستقیم تحت تاثیر اوست. او پاره ای از خود راوی است. راوی در آخر داستان به پیرمرد خنزرپنزری تبدیل می شود.
اینجاست که میتوان به تناقض های نهفته در شخصیت پیچیده راوی داستان پی برد.
زن اثیری گل نیلوفر کبودی را به پیرمرد خنزرپنزری تعارف می کند...
شاید اشاره ای باشد به آنکه مرد زندگی و عشق متعالی خود را به مرگ تقدیم می کند....
@Sadegh_Hedayat©️
کافه هدایت
#نوشتاری_درباره #بوف_کور #صادق_هدایت (تحلیلی نمادین) #نوید_چیت_ساز #بخش_دوم #صادق_هدایت در قسمتی از این داستان یا به عبارتی این کابوس؛ راوی، زن اثیری را ميبيند که گل نیلوفر کبودی را به پیرمرد قوزی خنزرپنزری تعارف می کند. گل نیلوفر نماد کمال است. زیرا برگها…
#نوشتاری_درباره #بوف_کور #صادق_هدایت (تحلیلی نمادین)
#نوید_چیت_ساز
#بخش_سوم
#صادق_هدایت
کوزه نماد دیگری است که صادق هدایت در داستان کابوس گونه خود آنرا بکار می برد.
در قسمتی از داستان پیرمرد گورکن به راوی کوزه ای قدیمی اهدا می کند:
امروز رفتم يه قبر بکنم این گلدون از زیر خاک دراومد...من این کوزه رو بتو میدم، به یادگار من داشته باش.
راوی روی کوزه نقاشی زن اثیری را می بیند که کاملاً مشابه نقاشی خودش از زن اثیری است.
کوزه نماد چرخش زندگی است. انسان از خاک سرشته شده است و پس از مرگ به خاک سپرده می شود، اگر چه از خاکش کوزه می سازند.
در گورستان کوزه ای با نقش معشوق ٍ راوی(زن اثیری) توسط پیرمرد گورکن،که نماد مرگ است،به راوی هدیه میشود تا شاید به او یادآور شود که معشوقش(آنچه نماد زندگی، عشق و آفرینش است) میراست...اما گویی راوی تلویحاً اشاره دارد که او نامیراست، و بصورت نقشی بر کوزه ای از دل خاک آنهم توسط پیرمرد گورکن به او بازمی گردد...
خیام در رباعیاتش از این نماد(کوزه) بسیار بهره برده است:
این کوزه چو من عاشق زاری بوده است
در بند سر زلف نگاری بوده است
این دستی که بر گردن او میبینی
دستی است که بر گردن یاری بوده است
@Sadegh_Hedayat©️
#نوید_چیت_ساز
#بخش_سوم
#صادق_هدایت
کوزه نماد دیگری است که صادق هدایت در داستان کابوس گونه خود آنرا بکار می برد.
در قسمتی از داستان پیرمرد گورکن به راوی کوزه ای قدیمی اهدا می کند:
امروز رفتم يه قبر بکنم این گلدون از زیر خاک دراومد...من این کوزه رو بتو میدم، به یادگار من داشته باش.
راوی روی کوزه نقاشی زن اثیری را می بیند که کاملاً مشابه نقاشی خودش از زن اثیری است.
کوزه نماد چرخش زندگی است. انسان از خاک سرشته شده است و پس از مرگ به خاک سپرده می شود، اگر چه از خاکش کوزه می سازند.
در گورستان کوزه ای با نقش معشوق ٍ راوی(زن اثیری) توسط پیرمرد گورکن،که نماد مرگ است،به راوی هدیه میشود تا شاید به او یادآور شود که معشوقش(آنچه نماد زندگی، عشق و آفرینش است) میراست...اما گویی راوی تلویحاً اشاره دارد که او نامیراست، و بصورت نقشی بر کوزه ای از دل خاک آنهم توسط پیرمرد گورکن به او بازمی گردد...
خیام در رباعیاتش از این نماد(کوزه) بسیار بهره برده است:
این کوزه چو من عاشق زاری بوده است
در بند سر زلف نگاری بوده است
این دستی که بر گردن او میبینی
دستی است که بر گردن یاری بوده است
@Sadegh_Hedayat©️
#نوشتاری_درباره #بوف_کور #صادق_هدایت (تحلیلی نمادین)
#نوید_چیت_ساز
#بخش_اول
#صادق_هدایت
رویا در حفظ تعادل روانی ما بسیار اهمیت دارد و باید به پیامهای آن توجه کرد.
این گفته کارل گوستاو یونگ روانپزشک سوییسی در کتاب انسان و سمبولهایش می باشد . اما چه ارتباطی به بوف کور دارد؟! در واقع داستان بوف کور را باید همچون یک رویا تلقی و تفسیر کرد. ساختار داستان همچون یک رویای سیاه یا کابوس است. همانگونه که قوانین حاکم بر رویا با منطق حاكم بر زندگی روزمره متفاوت است، نمی توان آنرا با معیارهای دنیای بیداری سنجید.
بنابراین برای فهم آن نباید بدنبال یک داستان خطی بود. زمان و مکان در داستان حالتی خیالی و رویا گونه دارد و همچنین نمادین(سمبولیک).
رویاها و تفسیر آنها از اهمیت زیادی برخوردارند زیرا میتوانند بیان کننده ضمیر ناخودآگاه ما باشند در واقع میتوانند آینه ای باشند از روان ما؛ نگرانی هایمان، ترسهایمان، شادی هایمان، غم هایمان و...آنچه که در بیداری و در دنیای به اصطلاح منطقی از نظر مخفی میشوند، اما بر رفتارمان موثر. هنگام خواب همه چیز کنار می رود فقط خودمان هستيم و درونمان...
و اما داستان های رویا گونه از آن جهت اهمیت دارند که میتوانند بیانگر ضمیر ناخودآگاه جمعی ِگروهی از مردم یا حتی ملتی یا حتی بشریت باشند. مانند داستان شازده کوچولو، مسخ یا بوف کور.
نمادها در رویاها نقشی اساسی ایفا می کنند بنابراین تفسیر نمادها در تفسیر رویاها نقشی کلیدی دارند.
چنانچه گفته شد بوف کور همچون یک رویاست. این داستان شامل نمادهای متعددی است از جمله راوی داستان، دختر زیبای سیه چشم، گل نیلوفر، کوزه و پیرمرد کریه قوزیِ خنزرپنزری...
راوی داستان مردی نقاش است که گویی در کابوسی ترسناک گیرافتاده است. کابوسی مرگبار که گریزی از آن نمی بیند.
همه ما گاهی در خواب دچار کابوسی نفس گیر می شویم که اگر چه می دانیم خواب میبینیم اما توان بيدار شدنمان از آن خواب نيست.
شاید شاخص ترین نماد یا همان سمبول ِداستان بوف کور ، مرد راوی است؛ مردی که زندگی خود را سراسر بدبختی می داند. مرد راوی می تواند نمادی از خود نویسنده یا انسان باشد.
در این کابوس مرد راوی، زنی را می بیند که عشقی عمیق در او برمی انگیزد. زن اثیری، زنی با شادی غم انگیز(به تعبیر صادق هدایت) ، زنی زیبا با چشمانی درشت و سیاه؛ راوی زندگی اندوهبار خود را در آن چشمها ميبيند.
می توان گفت زن مظهر زایش و زندگی است. به تعبیری آن زن اثیری که عشقی عمیق در او بر می انگیزد نمادی از زندگی اندوهبار اوست.
در اینجا میتوان به مفهوم نهفته درعبارت شادی غم انگیز پی برد.
@Sadegh_Hedayat©️
#نوید_چیت_ساز
#بخش_اول
#صادق_هدایت
رویا در حفظ تعادل روانی ما بسیار اهمیت دارد و باید به پیامهای آن توجه کرد.
این گفته کارل گوستاو یونگ روانپزشک سوییسی در کتاب انسان و سمبولهایش می باشد . اما چه ارتباطی به بوف کور دارد؟! در واقع داستان بوف کور را باید همچون یک رویا تلقی و تفسیر کرد. ساختار داستان همچون یک رویای سیاه یا کابوس است. همانگونه که قوانین حاکم بر رویا با منطق حاكم بر زندگی روزمره متفاوت است، نمی توان آنرا با معیارهای دنیای بیداری سنجید.
بنابراین برای فهم آن نباید بدنبال یک داستان خطی بود. زمان و مکان در داستان حالتی خیالی و رویا گونه دارد و همچنین نمادین(سمبولیک).
رویاها و تفسیر آنها از اهمیت زیادی برخوردارند زیرا میتوانند بیان کننده ضمیر ناخودآگاه ما باشند در واقع میتوانند آینه ای باشند از روان ما؛ نگرانی هایمان، ترسهایمان، شادی هایمان، غم هایمان و...آنچه که در بیداری و در دنیای به اصطلاح منطقی از نظر مخفی میشوند، اما بر رفتارمان موثر. هنگام خواب همه چیز کنار می رود فقط خودمان هستيم و درونمان...
و اما داستان های رویا گونه از آن جهت اهمیت دارند که میتوانند بیانگر ضمیر ناخودآگاه جمعی ِگروهی از مردم یا حتی ملتی یا حتی بشریت باشند. مانند داستان شازده کوچولو، مسخ یا بوف کور.
نمادها در رویاها نقشی اساسی ایفا می کنند بنابراین تفسیر نمادها در تفسیر رویاها نقشی کلیدی دارند.
چنانچه گفته شد بوف کور همچون یک رویاست. این داستان شامل نمادهای متعددی است از جمله راوی داستان، دختر زیبای سیه چشم، گل نیلوفر، کوزه و پیرمرد کریه قوزیِ خنزرپنزری...
راوی داستان مردی نقاش است که گویی در کابوسی ترسناک گیرافتاده است. کابوسی مرگبار که گریزی از آن نمی بیند.
همه ما گاهی در خواب دچار کابوسی نفس گیر می شویم که اگر چه می دانیم خواب میبینیم اما توان بيدار شدنمان از آن خواب نيست.
شاید شاخص ترین نماد یا همان سمبول ِداستان بوف کور ، مرد راوی است؛ مردی که زندگی خود را سراسر بدبختی می داند. مرد راوی می تواند نمادی از خود نویسنده یا انسان باشد.
در این کابوس مرد راوی، زنی را می بیند که عشقی عمیق در او برمی انگیزد. زن اثیری، زنی با شادی غم انگیز(به تعبیر صادق هدایت) ، زنی زیبا با چشمانی درشت و سیاه؛ راوی زندگی اندوهبار خود را در آن چشمها ميبيند.
می توان گفت زن مظهر زایش و زندگی است. به تعبیری آن زن اثیری که عشقی عمیق در او بر می انگیزد نمادی از زندگی اندوهبار اوست.
در اینجا میتوان به مفهوم نهفته درعبارت شادی غم انگیز پی برد.
@Sadegh_Hedayat©️
کافه هدایت
#نوشتاری_درباره #بوف_کور #صادق_هدایت (تحلیلی نمادین) #نوید_چیت_ساز #بخش_اول #صادق_هدایت رویا در حفظ تعادل روانی ما بسیار اهمیت دارد و باید به پیامهای آن توجه کرد. این گفته کارل گوستاو یونگ روانپزشک سوییسی در کتاب انسان و سمبولهایش می باشد . اما چه ارتباطی…
#نوشتاری_درباره #بوف_کور #صادق_هدایت (تحلیلی نمادین)
#نوید_چیت_ساز
#بخش_دوم
#صادق_هدایت
در قسمتی از این داستان یا به عبارتی این کابوس؛ راوی، زن اثیری را ميبيند که گل نیلوفر کبودی را به پیرمرد قوزی خنزرپنزری تعارف می کند.
گل نیلوفر نماد کمال است. زیرا برگها گلها و میوه اش دایره ای شکلند. ودایره خود از این جهت که کاملترین شکل است نماد کمال به شمار میآید. نیلوفر یعنی شکفتن معنوی. زیرا ریشههایش در لجن است و با این حال به سمت بالا و آسمان میروید از آبهای تیره خارج میشود و گلهایش زیر نور خورشید و روشنایی آسمان رشد میکنند.
نیلوفر کمال زیبایی نیز به شمار میرود. ریشههای نیلوفر مظهر ماندگاری و ساقه اش نماد بند ناف است که انسان را به اصلش پیوند میدهد و گلش پرتو خورشید را تداعی میکند. نیلوفر نماد انسان فوق العاده یا تولد الهی است زیرا بدون هیچ ناپاکی از آبهای گل الود خارج میشود.
در نقوش تخت جمشید و بیستون از این نماد استفاده شده است.
و اما نیلوفر کبود نماد ماتم هم می باشد.
پیرمرد خنزرپنزری: او نماد مرگ است. آنچه که بطرز هولناکی بر کل داستان سایه افکنده است. گویی هر آنچه در داستان به نوعی نابود میشود، می میرد بطور غیر مستقیم تحت تاثیر اوست. او پاره ای از خود راوی است. راوی در آخر داستان به پیرمرد خنزرپنزری تبدیل می شود.
اینجاست که میتوان به تناقض های نهفته در شخصیت پیچیده راوی داستان پی برد.
زن اثیری گل نیلوفر کبودی را به پیرمرد خنزرپنزری تعارف می کند...
شاید اشاره ای باشد به آنکه مرد زندگی و عشق متعالی خود را به مرگ تقدیم می کند....
@Sadegh_Hedayat©️
#نوید_چیت_ساز
#بخش_دوم
#صادق_هدایت
در قسمتی از این داستان یا به عبارتی این کابوس؛ راوی، زن اثیری را ميبيند که گل نیلوفر کبودی را به پیرمرد قوزی خنزرپنزری تعارف می کند.
گل نیلوفر نماد کمال است. زیرا برگها گلها و میوه اش دایره ای شکلند. ودایره خود از این جهت که کاملترین شکل است نماد کمال به شمار میآید. نیلوفر یعنی شکفتن معنوی. زیرا ریشههایش در لجن است و با این حال به سمت بالا و آسمان میروید از آبهای تیره خارج میشود و گلهایش زیر نور خورشید و روشنایی آسمان رشد میکنند.
نیلوفر کمال زیبایی نیز به شمار میرود. ریشههای نیلوفر مظهر ماندگاری و ساقه اش نماد بند ناف است که انسان را به اصلش پیوند میدهد و گلش پرتو خورشید را تداعی میکند. نیلوفر نماد انسان فوق العاده یا تولد الهی است زیرا بدون هیچ ناپاکی از آبهای گل الود خارج میشود.
در نقوش تخت جمشید و بیستون از این نماد استفاده شده است.
و اما نیلوفر کبود نماد ماتم هم می باشد.
پیرمرد خنزرپنزری: او نماد مرگ است. آنچه که بطرز هولناکی بر کل داستان سایه افکنده است. گویی هر آنچه در داستان به نوعی نابود میشود، می میرد بطور غیر مستقیم تحت تاثیر اوست. او پاره ای از خود راوی است. راوی در آخر داستان به پیرمرد خنزرپنزری تبدیل می شود.
اینجاست که میتوان به تناقض های نهفته در شخصیت پیچیده راوی داستان پی برد.
زن اثیری گل نیلوفر کبودی را به پیرمرد خنزرپنزری تعارف می کند...
شاید اشاره ای باشد به آنکه مرد زندگی و عشق متعالی خود را به مرگ تقدیم می کند....
@Sadegh_Hedayat©️
کافه هدایت
#نوشتاری_درباره #بوف_کور #صادق_هدایت (تحلیلی نمادین) #نوید_چیت_ساز #بخش_دوم #صادق_هدایت در قسمتی از این داستان یا به عبارتی این کابوس؛ راوی، زن اثیری را ميبيند که گل نیلوفر کبودی را به پیرمرد قوزی خنزرپنزری تعارف می کند. گل نیلوفر نماد کمال است. زیرا برگها…
#نوشتاری_درباره #بوف_کور #صادق_هدایت (تحلیلی نمادین)
#نوید_چیت_ساز
#بخش_سوم
#صادق_هدایت
کوزه نماد دیگری است که صادق هدایت در داستان کابوس گونه خود آنرا بکار می برد.
در قسمتی از داستان پیرمرد گورکن به راوی کوزه ای قدیمی اهدا می کند:
امروز رفتم يه قبر بکنم این گلدون از زیر خاک دراومد...من این کوزه رو بتو میدم، به یادگار من داشته باش.
راوی روی کوزه نقاشی زن اثیری را می بیند که کاملاً مشابه نقاشی خودش از زن اثیری است.
کوزه نماد چرخش زندگی است. انسان از خاک سرشته شده است و پس از مرگ به خاک سپرده می شود، اگر چه از خاکش کوزه می سازند.
در گورستان کوزه ای با نقش معشوق ٍ راوی(زن اثیری) توسط پیرمرد گورکن،که نماد مرگ است،به راوی هدیه میشود تا شاید به او یادآور شود که معشوقش(آنچه نماد زندگی، عشق و آفرینش است) میراست...اما گویی راوی تلویحاً اشاره دارد که او نامیراست، و بصورت نقشی بر کوزه ای از دل خاک آنهم توسط پیرمرد گورکن به او بازمی گردد...
خیام در رباعیاتش از این نماد(کوزه) بسیار بهره برده است:
این کوزه چو من عاشق زاری بوده است
در بند سر زلف نگاری بوده است
این دستی که بر گردن او میبینی
دستی است که بر گردن یاری بوده است
@Sadegh_Hedayat©️
#نوید_چیت_ساز
#بخش_سوم
#صادق_هدایت
کوزه نماد دیگری است که صادق هدایت در داستان کابوس گونه خود آنرا بکار می برد.
در قسمتی از داستان پیرمرد گورکن به راوی کوزه ای قدیمی اهدا می کند:
امروز رفتم يه قبر بکنم این گلدون از زیر خاک دراومد...من این کوزه رو بتو میدم، به یادگار من داشته باش.
راوی روی کوزه نقاشی زن اثیری را می بیند که کاملاً مشابه نقاشی خودش از زن اثیری است.
کوزه نماد چرخش زندگی است. انسان از خاک سرشته شده است و پس از مرگ به خاک سپرده می شود، اگر چه از خاکش کوزه می سازند.
در گورستان کوزه ای با نقش معشوق ٍ راوی(زن اثیری) توسط پیرمرد گورکن،که نماد مرگ است،به راوی هدیه میشود تا شاید به او یادآور شود که معشوقش(آنچه نماد زندگی، عشق و آفرینش است) میراست...اما گویی راوی تلویحاً اشاره دارد که او نامیراست، و بصورت نقشی بر کوزه ای از دل خاک آنهم توسط پیرمرد گورکن به او بازمی گردد...
خیام در رباعیاتش از این نماد(کوزه) بسیار بهره برده است:
این کوزه چو من عاشق زاری بوده است
در بند سر زلف نگاری بوده است
این دستی که بر گردن او میبینی
دستی است که بر گردن یاری بوده است
@Sadegh_Hedayat©️
کافه هدایت
#نوشتاری_درباره #بوف_کور #صادق_هدایت (تحلیلی نمادین) #نوید_چیت_ساز #بخش_سوم #صادق_هدایت کوزه نماد دیگری است که صادق هدایت در داستان کابوس گونه خود آنرا بکار می برد. در قسمتی از داستان پیرمرد گورکن به راوی کوزه ای قدیمی اهدا می کند: امروز رفتم يه قبر بکنم…
#نوشتاری_درباره #بوف_کور #صادق_هدایت (تحلیلی نمادین)
#نوید_چیت_ساز
#بخش_چهارم
#صادق_هدایت
بوف کور: عنوان کتاب؛ نمادی که نویسنده برای کتابش برگزیده است.
نخست نگاهی بیندازیم به نماد بوف یا همان جغد و مفهوم آن در اندیشه ها و اساطیرِ فرهنگ های مختلف...
در دانشنامه بریتانیکا آمده است که جغد به دلیل حضورش در شب و صدای جیغ وارش سمبل رازآمیزی و آن جهانی بودن بوده است. عادات مرموز جغدان، پرواز بیصدا و آمد و شد روحوار است که آنها را به موضوعی برای خرافات و حتی ترس در بسیاری از نقاط جهان تبدیل کرده است. از سوی دیگر همین آنجهانی بودن جغد، این باور را تقویت کرده است که جغد میتواند پیشگویی کند، به عبارت دیگر به دلیل ارتباط وهمآورش با آن جهان، دیدار او میتواند خوشیمن و یا بدشگون باشد. به این ترتیب جغدها مظهر هوشی خاموش، دانشی ویرانگر و یا برعکس، مظهر خوشیمنی بودهاند. آنان برای انسان که در سکوت به رفتار و صدای ایشان گوش میداده یادآور شب، ماه و حتی زن بودهاند چه، آنان رازآمیز و دورویه مینمودهاند. بسیاری در جهان به قدرت درمانگری بزرگ جغد و دارویی که از بدن و بهویژه چشمهای او تهیه میشود، ایمان داشتهاند.
در باور مردمان یونان باستان، الههای به نام آتنا وجود داشته که همواره جغدی کوچک تصویر او را همراهی میکرده است. این الهه که ایزدبانوی تمدن، خرد، قدرت، فنون، مهارت و دادگری بوده، موجب شده است که جغد نیز به نشانهی دانایی در یونان باستان تبدیل شود.
در روم باستان، مینروا شکل دیگری از ایزدبانوی آتنا محسوب میشده که همان کارکردهای او را داشته است. او نگاهبان مردم آتن بوده و آتنیها پانتئون آکروپولیس را به نام او ساختند، پس باورهای یونانی در مورد جغد که به ایزدبانوی آتنا بازمیگشت در روم نیز پذیرفته شد. از سوی دیگر رومیان جغد را پرندهای در ارتباط با مراسم تدفین میشناختند و دیدن جغد را در روز، بدیمن میدانستند. از سوی دیگر رومیان جغد را پرندهای در ارتباط با مراسم تدفین میشناختند و دیدن جغد را در روز، بدیمن میدانستند. در کتاب دوازدهم آنائید ویرژیل، پیش از آن که ترنس به سوی آخرین مبارزهاش برود، جغدی ظاهر میشود که نشان از مرگ وی در این مبارزه دارد.
در اسطورههای هندو، لکشمی، الهه ثروت، بر جغدی سوار است، بر این اساس میتوان گفت که جغد پرندهای خوش یمن محسوب میشده است و اگر در کنار خانهای مسکن میگرفته، نشان اقبال خوب بوده است، اما چنان که در دایرهًْالمعارف جهان اسلام آمده است، در اساطیر هند و ایرانی، جغد نماینده یمه (همان جم در ایران باستان و خدای مرگ در میان هندیان) بوده است.
در مصر باستان جغد راهنمای ارواح مردگان به جهان زندگان محسوب میشده است، پس مصریان او را با پای شکسته نشان میدادهاند تا بدین ترتیب از بازگشت پرنده مرگ به زندگی جلوگیری کنند. در هیروگلیف مصری جغد پاشکسته نشانگر حرف«ام» بوده است. در کنیا نیز چون مصر بر این باور بودند که جغد نشانهی مرگ است و اگر کسی جغدی میدید یا صدایش را میشنید، باور داشت که کسی میمیرد.
در باور مردم فرانسه جغد گوش دار(تالابی) سمبل خرد بوده و جغد بدون گوش بدیمن محسوب میشده است. مردم ولز در بریتانیای کنونی اسطورهای در مورد جغد دارند که در این اسطوره جغد زنی جفاکار محسوب میشود که توسط همسرش به صورت جغد درآمده است و به عنوان مجازات و پادافره مورد نفرت دیگر پرندگان قرار گرفته است. در کشور اسکاندیناوی فنلاند جغد مظهر دو ضد است هم خرد و دانایی و هم کندذهنی. در فرهنگ ژاپنی نیز جغد بسته به گونهاش از هر دو جنبه مثبت و منفی دیده شده است.
در قاره امریکا نیز عموماً جغد سمبل مرگ محسوب میشده است. در قبایل آزتک خدای مرگ معمولاً به شکل جغد نمایش داده میشد. اما مردم باستانی پرو جغد را پرستش میکردند و او را به تصویر میکشیدند.
در میان اعراب پیش از اسلام چنانکه در دانشنامه جهان اسلام آمده است، جغد خرافات و افسانههایی ویژه خود و در ارتباط با مرگ داشته است. آنان باور داشتند که وقتی کسی میمیرد روانش به صورت جغد بر بالای گور او شیون میکند (اشاره به صدای مویهوار جغد). اعراب پس از اسلام نیز، اگرچه نقل است که پیامبر اسلام ایشان را از این خرافات پرهیز داده بوده است؛ اما همچنان به پرواز و آواز پرندگان بدیمن، چون کلاغ و بوم، فال بد (طیره) میزدهاند.
@Sadegh_Hedayat©️
#نوید_چیت_ساز
#بخش_چهارم
#صادق_هدایت
بوف کور: عنوان کتاب؛ نمادی که نویسنده برای کتابش برگزیده است.
نخست نگاهی بیندازیم به نماد بوف یا همان جغد و مفهوم آن در اندیشه ها و اساطیرِ فرهنگ های مختلف...
در دانشنامه بریتانیکا آمده است که جغد به دلیل حضورش در شب و صدای جیغ وارش سمبل رازآمیزی و آن جهانی بودن بوده است. عادات مرموز جغدان، پرواز بیصدا و آمد و شد روحوار است که آنها را به موضوعی برای خرافات و حتی ترس در بسیاری از نقاط جهان تبدیل کرده است. از سوی دیگر همین آنجهانی بودن جغد، این باور را تقویت کرده است که جغد میتواند پیشگویی کند، به عبارت دیگر به دلیل ارتباط وهمآورش با آن جهان، دیدار او میتواند خوشیمن و یا بدشگون باشد. به این ترتیب جغدها مظهر هوشی خاموش، دانشی ویرانگر و یا برعکس، مظهر خوشیمنی بودهاند. آنان برای انسان که در سکوت به رفتار و صدای ایشان گوش میداده یادآور شب، ماه و حتی زن بودهاند چه، آنان رازآمیز و دورویه مینمودهاند. بسیاری در جهان به قدرت درمانگری بزرگ جغد و دارویی که از بدن و بهویژه چشمهای او تهیه میشود، ایمان داشتهاند.
در باور مردمان یونان باستان، الههای به نام آتنا وجود داشته که همواره جغدی کوچک تصویر او را همراهی میکرده است. این الهه که ایزدبانوی تمدن، خرد، قدرت، فنون، مهارت و دادگری بوده، موجب شده است که جغد نیز به نشانهی دانایی در یونان باستان تبدیل شود.
در روم باستان، مینروا شکل دیگری از ایزدبانوی آتنا محسوب میشده که همان کارکردهای او را داشته است. او نگاهبان مردم آتن بوده و آتنیها پانتئون آکروپولیس را به نام او ساختند، پس باورهای یونانی در مورد جغد که به ایزدبانوی آتنا بازمیگشت در روم نیز پذیرفته شد. از سوی دیگر رومیان جغد را پرندهای در ارتباط با مراسم تدفین میشناختند و دیدن جغد را در روز، بدیمن میدانستند. از سوی دیگر رومیان جغد را پرندهای در ارتباط با مراسم تدفین میشناختند و دیدن جغد را در روز، بدیمن میدانستند. در کتاب دوازدهم آنائید ویرژیل، پیش از آن که ترنس به سوی آخرین مبارزهاش برود، جغدی ظاهر میشود که نشان از مرگ وی در این مبارزه دارد.
در اسطورههای هندو، لکشمی، الهه ثروت، بر جغدی سوار است، بر این اساس میتوان گفت که جغد پرندهای خوش یمن محسوب میشده است و اگر در کنار خانهای مسکن میگرفته، نشان اقبال خوب بوده است، اما چنان که در دایرهًْالمعارف جهان اسلام آمده است، در اساطیر هند و ایرانی، جغد نماینده یمه (همان جم در ایران باستان و خدای مرگ در میان هندیان) بوده است.
در مصر باستان جغد راهنمای ارواح مردگان به جهان زندگان محسوب میشده است، پس مصریان او را با پای شکسته نشان میدادهاند تا بدین ترتیب از بازگشت پرنده مرگ به زندگی جلوگیری کنند. در هیروگلیف مصری جغد پاشکسته نشانگر حرف«ام» بوده است. در کنیا نیز چون مصر بر این باور بودند که جغد نشانهی مرگ است و اگر کسی جغدی میدید یا صدایش را میشنید، باور داشت که کسی میمیرد.
در باور مردم فرانسه جغد گوش دار(تالابی) سمبل خرد بوده و جغد بدون گوش بدیمن محسوب میشده است. مردم ولز در بریتانیای کنونی اسطورهای در مورد جغد دارند که در این اسطوره جغد زنی جفاکار محسوب میشود که توسط همسرش به صورت جغد درآمده است و به عنوان مجازات و پادافره مورد نفرت دیگر پرندگان قرار گرفته است. در کشور اسکاندیناوی فنلاند جغد مظهر دو ضد است هم خرد و دانایی و هم کندذهنی. در فرهنگ ژاپنی نیز جغد بسته به گونهاش از هر دو جنبه مثبت و منفی دیده شده است.
در قاره امریکا نیز عموماً جغد سمبل مرگ محسوب میشده است. در قبایل آزتک خدای مرگ معمولاً به شکل جغد نمایش داده میشد. اما مردم باستانی پرو جغد را پرستش میکردند و او را به تصویر میکشیدند.
در میان اعراب پیش از اسلام چنانکه در دانشنامه جهان اسلام آمده است، جغد خرافات و افسانههایی ویژه خود و در ارتباط با مرگ داشته است. آنان باور داشتند که وقتی کسی میمیرد روانش به صورت جغد بر بالای گور او شیون میکند (اشاره به صدای مویهوار جغد). اعراب پس از اسلام نیز، اگرچه نقل است که پیامبر اسلام ایشان را از این خرافات پرهیز داده بوده است؛ اما همچنان به پرواز و آواز پرندگان بدیمن، چون کلاغ و بوم، فال بد (طیره) میزدهاند.
@Sadegh_Hedayat©️