کافه هدایت
9.24K subscribers
1.48K photos
183 videos
202 files
540 links
● کافه هدایت ●

فیسبوک :
www.facebook.com/sadegh.hedayat.official/
Download Telegram
صفحه ی گیتار هاوایی را گذاشتم، هیکل کوه آتشگاه آنجا دور و مرموز در روشنایی مهتاب پیدا بود. نمی دانم چرا این ساز مرا یاد روز آبادی آتشگاه انداخت، روزهای پرافتخار که مغان سفیدپوش با لباس بلند ، چشمان درخشان جلوی آتش زمزمه می کرده اند، مغ بچگان سرود می خوانده اند و جام های باده دست به دست می گشته است.
آنوقت جسم و روح مردم آزاد و نیرومند بوده ، چون جلو یک گلوله خاک عربستان سجده نکرده بودند!
اما حالا خراب، تاریک، دور از شهر، مهتاب رویش سنگینی می کند و باد و باران آن را خرده خرده می خورد.
چه خوب بود اگر آنجا را از روی نقشه های اولش دوباره می ساختند و به یادگار زمان پیشین در آن آتش می افروختند.

#صادق_هدایت
#اصفهان_نصف_جهان

@Sadegh_Hedayat©️
فردا صبح که روز قتل بود من و رضوی و بارنی درشکه گرفتیم و برای دیدن منار جنبان رهسپار شدیم.از درشکه چی که آدم خوشرویی بود پرسیدیم چرا نمی رود عزاداری بکند ، این حکایت را برایمان گفت:
من عزاداری نمی کنم، اماوقتی که می کنم درستش را می کنم . بعضی ها می روند پای روضه همه اش برای پسر یا دخترشان که مرده گریه می کنند. یا برای اینکه کار و کاسبی شان خوب نمی گردد و یا به نیت اینکه کارشان خوب بشود گریه می کنند!



#اصفهان_نصف_جهان
#صادق_هدایت
@sadegh_hedayat©
فردا صبح که روز قتل بود من و رضوی و بارنی درشکه گرفتیم و برای دیدن منار جنبان رهسپار شدیم.از درشکه چی که آدم خوشرویی بود پرسیدیم چرا نمی رود عزاداری بکند ، این حکایت را برایمان گفت:
من عزاداری نمی کنم، اماوقتی که می کنم درستش را می کنم . بعضی ها می روند پای روضه همه اش برای پسر یا دخترشان که مرده گریه می کنند. یا برای اینکه کار و کاسبی شان خوب نمی گردد و یا به نیت اینکه کارشان خوب بشود گریه می کنند!



#اصفهان_نصف_جهان
#صادق_هدایت
@sadegh_hedayat©
مسجد اگرچه خانه خداست ولی اینجا از خدا هم باید اجازه ورود خواست چون خداوندان صنعت آنرا درست کرده‌اند.

#اصفهان_نصف_جهان
#صادق_هدايت

@sadegh_hedayat©
باید رفت..!! این لغت رفتن چقدر سخت است. یکی از بزرگان گفته : آهنگ سفر یک جور مردن است. وقتی که انسان شهری را وداع می کند مقداری از یادگار ، احساسات و کمی از هستی خودش را در آنجا می گذارد و مقداری از یادبودها و تأثیر آن شهر را با خودش می برد. حالا که می خواهم برگردم مثل این است که چیزی را گم کرده باشم یا از من کاسته شده باشد و آن چیز نمی دانم چیست ، شاید یک خرده از هستی من آنجا ، در آتشگاه مانده باشد.

#اصفهان_نصف_جهان
#صادق_هدایت

@sadegh_hedayat©
ولی چیزی که باید از آن جلوگیری بشود خطر تریاک، الکل و ناخوشی بود، نفوذ زیاد روحانیون مانع از پیشرفت جوانان شده و مردم را به غصه و سوگواری وا داشته بود. تا چند سال پیش آواز مردم نوحه بوده و در مجلس عروسی آخوندها مردم را وادار می کرده اند که روضه بخوانند. از طرف دیگر ظلم ظل السلطان، خونخواری و تجاوزاتی که به مردم می کرده قوای روحی آنها را کشته و نتیجه آن تریاک، الکل و سفلیس شده است.

#اصفهان نصف جهان
#صادق_هدایت

ارسالی، وحید بوالحسنی

@Sadegh_Hedayat©️
ولی چیزی که باید از آن جلوگیری بشود خطر تریاک، الکل و ناخوشی است.
نفوذ زیاد روحانیون مانع از پیشرفت جوانان شده و مردم را به غم و غصه و سوگواری واداشته بود.
تاچندسال پیش آواز مردم نوحه بوده و در مجلس عروسی آخوند ها مردم را وادار می کرده اند که روضه بخوانند.
از طرف دیگر ظلم ظل‌السلطان، خونخواری و تجاوزاتی که به مردم میکرده قوای روحی آنها را کشته و نتیجه آن تریاک ، الکل و سفلیس شده است‌.

#اصفهان_نصف_جهان
#صادق_هدایت
@sadegh_hedayat©
قم...شهر مرده‌ها، عقربها، گداها و زوارها... اتومبیل ما بوق زد و از مابین اتومبیلهای دیگر خودش را رد کرد. همه آنها پر از مسافر بود، بچه شیرخوار، زن ناخوش، مرد رو به قبله، مانند مرغ و خروس و جوجه سبد مرغ‌فروشان روی سر هم سوار بودند و پشت هم وارد میشدند.
بدون اینکه فکر جا و منزل و غیره را بنمایند، فقط به امان خدا و عقربها بودند و اگر هم می‌مردند که صاف به بهشت می‌رفتند!

#صادق_هدایت
#اصفهان_نصف_جهان

@Sadegh_Hedayat©
عزاداری یا مال مردم خیلی بیکار و یا خیلی خوشبخت است .
در زندگی آنقدر کم تفریح است که دیگر لازم نیست بیاییم برای خودمان بدبختی های تازه ای بتراشیم.

#صادق_هدايت
#اصفهان_نصف_جهان


@Sadegh_Hedayat©
باید رفت..!! این لغت رفتن چقدر سخت است. یکی از بزرگان گفته : آهنگ سفر یک جور مردن است. وقتی که انسان شهری را وداع می کند مقداری از یادگار ، احساسات و کمی از هستی خودش را در آنجا می گذارد و مقداری از یادبودها و تأثیر آن شهر را با خودش می برد. حالا که می خواهم برگردم مثل این است که چیزی را گم کرده باشم یا از من کاسته شده باشد و آن چیز نمی دانم چیست ، شاید یک خرده از هستی من آنجا ، در آتشگاه مانده باشد.

#اصفهان_نصف_جهان
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©
فردا صبح که روز قتل بود من و رضوی و بارنی درشکه گرفتیم و برای دیدن منار جنبان رهسپار شدیم.از درشکه چی که آدم خوشرویی بود پرسیدیم چرا نمی رود عزاداری بکند ، این حکایت را برایمان گفت:
من عزاداری نمی کنم، اماوقتی که می کنم درستش را می کنم . بعضی ها می روند پای روضه همه اش برای پسر یا دخترشان که مرده گریه می کنند. یا برای اینکه کار و کاسبی شان خوب نمی گردد و یا به نیت اینکه کارشان خوب بشود گریه می کنند!



#اصفهان_نصف_جهان
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
یک زن کولی با لباس بلند سرخ روی پله سنگی عمارت روبرویمان نشسته بود. برایم فال گرفت و از همان حرف هایی که حفظ هستند تکرار کرد که یک دختر بلند بالای سیاه چشم برایم می میرد ، ولی زن قدکوتاه زاغ چشمی برایم جادو کرده ، دوایش هم به دست اوست باید مهر گیاه بخرم. اگر چه به سایرین یک تومان می فروشد ولی به من پنج ریال هم می دهد.
من خندیدم و آدرس آن دختر بلندبالا را خاستم، او هم دیگر باقی اش را نگفت!


#اصفهان_نصف_جهان
#صادق_هدایت


@Sadegh_Hedayat©
ظاهرا شهر مرتب،منظم و پاکیزه بود،فقط یک دسته سینه‌زن با بیرق سیاه در خیابان چهارباغ می گشتند،ولی من دراین قسمت کنجکاو نبودم چون عزاداری یا مال مردم خیلی بیکار و یا خیلی خوشبخت است و در زندگی آنقدر کم تفریح هست که دیگر لازم نیست بیاییم برای خودمان بدبختیهای تازه ای بتراشیم.


#اصفهان_نصف_جهان
#صادق_هدایت

@sadegh_hedayat©
برای هر چیز کوچک و بی معنی هزار خاصیت موهوم می تراشند. این فکر شاید از آنجا آمده که در همهٔ کارهای خدا مصلحتی است و چیز بی فایده آفریده نشده.


#اصفهان_نصف_جهان
#صادق_هدايت

@sadegh_hedayat©
ولی چیزی که باید از آن جلوگیری شود خطر تریاک ، الکل وناخوشی است. نفوذ زیاد روحانیون مانع از پیشرفت جوانان شده و مردم رابه غم و غصه و سوگواری وا داشته بودند. تا چند سال پیش آواز مردم نوحه بود و در مجلس عروسی آخوندها مردم را وادار میکردند که روضه بخوانند. از طرف دیگر ظلم ظل السطان ، خونخواری وتجاوزاتی که بمردم میکرده ، قوای روحی آنها را کشته ونتیجه آن تریاک ، الکل و سفلیس شده است.

#اصفهان_نصف_جهان
#صادق_هدايت

@Sadegh_Hedayat©
چقدر فکر، چقدر وقت، چقدر عمر، زحمت، پول، اراده، ذوق و چشم در این خانه های جواهر نگار به مصرف رسانیده اند. این خزینه های صنعت برای این که بی ذوق ترین اشخاص را در آنها جا بدهند و همانها سبب خرابی و ویرانی آنها را فراهم آورده اند!
مسجد جامع یک موزه صنایع ظریف است، می بایستی هنرمندان، نقاشان، صنعتگران را در آنجا جای داده باشند تا روح آنها از این نقش ها الهام بشود نه کسانی که به در منبت کاری کنده هیزم بکوبند، زیر طاق گچ بری دیزی بار کنند، به دیوار خاتم کاری پی سوز روشن بیاویزند و کاشی ها را بدزدند و بفروشند.

#اصفهان_نصف_جهان
#صادق_هدایت

@sadegh_hedayat©
اینجا سردر نصرآباد بود که در سنه ۶۰۰ ساخته شده و از قرار معلوم کاشیکاری آن تعریفی است. من پیاده شدم که بروم به تماشا، ولی پیرزنی که خودش را در چادر شب پیچیده بود گفت: "پس چرا سگت را نیاوردی؟ خوب برو، برو، لازم نیست بیایی اینجا!" زیر دالان چند آخوند و دو سه نفر دهاتی نشسته بودند. چون درشکه‌چی به مسخره گفته بود که روز قتل با بودن سگ ممکن است ما را با دسته‌بیل پذیرایی بکنند من هم دوباره سوار شدم و از این تماشا چشم‌ پوشیدم و نصیحت درشکه‌چی را به گوش گرفتم.

#اصفهان_نصف_جهان
#صادق_هدايت

@Sadegh_Hedayat©
نفوذ زیاد روحانیون مانع از پیشرفت جوانان شده و مردم را به غم و غصه و سوگواری واداشته است.قم شهر مرده‌ها ، عقرب‌ها ، گداها و زوارها. آخوندها با گردن بلند و عبایی که روی دوش‌شان موج می‌زد تسبیح می‌گردانیدند. در صحن گروه زیادی از زن و بچه روی سنگ قبرها دراز کشیده‌بودند. من که یاد عقرب معروف قم افتادم!
ارباب چانه‌اش گرم‌ شد و از بدی مردم قم می‌گفت که به عقیده‌ی او مسابقه‌ی نمره یک را برده‌اند.قهوه‌چی هم شرح زندگی گدای سیدی را داد که پول داشته و گدایی می‌کرده‌است.

#اصفهان_نصف_جهان
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©
یک زن کولی با لباس بلند سرخ روی پله سنگی عمارت روبرویمان نشسته بود. برایم فال گرفت و از همان حرف‌هایی که حفظ هستند تکرار کرد که یک دختر بلند بالای سیاه‌چشم برایم می‌میرد، ولی زن قدکوتاه زاغ چشمی برایم جادو کرده، دوایش هم به دست اوست باید مهر گیاه بخرم. اگرچه به سایرین یک تومان می‌فروشد ولی به من پنج ریال هم می‌دهد.
من خندیدم و آدرس آن دختر بلندبالا را خواستم، او هم دیگر باقی‌اش را نگفت!

#اصفهان_نصف_جهان
#صادق_هدایت


@Sadegh_Hedayat©
فردا صبح که روز قتل بود من و رضوی و بارنی درشکه گرفتیم و برای دیدن منار جنبان رهسپار شدیم.از درشکه چی که آدم خوشرویی بود پرسیدیم چرا نمی رود عزاداری بکند ، این حکایت را برایمان گفت:
من عزاداری نمی کنم، اماوقتی که می کنم درستش را می کنم . بعضی ها می روند پای روضه همه اش برای پسر یا دخترشان که مرده گریه می کنند.  یا برای اینکه کار و کاسبی شان خوب نمی گردد و یا به نیت اینکه کارشان خوب بشود گریه می کنند!



#اصفهان_نصف_جهان
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©