پارسی دربرابرِ فارسی
998 subscribers
2.13K photos
63 videos
6 files
224 links
واژه‌هایِ فنّیِ پایه به فارسی

سرپرست:
@V_Mohseni

به برگِ اینستاگرام نیز بپَیوندید:
https://www.instagram.com/parsi_vs_farsi
Download Telegram
🔳 (FA) اَزدا، هُش‌دار، آژیر

🔳 (EN) Information, warning, alarm

🔳 (FR) Information, avertissement, alarme

به پارسی:
بگوییم «نشانکِ آژیر»؛
مگوییم «سیگنالِ آلارم»!

دربارهٔ «اَزدا»*، بنگرید به:
https://tttttt.me/ParsiVsFarsi/2049

* نوواژهٔ «اَزدا» امروز پذیرفتهٔ فرهنگستانِ ایران نیست.

(اطّلاعات، وارنینگ، آلارم، پیکتوگرام)
(Pictogram, pictogramme)

پارسی دربرابرِ فارسی
@ParsiVsFarsi
Forwarded from ادب‌سار
اگر در فَرازی و گر در نِشیب
نباید نهادن سر اندر فِریب

به دل نیز اندیشه‌ی بد مدار
بداندیش را بَد بوَد روزگار

سپهبَد کجا* گشت پیمان‌شکن
بخندد بدو نامداراَنجمن

خرَد گیر کآرایش جان توست
نگهدارِ گفتار و پیمان توست

نگر تا نسازی ز بازویْ گنج
که بر تو سرآید سرای سپنج
#فردوسی
____
*کجا=که

امید که هماره:
بمانی چنین شاد با مهر و داد


گزینش: #جعفر_جعفرزاده
خوش‌نویسی: سعید خادمی
#چکامه_پارسی
@AdabSar
بمانی چُنین شاد با مِهــــــــر و داد
ندارد جهان چون تو خسرو به یاد
(فردوسی، شاه‌نامه)

(پادشاهیِ اردشیر، چو از پای بنشست شاه‌اردشیر)

برایِ شاه‌اردشیر، در این بِیتِ شاه‌نامه، آرزویِ شادمانی و مهربانی و دادگری می‌کنند. می‌گویند اگر وَی چُنین بماند، یَگانه در جهان خواهد شد. این ستایشی است از هم‌گامیِ مِهر (محبّت) و داد (عدالت) که نَمودِ بزرگیِ جهان‌دار است.

گزینش از استاد جعفرِ جعفرزاده
خوش‌نویسی از استاد سعیدِ خادمی

پارسی دربرابرِ فارسی
@ParsiVsFarsi
از «غلط ننویسیمِ» استاد «ابوالحسنِ نجفی»

واژه‌ را درست بر زبان آوَریم.

اِمریکا
آمریکا

پارسی دربرابرِ فارسی
@ParsiVsFarsi
🔳 (FA) زمان‌پا و شمارگر

🔳 (EN) Timer and counter

🔳 (FR) Temporisateur et compteur

به پارسی، در برنامه‌نویسیِ صنعتی:
بگوییم زمان‌پا و شمارگر؛
مگوییم
تایمر و کنتور!

درخورِ نگرش است که کرنومتر* را به پارسی، زمان‌سنج گویند.

* «کرنومتر» نویسشِ پذیرفتهٔ فرهنگستانِ ایران است.

پارسی دربرابرِ فارسی
@ParsiVsFarsi
Forwarded from از ویرایش (از ویرایش)
دربارۀ واژۀ زغال‌اخته
«زغال‌اخته میوه‌ای است ترش، از زرشکِ تازه بالیده‌تر و رنگش سیاه، در شکنبۀ گوسفند مطبوخ سازند (محاوره‌دانان ایران). وحید در هجو کمال‌نام، خواجه‌سرایی که سیاه‌فام بود، گوید: "جمله ترشی‌های عالم در مذاقم شکّر است / کند کرده این زغال اخته دندان مرا"» (سیالکوتی مَل وارسته، ص ۳۶۵). این تعریف و شاهد در فرهنگ بهار عجم (لاله تیک چند بهار) نیز آمده و در آنجا یاد شده این شاهد برگرفته از تذکرۀ نصرآبادی [در متن: نصیرآبادی] است. در تذکرۀ نصرآبادی (محمدطاهر نصرآبادی ۱۳۷۸، ص ۳۸۶) سرایندۀ این بیت، با اندکی تفاوت، میرزا صادق دست‌غیب، قاضی‌القضات شیراز در زمان شاه‌صفی (حکومت: ۱۰۳۸ـ۱۰۵۲)، ذکر شده‌است. ازاین‌رو، واژۀ زغال‌اخته دست‌کم از قرن یازدهم در فارسی کاربرد داشته‌است.
این واژه به‌صورت اخته‌زغال و با املای اخته‌ذغال نیز به کار رفته‌است: «همه قسم میوه برای فروش آورده بودند و ازجمله چیزی است به اخته‌ذغال می‌ماند، درشت‌تر و آبدارتر» (امین‌الدوله، ص ۳۷۲، از فرهنگ جامع زبان فارسی ۱۳۹۵، ذیل اخته‌ذغال). اخته‌زغال در گیلکی نیز کاربرد دارد (ستوده ۱۳۹۱، با املای اخته‌ذغال).

در فارسی دست‌کم دو واژۀ اَخته وجود دارد که اولی پرکاربرد و دومی کم‌کاربرد است. اخته در معنی «(انسان یا حیوان) که بیضۀ او را بیرون کشیده باشند» برگرفته از واژۀ مغولیِ میانۀ غربیِ axta یا aqta است (Doerfer 1963, vol. 1, p. 114). برخی این واژه را گونۀ دیگری از آخته (به معنی «بیرون‌کشیده»)، صفت مفعولیِ آختن، دانسته‌اند (نک. فرهنگ جامع زبان فارسی ۱۳۹۵، ذیل اخته۱).
یک واژۀ اخته نیز وجود دارد که آن نیز صفت است و با واژۀ پیشین هم‌نام (هم‌آوا و هم‌نویسه) است و در زبان بسامد اندکی دارد. شاملو (ص ۵۵۲) ذیل آتش اخته آورده‌است: «زغالی که تا مغز افروخته باشد و دیگر گاز کربن تولید نکند». نجفی (ذیل آتش) معنی آتش اخته را «آتش کاملاً افروخته و گُل‌انداخته» ذکر کرده‌است. اینک چند شاهد از اخته:
ـ «عروس را آهسته‌آهسته تا دَمِ درِ خانۀ داماد می‌آوردند و از خانۀ داماد یک آینه و دو چراغ و یک منقلْ آتشِ اخته می‌آوردند و در آن اسپند و کُنْدُر و وَشا می‌ریختند و دود می‌کردند» (کتیرایی، ص ۱۸۸، شاهد از نجفی).
ـ «چارپایه بده و چایی پرمایه بریز / مرگ من! آتش اخته بده، وافور تمیز» (محمدعلی افراشته، شاهد از فرهنگ جامع زبان فارسی ۱۳۹۲، ذیل آتش اخته).
ـ «بگو بروند سرتاخت از تنور جهنم دو سه گل از آن آتش‌های اختۀ سینه‌کفتری و از آن حطمه‌های بی‌دود بیاورند» (جمال‌زاده، ص ۱۶، شاهد از فرهنگ جامع زبان فارسی ۱۳۹۵، ذیل اخته).
ـ «باشلار شاعر و فیلسوف خلوت و حریم انس و خانۀ کودکی و شعلۀ شمع و آتش اخته و گل آتش به رنگ قرمز تند و سرخِ سیر است که همواره به‌سان یاقوت سرخ می‌تابد» (ستاری، ص ۵۴).
ـ شهر هنوز در گرمای داغِ روز له‌له می‌زند. شاید این وضع تا صبح ادامه یابد. کسی نیست تا زغال‌های اخته [متن: آخته] را از دامن آن بردارد. من نیز به یک زغال اخته [متن: آخته] می‌مانم (آزادی، ص ۲۳۲، شاهد از کتابخانۀ دیجیتال نور).
زغال در زغال‌اخته همان واژۀ پرکاربرد زغال به معنی «چوب سیاه‌شده براثر سوختن» است. از قرن پنجم دانشمندان ایرانی به این نکته آگاه بوده‌اند که به‌جز واژۀ ذرخش (کوتاه‌شدۀ آذرخش)، «در زبان پارسی هیچ کلمه نیست که اول او ذال بُوَد» (اسدی، ذیل ذرخش). پس بهتر است زغال (با «ز») را املای معیار بدانیم.
کوتاه آنکه زغال‌اخته در لغت به معنی «زغال فروزان و سرخ» است و گویا فارسی‌زبانان این میوه را به چنین زغالی تشبیه کرده‌اند.

منابع
آزادی، نک. ایوانوا.
اسدی طوسی (۱۳۱۹)، لغت فرس، به کوشش عباس اقبال، مجلس.
امین‌الدوله، حاج میرزا علی‌خان صدراعظم (۱۳۵۴)، سفرنامۀ امین‌الدوله، به کوشش اسلام کاظمیه، با مقدمۀ علی امینی، توس.
ایوانوا، ناتالیا (۱۳۸۰)، ایران‌نامه، ترجمۀ هادی آزادی، الهدی.
باشلار، گاستون (۱۳۷۸)، روانکاوی آتش، ترجمۀ جلال ستاری، مقدمۀ مترجم، توس.
جمال‌زاده، محمدعلی (۱۳۵۶ [= ۲۵۳۶])، صحرای محشر، کانون معرفت.
ستاری، نک. باشلار.
ستوده، منوچهر (۱۳۹۱)، فرهنگ گیلکی، رشت، فرهنگ ایلیا.
سیالکوتی مَل وارسته (۱۳۹۶)، مصطلحات‌الشعرا، به کوشش سیروس شمیسا، میترا.
شاملو، احمد (۱۳۶۱) کتاب کوچه، مازیار.
فرهنگ جامع زبان فارسی (جلد ۱: ۱۳۹۲؛ جلد ۲: ۱۳۹۵)، زیر نظر علی‌اشرف صادقی، فرهنگستان زبان و ادب فارسی.
کتیرایی، محمود (۱۳۴۸)، از خشت تا خشت، مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات اجتماعی.
لاله تیک چند بهار (۱۳۸۰)، بهار عجم، به کوشش کاظم دزفولیان، طلایه.
محمدطاهر نصرآبادی (۱۳۷۸)، تذکرۀ نصرآبادی، به کوشش محسن ناجی نصرآبادی، اساطیر.
نجفی، ابوالحسن (۱۳۷۸)، فرهنگ فارسی عامیانه، نیلوفر.
Doerfer, G. (1963), Türkische und mongolische Elemente im Neupersischen, Wiesbaden, Steiner.

١۴٠٣/٠٧/١٨
▫️فرهاد قربان‌زاده
@azvirayesh
Forwarded from ادب‌سار
مزن رای جز با خردمندمرد
از آیینِ شاهان پیشی مگرد

به لشکر بترسان بداندیش را
به ژرفی نگه کن پس و پیش را

ستاینده‌ای کو ز بهرِ هوا
ستاید کسی را همی ناسزا

شکست تو جویَد همی زان سخن
ممان تا به پیشِ تو گردد کهن

کسی کِش ستایش بیاید به کار
تو او را ز گیتی به مردم مدار
#فردوسی

امید آن‌که:
به مِهر و به داد و به خوی و خرَد
زمانه همی از تو رامش برَد


گزینش: #جعفر_جعفرزاده
خوش‌نویسی: سعید خادمی
#چکامه_پارسی
@AdabSar
به مِهر و به داد و به خوی و خرَد
زمــــــــــــــــــانه همی از تو رامش بَرَد
(فردوسی، شاه‌نامه)

این بِیت به زیبایی چهار گوهرِ بنیادینِ فرهنگِ ایرانی را روشن می‌کُند:

🔳 مِهر (محبّت)؛
🔳 داد (عدل)؛
🔳 خوی (اخلاق)؛
🔳 خرَد (عقل).

فردوسی می‌نویسد که به یاریِ این گوهرها، «زمانه» رامش و «روزگار» آرامش می‌یابد.

(پادشاهیِ منوچهر، گفتار اندر خواب دیدنِ سامِ نریمان، به سامِ نریمان رَسید آگهی)

گزینش از استاد جعفرِ جعفرزاده
خوش‌نویسی از استاد سعیدِ خادمی

پارسی دربرابرِ فارسی
@ParsiVsFarsi
از «فرهنگِ معین»

واژه‌ را درست بر زبان آوَریم.

(؟) جِرَقّه
(؟) جِرِقّه
(؟) جَرَقّه

«جِرَقّه» در پارسی «اَخگَر» نامیده می‌شود.

پ‌ن. نشانه‌هایِ پرسشِ میانِ کمانک به این معنا است که واگویه‌ها* درستِ درست یا نادرستِ نادرست نیستند: در زبانِ شیوا،
بِه‌ْتر است که چُنینش بخوانند و چُنانش نخوانند.

* واگویه = تلفّظ

پارسی دربرابرِ فارسی
@ParsiVsFarsi
🔳 (FA) دمابان
🔳 (EN) Flask
🔳 (FR) Thermos

به پارسی:
بگوییم دمابان؛
مگوییم فلاسک؛
مگوییم ترموس!

شایانِ نگرش است که «ترموستا» به پارسی «دماپا» نامیده می‌شود، زیرا دما را می‌پاید و مراقبِ آن است.

پ‌ن. در یادداشتِ پَیوَست، برنامهٔ کاربردی نتُوانسته‌است نیم‌جدا را بازشناسد و پَیوَسته نوشته‌است: نویسشِ درست «دوجداره‌ای» است، نه «
دوجدارهای».

(فلاسک،
فلاکس، ترموس، ترموستا، ترموستات، فِلِشْک)
(Bouteille isotherme,Bouteille isolante, Thermostat)

پارسی دربرابرِ فارسی
@ParsiVsFarsi
از «فرهنگِ معین»

واژه‌ را درست بر زبان آوَریم.

ثَبات (با زَبَر)
ثُبات (با پیش)

نَمونه: «ثَباتِ» اقتصادیِ ایران نیازمندِ سیاست‌هایِ پای‌دار است.

به پارسی، «ثَبات» را می‌تُوان «پای‌داری» یا «اُستُواری» نامید.

پارسی دربرابرِ فارسی
@ParsiVsFarsi
Forwarded from ادب‌سار
چو روزِ تو آمد جهاندار باش
خردمند باش و بی‌آزار باش

نگر تا نپیچی سر از دادخواه
نبخشی ستمکارگان را گناه

زبان را مگردان به گردِ دروغ
چو خواهی که تاج از تو گیرد فروغ

روانَت خرَد باد و دستور شرم
سخن گفتن خوب و آوازِ نرم

بِنِه کینه و دور باش از هوا
مبادا هوا بر تو فرمان‌روا
#فردوسی

آرزو دارم:
همیشه دلت مهربان باد و گرم

گزینش: #جعفر_جعفرزاده
خوش‌نویسی: سعید خادمی
#چکامه_پارسی
@AdabSar
همیشه دلـــِــــت مهربان باد و گرم!
پُر از شرم جان، لب پُر آوایِ نرم!
(فردوسی، شاه‌نامه)

در این بِیت، فردوسی مهربانی، گرمی، آزرم، و نرم‌گویی را آرزو می‌کند: چهار ویژگیِ ستودهٔ مردمِ خوش‌خو.

(داستانِ هفت‌خانِ اسفندیار، گفتار اندر پاسخِ نامهٔ اسفندیار از گُشتاسپ، بسی برنیامد که پاسخ رَسید)

گزینش از استاد جعفرِ جعفرزاده
خوش‌نویسی از استاد سعیدِ خادمی

پارسی دربرابرِ فارسی
@ParsiVsFarsi
از «فرهنگِ معین»

واژه‌ را درست بر زبان آوَریم.

مدرَسه (با زَبَر رویِ ر)
مدرِسه (با زیر رویِ ر)

«مدرَسه» در پارسی «آموزش‌گاه» نامیده می‌شود.

هم‌چُنین، واژه‌هایِ گوهری* و زیبایِ «کودکستان» به جایِ «مهدِکودک»، «دبستان» به جایِ «مدرَسهٔ ابتدایی»، و «دبیرستان» به جایِ «مدرَسهٔ متوسّطه» به کار می‌رود.

* گوهری = اصیل

پارسی دربرابرِ فارسی
@ParsiVsFarsi
🔳 (FA) گرماجفت و تَف‌سنج

🔳 (EN) Thermocouple and pyrometer

🔳 (FR) Thermocouple et pyromètre

به پارسی، در زبانِ فنّی:
بگوییم گرماجفت و تَف‌سنج؛
مگوییم
ترموکوپل و پیرومتر!

«تَف‌سنج» ابزاردقیقی است که برایِ اندازه‌گیریِ بی‌پَرماسِ* دماهایِ بالا، در کوره‌ها و فرایندهایِ تاشانه‌ای*، به کار می‌رود و کارکردِ آن بر پایهٔ اندازه‌گیریِ تابشِ گرمایی است.

* بی‌پَرماس = contactless
* تاشانه‌ای = صنعتی

پارسی دربرابرِ فارسی
@ParsiVsFarsi