#شعر_شاعران_اشکوری
(دعاهای_روزهای_هفته)
شاعر:
#علی_رضائی_لسبو
🕌ذکرروز دوشنبه🕌
بگو دوشنبه ها ، یا قاضیَ الحاجات اَعلی
که اُدعونی شنیدم از تو ای باری تعالی
اجابت کن دعایم را ، که می خوانم شمارا
کرامت کن ، سرافکنده نباشم روز کبری
🌷 🌷 🌷 🌷 🌷
✍ #علی_رضائی_لسبو
کانال اشکور نگین ایران❤️
@yeelagh
(دعاهای_روزهای_هفته)
شاعر:
#علی_رضائی_لسبو
🕌ذکرروز دوشنبه🕌
بگو دوشنبه ها ، یا قاضیَ الحاجات اَعلی
که اُدعونی شنیدم از تو ای باری تعالی
اجابت کن دعایم را ، که می خوانم شمارا
کرامت کن ، سرافکنده نباشم روز کبری
🌷 🌷 🌷 🌷 🌷
✍ #علی_رضائی_لسبو
کانال اشکور نگین ایران❤️
@yeelagh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔸 #شعر(دختران تاک)
🔹شاعر:
#لقمان_دهقانی_رحیم_آبادی
🔸با اجرای بسیار زیبای نوجوان
#دلارام_حیدری
کانال اشکور نگین ایران❤️
@yeelagh
🔹شاعر:
#لقمان_دهقانی_رحیم_آبادی
🔸با اجرای بسیار زیبای نوجوان
#دلارام_حیدری
کانال اشکور نگین ایران❤️
@yeelagh
#شعر
(به بهانه روز #سالمند)
شاعر:
#سیداسحق_فاطمی
یاد از آن روزگاران..این زمان در یادِ یاران...
خاطرات بچگیها..در میانِ باغِ باران...
کودکی ده ساله سرخوش..بی خیاله رنج دوران...
در پریدن مثل آهو..از کنار چشمه ساران...
روی جُوی و دامن کوه..دشت و صحرا و بیابان...
کودکی با خاطراتش..همنوای چرخ دوران...
با نشانی در مکانی..شد هیاهوی جوانان...
هر سفر کرده از این راه..همرَهِ چابک سواران...
یکزمان با عزت و جاه.. در غرور خویش غلطان...
از جوانی سیر گشته..در سفر با چرخ گردان
آه و حسرت پیله کرده..همچو سردی زمستان...
بار غم بر روی کولش..کوله ای از گنج بی نان...
بعدِ یک عمرِ بزرگی..نا امید از وصل یاران...
کوچک همچون خار گشته..خار صحرای مغیلان...
غم به حال بچه هایش..تحفه ای از باغ انسان...
تازه او بیدار گشته..حسرت از بار درختان...
باغ و کاشانه به جایش..رفته چون بیگانه مهمان...
گنج حسرت در نگاهش..ساده همچون مستمندان...
راه مانده کام تشنه..میرود بی زَر و اَنبان.
تکه چوبی شد عصایش در سرای سالمندان...
✍سید اسحق فاطمی
تنکابن۱۳۹۱/۷/۱۰
کانال اشکور نگین ایران❤️
@yeelagh
(به بهانه روز #سالمند)
شاعر:
#سیداسحق_فاطمی
یاد از آن روزگاران..این زمان در یادِ یاران...
خاطرات بچگیها..در میانِ باغِ باران...
کودکی ده ساله سرخوش..بی خیاله رنج دوران...
در پریدن مثل آهو..از کنار چشمه ساران...
روی جُوی و دامن کوه..دشت و صحرا و بیابان...
کودکی با خاطراتش..همنوای چرخ دوران...
با نشانی در مکانی..شد هیاهوی جوانان...
هر سفر کرده از این راه..همرَهِ چابک سواران...
یکزمان با عزت و جاه.. در غرور خویش غلطان...
از جوانی سیر گشته..در سفر با چرخ گردان
آه و حسرت پیله کرده..همچو سردی زمستان...
بار غم بر روی کولش..کوله ای از گنج بی نان...
بعدِ یک عمرِ بزرگی..نا امید از وصل یاران...
کوچک همچون خار گشته..خار صحرای مغیلان...
غم به حال بچه هایش..تحفه ای از باغ انسان...
تازه او بیدار گشته..حسرت از بار درختان...
باغ و کاشانه به جایش..رفته چون بیگانه مهمان...
گنج حسرت در نگاهش..ساده همچون مستمندان...
راه مانده کام تشنه..میرود بی زَر و اَنبان.
تکه چوبی شد عصایش در سرای سالمندان...
✍سید اسحق فاطمی
تنکابن۱۳۹۱/۷/۱۰
کانال اشکور نگین ایران❤️
@yeelagh
Telegram
attach 📎
#شعر_شاعران_اشکوری
(دعاهای_روزهای_هفته)
شاعر:
#علی_رضائی_لسبو
🕌ذکر روز سه شنبه🕌
سِوُم روز ، درگاه حق المبین
بگو ذکر یا ارحمَ الرّاحمین
خداوند بخشنده ی مهربان
پناهنده ی بندگانِ یمین
🥀 🥀 🥀 🥀 🥀
✍ #علی_رضائی_لسبو
کانال اشکور نگین ایران❤️
@yeelagh
(دعاهای_روزهای_هفته)
شاعر:
#علی_رضائی_لسبو
🕌ذکر روز سه شنبه🕌
سِوُم روز ، درگاه حق المبین
بگو ذکر یا ارحمَ الرّاحمین
خداوند بخشنده ی مهربان
پناهنده ی بندگانِ یمین
🥀 🥀 🥀 🥀 🥀
✍ #علی_رضائی_لسبو
کانال اشکور نگین ایران❤️
@yeelagh
#شعر_شاعران_اشکوری
(دعاهای_روزهای_هفته)
شاعر:
#علی_رضائی_لسبو
🕌ذکر روز چهارشنبه🕌
چَهارم روز هفته ذکر صد ، یا حَیّ و یا قَیّوم
بگو از دل ، کسی از لطف یزدان نیست محروم
الهی زنده ای قائم ، بَری از خواب و چُرتی
نگاهی کن ضعیفان را در این دنیای مغموم
🍀 🍀 🍀 🍀 🍀
✍ #علی_رضائی_لسبو
کانال اشکور نگین ایران❤️
@yeelagh
(دعاهای_روزهای_هفته)
شاعر:
#علی_رضائی_لسبو
🕌ذکر روز چهارشنبه🕌
چَهارم روز هفته ذکر صد ، یا حَیّ و یا قَیّوم
بگو از دل ، کسی از لطف یزدان نیست محروم
الهی زنده ای قائم ، بَری از خواب و چُرتی
نگاهی کن ضعیفان را در این دنیای مغموم
🍀 🍀 🍀 🍀 🍀
✍ #علی_رضائی_لسبو
کانال اشکور نگین ایران❤️
@yeelagh
#شعر_ذکر_روزهای_هفته
شاعر:
#علی_رضائی_لسبو
🕌ذکر روز پنجشنبه🕌
از ذکر روز پنجم ، جانا گذر نباشد
یکتا خدای دانا ، از ما حذر نباشد
از لا اِلهَ اِلّا ، اللهٌ مالِکَ الحق
دنیا به کام ما شد ، حتّی اثر نباشد
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
✍ #علی_رضائی_لسبو
کانال اشکور نگین ایران❤️
@yeelagh
شاعر:
#علی_رضائی_لسبو
🕌ذکر روز پنجشنبه🕌
از ذکر روز پنجم ، جانا گذر نباشد
یکتا خدای دانا ، از ما حذر نباشد
از لا اِلهَ اِلّا ، اللهٌ مالِکَ الحق
دنیا به کام ما شد ، حتّی اثر نباشد
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
✍ #علی_رضائی_لسبو
کانال اشکور نگین ایران❤️
@yeelagh
#شعر_گیلکی
الهی پنج شمبه فراموش ونکه
یاد اموات امه دل خاموش ونکه
تا که هسیم ببیم یاد خو عزیزان
خرجی ندره فاتحه فراموش ونکه
✍ #رمضان_تواسانی
کانال اشکور نگین ایران❤️
@yeelagh
الهی پنج شمبه فراموش ونکه
یاد اموات امه دل خاموش ونکه
تا که هسیم ببیم یاد خو عزیزان
خرجی ندره فاتحه فراموش ونکه
✍ #رمضان_تواسانی
کانال اشکور نگین ایران❤️
@yeelagh
#شعر(عاشورایی)
شاعر:
#سیداسحق_فاطمی
🏴 یا ابوالفضل «ع»🏴
موجی از تنها یی و درد و غمم
قد خمیده چون کمانی درهمم
شعله عشقی مرا سوزانده است
آه؛ داغش بر دلم جا مانده است
پیک نور از راه آمد با خضوع
عالم و آدم به شوقش در خشوع
خیمه ای بر روی دلهای صبور
مثل خورشیدی شده دریای نور
نام و یاد او چکارم کرده است
عشقبازی بیقرارم کرده است
روزها با یاد او شب میکنم
در هوای عشق او تب میکنم
ناله از آهی پیاپی کرده ام
ذکری از سرهای بر نی کرده ام
عشق بود وچلچراغه خاک بود
حال و روزش چون گلی صد چاک بود
کوفه کوفه بر دل آتش میزدند
گرچه با نامه صدایش میزدند
نامه ها رنگ ریا غرقاب خون
یکطرف عشق و جلوداره جنون
کوچه های کوفه پیکی در به در
داغِ طفلان شهید و یک پدر
اینطرف در کربلا هنگامه بود
درد بی مهری ز صدها نامه بود
نامه ها همبستر خون میشوند
عاشقان اینگونه مجنون میشوند
لشکر شیطان کنار آبِ رود
دست پر تیر و دهان پر طعنه بود
بارها حرف از صداقت میزدند
تیر بر قلب عدالت میزدند
میزبانانی که دشمن مانده اند
سالها هرچند قرآن خوانده اند
جملگی بازیچه رندان وقت
در پی زردی رنگ تاج وتخت
لشکری همسفره نان و هوس
ساخته با زندگی بر خود قفس
یکطرف سقای تشنه فکر آب
کودکان تشنه لب در التهاب
تیرهای کینه بر مشکش زدند
نیزه بر دروازه اشکش زدند
مشک را چون جان به دندان میگرفت
از قیامش قلب میدان میگرفت
زخم بر بازوی او ناسُور شد
مشک از لبهای سقا دور شد
آه سقا روی خاک افتاده است
مشک در بر سوی دیگر هر دو دست
نیزه ها بر مشک آبش میزدند
بر دل سقا چه آتش میزدند
کربلا
کربلا غرق غروب است و غبار
چون خزان افتاده باغی در بهار
یکه تازَش قوم شیطان بود و بس
ساربان و کودکان بی دادرس
کودکی شش ماهه آغوش پدر
بی گناه و بی سلاح و بی سپر
حلق نازش بوسه گاه تیر شد
عالمی از واقعه دلگیر شد
تکه تکه ماه روی نیزه ها
صفحه صفحه مثل قرآن خدا
جسمها همبستر خاک کویر
کاروان در دست نامردان اسیر
گفته اند اینجا شکارش کرده ایم
پاک از این روزگارش کرده ایم
زنده ها را با دل آتش میزدند
طعنه ها بر یادگارش میزدند
کودکان در حسرت یک قطره آب
عمه با چشمان تر پر اضطراب
خیمه سرشار از حدیث نور شد
تار و پودش زخمه تنبور شد
کاروان و کاروان سالار او
عالمی دلداده و غمخوار او
شاهدان راهی به بازار دمشق
تا بماند جاودان فریاد عشق
تا قیامت شعله ور فریاد آن
تکیه تکیه نغمه خوان و روضه خوان
این حوادث در مسیر نور بود
چشم کافر از حقیقت کور بود
جایگاهش معدن اعجاز شد
معدن کشف هزاران راز شد
مات وافسون درحصارش میروم
با دلم آنجا کنارش میروم
🏴 🏴 🏴 🏴 🏴 🏴
با تشکر از
#استادعزیزحمزه_ابوالحسنی
۱۳۹۲/۹/۱۵
#شعروخوانش🎧
#سید_اسحق_فاطمی
کانال اشکور نگین ایران
@yeelagh
شاعر:
#سیداسحق_فاطمی
🏴 یا ابوالفضل «ع»🏴
موجی از تنها یی و درد و غمم
قد خمیده چون کمانی درهمم
شعله عشقی مرا سوزانده است
آه؛ داغش بر دلم جا مانده است
پیک نور از راه آمد با خضوع
عالم و آدم به شوقش در خشوع
خیمه ای بر روی دلهای صبور
مثل خورشیدی شده دریای نور
نام و یاد او چکارم کرده است
عشقبازی بیقرارم کرده است
روزها با یاد او شب میکنم
در هوای عشق او تب میکنم
ناله از آهی پیاپی کرده ام
ذکری از سرهای بر نی کرده ام
عشق بود وچلچراغه خاک بود
حال و روزش چون گلی صد چاک بود
کوفه کوفه بر دل آتش میزدند
گرچه با نامه صدایش میزدند
نامه ها رنگ ریا غرقاب خون
یکطرف عشق و جلوداره جنون
کوچه های کوفه پیکی در به در
داغِ طفلان شهید و یک پدر
اینطرف در کربلا هنگامه بود
درد بی مهری ز صدها نامه بود
نامه ها همبستر خون میشوند
عاشقان اینگونه مجنون میشوند
لشکر شیطان کنار آبِ رود
دست پر تیر و دهان پر طعنه بود
بارها حرف از صداقت میزدند
تیر بر قلب عدالت میزدند
میزبانانی که دشمن مانده اند
سالها هرچند قرآن خوانده اند
جملگی بازیچه رندان وقت
در پی زردی رنگ تاج وتخت
لشکری همسفره نان و هوس
ساخته با زندگی بر خود قفس
یکطرف سقای تشنه فکر آب
کودکان تشنه لب در التهاب
تیرهای کینه بر مشکش زدند
نیزه بر دروازه اشکش زدند
مشک را چون جان به دندان میگرفت
از قیامش قلب میدان میگرفت
زخم بر بازوی او ناسُور شد
مشک از لبهای سقا دور شد
آه سقا روی خاک افتاده است
مشک در بر سوی دیگر هر دو دست
نیزه ها بر مشک آبش میزدند
بر دل سقا چه آتش میزدند
کربلا
کربلا غرق غروب است و غبار
چون خزان افتاده باغی در بهار
یکه تازَش قوم شیطان بود و بس
ساربان و کودکان بی دادرس
کودکی شش ماهه آغوش پدر
بی گناه و بی سلاح و بی سپر
حلق نازش بوسه گاه تیر شد
عالمی از واقعه دلگیر شد
تکه تکه ماه روی نیزه ها
صفحه صفحه مثل قرآن خدا
جسمها همبستر خاک کویر
کاروان در دست نامردان اسیر
گفته اند اینجا شکارش کرده ایم
پاک از این روزگارش کرده ایم
زنده ها را با دل آتش میزدند
طعنه ها بر یادگارش میزدند
کودکان در حسرت یک قطره آب
عمه با چشمان تر پر اضطراب
خیمه سرشار از حدیث نور شد
تار و پودش زخمه تنبور شد
کاروان و کاروان سالار او
عالمی دلداده و غمخوار او
شاهدان راهی به بازار دمشق
تا بماند جاودان فریاد عشق
تا قیامت شعله ور فریاد آن
تکیه تکیه نغمه خوان و روضه خوان
این حوادث در مسیر نور بود
چشم کافر از حقیقت کور بود
جایگاهش معدن اعجاز شد
معدن کشف هزاران راز شد
مات وافسون درحصارش میروم
با دلم آنجا کنارش میروم
🏴 🏴 🏴 🏴 🏴 🏴
با تشکر از
#استادعزیزحمزه_ابوالحسنی
۱۳۹۲/۹/۱۵
#شعروخوانش🎧
#سید_اسحق_فاطمی
کانال اشکور نگین ایران
@yeelagh
Telegram
attach 📎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔹 #شعر(خدا و سپیده)
🔸 شاعر:
#لقمان_دهقانی_رحیم_آبادی
🔹 با اجرای بسیار زیبای نوجوان
#پارمیس_توکلی
کانال اشکور نگین ایران❤️
@yeelagh
🔸 شاعر:
#لقمان_دهقانی_رحیم_آبادی
🔹 با اجرای بسیار زیبای نوجوان
#پارمیس_توکلی
کانال اشکور نگین ایران❤️
@yeelagh
#شعر_شاعران_اشکوری
شاعر:
#محمدشفیعی_طیولا
🦋《چشمه》🦋
دِلِ کوهی بُلَند ، آبی روان بُو
که او یِه هدیه ای از آسمان بُو
زُلال و صاف بُو مانند شیشه
سخاوتمندو جاری بُو همیشه
بَنَبوُن مَخزنی از چوبِ گردو
عجب آب روانی، عین جادو
همه سیراب و شاد، سَرمَست و خندان
گیاه و سبزه و حیوان و انسان
قشنگ لاکوُن ، همه کوزه بِدَست بُون
چِقَد بالابلند، چَندی قشنگ بُون
یکی کوزه بِدوش، یکی سَرَگیت
یکی ، خوشونهِ سَر، یکی دَسَ گیت
اَمهِ سَرگالِشون، مالهَ هَوَردَن
خو ، اسبو قاطرو گاوَ هَوردَن
وقتی ،یِتَه حیوان خَس آب بخورَه
پیشَه زان(صوت)تاکه او بیشتر بخوره
هَمه ، نوبت به نوبت ، آب ویگیتَن
اَذیّت نَگودَن، آروُم ویگیتَن
شوردَن خو رَختونُ باآبِ چشمه
گلیم و با نَمَد، گوسُندی پَشمَه
ریزاکونی، سَرو کَلهَ کَه ، شوردَن
یِتَه، دوشونی آب ، ویگیتن ، بوردَن
عاشِقابون سَرِ چشمه اَزَبوُن
کَسَنَ، دوست دَشتَن، ازدِل و از جوُن
قرار نَن سَرِ چشمه، تاکه، بَینَن
خَسی، تنها ببون، هیچ کَسَ نینن
هَمَش شورو صفابو در دِلِ کوه
چه خوش آب و هوا بو در دلِ کوه
(شفیعی) یاد دَره ، گاوونَ بوردی
آب خوردَن، سیرآبون، بعدآ هَوردی
یه بار هم، تی الاغ و قاطِرو اسب
پیش و دنبال هَوردی ، بو چه دلچَسب
آخ خداجونُ؛ چه دورونی دَشتیم،
یادش بخیر، روستا و مردمانش در قدیم
مخلص شمو: #ییلاقی_وَچَه
✍ #محمدشفیعی(طیولا)
کانال اشکور نگین ایران❤️
@yeelah
شاعر:
#محمدشفیعی_طیولا
🦋《چشمه》🦋
دِلِ کوهی بُلَند ، آبی روان بُو
که او یِه هدیه ای از آسمان بُو
زُلال و صاف بُو مانند شیشه
سخاوتمندو جاری بُو همیشه
بَنَبوُن مَخزنی از چوبِ گردو
عجب آب روانی، عین جادو
همه سیراب و شاد، سَرمَست و خندان
گیاه و سبزه و حیوان و انسان
قشنگ لاکوُن ، همه کوزه بِدَست بُون
چِقَد بالابلند، چَندی قشنگ بُون
یکی کوزه بِدوش، یکی سَرَگیت
یکی ، خوشونهِ سَر، یکی دَسَ گیت
اَمهِ سَرگالِشون، مالهَ هَوَردَن
خو ، اسبو قاطرو گاوَ هَوردَن
وقتی ،یِتَه حیوان خَس آب بخورَه
پیشَه زان(صوت)تاکه او بیشتر بخوره
هَمه ، نوبت به نوبت ، آب ویگیتَن
اَذیّت نَگودَن، آروُم ویگیتَن
شوردَن خو رَختونُ باآبِ چشمه
گلیم و با نَمَد، گوسُندی پَشمَه
ریزاکونی، سَرو کَلهَ کَه ، شوردَن
یِتَه، دوشونی آب ، ویگیتن ، بوردَن
عاشِقابون سَرِ چشمه اَزَبوُن
کَسَنَ، دوست دَشتَن، ازدِل و از جوُن
قرار نَن سَرِ چشمه، تاکه، بَینَن
خَسی، تنها ببون، هیچ کَسَ نینن
هَمَش شورو صفابو در دِلِ کوه
چه خوش آب و هوا بو در دلِ کوه
(شفیعی) یاد دَره ، گاوونَ بوردی
آب خوردَن، سیرآبون، بعدآ هَوردی
یه بار هم، تی الاغ و قاطِرو اسب
پیش و دنبال هَوردی ، بو چه دلچَسب
آخ خداجونُ؛ چه دورونی دَشتیم،
یادش بخیر، روستا و مردمانش در قدیم
مخلص شمو: #ییلاقی_وَچَه
✍ #محمدشفیعی(طیولا)
کانال اشکور نگین ایران❤️
@yeelah
Telegram
attach 📎