عصر آمد
میزی را چیده ام
تا تو را بیشتر داشته باشمت
یک استکان از سرمه ی چشمانت
کمی نان معرفتت
مقدارے قرمزی لبانت
برای شیرین شدن چایم
مقدارے هم از
طعم نگاهت
همه و همه را
بر روی سفره ی
احساسم پهن میکنم..
دسر این میز را
از آرامشت قرار داده ام
کہ تمامش
خنک میکند
این
احوال وصف ناشدنی ام
را..
✍ #حسین_آقائے
کانال اشکور نگین ایران❤️
@yeelagh
میزی را چیده ام
تا تو را بیشتر داشته باشمت
یک استکان از سرمه ی چشمانت
کمی نان معرفتت
مقدارے قرمزی لبانت
برای شیرین شدن چایم
مقدارے هم از
طعم نگاهت
همه و همه را
بر روی سفره ی
احساسم پهن میکنم..
دسر این میز را
از آرامشت قرار داده ام
کہ تمامش
خنک میکند
این
احوال وصف ناشدنی ام
را..
✍ #حسین_آقائے
کانال اشکور نگین ایران❤️
@yeelagh
نگار من ..
نمیدانم شنیده اے
یا نه..
میگویند امشب ماه
میخواهد
خودش را بگیرد..
راستی ..
اگر کفر نباشد
واعظان و درویشان
هم مرا ملامت نکنند
نمازش را براے
تو به قیام
می ایستم..
#حسین_آقائے
کانال اشکور نگین ایران❤️
@yeelagh
نمیدانم شنیده اے
یا نه..
میگویند امشب ماه
میخواهد
خودش را بگیرد..
راستی ..
اگر کفر نباشد
واعظان و درویشان
هم مرا ملامت نکنند
نمازش را براے
تو به قیام
می ایستم..
#حسین_آقائے
کانال اشکور نگین ایران❤️
@yeelagh
Telegram
attach 📎
#شعرشاعران اشکوری
شاعر:حسین آقائی
ریشه هاے این خاک
در تب میسوزد..
یکی جان می فروشد..
یکی نان می فروشد..
یکی شفا را به قیمت
جان می فروشد..
یکی..
تن زخمی ات را
کہ باید تیمار کند..
مَحرمی هست که
دردت را به جان بخرد؟
یکی کودکیست
کہ بجاے بازے های
کودکانه اش
در خیابان
گل می فروشد..
اصلا میدانی...
کارد کہ بہ استخوان رسد
یکی زندگی
را هم
می فروشد..
✍#حسین_آقائے
کانال اشکور نگین ایران❤️
@yeelagh
شاعر:حسین آقائی
ریشه هاے این خاک
در تب میسوزد..
یکی جان می فروشد..
یکی نان می فروشد..
یکی شفا را به قیمت
جان می فروشد..
یکی..
تن زخمی ات را
کہ باید تیمار کند..
مَحرمی هست که
دردت را به جان بخرد؟
یکی کودکیست
کہ بجاے بازے های
کودکانه اش
در خیابان
گل می فروشد..
اصلا میدانی...
کارد کہ بہ استخوان رسد
یکی زندگی
را هم
می فروشد..
✍#حسین_آقائے
کانال اشکور نگین ایران❤️
@yeelagh