یک سیگاری پارهوقت
من سالها خوابگاه زندگی کردم. دیگه واقعا برام راحته تشخیص اینکه با چه آدمی میشه زندگی کرد و با چه آدمی نه. و اصلا این موضوع هیچ ربطی به رفیق بودنتون و رابطه خوب داشتن با اون فرد نداره. هم خونه بودن کاملا مسئله متفاوتیه.
دقیقاً یکی میتونه خیلی دوست خوبی باشه، میتونه همیشه اون بیرون خیلی چیزها رو رعایت کنه ولی همخونه بودن و توی یک خونه زندگی کردن خیییلی متفاوته. همون آدم میتونه همخونهای افتضاحی باشه چون خونه کامفورت زون آدمهاست و اگه شخصیتشون جوریه که به خیلی چیزها اهمیت نمیدن، دیر یا زود قراره مشکلات ظاهر بشن.
توصیه اولم اینه که اگه نمیخواید دوستیتون با یه نفر تموم بشه، هرگز باهاش همخونه نشید. دوم اینکه سعی کنید با همخونهتون دوست نشید.
چون شما وقتی میخواید مرز خودتون رو مشخص کنید یعنی قراره به طرف مقابل بگید فلان کار رو نکن یا بکن، که آدمها اصلاً از تذکر شنیدن خوششون نمیاد مگر اینکه واقعاً روی شخصیت خودشون کار کرده باشن و همه چیز رو شخصی برداشت نکنن و بدونن اونجا یه فضای مشترکه و برای همه باید یه سری چیزها رعایت بشه. واکنش آدمهای مختلف متفاوته ولی عموماً چند روز جو خونه سنگین میشه و همینم دوباره میره رو اعصابتون یا اینکه طرف مقابل قراره لج کنه و تبدیل به بازی روانی میشه قشنگ.
در حالی که خونه باید محل آرامش شما باشه، نرفتی خوابگاه و با ۵ نفر خونه نگرفتی که آرامش داشته باشی.
توصیه اولم اینه که اگه نمیخواید دوستیتون با یه نفر تموم بشه، هرگز باهاش همخونه نشید. دوم اینکه سعی کنید با همخونهتون دوست نشید.
چون شما وقتی میخواید مرز خودتون رو مشخص کنید یعنی قراره به طرف مقابل بگید فلان کار رو نکن یا بکن، که آدمها اصلاً از تذکر شنیدن خوششون نمیاد مگر اینکه واقعاً روی شخصیت خودشون کار کرده باشن و همه چیز رو شخصی برداشت نکنن و بدونن اونجا یه فضای مشترکه و برای همه باید یه سری چیزها رعایت بشه. واکنش آدمهای مختلف متفاوته ولی عموماً چند روز جو خونه سنگین میشه و همینم دوباره میره رو اعصابتون یا اینکه طرف مقابل قراره لج کنه و تبدیل به بازی روانی میشه قشنگ.
در حالی که خونه باید محل آرامش شما باشه، نرفتی خوابگاه و با ۵ نفر خونه نگرفتی که آرامش داشته باشی.
الان همخونه من دوتا مشکل اساسی داره، یکیش اینه که جهت پروداکتیو بودن خودش تا ساعت ۱۰ شب میمونه تو کتابخونه و وقتی میاد خستهست و میخوابه، از اونور ۵ صبح خوابش تکمیل شده و بیدار میشه و تازه میخواد ظرف بشوره، دوش بگیره، سشوار بکشه و …
من یه بار سر این بهش گفتم که تایم خواب (۱۲ تا ۷ صبح مثلا) نباید کارهایی که سر و صدا دارن رو انجام بدی و بهش برخورد؛ الان نهایتاً سشوار نمیکشه ولی از سر و صدای بقیه کارهاشم من بیدار میشم و خوابم و کل روزم در ادامه به هم میریزه. من متوجهم داره برای زندگیش تلاش میکنه ولی نباید تلاش و برنامه تو باعث به هم ریختن برنامه من بشه. میتونی هر وقت اومدی دوش بگیری، میتونی یه ساعت زودتر بیای، کلی گزینه دیگه هست به جز ۵ صبح و بیدار کردن من، ولی متاسفانه متوجه نیست.
چرا نوشتم ۱۲ تا ۷ صبح، چون آدما میتونن تایم خواب متفاوتی داشته باشن و اوکی، ولی زندگی اشتراکی میطلبه یه چیزی رو به عنوان حد وسط بپذیری تا همه بتونن به اون پایبند باشن. تو ساختمون و خیابونم همینه. یکی ممکنه ۹ شب بخوابه، یکی ۲ شب، ولی انتظار میره ۱۲ که شد بوق نزنی، تو راه پله سر و صدا نکنی. چون زندگی جمعی تو همه ابعادش یه فرهنگی داره که باااااید رعایت بشه.
من یه بار سر این بهش گفتم که تایم خواب (۱۲ تا ۷ صبح مثلا) نباید کارهایی که سر و صدا دارن رو انجام بدی و بهش برخورد؛ الان نهایتاً سشوار نمیکشه ولی از سر و صدای بقیه کارهاشم من بیدار میشم و خوابم و کل روزم در ادامه به هم میریزه. من متوجهم داره برای زندگیش تلاش میکنه ولی نباید تلاش و برنامه تو باعث به هم ریختن برنامه من بشه. میتونی هر وقت اومدی دوش بگیری، میتونی یه ساعت زودتر بیای، کلی گزینه دیگه هست به جز ۵ صبح و بیدار کردن من، ولی متاسفانه متوجه نیست.
چرا نوشتم ۱۲ تا ۷ صبح، چون آدما میتونن تایم خواب متفاوتی داشته باشن و اوکی، ولی زندگی اشتراکی میطلبه یه چیزی رو به عنوان حد وسط بپذیری تا همه بتونن به اون پایبند باشن. تو ساختمون و خیابونم همینه. یکی ممکنه ۹ شب بخوابه، یکی ۲ شب، ولی انتظار میره ۱۲ که شد بوق نزنی، تو راه پله سر و صدا نکنی. چون زندگی جمعی تو همه ابعادش یه فرهنگی داره که باااااید رعایت بشه.
مخلص کلام اینه که برای بهتر شدن تلاش کنید ولی مهمتر از همه برای دیدن فراتر از نوک دماغتون تلاش کنید. وگرنه فکر میکنید وای من کلی یاد گرفتم و خیلی high levelام و خودم همه چیز رو خوب میدونم و تو کی باشی که بهم تذکر بدی، و تو این توهم میمونید.
یک چیز دیگه اینکه حواستون باشه در حدی مسئولیت بپذیرید که موجب سلب مسئولیت از دیگران نشید.
اینجا یک جوالدوز به مردم و یک سوزن به خودم میزنم چون من همیشه حواسم هست مثلا مایع لباسشویی تموم شد بخرم، دستمال توالت تموم شد بخرم یا عوضش کنم و از یه جایی به بعد حس حمالی بهم دست داد. در حالی که کسی ازم نخواسته بود و میتونستم بذارم دیگران با عواقب تموم شدن چیزی و اینکه حواسشون بهش نبوده روبهرو بشن و مسئولیت بپذیرن.
سخته خلاصه.
اینجا یک جوالدوز به مردم و یک سوزن به خودم میزنم چون من همیشه حواسم هست مثلا مایع لباسشویی تموم شد بخرم، دستمال توالت تموم شد بخرم یا عوضش کنم و از یه جایی به بعد حس حمالی بهم دست داد. در حالی که کسی ازم نخواسته بود و میتونستم بذارم دیگران با عواقب تموم شدن چیزی و اینکه حواسشون بهش نبوده روبهرو بشن و مسئولیت بپذیرن.
سخته خلاصه.
جیپسی کیم✨
دو سال از زندگی با اون همخونه میگذره، من هنوز یه سری مسائل برام حل نشده باقی مونده تو ذهنم و وقتی بهش فکر میکنم حالم بد میشه.
دقیقا حس من نسبت به همخونه قبلیم. تجربه اولم بود و مرزگذاری هم خیلی سخت بود برام و ایشونم که خیلی پرتوقع و عجیب بود. یه بار رفتیم بیرون و من از این بیگ اسکارفها خریدم و طرف انگار مامانمه یا خرج منو میده، یه جوری ریاکشن نشون داد که واقعا برگریزون بود :))) در حدی که از اکسم مووآن کردم ولی از اکسهمخونهایم نه هنوز.
این وسط یه سوال هم دارم، کسی کتاب برمودز رو داره که دیگه لازم نداشته باشه و بخواد بفروشه یا بده به من؟ کتابش تمیز باشه 🥲
چند تا نکته در مورد ارائه و پاورپوینت اگر نمیدونستید اینا رو:
- صفحه اول باید عنوان باشه و پایینتر هم اسم خودتون، رشته و مقطع تحصیلی، دانشگاه و پایینش هم اگه لوگوی دانشگاه رو بذارید که چه بهتر.
- صفحه بعد فهرست که مشخص باشه در مورد چه چیزهایی قراره صحبت کنید.
- صفحات باید شمارهگذاری بشن تا اگر کسی خواست سوالی بپرسه بتونه به شماره اون صفحه ارجاع بده. صفحه اول و فهرست معمولا شماره ندارن و از صفحه بعد فهرست شمارهگذاری شروع میشه. صفحه آخر هم که معمولا تشکر و قدردانیه شماره نمیخوره.
- مطالب باید به صورت موردی و کوتاه باشن تا مخاطب هی بین مطالب اسلاید و صحبتهای شما سوئیچ نکنه و بتونه روی صحبت شما تمرکز کنه.
- هر اسلاید باید عنوان داشته باشه و مشخص باشه که در مورد چیه.
- این نظر شخصی خودمه که سعی کنید از تصاویر و گرافها و نمودارها و جداول در حد متعادل استفاده کنید تا ارائهتون جالبتر باشه و مطلب بهتر جا بیفته.
- ارائه بهتره به صورت ایستاده باشه مگر اینکه مشکل خاصی وجود داشته باشه.
- یه نظر شخصی دیگه اینکه قبل تایم ارائه حتما برید چک کنید که سیستم شما به پروژکتور یا اسکرین وصل بشه و اول ارائه درگیر این نباشید که هی وصل نشد و اینها. برای راحتی میتونید یه فلش هم ببرید که اگه خودشون سیستم آماده دارن به اون وصل کنید.
- صفحه اول باید عنوان باشه و پایینتر هم اسم خودتون، رشته و مقطع تحصیلی، دانشگاه و پایینش هم اگه لوگوی دانشگاه رو بذارید که چه بهتر.
- صفحه بعد فهرست که مشخص باشه در مورد چه چیزهایی قراره صحبت کنید.
- صفحات باید شمارهگذاری بشن تا اگر کسی خواست سوالی بپرسه بتونه به شماره اون صفحه ارجاع بده. صفحه اول و فهرست معمولا شماره ندارن و از صفحه بعد فهرست شمارهگذاری شروع میشه. صفحه آخر هم که معمولا تشکر و قدردانیه شماره نمیخوره.
- مطالب باید به صورت موردی و کوتاه باشن تا مخاطب هی بین مطالب اسلاید و صحبتهای شما سوئیچ نکنه و بتونه روی صحبت شما تمرکز کنه.
- هر اسلاید باید عنوان داشته باشه و مشخص باشه که در مورد چیه.
- این نظر شخصی خودمه که سعی کنید از تصاویر و گرافها و نمودارها و جداول در حد متعادل استفاده کنید تا ارائهتون جالبتر باشه و مطلب بهتر جا بیفته.
- ارائه بهتره به صورت ایستاده باشه مگر اینکه مشکل خاصی وجود داشته باشه.
- یه نظر شخصی دیگه اینکه قبل تایم ارائه حتما برید چک کنید که سیستم شما به پروژکتور یا اسکرین وصل بشه و اول ارائه درگیر این نباشید که هی وصل نشد و اینها. برای راحتی میتونید یه فلش هم ببرید که اگه خودشون سیستم آماده دارن به اون وصل کنید.
Elle
از اونجایی که تو ارشد همهش ارائه میخوان ازمون و هر هفته من چندتا اسلاید باید آماده کنم، اون اوایل با این سایت آشنا شدم که کار باهاش به نسبت پاورپوینت سادهتره. چه متن آماده بهش بدید و بخواید خودش اسلایدها رو بزنه و چه خودتون تک به تک اسلایدها رو بسازید،…
اینم قبلا گفتم و تو گروه ما اکثر بچهها از گاما استفاده میکنن.
یک سیگاری پارهوقت
من پیشنهاد میکنم برای اسلاید ساختن از Canva استفاده کنید و خودتون اسلایداتونو بسازین.
وقتی خودتون اسلاید میسازین، تسلطتون رو محتوا و ارائه بیشتر میشه.
وقتی خودتون اسلاید میسازین، تسلطتون رو محتوا و ارائه بیشتر میشه.
تو پیام ناشناسم یه نفر Canva رو پیشنهاد داد. من خیلی از کنوا برای چیزهای مختلف استفاده میکنم ولی تا حالا باهاش اسلاید نساختم.
در مورد گاما هم حتمااا خودتون بسازید چون اون پرامپتش و اسلایدی که خودش براتون میسازه خیلی به درد نمیخوره و یه چیز کلیه. ولی اگه خودتون بخواید بسازید یوزرفرندلیه و من اوکیم باهاش. حالا از این به بعد کنوا رو هم استفاده میکنم.
در مورد گاما هم حتمااا خودتون بسازید چون اون پرامپتش و اسلایدی که خودش براتون میسازه خیلی به درد نمیخوره و یه چیز کلیه. ولی اگه خودتون بخواید بسازید یوزرفرندلیه و من اوکیم باهاش. حالا از این به بعد کنوا رو هم استفاده میکنم.
Forwarded from روزمرگیهای یک رواندرمانگر (Danial)
زندگی بیشتر وقتها نه پیروزیه و نه شکست. بیشتر وقتها فقط ادامه دادن و انتخابهای کوچیکیه، که معلوم نیست تاثیرشون کی معلوم میشه.
Forwarded from روزمرگیهای یک رواندرمانگر (Danial)
ادامه بده، هدفهای کوچیک روزانهتو تیک بزن و خیلی سعی نکن آینده رو خط کشی کنی تو ذهنت. روزهای بهتر هم از راه میرسن.
Elle
یک چیز دیگه اینکه حواستون باشه در حدی مسئولیت بپذیرید که موجب سلب مسئولیت از دیگران نشید. اینجا یک جوالدوز به مردم و یک سوزن به خودم میزنم چون من همیشه حواسم هست مثلا مایع لباسشویی تموم شد بخرم، دستمال توالت تموم شد بخرم یا عوضش کنم و از یه جایی به بعد…
در ادامه پستهای همخونهای و این پست نورا، باید بگم خوندن و شنیدن از آدمهای مختلف معمولا باعث میشه من دیدگاهم تعدیل بشه. هر چند اون چیزهایی که در مورد همخونه بودن گفتم سر جاشه ولی چیزی که اخیرا متوجه شدم اینه که به طور کلی من توی یک سری از روابطم فضای اشتباه کردن رو از آدما میگیرم (توی ذهن خودم) و نسبت به بعضی آدما فقط این رفتار رو دارم نه نسبت به همه (دلیلش رو بعدا مینویسم الان دیگه وارد اون بخش نمیشم)، که این همخونهایم هم توی اون دستهبندی قرار گرفته بود در حالی که نسبت به اون یکی همخونهایم همچین دیدی ندارم و البته مشکلات خیلی کمی پیش میان چون اون معمولا خونه نیست.
در مورد بخش جدا بودن غذا و خرید هم به نظرم یکی از بهترین کارها توی همخونه بودن همینه و مشکلات احتمالی رو کاهش میده و ما هم همینیم و بهتره همین باشه که شما هی حساب و کتاب نگه نداری. یه سری چیزها رو هم باهم میخریم مثل مایع لباسشویی و اینا رو هم با همون فیش آب و برق باهم حساب میکنیم. ولی اون جایی شروع میکنی به حساب و کتاب نگه داشتن که شاخکهات تیز میشن و احساس میکنی یک نفر اینجا داره سوءاستفاده میکنه.
جمعبندی همه این حرفها و خوندن پست نورا و شنیدن حرفهای دیگران برام اینه که اولا روی خودم سریع یک لیبل نزنم که من آدم کمتحملی هستم و ... نه اتفاقا من آدمیام که سعی میکنم از جنبههای مختلف نگاه کنم و بیشتر درک کنم طرف مقابل رو در نتیجه تحملم بره بالاتر: و وقتی دیدم نسبت به خودم اینه پس زندگی اشتراکی هم برام راحتتر میشه. دوم هم اینکه یکم مرزهای سفت و سختی که کشیدم برای خودم و دیگران رو، آزاد کنم. چون از طرف نورا که میخونی میفهمی که خب آدمها متفاوتن و من اگه با نورا همخونهای میشدم به مشکل برمیخوردم سر تمیزی :))) هرچند هیچ وقت به همخونهایم نمیگم و بهش اون فضا رو میدم که هر وقت دلش میخواد کاراش رو بکنه چون پادگان که نیست. ولی خودم اذیت میشم و نمیخوام بخشی از درگیری ذهنیم همچین مسائلی باشن.
یه چیزی هم که به من کمک کرده اینه که من به این مدلی زندگی کردن یه دید بلند مدت دارم. یعنی با خودم میگم من الان که فعلا پلن ازدواج کردن ندارم (هر چند در نهایت اون شخص هم در واقع همخونهت میشه)، ولی من حداقل تا دو سه سال آینده قراره این مدلی زندگی کنم چون واقعا از لحاظ مالی بار خیلی کمتری داره برام و میتونم در عوضش تو خونه بهتری زندگی کنم چون هزینه تقسیم میشه. بعد با خودم میگم مثلا حتی اگه تنها هم زندگی کنم باید یاد بگیرم پرده رو خودم دربیارم و بشورم و دوباره نصبش کنم. یا روکش مبل رو بتونم درش بیارم و بشورم. و تو این خونه هم مبلها کثیف بودن و من این کار رو کردم و همخونهایم گفت خیلی حوصله داری، درحالی که واقعا اینطوری بودم که خب دیگه مسئولیتهای زندگی بزرگسالیه و من اوکیم این مرحله رو الان تمرین کنم. یا آب داره از زیر سینک چکه میکنه برم چک کنم ببینم مشکلش چیه و سعی کنم رفع کنم. حس خوبی هم بهم دست میده و انتظاری هم از همخونهایم ندارم تو این زمینه.
در مورد بخش جدا بودن غذا و خرید هم به نظرم یکی از بهترین کارها توی همخونه بودن همینه و مشکلات احتمالی رو کاهش میده و ما هم همینیم و بهتره همین باشه که شما هی حساب و کتاب نگه نداری. یه سری چیزها رو هم باهم میخریم مثل مایع لباسشویی و اینا رو هم با همون فیش آب و برق باهم حساب میکنیم. ولی اون جایی شروع میکنی به حساب و کتاب نگه داشتن که شاخکهات تیز میشن و احساس میکنی یک نفر اینجا داره سوءاستفاده میکنه.
جمعبندی همه این حرفها و خوندن پست نورا و شنیدن حرفهای دیگران برام اینه که اولا روی خودم سریع یک لیبل نزنم که من آدم کمتحملی هستم و ... نه اتفاقا من آدمیام که سعی میکنم از جنبههای مختلف نگاه کنم و بیشتر درک کنم طرف مقابل رو در نتیجه تحملم بره بالاتر: و وقتی دیدم نسبت به خودم اینه پس زندگی اشتراکی هم برام راحتتر میشه. دوم هم اینکه یکم مرزهای سفت و سختی که کشیدم برای خودم و دیگران رو، آزاد کنم. چون از طرف نورا که میخونی میفهمی که خب آدمها متفاوتن و من اگه با نورا همخونهای میشدم به مشکل برمیخوردم سر تمیزی :))) هرچند هیچ وقت به همخونهایم نمیگم و بهش اون فضا رو میدم که هر وقت دلش میخواد کاراش رو بکنه چون پادگان که نیست. ولی خودم اذیت میشم و نمیخوام بخشی از درگیری ذهنیم همچین مسائلی باشن.
یه چیزی هم که به من کمک کرده اینه که من به این مدلی زندگی کردن یه دید بلند مدت دارم. یعنی با خودم میگم من الان که فعلا پلن ازدواج کردن ندارم (هر چند در نهایت اون شخص هم در واقع همخونهت میشه)، ولی من حداقل تا دو سه سال آینده قراره این مدلی زندگی کنم چون واقعا از لحاظ مالی بار خیلی کمتری داره برام و میتونم در عوضش تو خونه بهتری زندگی کنم چون هزینه تقسیم میشه. بعد با خودم میگم مثلا حتی اگه تنها هم زندگی کنم باید یاد بگیرم پرده رو خودم دربیارم و بشورم و دوباره نصبش کنم. یا روکش مبل رو بتونم درش بیارم و بشورم. و تو این خونه هم مبلها کثیف بودن و من این کار رو کردم و همخونهایم گفت خیلی حوصله داری، درحالی که واقعا اینطوری بودم که خب دیگه مسئولیتهای زندگی بزرگسالیه و من اوکیم این مرحله رو الان تمرین کنم. یا آب داره از زیر سینک چکه میکنه برم چک کنم ببینم مشکلش چیه و سعی کنم رفع کنم. حس خوبی هم بهم دست میده و انتظاری هم از همخونهایم ندارم تو این زمینه.
بچهها من این کفش Humtto رو از نمایندگی کاسپین انزلی خریدم (سایز ۴۰) و یه بارم همونجا در حد ۳، ۴ ساعت پوشیدمش ولی احساس میکنم به استایلم نمیاد و میخوام بفروشمش 🥲
خیلی کفش راحتیه و کلاً کفشای این برند هم سختجونن و زود خراب نمیشن. من ۳٫۸۹۰٫۰۰۰ خریدم که چون پوشیدم میخوام ۳٫۲۰۰٫۰۰۰ بفروشم. با جعبه و بگ خودشم ارسال میکنم. در صورت تمایل میتونید بهم پیام بدید:
@llennad
خیلی کفش راحتیه و کلاً کفشای این برند هم سختجونن و زود خراب نمیشن. من ۳٫۸۹۰٫۰۰۰ خریدم که چون پوشیدم میخوام ۳٫۲۰۰٫۰۰۰ بفروشم. با جعبه و بگ خودشم ارسال میکنم. در صورت تمایل میتونید بهم پیام بدید:
@llennad