•●•W∆LL ∞ MOBi•●•
209 subscribers
28.2K photos
2.61K videos
23 files
36 links
💝💝


•●•W∆LL ∞ MOBi•●•

●مجله ای شجاع٬آزاد و منحصربفرد
آنچه هیچ‌جا نبود...اینجا هست!!

کانالی بدون تبلیغ و تبادل، به احترام شما
لطفا مارا به دوستان خود معرفی کنید●با رعایت کامل موازین اخلاقی
Download Telegram
مردی دو دختر داشت یکی را به یک کشاورز و دیگری را به یک کوزه گر شوهر داد. چندی بعد همسرش به او گفت : ای مرد سری به دخترانت بزن و احوال آنها را جویا شو.

مرد نیز اول به خانه کشاوز رفت و جویای احوال شد، دخترک گفت که زمین را شخم کرده و بذر پاشیده ایم اگر باران ببارد خیلی خوبست اما اگر نبارد بدبختیم.

مرد به خانه کوزه گر رفت، دخترک گفت کوزها را ساخته ایم و در آفتاب چیده ایم اگر باران ببارد بدبختیم و اگر نبارد خوبست.

مرد به خانه خود برگشت همسرش از اوضاع پرسید مرد گفت:
چه باران بیاید و چه باران نیاید ما بدبختیم...

#حکایت
🆔 @wallmobi
#حکایت_جالب

👈ملا نصرالدین سندی داشت که باید قاضی شهر آن را تائید میکرد ولی از بخت بد وی، قاضی اصلاً کاری را بدون باج انجام نمی داد.

🔹ملا نصرالدین هم آه در بساط نداشت که با قاضی شریک شود و کار تائید سند را به انجام برساند این بود که کوزه ای برداشت و آن را پر از خاک کرد و روی آن عسل ریخت بعد کوزه ی عسل و سند را برداشت و پیش قاضی رفت و کوزه را هدیه داد و درخواستش را اعلام‌کرد .

🔹قاضی به محض اینکه در پوش کوزه را برداشت و عسل را دید بی درنگ سند را تائید کرد و هر دو شاد و خندان از هم خداحافظی کردند.

🔹چند روز گذشت قاضی به نیرنگ ملا نصرالدین پی برد یکی از نزدیکان خود را به خانه ی ملا فرستاد و پیام داد که در سند اشتباهی شده است ملا به فرستاده قاضی پاسخ داد :"از طرف من سلامی گرم به قاضی برسان و بگو اشتباه در سند نیست در کوزه ی عسل است."

@wallmobi
#حکایت

سالیان سال، شهر مونتری در کالیفرنیا بهشت پلیکان‌ها بود.
این شهر محل بسیاری از کارخانجات کنسرو ماهی بود. در واقع خیابانی به نام راسته‌ی کنسروسازی در این شهر هست.

پلیکان‌ها به این علت این شهر را دوست داشتند که ماهیگیران صیدشان را تمیز می‌کردند و پس مانده‌ها را دور می‌ریختند و پلیکان‌ها هم همیشه غذایشان آماده بود؛ طوری که در شهر مونتری هر پلیکانی می‌توانست بی هیچ تلاشی حسابی غذا بخورد.

اما به مرور زمان میزان ماهیان سواحل کالیفرنیا کاهش یافت و کارخانجات کنسروسازی یکی‌یکی بسته شدند.
این مساله پلیکان‌ها را دچار مشکل بزرگی کرد؛ آن‌ها سال‌های سال ماهی نگرفته بودند و چاق و تنبل شده بودند. حالا که غذایی که به‌راحتی در اختیارشان قرار می‌گرفت، از بین رفته بود، عملاً دچار قحطی شدند.

طرفداران محیط زیست منطقه به مغزشان فشار آوردند تا راهی برای کمک به پلیکان‌ها پیدا کنند و سرانجام راه‌حل را یافتند.

پلیکان‌هایی را از منطقه‌ای دیگر وارد کردند که عادت داشتند هر روز به شکار ماهی بروند و بسیار فعال بودند.
این پلیکان‌ها را با پلیکان‌های محلی درآمیختند. درنتیجه تازه‌واردها فوراً شروع به صید غذای خودشان کردند و مدتی طول نکشید که پرندگان بومیِ گرسنه هم به آن‌ها پیوستند و بار دیگر شروع به ماهیگیری کردند.


با افرادی هم‌نشین شوید که فعال، موفق و پُرتلاش هستند. آن‌ها شما را هم با خود همراه خواهند کرد.
@wallmobi
#حکایت

«تخت پروکروستس»

در اساطیر یونان اومده که راهزنی بود به نام پروکروستس که آدم خشن و بی‌رحمی بود. میگن آهنگر بوده. این بابا یه اتاقی داشت با یک تخت که اون رو در اختیار مسافران رندومی میگذاشت که از جلو خونه‌ش رد میشدن. اینطور بود که اگه کسی از اونورا رد میشد دعوتش میکرد که شب رو روی اون تخت بخوابه.

مسافر هم که معمولا خسته بود قبول میکرد. اما به محض اینکه مسافر روی تخت دراز می‌کشید، پروکروستس اندازه‌ش رو میگرفت ببینه آیا از تخت درازتره یا کوتاهتر. اگه مسافر از تخت کوتاهتر بود، اون رو کش میاورد تا اندازه تخت بشه. اگه درازتر بود، پاهاش رو میبرید تا اندازه بشه.

پروکروستس به طور وسواس‌گونه‌ای میخواست مسافر حتما اندازه‌ی تخت باشه اما این تلاشش برای fit کردن سایز، همیشه منجر به کشته شدن مسافر میشد. سخت و کله‌شق بود. اصرار میکرد که همه باید اندازه‌ی تختش باشن و اگرم نبودن، اندازه‌شون میکرد!

تخت رو به تناسب شخص عوض نمیکرد. بلکه فرد رو به اندازه‌ی تخت در میاورد! این داستان استعاره‌ایه از وادار کردن افراد برای جاگرفتن در شرایط و مکان خاصی که متعلق به اونا نیست. پروکروستس نماینده‌ی افراد یا ایده‌هاییه که انطباق دقیق رو بدون هیچ گونه انعطافی می‌طلبن.

اینطوریه که عبارت «تخت پروکروستس» به نمادی برای هر موقعیتی تبدیل شده که در اون کسی سعی می‌کنه واقعیت رو مطابق با انتظارات محدود خودش بسازه، و سعی نمی‌کنه که واقعیت رو با شرایط منحصربفرد سازگار کنه.
@wallmobi