#گزیده_کتاب
کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم
#اسلاونکا_دراکولیچ
رؤیا رضوانی
🔍 دانشنامه شهری
🔈 @urbanencyclopedia
کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم
#اسلاونکا_دراکولیچ
رؤیا رضوانی
🔍 دانشنامه شهری
🔈 @urbanencyclopedia
#گزیده_کتاب
کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم
#اسلاونکا_دراکولیچ
رؤیا رضوانی
@urbanencyclopedia
... حقیقتش را بخواهید در ساختمان به آن بزرگی که او نقشهاش را کشیده بود، تقریباً از هر پنج آپارتمان، یکیشان بالکنِ خیلی خیلی کوچک داشت. آدم آن بالکنها را که میدید خیال میکرد خشککن هستند: تقریباً هیچ چیز جز رختِ شسته در آنها نبود. از پنجره آپارتمانِ بلاگا در صوفیه که به پایین نگاه میکردم، با خودم فکر کردم همین خشککنهای بالکنی است که وجه مشخصه منحصر به فرد شهرهای ماست. نمیدانم چرا همکار من در تایمز چیزی از آنها ننوشته، از اینکه اینجا مردم رختهای شستهشان را کجا و چطور پهن میکنند، از دنیای طنابهایی که این بالا در هوا کشیده شده. شاید اولش که در مرکز شهر و در خیابانهای اصلی هستید، به نظرتان نیاید، اما همین که به خیابانهای فرعی بپیچید، لباسهای شسته که مثل پرچم کشوری دیگر در باد تکان میخورند، اعلام میکنند که وارد قلمرو دیگری شدهاید: قلمرو زنانه.
... با نگاه به بند رختِ خانهها میتوانم بگویم کدام خانه حتماً کدبانوی خوبی دارد، رختهای چه کسی خوب سفید شده و مرتب پهن شده است، هر خانواده چقدر جمعیت دارد و چه کسی تنها زندگی میکند. همه اینها را مامان بزرگ به من یاد داده... که چطور میتوان فقط با یک نگاه به رختهای روی بند خیلی چیزها، حتی شخصیت آدمها را فهمید. مثلاً "اون زنه رو اونجا میبینی که ادایِ خانومای متشخص رو در میاره، ببین چندتا جوراب نایلونی انداخته روی بند!!"
🔍 دانشنامه شهری
🔈 @urbanencyclopedia
کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم
#اسلاونکا_دراکولیچ
رؤیا رضوانی
@urbanencyclopedia
... حقیقتش را بخواهید در ساختمان به آن بزرگی که او نقشهاش را کشیده بود، تقریباً از هر پنج آپارتمان، یکیشان بالکنِ خیلی خیلی کوچک داشت. آدم آن بالکنها را که میدید خیال میکرد خشککن هستند: تقریباً هیچ چیز جز رختِ شسته در آنها نبود. از پنجره آپارتمانِ بلاگا در صوفیه که به پایین نگاه میکردم، با خودم فکر کردم همین خشککنهای بالکنی است که وجه مشخصه منحصر به فرد شهرهای ماست. نمیدانم چرا همکار من در تایمز چیزی از آنها ننوشته، از اینکه اینجا مردم رختهای شستهشان را کجا و چطور پهن میکنند، از دنیای طنابهایی که این بالا در هوا کشیده شده. شاید اولش که در مرکز شهر و در خیابانهای اصلی هستید، به نظرتان نیاید، اما همین که به خیابانهای فرعی بپیچید، لباسهای شسته که مثل پرچم کشوری دیگر در باد تکان میخورند، اعلام میکنند که وارد قلمرو دیگری شدهاید: قلمرو زنانه.
... با نگاه به بند رختِ خانهها میتوانم بگویم کدام خانه حتماً کدبانوی خوبی دارد، رختهای چه کسی خوب سفید شده و مرتب پهن شده است، هر خانواده چقدر جمعیت دارد و چه کسی تنها زندگی میکند. همه اینها را مامان بزرگ به من یاد داده... که چطور میتوان فقط با یک نگاه به رختهای روی بند خیلی چیزها، حتی شخصیت آدمها را فهمید. مثلاً "اون زنه رو اونجا میبینی که ادایِ خانومای متشخص رو در میاره، ببین چندتا جوراب نایلونی انداخته روی بند!!"
🔍 دانشنامه شهری
🔈 @urbanencyclopedia