#خلاصه اپیزود ۱۲ ومپایردایریز به درخواست ممبرهای عزیز😇💙
بانی به دیمن خبر مرگ انزو و انسان شدن استف رو میده 😭ولی میگه نمیخواد کسی رو ببینه☹️
کرولاین هم واسه همین زنگ میزنه مامان بانی که بیاد پیشش. 😶بانی یه صداهایی میشنوه... 😱صدای انزو!😯
مامان بانی بهش میگه احتمالا تو دریچه بین اینجا و جهنمو باز کردی ولی خیلی خطرناکه واسه همین جنازه انزو رو میسوزوزنه تا بانی فکر برگردوندش رو نکنه😔🤕
استفن هم که انسانیتش برگشته حالش خیلی بده😈 و در حال رانندگی پلیس میگیرتش ولی چون انسانه نمیتونه کاری کنه😑
کرولاین میاد نجاتش میده و به استفن کمک میکنه حالش بهتر شه😌
کید به دیمن میگه دیگه شما دو تا به دردم نمیخورید ولی استفن رو میخام بکشم😕
خلاصه میگه یا دفترچه خاطرات مکسول رو میدی یا استفو میکشم🖕 (بعد از خاطرات جان گیلبرت چشممون به جمال اهمیت خاطرات مکسول هم روشن شد😐)
دیمن میره که دفترچه خاطراتو گیر بیاره ولی؛😑
مت بخاطر طلسمی که از جدش بهش رسیده یه سری کابوس میبینه و توی خواب میره همون غار معروف😏... الاریک پیداش میکنه و میرن دنبال این که چرا اینجوری شده.😕 خلاصه میفهمن هرچی هست یه ربطی باید به خاطرات مکسول داشته باشه😑
همون موقع دیمن میاد و میگه مکسول کیه باوو من باید داداشمو نجات بدم (دفان پاور💪🏻)
الاریک که مدتیه عن💩 شده میزنه دیمنو شت و پت میکنه😲
مت رو میفرستن تو خاطرات(اینو از سریال فلش یاد گرفتن!) و هرچی میبینه بلند بلند تعریف میکنه.☹️
از قضا جد مت عاشق جد بانی بوده!😀 اینا میخواستن با هم شیاطین رو بکشن ولی سرو کله خواهران شیطانی پیدا میشه و سایرنش میکنن🙃 که زنگ رو بسازه تا اونا کید رو بکشن ولی نمیتونن و با دخالت جادوگرا و فداکاریشون نمیشه که بشه😅
این یارو تنها کسیه که میدونه چجوری شیطانو بکشی ولی سایرن شده نمیتونه حرف بزنه واسه همین همه چیزو مینوسه🙂. جد بانی هم که جادوگر بوده درواقع کسی بوده که اون غار رو ایجاد میکنه و سایرنها رو گیر میندازه.😑 (واسه همین فقط یه بنت میتونست بازش کنه)
خلاصه دیمن دفتر خاطرات رو میدزده و میبره واسه کید و کید هم اتیشش میزنه.🙄
ولی دیمن از حرفای سیبل راه کشتن کید رو میدونست.😕 میره به الاریک میگه اقا من میدونستم😕 و این حرفا و میگه خب بیا بریم یه کم مشروب بزنیم و این کارا که همون موقه سروکله کای پیدا میشه!!😍😳
#clair_holt
#nafas
#fati_somerhalder
@iansomerhalder_per
بانی به دیمن خبر مرگ انزو و انسان شدن استف رو میده 😭ولی میگه نمیخواد کسی رو ببینه☹️
کرولاین هم واسه همین زنگ میزنه مامان بانی که بیاد پیشش. 😶بانی یه صداهایی میشنوه... 😱صدای انزو!😯
مامان بانی بهش میگه احتمالا تو دریچه بین اینجا و جهنمو باز کردی ولی خیلی خطرناکه واسه همین جنازه انزو رو میسوزوزنه تا بانی فکر برگردوندش رو نکنه😔🤕
استفن هم که انسانیتش برگشته حالش خیلی بده😈 و در حال رانندگی پلیس میگیرتش ولی چون انسانه نمیتونه کاری کنه😑
کرولاین میاد نجاتش میده و به استفن کمک میکنه حالش بهتر شه😌
کید به دیمن میگه دیگه شما دو تا به دردم نمیخورید ولی استفن رو میخام بکشم😕
خلاصه میگه یا دفترچه خاطرات مکسول رو میدی یا استفو میکشم🖕 (بعد از خاطرات جان گیلبرت چشممون به جمال اهمیت خاطرات مکسول هم روشن شد😐)
دیمن میره که دفترچه خاطراتو گیر بیاره ولی؛😑
مت بخاطر طلسمی که از جدش بهش رسیده یه سری کابوس میبینه و توی خواب میره همون غار معروف😏... الاریک پیداش میکنه و میرن دنبال این که چرا اینجوری شده.😕 خلاصه میفهمن هرچی هست یه ربطی باید به خاطرات مکسول داشته باشه😑
همون موقع دیمن میاد و میگه مکسول کیه باوو من باید داداشمو نجات بدم (دفان پاور💪🏻)
الاریک که مدتیه عن💩 شده میزنه دیمنو شت و پت میکنه😲
مت رو میفرستن تو خاطرات(اینو از سریال فلش یاد گرفتن!) و هرچی میبینه بلند بلند تعریف میکنه.☹️
از قضا جد مت عاشق جد بانی بوده!😀 اینا میخواستن با هم شیاطین رو بکشن ولی سرو کله خواهران شیطانی پیدا میشه و سایرنش میکنن🙃 که زنگ رو بسازه تا اونا کید رو بکشن ولی نمیتونن و با دخالت جادوگرا و فداکاریشون نمیشه که بشه😅
این یارو تنها کسیه که میدونه چجوری شیطانو بکشی ولی سایرن شده نمیتونه حرف بزنه واسه همین همه چیزو مینوسه🙂. جد بانی هم که جادوگر بوده درواقع کسی بوده که اون غار رو ایجاد میکنه و سایرنها رو گیر میندازه.😑 (واسه همین فقط یه بنت میتونست بازش کنه)
خلاصه دیمن دفتر خاطرات رو میدزده و میبره واسه کید و کید هم اتیشش میزنه.🙄
ولی دیمن از حرفای سیبل راه کشتن کید رو میدونست.😕 میره به الاریک میگه اقا من میدونستم😕 و این حرفا و میگه خب بیا بریم یه کم مشروب بزنیم و این کارا که همون موقه سروکله کای پیدا میشه!!😍😳
#clair_holt
#nafas
#fati_somerhalder
@iansomerhalder_per