کانال تخصصی موج سوم رفتاردرمانی
2.24K subscribers
212 photos
65 videos
127 files
482 links
این کانال با هدف معرفی و آموزش رواندرمانی‌های متعلق به موج سوم رفتاردرمانی و کاربردهای فردی و اجتماعی آن‌ها ایجاد شده است.
Download Telegram
Forwarded from Deleted Account
👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻
تاریخ شروع دوره جامع تربیت درمانگر موج سوم رفتار درمانی-مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره کاج
تاریخ شروع دوره:
🍀🍀🍀 19 مرداد🍀🍀🍀
از بازیگر درونی خود برای تمرین شفقت استفاده کنید

دنیس تیرچ

مترجم: علی فیضی

این متن به سفارش مرکز خدمات روان‌شناسی و مشاوره زندگی ترجمه شده است

https://telegram.me/thirdwaveofBehaviorTherapy

”در اولین سطح شفقت شبیه‌سازی می‌شود. این سطح آغازین است؛ وقتی شما نیاز دارید مراقبه‌های خاصی را برای تولید شفقت تمرین کنید. درنتیجه این تمرینات به سطح دوم می‌رسید که در آن شفقت طبیعی و خودانگیخته می‌شود.“

جملات بالا به ما یادآور می‌شود که مجبور نیستیم سفر مشفقانه خود را با دسترسی آسان به یک ذهن مشفق شروع کنیم. اگر می‌خواهیم بعد از سال‌ها عدم فعالیت بدن خود را بسازیم با اقداماتی کوچک شروع می‌کنیم و ممکن است از اولین گام‌های خود احساس درد و خستگی کنیم. کسب شفقت تفاوتی ندارد. هر چه که بخواهیم یاد بگیریم سفر با ”یک ذهن تازه‌کار“ شروع می‌شود. اگر خردمند باشیم خواهیم چیزهای زیادی وجود دارد که هنوز نمی‌دانیم. یادگیری ما به‌تدریج پیشرفت می‌کند.

وقتی شروع به ایجاد و پرورش شفقت به دیگران و خودمان می‌کنیم از همان‌جا شروع می‌کنیم که هستیم. هدفمان این می‌شود که خودمان تا آنجا که می‌توانیم را همان‌طور که در هرلحظه هستیم بپذیریم. برای بسیاری از ما تجارب نادیده گرفته شدن یا تروما یا دیگر خاطرات دردناک تجاربی که از هیجانات ملایمت و مراقبت داشته‌ایم را با اضطراب و وحشت مخلوط کرده است.
#شفقت
#CFT
برای مطالعه ادامه مقاله می‌توانید به لینک زیر مراجعه بفرمایید:
http://www.mrmz.ir/خانه/از-بازیگر-درونی-خود-برای-تمرین-شفقت-استفاده-کنید
Forwarded from Deleted Account
تمرکز بر شفقت در نسل بعدی رفتار درمانی شناختی
در سال‌های اخیر درباره شفقت مطالعه بسیاری شده و به عنوان بخشی صاحب شواهد تجربی از روان‌درمانی بیشتر از قبل مور استفاده قرار گرفته است. این پدیده چندان تعجب‌برانگیز نیست چون در 2600 سال گذشته تمرین شفقت مرکز شفای هیجانی در سنت‌های خردمندی جهانی قرار داشته است. همدلی و تایید هیجانی نیز از دهه‌ها پیش تا کنون به عنوان بخشی از مهم‌ترین مولفه‌های اثربخشی روان‌درمانی شناسایی شده است. با این حال شفقت به عنوان یک فرایند در این چند سال گذشته بوده که به عنوان نقطه تمرکز اصلی در کار روان‌درمانی مور توجه قرار گرفته است. حجم در حال رشدی از پژوهش‌ها دارد به طور مدام نشان می‌دهد که چطور کسب ذهن مشفق می‌تواند به ما کمک کند تا از دسته‌ای از مشکلات روان‌شناختی نظیر اضطراب و شرم پیشگیری کرده و آن‌ها را رفع کنیم (تیرچ و گیلبرت، 2014). فعال‌سازی عمدی سامانه شفقت می‌تواند شجاعت و انعطاف‌پذیری روان‌شناختی لازم برای رو در رو شدن با چالش‌های زندگی را فراهم کرده و قدمی به سوی زندگی معنادار و با نشاط باشد.
ادامه مقاله را در لینک زیر مطالعه کنید.
http://www.kajpcc.com/%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B1%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C/%D8%AA%D9%85%D8%B1%DA%A9%D8%B2-%D8%A8%D8%B1-%D8%B4%D9%81%D9%82%D8%AA-%D8%AF%D8%B1-%D9%86%D8%B3%D9%84-%D8%A8%D8%B9%D8%AF%DB%8C-%D8%B1%D9%81%D8%AA%D8%A7%D8%B1-%D8%AF%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%AE%D8%AA%DB%8C-19824
Forwarded from مصطفی ملکیان
18 اصل راهنمای زندگی 👇👇👇
باید:
1) عشق بورزم، یعنی به دیگران نیکی بی حساب و کتاب (هم به معنای بدون محاسبه گری و هم به معنای بی حد و حصر) بکنم تا شادی ژرف نصیب ام شود.
2) زندگی این جایی و اکنونی داشته باشم تا هم از سلامت روانی بیشتر و هم از کمال اخلاقی بیشتر بهره مند شوم.
3) به ارزش داوری های دیگران به کلی بی اعتناء شوم تا به خود شکوفائی کامل دست یابم.
4) تا می توانم به خود ام وفادار باشم، یعنی به رویای شخصی خود ام پشت نکنم، هر چند این پشت کردن مطلوب های اجتماعی برایم به ارمغان آورد.
5) هرگز به حل مساله ی نظری ای نپردازم که حل آن در عمل من هیچ تاثیری ندارد، یعنی به من ربطی ندارد.(حکمت «به من چه؟»)
6) از زندگی اصیل، یعنی خودجوشانه و خودانگیخته دست نکشم، یعنی خودام باشم و ساده و طبیعی زندگی کنم.
7) بدانم که به عمیق ترین معنای کلمه، تنهایم.
8) در غوغا و هیاهوی زندگی فقط به ندای آرام و آهسته وجدان اخلاقی خود ام گوش دهم.
9) خودام را هر چه بیشتر بشناسم و بیش از احوال هر کس دیگر احوال خودام را بپرسم.
10) هدفم را فقط اصلاح خودم قرار دهم و بدانم که فقط در نتیجه ی این کار دیگران را ، کمابیش، اصلاح می کنم.
11) بدانم که فقط تغییر و اصلاح خود هم ممکن است و هم مطلوب.
12) خوبی زندگی را بر خوشی زندگی ترجیح دهم.
13) بزرگترین کاری را که می توانم بر عهده گیرم، نه کاری بزرگتر از آن را، و نه کاری کوچکتر از آن را.
14) بدانم که همه چیز ناپایدار و گذرا است، چه خوشی ها و چه ناخوشی ها.
15) هرگز از صداقت (= مطابقت پنج ساحت باورها، احساسات، عواطف و هیجانات، خواسته ها، گفته ها و کرده ها با یکدیگر)، تواضع (= در خوشی ها خود را دیگری انگاشتن)، و احسان( = در ناخوشی ها دیگری را خود انگاشتن) دست نکشم.
16) چنان زندگی کنم که گویی در یک قدمی مرگ ام، یعنی در هر لحظه مشغول به کاری باشم که اگر در همان لحظه مرگ درسد نه احساس پشیمانی کنم، نه احساس اندوه و نه احساس حسرت.
17) فقط به وقت ضرورت و به قدر ضرورت سخن بگویم.
18) اهل آرامش به هر قیمتی نباشم.
هدف قرار دادن تجربه درونی در اختلال وسواسی-جبری و اختلالات مرتبط
در این مقاله مایکل توهیگ که از پژوهشگران برجسته کاربست درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد در اختلالات اضطرابی به خصوص اختلال وسواسی جبری است به همراه بروک اسمیت به چرخشی می‌پردازد که در چندین سال گذشته در راهبرد درمانی نسخه‌های متاخر درمان‌های شناختی رفتاری برای اختلال وسواسی-جبری و اختلالات مرتبط روی داده است . این چرخش حاکی از هدف قرار دادن کارکرد تجربه درونی (وسواس‌ها، تکانه کندن مو) در این مشکلات روان‌شناختی است. این دو نویسنده ضمن معرفی کوتاه مدل‌های درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد، درمان فراشناختی، رویکردهای مبتنی بر توجه‌آگاهی و رفتاردرمانی دیالکتیکی به پژوهش‌هایی که در آن‌ها از این درمان‌ها برای اختلال وسواسی-جبری و اختلالات مرتبط استفاده شده است اشاره می‌کند.
#موج_سوم_رفتاردرمانی
#OCD
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
هدف قرار دادن تجربه درونی در اختلال وسواسی-جبری و اختلالات مرتبط (بخش اول)
مایکل توهیگ و بروک اسمیت
مترجم: علی فیضی
در آغاز درمان اختلال وسواسی-جبری کاملا رفتاری و به طور مستقمی در ارتباط با نظریه یادگیری بود. همین قضیه برای اختلالات مرتبط نظیر وسواس موکنی و اختلال کندن پوست صادق بود. درمان OCD با وقوع انقلاب شناختی و به وجود آمدن درمان‌هایی نظیر مواجهه و بازداری از پاسخ رفته‌رفته کمتر رفتاری شد و روی تغییر شناختی به عنوان موافه اصلی درمان تمرکز کرد. به علاوه استفاده از درمان شناختی به تنهایی برای OCD به همراه مفهوم‌پردازی شناختی این مشکل روان‌شناختی محبوبیت بیشتری کسب کرد. در مرکز این مفهوم‌پردازی این ایده وجود داشت که سبک‌های شناختی مختلفی مثل اهمیت افکار و مسئولیت‌پذیری وجود دارد که تکنیک‌های مطابق با آن افکار را بایستی به کار برد. با این که مفهوم‌پردازی‌های متعددی وجود داشت اما نقطه تمرکز در درمان شناختی این بود که برخی شناخت‌های خاص منجر به رفتارهای مشکل‌ساز می‌شوند و این رفتارها را می‌توان با تصحیح خطاهای شناختی کاهش داد. موضعی که از سوی تحلیل رفتار که بخشی دیگر از حوزه رفتاردرمانی شناختی بود بیان می‌شد این بود که شناخت‌ها (و دیگر تجربه‌های درونی) مثال‌هایی از رفتار هستند که روی احتمال وقوع یک اقدام تاثیر می‌گذارند اما علت آن نیستند چون هردو (شناخت و اقدام آشکار) رفتار هستند و محصول محرک بیرونی؛ بنابراین با این که هردوی این مفهوم‌پردازی‌ها بخشی از رفتاردرمانی شناختی بودند اما الگوهای مختلفی از این درمان را تولید می‌کردند.
مطابق با این مفهوم‌پردازی در مورد فعالیت شناختی، علاقه فزاینده‌ای به انواعی از رفتاردرمانی شناختی برای OCD به وجود آمد که به جای شکل و محتوی شناخت‌ها و دیگر تجربه‌های درونی تمرکز سنگینی روی کارکرد آن‌ها داشتند. مثال‌های خاص این درمان‌ها شامل درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (ACT)، رفتاردرمانی دیالکتیکی (DBT)، کاهش استرس با توجه‌آگاهی (MBSR) و درمان فراشناختی است. سازه‌های هدف اصلی در این نوع درمان‌ها شامل پذیرش (اجازه دادن به وقوع تجربه درونی بدون تلاش برای تنظیم آن‌ها) و توجه‌آگاهی (مشاهده وقوع تجربه‌های درونی) و نیز کاهش کنترل افکار (یادگیری درگیر نشدن با افکار صرفا اجازه حضور به آن‌ها دادن) است. همین‌طور سازه‌های مدرنی در این درمان‌ها وجود دارد که کاملا مبتنی بر کارکرد نیستند که مثلا می‌توان به تحمل (اجازه وقوع دادن به تجربه‌ها بدون درگیری با آن‌ها تا این که ماهش پیدا کنند) و تحمل عدم قطعیت (به این باور رسیدن که از بعضی چیزها نمی‌توان مطمئن بود یا آن‌ها را پیش‌بینی کرد).
تاکید فزاینده بر عناصر درمانی مبتنی بر کارکرد برای مفهوم‌پردازی اختلال وسواسی-جبری و اختلالات وابسته به آن منجر به تغییر چشم‌گیرتری نسبت به آن چه در مواجهه و بازداری از پاسخ و دیگر درمان‌های مبتنی بر CBT می‌شود. به گمان هیز و همکارانش (1996) اقداماتی که در این درجهت کاهش یا یازداری تجربه‌های درونی انجام می‌شود ممکن است منجر به عملکرد ضعیف و اجتناب از تجربه می‌شود. همراستا با این دیدگاه کارکردی این رویکردهای جدیدتر بیشتر روی قدمی به عقب گذاشتن و مشاهده تجربه‌های درونی تاکید دارند تا تصحیح و کاهش آن‌ها.
منبع:
Twohig, M. P., & Smith, B. M. (2015). Targeting the function of inner experiences in obsessive compulsive and related disorders. Current Opinion in Psychology, 2, 32-37.
#OCD
#موج_سوم_رفتاردرمانی
https://telegram.me/thirdwaveofBehaviorTherapy
رواندرمانی تحلیلی کارکردی و درمان اختلال وسواسی جبری

لوک واندنبرگ
مترجم: علی فیضی

چکیده
در این مقاله استدلال می‌شود که روان‌درمانی تحلیلی کارکردی (FAP) می‌تواند برای درمان اختلال وسواسی جبری (OCD) مفید واقع شود. FAP یک رویکرد مبتنی بر تحلیل رفتاری برای درمان گفتاری است که کوهلنبرگ و سای آن را ابداع کرده‌اند. این رویکرد از وقوع طبیعی رفتار آماج بالینی (رآب) در رابطه درمانجو-درمانگر برای کسب و تقویت تغییر درمانی استفاده می‌کند. منتخبی از گفتگوهای درمانجو-درمانگر که مشتمل بر دو درمانجوی مبتلا به OCD است مورد بحث قرار می‌گیرد. به علاوه بخش‌هایی از مقاله نشان می‌دهد که FAP می‌تواند مواجهه و بازداری از پاسخ را هم در بر بگیرد؛ بنابر این یادگیری زنده در طول جلسه آنچنان که در FAP رخ داده و تقویت می‌شود می‌تواند یاری بخش درمان مبتلایان به OCD شده و مستحق توجه در پژوهش‌های درمانی است.
کلمات کلیدی: رفتاردرمانی؛ اختلال وسواسی جبری؛ روان‌درمانی تحلیلی کارکردی
#OCD
#موج_سوم_رفتاردرمانی
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
هدف قرار دادن تجربه درونی در اختلال وسواسی-جبری و اختلالات مرتبط (بخش دوم)

مایکل توهیگ و بروک اسمیت
مترجم: علی فیضی

درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد
هدف ACT افزایش انعطاف‌پذیری روان‌شناختی یا توانایی اجازه دادن به وقوع تجربه درونی و تغییر رفتار یا پافشاری بر آن در مسیر اهداف ارزشمند است. درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد درباره OCD و اختلالات مرتبط این فرضیه را دارد که تلاش برای نابودی یا کنترل بسامد یا محتوی وسوساس‌ها و تجارب درونی مرتبط نه تنها ناموثر است بلکه از کیفیت زندگی می‌کاهد؛ بنابراین هدف ACT افزایش انعطاف‌پذیری روان‌شناختی با برگرفتن موضعی باز و منعطف نسبت به تجارب درونی، کاهش تلاش برای کنترل این تجارب و افزایش تماس با رفتارهای ارزشمندی است که به طور طبیعی تقویت‌کننده هستند.
https://telegram.me/thirdwaveofBehaviorTherapy
انعطاف‌پذیری روان‌شناختی از طریق استفاده از شش فرایند تغییر افزایش می‌یابد: آگاهی از لحظه حال، گسلش، پذیرش، خویشتن، اقدام متعهدانه و ارزش‌ها. همه این مهارت‌ها درگیری با تجارب درونی را کاهش داده و حرکت در مسیرهای معنادار را آسان‌تر می‌سازند. در کاربست ACT محتوی یا صحت تجربه درونی اهمیتی ندارد.
یک فراتحلیل که اخیرا اطلاعاتی از 66 مطالعه آزمایشگاهی را تحلیل کرده اثرات مثبت آگاهی از لحظه حال، گسلش، پذیرش و ارزش‌ها را نشان می‌دهد. فراتحلیل دیگری دریافت که انعطاف نا‌پذیری روان‌شناختی به طور معناداری با OCD و اختلالات مرتبط همبستگی دارد و انعطاف‌پذیری روان‌شناختی نیز متغیر واسطه‌ای است که ACT از طریق افزایش آن روی اختلالات اضطرابی اثر می‌گذارد.
تا کنون یک کار آزمایی بالینی تصادفی شده ACT برای OCD انجام شده است و چند طرح‌های تک موردی تاثیر ACT بر زیرگونه‌های مختلف OCD را سنجیده‌اند. همه این مطلعات از مواجهه درون جلسه استفاده نکردند تا اثرات ACT در غیاب مواجهه را بسنجند. همه این مطالعات نشان‌دهنده اثر معنی‌دار ACT بر شدت علایم و نشانه‌های OCD است.
منبع:
Twohig, M. P., & Smith, B. M. (2015). Targeting the function of inner experiences in obsessive compulsive and related disorders. Current Opinion in Psychology, 2, 32-37.
#موج_سوم_رفتاردرمانی
#OCD
كارگاه تخصصي ACT پيشرفته

زمان: ٧ و ٨ مرداد

مدرس : علي فيضي

02177888378

@PersianACBS
Forwarded from مرکز روانشناسی و مشاوره زندگی نو
دوره پیشرفته آموزش درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد

آیا با اینکه در کارگاه ACT شرکت کرده‌اید و در این باره کتاب‌هایی را خوانده‌اید اما بعضی اوقات انجام ACT برای شما سخت است؟
آیا با درمانجویانی روبه‌رو می‌شوید که نمی‌دانید چطور به آن‌ها واکنش نشان بدهید؟ آیا نمی‌دانید ارزش‌های آن‌ها چیست؟ آیا ارزش‌های آن‌ها با یکدیگر متعارض است؟ آیا گسلش برای آن‌ها سخت است؟ تمایلی به پذیرش ندارند؟ آیا در مقابل مداخله‌های درمانی مقاومت می‌کنند؟
شما چه واکنشی نشان می‌دهید؟ آیا در مقابل این مشکلات فکر می‌کنید برای روان‌درمانی ساخته نشده‌اید؟ فکر می‌کنید چطور می‌شود که در دام مقاومت درمانجو نیفتید و به پیش بروید؟ آیا از دست درمانجویان بدقلق عصبانی می‌شوید؟ آیا بعضی اوقات فکر کردن به جلسه بعدی برای شما سخت و مضطرب کننده است؟
همه این‌ها کاملا طبیعی است! این واکنش‌ها و افکار برای هرکسی که می‌خواهد ACT را یاد بگیرد و به کار ببندد پیش می‌آید. به همین خاطر است که آموزش بیشتر ضروری است. بعد از کارگاه دو روزه مقدماتی حالا یک کارگاه دو روزه پیشرفته آماده کرده‌ایم تا با شرکت در آن بتوانید:
1. درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد را روان‌تر و موثرتر انجام بدهید.
2. به رفتارهای چالش‌افرین در جلسه درمان موثرتر پاسخ بدهید.
3. مفهوم‌سازی مورد را با هر نوع اختلال DSM-V نظیر افسردگی، OCD و اعتیاد و نظیر این‌ها انجام بدهید.
4. به طور موثری با درمانجویان بی‌تمایل کار بکنید و به آن‌ها انگیزه بیشتری بدهید.
5. مقاومت را به تعهد تبدیل کنید.
6. و در یک کلام بر شایع‌ترین موانع تغییر غلبه کنید.

https://telegram.me/lcgpsychannel
Forwarded from کانال آکادمی روانشناسی کاج
كارگاه ACT پیشرفته
حضور آنلاین دكتر مومن زاده (رئیس بخش فارسی ACBS، نماینده رسمی ACT در ایران) و نظر همكاران حاضر در دوره در رابطه با كیفیت كاربردی كارگاه مدرس كارگاه : علی فیضی تاریخ برگزاری ٧ و ٨ مرداد ٩٥
http://www.aparat.com/v/3p5Mk
كارگاه جامع زوج درماني مبتني بر ACT

زمان: ١٤ و ١٥ مرداد

👈بخش فارسي انجمن بين المللي علم رفتاري بافتاري

@PersianACBS
Forwarded from مصطفی ملکیان
🌷🌷🌷عاطفه گرایی مدرنیسم

عاطفه گرايي،دقيقًا به اين معناست که ما احكام اخلاقي اي که بر افعال انسان بار ميکنيم،را با توجّه به درد و رنجزايي يا درد و رنجکاهي آنها حمل کنيم. به اين معنا که اگر ميگوييم «راستگويي خوب است»، مرادمان اين است که راستگويي روي هم رفته از درد و رنج آدميان ميکاهد. اگر ميگوييم «دروغگويي بد است»، به اين معناست که روي هم رفته دروغگويي بر درد و رنج آدميان ميافزايد. هر صفت اخلاقي اي که بر افعال انساني بار ميکنيم، خواه صفت خوب يا بد، درست يا نادرست، بايد يا نبايد، وظيفه،مسئوليّت،فضيلت، رذيلت، بايد ببينيم اين افعال درد و رنج آدميان را روي هم رفته افزايش ميدهند، يا کاهش ميدهند. در واقع عاطفه گرایی يعني داوري اخلاقي بر اساس احساسات و عواطف انساني.تمام توجّه در اين تفكّر به اين است که اصلاً اخلاق، دايرمدار درد و رنجزايي و درد و رنجکاهي است. از لحاظ اخلاقي فعلي مثبت تلقّي ميشود و داراي ارزش مثبت دانسته ميشود که روي هم رفته درد و رنج انسانها را بكاهد و فعلي منفي تلقّي ميشود و داراي ارزش منفي دانسته ميشود که روي هم رفته بر درد و رنج انسانها بيافزايد. پس نتيجه ميشود که ما وظيفه اي جز اين نداريم که در زندگي تا ميتوانيم به قسمي سلوك و رفتار و زندگي کنيم که روي هم رفته از سلوك و زندگي و رفتار ما درد و رنجها کاهش پيدا کند و يا لااقل افزايش پيدا نكند.

حالا در اين جا چند نكته وجود دارد: نكتة اول اين که، آيا واقعًا ما دليلي داريم که انسانها هر دردي که دارند، اصلاً نبايد داشته باشند و يا اصلاً وظيفه داريم که از دردشان بكاهيم؟ آيا دليلي بر اين داريم که هر رنجي که ميبرند نبايد ببرند و بنابراين ما وظيفه داريم که رنج آنها را تا ميتوانيم کم کنيم؟ به عبارت ديگر آيا واقعًا وضع کنوني انسانها آن قدر مطلوب تلقّي ميشود که هر چه در اين وضع کنوني درداور و رنجزا باشد، بد تلقّي شود و هر چيزي که درد و رنج را کاهش دهد، خوب تلقّي شود؟ چه دليل بر اين اقامه شده است؟
تفكّر مدرنيستي اینگونه است که بايد جوري رفتار کنيم که درد و رنج آدميان را بكاهيم. اين گويا معنايش اين است که آدميان هر چه را ميخواهند واقعاً هم بايد بخواهند و هر چه را نميخواهند واقعاً هم نبايد بخواهند. از هرچه خوششان نميآيد، نبايد هم خوششان بيايد و از هر چه خوششان ميآيد بايد خوششان بيايد و چون وضعشان بدين گونه آرماني است، بنابراين ما بايد هميشه خوشايند و بدايند آنها را در نظر بگيريم. امّا واقعاً ميشود به اين پيش فرض ملتزم شد؟ به نظر نميآيد که بشود.

براي اين که بگوييم چرا نميشود،مثال سادةای ميزنيم به خاطر زندگي روزمرة ما خيلي اهميت دارد: مثلاً شهردار تهران به مردم ميگويد اي مردم تهران! همين گونه که زندگي ميکنيد، بكنيد. هيچ تغييري در زندگيتان نميخواهد بدهيد. ولي ميدانم که در اين وضع مشكلي به نام ترافيك و آلودگي هوا وجود دارد که منِ شهردار حاضرم اگر به من امكانات داده شود، آلودگي هوا را کاهش دهم. حاضرم مشكل ترافيكتان را حل کنم. يك وقت هم نه؛ شهردار ميگويد: من در کندوکاو و تحقيقات خودم به اين نتيجه رسيدم که اصلاً آلودگي هواي تهران به خاطر نحوة زندگي کردن شماست. تا اين جور زندگي ميکنيد نه من ميتوانم آلودگي هواي تهران و ترافيك را کم کنم، نه هيچ کس ديگر. زندگيهايتان را تغيير دهيد، در آن صورت، بنده قول میدهم که مشكل را از دوش شما بردارم. يعني من تسليم وضع موجود شما نميشوم، بعد بگويم در اين وضع موجود باز هم حاضرم درد و رنجتان را بكاهم. تحليل من نشان ميدهد که اين درد و رنج ناشي از نحوة روحيات شماست. حالا چرا مشكل ترافيك پيش ميآيد؟ يكي از عللش اين است که زياد با ماشين رفت و آمد ميشود. اگر علّت تامّه نيست، لااقل علّت ناقصه هست. اگر رفت و آمد کم ميشد مشكل ترافيك تااين حد نبود. حالا چرا زياد رفت و آمد ميآنيم؟ چون کار داريم و کار رفت و آمد ميخواهد.

توجه کنيد که من نميخواهم ساده انديشي کنم. ميخواهم بگويم که فرق است بين کسي که ميگويد، وضع روحي و معنويتان، به همين صورتي که هست باشد، از لحاظ مناسبات اجتماع، همين گونه که هستيد باشيد، همين خلق و خوها، همين منشها و... را حفظ کنيد و با اين همه اگر مشكل بيکاري، تورّم، آلودگي هوا و... پيش آمد حلّش ميکنم و کسي که ميگويد، من وقتي کند و کاو ميکنم، علّت عمدة مشكلات شما را در درون خودتان ميبينم، بنابراين تا درون شما عوض نشود، نه من و نه هيچ کس ديگري نمي توانيم کاري براي شما بكنيم، يا اگر کاري بتوانيم بكنيم، اين کار همان تغيير درون شماست به اين دليل است که مهمترين مشكلات ما مشكلات فرهنگيمان است؛ فرهنگ به اين معنا که همة مشكلات، ناشي از درون خودمان است. مشكلات فرهنگي تعبير امروز اصطلاحي است که قدما به آن ميگفتند: مشكلات انفسي.(ادامه)👇👇👇
Forwarded from مصطفی ملکیان
(ادامه)👇👇👇
بنابراین،خيلي فرق است بين کسي که زبان حالش نسبت به همنوعانش اين باشد که اي همنوعان من! همين وضعي که الان داريد داشته باشيد و در اين وضع اگر درد و رنجي عارضتان شد، من اين درد و رنج را کاهش ميدهم، يا لااقل به گونه اي زندگي ميکنم که افزايشش ندهم، با کسي که زبانش حالش نسبت به همنوعانش اين باشد که اي همنوعان من! اين وضع موجود شما، خودش وضعيت نامطلوبي است به قول شاعر:

اي عجب جانتان به نگرفت و نشد جانتان ملول زين هواهاي عفن زين آبهاي ناگوار

عجيب است که شما از اين هواهاي متعفّن جان تان ملول نميشود؟ اگر جانتان ملول نميشود، آن وقت من هم به عهده نميگيرم که طوري رفتار کنم که رنج شما، کاهش پيدا کند. حالا،ميخواهم اين را عرض کنم که اين که ما در انديشة کاستن درد و رنج آدميان باشيم و ملاك فعل اخلاقي هم همين باشد که طوري زندگي کنيم که از درد ورنج ديگران بكاهيم يا لااقل درد و رنج ديگران را افزايش ندهيم، اين ملاك، ملاك درستي است به شرطي که سه نكته لحاظ شود:

نكتة اوّل اين که، من فكر نكنم در اين وضعيت هر چيزي که باعث درد و رنج آدميان ميشود، نبايد باشد و اين درد و رنج بايد کاملاً رفع شود، خير. چيزهايي است که آدميان از آنها درد و رنج ميبرند ولي بايد ببرد (چون مانع رسيدن رنجهاي بزرگتري ميشود) و بنابراين نبايد من آن را بكاهم(مثلا مشکل ترافیک شهر) پس طالب حفظ وضع موجود انسانها نيستم که بگويم همين وضع موجودي را که دارند، حفظ کنند، و سپس در اين وضع هر دردي که عارضشان شد، آن را ميکاهيم. ما اوّل کاري که ميکنيم اين است که بگوييم (و خودمان اين گونه باشيم): خيلي چيزها هست که تو از آن رنج ميبري، امّا در واقع نبايد رنج ببري و خيلي چيزها هست که ماية خشنودي توست، ولي واقعاً نبايد ماية خشنودي تو باشد، پس وظيفة ما اين نيست که اين ماية خشنودي را براي بشر ايجاد کنيم.

نكتة دوّم اين که، همة درد و رنجهايي که تو ميبري علّت بيروني ندارد، اکثراً علّتش در درون خود توست، بنابراين تو بايد همّت کني و خودت را عوض کني. بودا جملة بسيار عميقي دارد که ميگويد: «کسي که خودش به خودش کمك نكند، هيچ کس نميتواند به او کمك کند.» من اوّل بايد خودم به خودم کمك کنم و آن ديدگاهها، موضعگيري ها، طرز تلقّي ها و آن ويژگيهاي روحي و خلقي که باعث ميشوند من از اين وضع درد و رنج ببرم را از بين ببرم و در آن وضع رواني خوبي که پيدا خواهم کرد، اگر باز هم مايه هاي درد و رنج در بيرون از من وجود داشتند، آن وقت همنوعان من بايد طوري رفتار کنند که اين ماية درد و رنج را بكاهند. به تعبير ديگر درد و رنج منشأ Objective دارد، ولي منشأ Subjective هم دارد وظيفة ما در قبال همنوعانمان فقط اين نيست که دنبال برطرف کردن منشأهاي Objective و بيروني درد و رنجهايشان باشيم بلكه بايد منشأهاي Subjective و دروني درد و رنج هايشان را نيز از بين ببريم. اين از بين بردن معنايش اين است که ابتدا بايد يك تحوّل فرهنگي و يك تحوّل انفسي در انسانها پديد بياوريم و اين هر دو وظيفة اخلاقي ماست.

نكتة سوّم اين که نيچه فيلسوف اگزيستانسياليست جملة بسيار عالي انسانشناسانه اي دارد که ميگويد:« هر کسي که چرايي زندگي را بداند، هر چگونگي اي برايش قابل تحمّل » است . اين که چگونگي هاي زندگي برايمان قابل تحمّل نيست، براي آن است که چرايي زندگيمان را نميدانيم. خيلي نكتة مهمي است، يعني هر کاري که من بدانم براي چه انجامش ميدهم، آن وقت همة درد و رنجهايي که حين اين کار به من ميرسد برايم قابل تحمّل است. انسان وقتي درد و رنج برايش هولناك و سهمگين است که هم درد و رنج را ميبرد و هم نميداند براي چه اين درد و رنج را ميبرد. به همين دليل اين قدر آستانة درد و رنجمان پايين آمده و زود درد ميکشيم، چون هدف زندگي از دست ما بيرون رفته است. يعني نميدانيم اين طور که الان زندگي ميکنيم بالاخره چه عايدمان ميشود. انسان قديم آستانة درد و رنجش خيلي بالاتر بود.

🍁🍁🍁استاد ملکیان،سنتگرایی،تجددگرایی،پساتجددگرایی،جلسه 9
@mostafamalekian