کانال بخش تسوج
#بخش_چهارم سرنوشت تلخ دانشگاه آزاد تسوج؛ وقتی شرایط اجتماعی سهام دار این شکست بود! مرور تاریخ و عبرتآموزی از آن، اهمیت فراوانی دارد؛ چرا که تاریخ، نه تنها روایت گذشته، بلکه چراغ راه آینده است. این موضوع برای جامعهای چون تسوج از اهمیتی دوچندان برخوردار…
#بخش_پنجم
آیندهای که برایش نیندیشیدیم!!!
بگذریم که همه ریز و بمها را بهتر از من میدانند.
اما متأسفانه آنچه در این سالها کمتر دیده شد، توجه به احساسات، تفکرات، ذهن و عواطف جامعه بود؛ و این غفلت، با شتابی نگرانکننده، به سردی و بیتفاوتی اجتماعی انجامید.
مسئلهی #آینده_نگری و #آینده_پژوهی هیچگاه جایگاهی در برنامههای فعالان اجتماعی دهههای گذشته نداشت. البته این درد، مختص تسوج نیست؛ بلکه بسیاری از جوامع در ایران دچار همین بیماریاند… و اگر با نگاهی منصفانه به وضعیت امروز کشور بنگریم، گواه این حقیقت تلخ را خواهیم دید.
در عین حال، باید حق داد که در آن زمان، بیش از این انتظار نمیرفت.
برخی از #مردان_شریف و دلسوز، بیچشمداشت، با لبخند و گشادهرویی از زندگی و آسایش خود گذشتند، بلکه روزنهای از امید در دل این دیار روشن بماند.
اما نهایت ماجرای دانشگاه آزاد تسوج چه شد؟
غیر از اینکه عدهای انگشتشمار از اهالی بومی در آن مشغول به کار شدند، ثمرهای بهجا نماند. آنهم شغلی با حقوق ناچیز و بیمهای حداقلی؛ شغلی که اگر هم نبود، آن افراد بهواسطهی شایستگی و تخصص خود، در جای دیگری مشغول میشدند.
در این میان، نام یکی از پیشگامان فرهنگی، همچون نگینی درخشان در ذهنم حک شده:
مرحوم استاد اصغر عزیزیان
روحش شاد و یادش گرامی.
او هر آنچه داشت، تا واپسین لحظه در راه اعتلای تسوج به کار بست؛
با شرافت زیست و بیادعا، دنیا را ترک کرد.
او و امثال او، الهامبخش در این مسیرند.
غرض از بیان این دو تجربه، مطالبهی شتابزدهی استقرار پادگان ارتش و احداث دانشگاه آزاد تسوج، نه تضعیف زحمات خیرخواهان، بلکه یادآوری یک نکته کلیدی است:
مطالبهگری امروز ما، میراث همان نسلِ اندیشمند و نجیب است؛ نسلی که شاید امروز فراموش شدهاند، اما مسیر روشنگری و آگاهی را برای ما هموار کردند.
و اما اکنون…
سؤالی جدی در ذهن دارم، خطاب به برخی افراد حقیقی یا حقوقی که در قامت فعال اجتماعی، همچنان با شور فراوان پیگیر مسائلی بزرگبرای تسوج هستند:
آیا پیش از طرح چنین درخواستهایی، حتی بهاندازهی یک برگ یادداشت، بررسی کردهاند که تحقق یا عدم تحقق این مطالبات، چه اثراتی بر آینده خواهد داشت؟
آیا کشوری که در بحران اقتصادی غوطهور است، توان ساخت و تجهیز این مطالباتر را دارد؟
آیا شهری که هیچگونه اقتصاد پویا ندارد، فردا خواهد توانست هزینهی نگهداری و ادارهی این قبیل طرح ها را تأمین کند؟ یا قرار است آن هم، چون دیگر بناها، به ویرانهای بدل شود؟! و مردم مجبور به هزینه کرد…
و مهمتر: آیا حاکمیت، واقعاً توان تأمین هزینههای چنین ساختارهایی که انتظارش داریم را دارد؟
@tasuj کانال بخش تسوج
اگر پاسخ همهی این پرسشها "آری" باشد،
من، بهعنوان «مفسدالفکر»، آمادهام بدون هیچ دادگاهی، اعدام شوم!
و این جرم را با آغوش باز میپذیرم.
رضا اخگرپور
این داستان ادامه دارد…
آیندهای که برایش نیندیشیدیم!!!
بگذریم که همه ریز و بمها را بهتر از من میدانند.
اما متأسفانه آنچه در این سالها کمتر دیده شد، توجه به احساسات، تفکرات، ذهن و عواطف جامعه بود؛ و این غفلت، با شتابی نگرانکننده، به سردی و بیتفاوتی اجتماعی انجامید.
مسئلهی #آینده_نگری و #آینده_پژوهی هیچگاه جایگاهی در برنامههای فعالان اجتماعی دهههای گذشته نداشت. البته این درد، مختص تسوج نیست؛ بلکه بسیاری از جوامع در ایران دچار همین بیماریاند… و اگر با نگاهی منصفانه به وضعیت امروز کشور بنگریم، گواه این حقیقت تلخ را خواهیم دید.
در عین حال، باید حق داد که در آن زمان، بیش از این انتظار نمیرفت.
برخی از #مردان_شریف و دلسوز، بیچشمداشت، با لبخند و گشادهرویی از زندگی و آسایش خود گذشتند، بلکه روزنهای از امید در دل این دیار روشن بماند.
اما نهایت ماجرای دانشگاه آزاد تسوج چه شد؟
غیر از اینکه عدهای انگشتشمار از اهالی بومی در آن مشغول به کار شدند، ثمرهای بهجا نماند. آنهم شغلی با حقوق ناچیز و بیمهای حداقلی؛ شغلی که اگر هم نبود، آن افراد بهواسطهی شایستگی و تخصص خود، در جای دیگری مشغول میشدند.
در این میان، نام یکی از پیشگامان فرهنگی، همچون نگینی درخشان در ذهنم حک شده:
مرحوم استاد اصغر عزیزیان
روحش شاد و یادش گرامی.
او هر آنچه داشت، تا واپسین لحظه در راه اعتلای تسوج به کار بست؛
با شرافت زیست و بیادعا، دنیا را ترک کرد.
او و امثال او، الهامبخش در این مسیرند.
غرض از بیان این دو تجربه، مطالبهی شتابزدهی استقرار پادگان ارتش و احداث دانشگاه آزاد تسوج، نه تضعیف زحمات خیرخواهان، بلکه یادآوری یک نکته کلیدی است:
مطالبهگری امروز ما، میراث همان نسلِ اندیشمند و نجیب است؛ نسلی که شاید امروز فراموش شدهاند، اما مسیر روشنگری و آگاهی را برای ما هموار کردند.
و اما اکنون…
سؤالی جدی در ذهن دارم، خطاب به برخی افراد حقیقی یا حقوقی که در قامت فعال اجتماعی، همچنان با شور فراوان پیگیر مسائلی بزرگبرای تسوج هستند:
آیا پیش از طرح چنین درخواستهایی، حتی بهاندازهی یک برگ یادداشت، بررسی کردهاند که تحقق یا عدم تحقق این مطالبات، چه اثراتی بر آینده خواهد داشت؟
آیا کشوری که در بحران اقتصادی غوطهور است، توان ساخت و تجهیز این مطالباتر را دارد؟
آیا شهری که هیچگونه اقتصاد پویا ندارد، فردا خواهد توانست هزینهی نگهداری و ادارهی این قبیل طرح ها را تأمین کند؟ یا قرار است آن هم، چون دیگر بناها، به ویرانهای بدل شود؟! و مردم مجبور به هزینه کرد…
و مهمتر: آیا حاکمیت، واقعاً توان تأمین هزینههای چنین ساختارهایی که انتظارش داریم را دارد؟
@tasuj کانال بخش تسوج
اگر پاسخ همهی این پرسشها "آری" باشد،
من، بهعنوان «مفسدالفکر»، آمادهام بدون هیچ دادگاهی، اعدام شوم!
و این جرم را با آغوش باز میپذیرم.
رضا اخگرپور
این داستان ادامه دارد…