بسمه تعالی
ضمن عرض عرض سلام به تمام اعضای گرامی ، در کانال آسیب شناسی تاریخ صدر اسلام ، بنا بر آن داریم تا به برخی اشکالات و مسائل یا به تعبیری شبهات موجود در اخبار و روایات مربوط به تاریخ صدر اسلام ، اعم از مباحث مربوط به سیره نبوی ، عاشورا ، تاریخ ائمه معصومین (ص) و ...(با تاکید بر شبهات موجود در سیره نبوی (ص)) بپردازیم .
باشد که با توفیق الهی و عنایات حضرت ولی عصر (عج) و کمک های شما اعضای گرامی موفق به نیل به اهداف مذکور باشیم .
از همگی عزیزان خواهشمندم از ارائه انتقادات و پیشنهادات سازنده خود دریغ ننمایند .
البته شبهه نامیدن بسیاری از اخبار تاریخی به عقیده حقیر کار درستی نمی باشد ؛ چرا که شبهه این معنا را در ذهن متبادر می سازد که مطلب غلطی باید پاسخ داده شده و رد شود ؛ در صورتی که ما قائلیم بسیاری از اخبار تاریخ اسلام علی رغم نا مانوس بودن جامعه مذهبی با آنها و مخالف بودن با سنت ها و شنیده های رایج در جامعه ، از صحت کامل برخوردار بوده و از طرف دیگر ، چه بسیار اخباری در تاریخ اسلام وجود دارند که جوامع مسلمین برای سنوات طولانی با آنها انس گرفته و زندگی کرده اند ؛ امّا در واقع در زمره جعل و تحریفات قرار داشته و قابل دفاع نمی باشند . در بند مشهورات بودن ، ندانسته رد کردن و ندانسته پذیرفتن ، هر دو صفتی جاهلانه اند و عقلا مذموم می باشند . پس چه بهتر است که اخبار و گزارشات تاریخی نا آشنا و غریب را تحت عنوان {مسائل تاریخی} واکاوی نماییم انشاءالله
ضمن عرض عرض سلام به تمام اعضای گرامی ، در کانال آسیب شناسی تاریخ صدر اسلام ، بنا بر آن داریم تا به برخی اشکالات و مسائل یا به تعبیری شبهات موجود در اخبار و روایات مربوط به تاریخ صدر اسلام ، اعم از مباحث مربوط به سیره نبوی ، عاشورا ، تاریخ ائمه معصومین (ص) و ...(با تاکید بر شبهات موجود در سیره نبوی (ص)) بپردازیم .
باشد که با توفیق الهی و عنایات حضرت ولی عصر (عج) و کمک های شما اعضای گرامی موفق به نیل به اهداف مذکور باشیم .
از همگی عزیزان خواهشمندم از ارائه انتقادات و پیشنهادات سازنده خود دریغ ننمایند .
البته شبهه نامیدن بسیاری از اخبار تاریخی به عقیده حقیر کار درستی نمی باشد ؛ چرا که شبهه این معنا را در ذهن متبادر می سازد که مطلب غلطی باید پاسخ داده شده و رد شود ؛ در صورتی که ما قائلیم بسیاری از اخبار تاریخ اسلام علی رغم نا مانوس بودن جامعه مذهبی با آنها و مخالف بودن با سنت ها و شنیده های رایج در جامعه ، از صحت کامل برخوردار بوده و از طرف دیگر ، چه بسیار اخباری در تاریخ اسلام وجود دارند که جوامع مسلمین برای سنوات طولانی با آنها انس گرفته و زندگی کرده اند ؛ امّا در واقع در زمره جعل و تحریفات قرار داشته و قابل دفاع نمی باشند . در بند مشهورات بودن ، ندانسته رد کردن و ندانسته پذیرفتن ، هر دو صفتی جاهلانه اند و عقلا مذموم می باشند . پس چه بهتر است که اخبار و گزارشات تاریخی نا آشنا و غریب را تحت عنوان {مسائل تاریخی} واکاوی نماییم انشاءالله
مسأله شماره ۱
پیشنهاد سیدالشهداء(ع) به عمر بن سعد مبنی بر بیعت با یزید بن معاویه و راضی شدن به حکم او
#مسائل_تاریخی
به گزارش برخی منابع تاریخی ، امام حسین (ع) در همان روز های اول محرم ، دیداری با عمر بن سعد داشته و طی آن سه پیشنهاد را برای جلوگیری از جنگ مطرح کرده اند :
امام به پسر سعد گفت : یکی از سه پیشنهاد را از من بپذیر. یا به همان جایی که از آن آمده ام برگردم ، یا دست بیعت در دست یزید بگذارم تا هرگونه که خواست با من عمل کند ، و یا مرا به یکی از مرز های مسلمانان بفرستید تا همچون یکی از مردم آنجا باشم و حقوق و تکالیفی همانند آنان داشته باشم [۱]
نقد و بررسی
۱_ گویا طبری (مورخ مشهور قرن سوم و چهارم) به صحت این گزارش اطمینان نداشته است ؛ چرا که پس از نقل کردن روایت مذکور ، قول دیگری را مبنی بر شایعه بودن پیشنهاد امام در خصوص گردن نهادن به حکم یزید ، روایت می کند :
عمر سعد به همراه حدود بیست سوار و امام نیز با همین تعداد راه افتادند ؛ وقتی به هم رسیدند ، امام به اصحابش فرمود به کناری روند و عمر نیز چنین کرد . آنگاه با یکدیگر وارد گفت و گو شدند و این دیدار به درازا کشید تا این که پاسی از شب گذشت ؛ سپس هر کدام با همراهان خود به لشکرگاه برگشتند . مردم از روی حدس و گمان ، در مورد آنچه بین آن دو گذشته بود گفتند : حسین به عمر بن سعد گفته است : بیا دو لشکر را رها کنیم و با هم نزد یزید برویم ... مردم این سخنان را می گفتند و بینشان شایع شده بود بدون اینکه کسی از مذاکره آنان چیزی شنیده باشد یا به آن پی برده باشد . [۲]
۲_ بلاذری پس از نقل روایت مذکور ، اضافه کرده است : گفته می شود که حسین بن علی فقط درخواست کرد که آزاد گذاشته شود تا به مدینه برگردد . [۳]
۳_ آنچه در خصوص روایت مذکور نمی توان نادیده گرفت ، گزارش عُقبَة بن سِمعان است که شاهد عینی قضیه و همه جا ملازم امام بوده است ؛ چنانچه طبری روایت می کند :
عقبة بن سمعان گوید : من همراه حسین بودم و با او از مدینه به مکه و از مکه به عراق رفتم و از او جدا نشدم تا به شهادت رسید و از گفت و گو های امام با مردم در مدینه ، مکه ، بین راه ، عراق و لشکرگاه تا روز شهادتش مطلبی نبود جز آنکه من شنیدم . آگاه باشید که به خدا قسم آنچه را که مردم بین خودشان می گویند و گمان می کنند که امام حسین (ع) خواست دست در دست یزید بن معاویه گذارد یا او را به یکی از مرز های مسلمانان بفرستند ، هیچ کدام را نگفت ؛ بلکه گفت : مرا رها کنید تا در این سرزمین پهناور بروم تا ببینیم که کار مردم به کجا می انجامد . [۴]
۴_ اگر گزارش عقبة بن سمعان هم نبود ، کمترین آشنایی با سیره حسینی و موضع گیری های قاطع او ، جای کمترین تردیدی درباره نادرست بودن هر گونه گزارشی حاکی از پیشنهاد امام مبتنی بر تسلیم شدنش در برابر یزید یا رفتن نزد وی باقی نمی گذارد . اگر حضرت حاضر بود با یزید بیعت کند یا نزد او برود ، به مکه و سپس به عراق نمی رفت.
۵_ پیداست که ابن سعد از ابتدا به دنبال راه حلی مسالمت آمیز می گشت تا وارد بحران جنگ با پسر رسول خدا (ص) نشود و به راحتی حکومت ری را بدست آورد و لذا چه بسا که او برای رهایی از این مشکل ، با به دروغ نسبت دادن این پیشنهادات به امام ، قصد داشت ابن زیاد را به گونه ای از نبرد بازدارد ، چنانچه این امر از نامه ای که او به عبیدالله بن زیاد نوشت هویداست :
اما بعد ، خداوند آتش فتنه را خاموش و اختلاف کلمه را برطرف ساخت و کار این امت را اصلاح کرد . حسین متعهد شد به همان مکانی که از آنجا آمده بازگردد و یا اینکه به انتخاب ما به یکی از سرحدات برود و در حقوق و تکالیف ، همانند یکی از مسلمانان آن دیار باشد ، یا به نزد امیرالمؤمنین یزید برود و دست در دست او بگذارد تا هرچه خود داند با حسین انجام دهد . در این امر هم خشنودی شما و هم صلاح امت است . [۵]
با توجه به قرائن ارائه شده ، اینکه عمر سعد این دروغ را به امام نسبت داده و در نامه می نویسد بسیار باورپذیر می نماید .
( اما این که امام پیشنهادی درباره بازگشت به مدینه مطرح کرده است ، در برابر خیانت کوفیان ، که دعوت کرده بودند و سپس بر امام شمشیر کشیدند ، منطق امام این بود که :
ای مردم ! حال اگر مرا نمی خواهید و خوش ندارید ، رهایم کنید تا از نزد شما برگشته و به سرزمین امنی بروم [۶] این پیشنهاد و گفته امام نه تنها با هیچ اشکال کلامی و تاریخی ای مواجه نیست ، بلکه مطابق اصول و موازین فقهی مسلّم شیعه نیز هست . المعاهدة على ترك الحرب جائزة مع مصلحة المسلمين)
پیشنهاد سیدالشهداء(ع) به عمر بن سعد مبنی بر بیعت با یزید بن معاویه و راضی شدن به حکم او
#مسائل_تاریخی
به گزارش برخی منابع تاریخی ، امام حسین (ع) در همان روز های اول محرم ، دیداری با عمر بن سعد داشته و طی آن سه پیشنهاد را برای جلوگیری از جنگ مطرح کرده اند :
امام به پسر سعد گفت : یکی از سه پیشنهاد را از من بپذیر. یا به همان جایی که از آن آمده ام برگردم ، یا دست بیعت در دست یزید بگذارم تا هرگونه که خواست با من عمل کند ، و یا مرا به یکی از مرز های مسلمانان بفرستید تا همچون یکی از مردم آنجا باشم و حقوق و تکالیفی همانند آنان داشته باشم [۱]
نقد و بررسی
۱_ گویا طبری (مورخ مشهور قرن سوم و چهارم) به صحت این گزارش اطمینان نداشته است ؛ چرا که پس از نقل کردن روایت مذکور ، قول دیگری را مبنی بر شایعه بودن پیشنهاد امام در خصوص گردن نهادن به حکم یزید ، روایت می کند :
عمر سعد به همراه حدود بیست سوار و امام نیز با همین تعداد راه افتادند ؛ وقتی به هم رسیدند ، امام به اصحابش فرمود به کناری روند و عمر نیز چنین کرد . آنگاه با یکدیگر وارد گفت و گو شدند و این دیدار به درازا کشید تا این که پاسی از شب گذشت ؛ سپس هر کدام با همراهان خود به لشکرگاه برگشتند . مردم از روی حدس و گمان ، در مورد آنچه بین آن دو گذشته بود گفتند : حسین به عمر بن سعد گفته است : بیا دو لشکر را رها کنیم و با هم نزد یزید برویم ... مردم این سخنان را می گفتند و بینشان شایع شده بود بدون اینکه کسی از مذاکره آنان چیزی شنیده باشد یا به آن پی برده باشد . [۲]
۲_ بلاذری پس از نقل روایت مذکور ، اضافه کرده است : گفته می شود که حسین بن علی فقط درخواست کرد که آزاد گذاشته شود تا به مدینه برگردد . [۳]
۳_ آنچه در خصوص روایت مذکور نمی توان نادیده گرفت ، گزارش عُقبَة بن سِمعان است که شاهد عینی قضیه و همه جا ملازم امام بوده است ؛ چنانچه طبری روایت می کند :
عقبة بن سمعان گوید : من همراه حسین بودم و با او از مدینه به مکه و از مکه به عراق رفتم و از او جدا نشدم تا به شهادت رسید و از گفت و گو های امام با مردم در مدینه ، مکه ، بین راه ، عراق و لشکرگاه تا روز شهادتش مطلبی نبود جز آنکه من شنیدم . آگاه باشید که به خدا قسم آنچه را که مردم بین خودشان می گویند و گمان می کنند که امام حسین (ع) خواست دست در دست یزید بن معاویه گذارد یا او را به یکی از مرز های مسلمانان بفرستند ، هیچ کدام را نگفت ؛ بلکه گفت : مرا رها کنید تا در این سرزمین پهناور بروم تا ببینیم که کار مردم به کجا می انجامد . [۴]
۴_ اگر گزارش عقبة بن سمعان هم نبود ، کمترین آشنایی با سیره حسینی و موضع گیری های قاطع او ، جای کمترین تردیدی درباره نادرست بودن هر گونه گزارشی حاکی از پیشنهاد امام مبتنی بر تسلیم شدنش در برابر یزید یا رفتن نزد وی باقی نمی گذارد . اگر حضرت حاضر بود با یزید بیعت کند یا نزد او برود ، به مکه و سپس به عراق نمی رفت.
۵_ پیداست که ابن سعد از ابتدا به دنبال راه حلی مسالمت آمیز می گشت تا وارد بحران جنگ با پسر رسول خدا (ص) نشود و به راحتی حکومت ری را بدست آورد و لذا چه بسا که او برای رهایی از این مشکل ، با به دروغ نسبت دادن این پیشنهادات به امام ، قصد داشت ابن زیاد را به گونه ای از نبرد بازدارد ، چنانچه این امر از نامه ای که او به عبیدالله بن زیاد نوشت هویداست :
اما بعد ، خداوند آتش فتنه را خاموش و اختلاف کلمه را برطرف ساخت و کار این امت را اصلاح کرد . حسین متعهد شد به همان مکانی که از آنجا آمده بازگردد و یا اینکه به انتخاب ما به یکی از سرحدات برود و در حقوق و تکالیف ، همانند یکی از مسلمانان آن دیار باشد ، یا به نزد امیرالمؤمنین یزید برود و دست در دست او بگذارد تا هرچه خود داند با حسین انجام دهد . در این امر هم خشنودی شما و هم صلاح امت است . [۵]
با توجه به قرائن ارائه شده ، اینکه عمر سعد این دروغ را به امام نسبت داده و در نامه می نویسد بسیار باورپذیر می نماید .
( اما این که امام پیشنهادی درباره بازگشت به مدینه مطرح کرده است ، در برابر خیانت کوفیان ، که دعوت کرده بودند و سپس بر امام شمشیر کشیدند ، منطق امام این بود که :
ای مردم ! حال اگر مرا نمی خواهید و خوش ندارید ، رهایم کنید تا از نزد شما برگشته و به سرزمین امنی بروم [۶] این پیشنهاد و گفته امام نه تنها با هیچ اشکال کلامی و تاریخی ای مواجه نیست ، بلکه مطابق اصول و موازین فقهی مسلّم شیعه نیز هست . المعاهدة على ترك الحرب جائزة مع مصلحة المسلمين)
دکتر حسن انصاری ضمن ارائه قرائنی در اثبات جعل این روایت ، از این روایت به عنوان ابزاری ادبی برای تطهیر طرفین دعوا تعبیر می کند که امویان و بسیاری دیگر از مورخین متعصب از این ابزار برای جلوگیری از نقل روایات فتنه (فتنه به اختلاف و نزاع های میان دو یا چند صحابی گفته می شود) در خصوص نبرد جمل نیز استفاده کرده اند :
روايت پيشنهادات سه گانه را اخباريان و محدثان مرجی مذهب جای ديگری با شباهتی شگفت انگيز استفاده کرده بودند؛ در مورد ماجرای خونخواهی اصحاب جمل. آنجا هم اصرار بر اين بود که طرفين جنگ جمل را به نحوی در عين حال که تطهير می کنند راه نجات را عدم همراهی با هر دو طرف جنگ قلم بزنند.
وحدثني عَمْرو بْن مُحَمَّد، حَدَّثَنَا عَبْد اللَّهِ بن إدريس بن حصين، عن عمر بن جاوان : عَن الأحنف أن طَلْحَةَ وَالزُّبَيْر دعواه إِلَى الطلب بدم عُثْمَان، فَقَالَ: لا أقاتل ابْن عمّ رسول الله ومن أمر تماني ببيعته، وَلا أقاتل أَيْضًا طائفة فِيهَا أم الْمُؤْمِنِينَ وحواري رَسُول اللَّهِ، ولكن اختاروا مني إحدى ثلاث: إما أن تفتحوا لي الجسر فألحق بأرض الأعاجم، أَوْ بِمَكَّةَ، أَوْ أعبر فأكون قريبا. فأتمروا فرأوا أن يكون بالقرب وَقَالُوا: نطأ صماخه. فاعتزل بالجلحا (ء) من الْبَصْرَةِ عَلَى فرسخين، واعتزل مَعَهُ ستة آلاف (انساب بلاذري، 2/ 232).
1_ تاریخ طبری / ج ۵ / ص ۴۱۳ . مقاتل الطالبین اصفهانی / ص ۷۵ . ( ابن کثیر دمشقی اموی مسلک که به شیعه ستیزی و تعصب ورزی مشهور است ، به ویژه به پیشنهاد بیعت با یزید بیش از اندازه اهمیت داده و آن را بار ها شرح و بسط داده و برای تطهیر و تبرئه یزید ، از هیچ تلاش فروگذاری نکرده است که برخاسته از موضع فکری متعصبانه اوست ، نه گویای واقعیت تاریخی )
2 _ تاریخ طبری / ج ۵ / ص ۴۱۳
3_ انساب الاشراف بلاذری / ج ۳ / ص ۳۹۰
4_ تاریخ طبری / ج ۵ / ص ۴۱۳ . تذکرة الخواص سبط ابن جوزی / ج ۲ / ص ۱۵۲_۱۵۳
5_ الکامل ابن اثیر / ج ۲ / ص ۵۵۶ . تاریخ طبری / ج ۵ / ص ۴۱۴ . الارشاد شیخ مفید / ج ۲ / ص ۸۷
6_ الارشاد شیخ مفید / ج ۲ / ص ۹۷ . تاریخ طبری / ج ۵ / ص ۴۲۴ . تاریخ یعقوبی / ج ۲ / ص ۲۴۴ . طبقات الکبری ابن سعد / ج ۱ / ص ۴۶۸ . انساب الاشراف بلاذری / ج ۳ / ص ۱۸۲
روايت پيشنهادات سه گانه را اخباريان و محدثان مرجی مذهب جای ديگری با شباهتی شگفت انگيز استفاده کرده بودند؛ در مورد ماجرای خونخواهی اصحاب جمل. آنجا هم اصرار بر اين بود که طرفين جنگ جمل را به نحوی در عين حال که تطهير می کنند راه نجات را عدم همراهی با هر دو طرف جنگ قلم بزنند.
وحدثني عَمْرو بْن مُحَمَّد، حَدَّثَنَا عَبْد اللَّهِ بن إدريس بن حصين، عن عمر بن جاوان : عَن الأحنف أن طَلْحَةَ وَالزُّبَيْر دعواه إِلَى الطلب بدم عُثْمَان، فَقَالَ: لا أقاتل ابْن عمّ رسول الله ومن أمر تماني ببيعته، وَلا أقاتل أَيْضًا طائفة فِيهَا أم الْمُؤْمِنِينَ وحواري رَسُول اللَّهِ، ولكن اختاروا مني إحدى ثلاث: إما أن تفتحوا لي الجسر فألحق بأرض الأعاجم، أَوْ بِمَكَّةَ، أَوْ أعبر فأكون قريبا. فأتمروا فرأوا أن يكون بالقرب وَقَالُوا: نطأ صماخه. فاعتزل بالجلحا (ء) من الْبَصْرَةِ عَلَى فرسخين، واعتزل مَعَهُ ستة آلاف (انساب بلاذري، 2/ 232).
1_ تاریخ طبری / ج ۵ / ص ۴۱۳ . مقاتل الطالبین اصفهانی / ص ۷۵ . ( ابن کثیر دمشقی اموی مسلک که به شیعه ستیزی و تعصب ورزی مشهور است ، به ویژه به پیشنهاد بیعت با یزید بیش از اندازه اهمیت داده و آن را بار ها شرح و بسط داده و برای تطهیر و تبرئه یزید ، از هیچ تلاش فروگذاری نکرده است که برخاسته از موضع فکری متعصبانه اوست ، نه گویای واقعیت تاریخی )
2 _ تاریخ طبری / ج ۵ / ص ۴۱۳
3_ انساب الاشراف بلاذری / ج ۳ / ص ۳۹۰
4_ تاریخ طبری / ج ۵ / ص ۴۱۳ . تذکرة الخواص سبط ابن جوزی / ج ۲ / ص ۱۵۲_۱۵۳
5_ الکامل ابن اثیر / ج ۲ / ص ۵۵۶ . تاریخ طبری / ج ۵ / ص ۴۱۴ . الارشاد شیخ مفید / ج ۲ / ص ۸۷
6_ الارشاد شیخ مفید / ج ۲ / ص ۹۷ . تاریخ طبری / ج ۵ / ص ۴۲۴ . تاریخ یعقوبی / ج ۲ / ص ۲۴۴ . طبقات الکبری ابن سعد / ج ۱ / ص ۴۶۸ . انساب الاشراف بلاذری / ج ۳ / ص ۱۸۲
مسأله شماره ۲
افسانه اُرَینِب : نبرد عاشورا ، اختلاف بر سر یک زن
#مسائل_تاریخی
دینوری و به تبعیت از او ، خوارزمی حکایتی را نقل کرده اند که غالبا مورد توجه ادیبان و شاعران قرار گرفته است تا مورخین. مضمون روایت دینوری به شرح زیر است :
یزید فرزند معاویه ، در زمان حكومت پدرش ، عاشق زنی به نام اُرَینِب شد كه دختر اسحاق و همسر عبد الله بن سلام ، از كارگزاران معاویه در عراق بود . این خبر به معاویه رسید و او با نیرنگی ، عبد الله بن سلام را از عراق فرا خواند و توسط ابو هریره و ابودرداء ، برایش پیغام فرستاد كه تمایل دارد دختر خویش را به ازدواج وی در آورد . عبد الله از شنیدن این خبر ، خشنود شد و همان دو نفر (ابوهریره و ابودرداء) را به خواستگاری فرستاد . از سوی دیگر ، معاویه از دخترش خواست كه شرط پذیرش خواستگاری را طلاق ارینب قرار دهد . عبد الله ، ارینب را طلاق داد و دختر معاویه با بهانه های مختلف ، از دادن پاسخ مثبت به خواستگاری ، سر باز زد . چون زمان عدّه ارینب سپری شد ، معاویه ابودرداء را جهت خواستگاری او برای فرزندش یزید فرستاد . ابودرداء در راه ، حسین بن علی (ع) را دید و جریان را به وی باز گفت . امام حسین (ع) نیز از ابودرداء خواست تا برایش از ارینب ، خواستگاری كند . ارینب به خواستگاری امام حسین (ع) پاسخ مثبت داد و با ایشان ازدواج كرد . عبد الله بن سلام ، چون از نیرنگ معاویه اطلاع یافت ، آهنگ عراق كرد و امام حسین علیه السلام را ملاقات نمود و از وی خواست كه با ارینب در باره ثروتی كه عبدالله نزد او به امانت سپرده گفتگو كند . امام حسین علیه السلام چنین كرد و عبد الله بن سلام برای باز پس گرفتن امانت خویش ، نزد ارینب آمد و عبدالله و ارینب هردو به یاد گذشته گریه کردند . در این هنگام، امام حسین علیه السلام در حضور عبد الله فرمود : خدایا ! تو را گواه می گیرم كه ارینب را سه بار طلاق دادم و تو می دانی كه قصد من از ازدواج با او ، ثروت و زیبایی او نبود ؛ بلكه خواستم او را برای شوهرش نگه دارم . سپس عبدالله با او ازدواج كرد . [۱]
ملاحسین واعظ کاشفی در روضة الشهداء نخستین کسی است که از ارتباط این داستان با واقعه کربلا سخن گفته است . وی از افسانه ارینب به عنوان یکی از اسباب فرعی دشمنی یزید با امام حسین (ع) نام برده است . به باور سید محسن امین ، این واقعه و مانند آن موجب کینه و دشمنی بیشتر یزید با امام حسین (ع) شد تا جایی که در حضور اسیران کربلا اظهار شماتت و خوشحالی کرد . ندیم مشهدی نیز در مثنوی «تسبیح کربلا»، ماجرای ارینب را یکی از ریشههای کینه و دشمنی یزید با امام حسین (ع) دانسته است .
افسانه اُرَینِب : نبرد عاشورا ، اختلاف بر سر یک زن
#مسائل_تاریخی
دینوری و به تبعیت از او ، خوارزمی حکایتی را نقل کرده اند که غالبا مورد توجه ادیبان و شاعران قرار گرفته است تا مورخین. مضمون روایت دینوری به شرح زیر است :
یزید فرزند معاویه ، در زمان حكومت پدرش ، عاشق زنی به نام اُرَینِب شد كه دختر اسحاق و همسر عبد الله بن سلام ، از كارگزاران معاویه در عراق بود . این خبر به معاویه رسید و او با نیرنگی ، عبد الله بن سلام را از عراق فرا خواند و توسط ابو هریره و ابودرداء ، برایش پیغام فرستاد كه تمایل دارد دختر خویش را به ازدواج وی در آورد . عبد الله از شنیدن این خبر ، خشنود شد و همان دو نفر (ابوهریره و ابودرداء) را به خواستگاری فرستاد . از سوی دیگر ، معاویه از دخترش خواست كه شرط پذیرش خواستگاری را طلاق ارینب قرار دهد . عبد الله ، ارینب را طلاق داد و دختر معاویه با بهانه های مختلف ، از دادن پاسخ مثبت به خواستگاری ، سر باز زد . چون زمان عدّه ارینب سپری شد ، معاویه ابودرداء را جهت خواستگاری او برای فرزندش یزید فرستاد . ابودرداء در راه ، حسین بن علی (ع) را دید و جریان را به وی باز گفت . امام حسین (ع) نیز از ابودرداء خواست تا برایش از ارینب ، خواستگاری كند . ارینب به خواستگاری امام حسین (ع) پاسخ مثبت داد و با ایشان ازدواج كرد . عبد الله بن سلام ، چون از نیرنگ معاویه اطلاع یافت ، آهنگ عراق كرد و امام حسین علیه السلام را ملاقات نمود و از وی خواست كه با ارینب در باره ثروتی كه عبدالله نزد او به امانت سپرده گفتگو كند . امام حسین علیه السلام چنین كرد و عبد الله بن سلام برای باز پس گرفتن امانت خویش ، نزد ارینب آمد و عبدالله و ارینب هردو به یاد گذشته گریه کردند . در این هنگام، امام حسین علیه السلام در حضور عبد الله فرمود : خدایا ! تو را گواه می گیرم كه ارینب را سه بار طلاق دادم و تو می دانی كه قصد من از ازدواج با او ، ثروت و زیبایی او نبود ؛ بلكه خواستم او را برای شوهرش نگه دارم . سپس عبدالله با او ازدواج كرد . [۱]
ملاحسین واعظ کاشفی در روضة الشهداء نخستین کسی است که از ارتباط این داستان با واقعه کربلا سخن گفته است . وی از افسانه ارینب به عنوان یکی از اسباب فرعی دشمنی یزید با امام حسین (ع) نام برده است . به باور سید محسن امین ، این واقعه و مانند آن موجب کینه و دشمنی بیشتر یزید با امام حسین (ع) شد تا جایی که در حضور اسیران کربلا اظهار شماتت و خوشحالی کرد . ندیم مشهدی نیز در مثنوی «تسبیح کربلا»، ماجرای ارینب را یکی از ریشههای کینه و دشمنی یزید با امام حسین (ع) دانسته است .
نقد و بررسی
خبر فوق که محتوای داستانی و دراماتیکش به شدّت اسباب شک و تردید در آن را موجب می شود ، به دلایل متعددی از نظر تاریخی مورد پذیرش نیست :
۱_ اولاً ابن قتيبه دینوری که اوّلین و تنها راوی این داستان است (چرا که دیگر نویسندگان پس از وی داستان را بر پایه روایت او نقل کرده اند) ، بدون هيچ اشاره ای به ناقل و راوی اين داستان ، حكايت را از شخص ثالثی نقل مي كند كه شناخته شده نيست ؛ پس نه فقط این روایت سند قابل اطمینانی ندارد تا آن را دارای ضعف سندی بدانیم ، بلکه اساساً سندی ندارد تا بتوان آن را بررسی کرده و به آن اشکال کرد و روایت بدون سند در علم تاریخ ، بیشتر به مزاح می ماند و ما را از بررسی و اعتبارسنجی آن به کلی معاف می دارد .
۲_ قاصد معاویه و ارینب ، ابودرداء است ؛ در حالی که تاریخ وفات او با این داستان سازگار نیست . زیرا ابودرداء در زمان خلافت خلیفه سوم درگذشته است ، [۲] نه در زمان ولایت عهدی یزید . بنابراین ، با توجه به تولد یزید در سال های ۲۶ تا ۳۱ هجری ، [۳] وی هنگام وفات ابودرداء حداکثر ۱۲ سال داشته است !
۳_ در کتب رجال و تاریخ ، سه شخص با نام عبدالله بن سلام وجود دارد که دو نفر از آنان در قرن دوم و پس از این ماجرا بودند . شخص دیگر هم یهودی و سالخورده بود و هرگز در عراق نبوده است . هیچ منبع تاریخی و حدیثی از شخصی به نام عبدالله بن سلام به عنوان والی عراق نام نبرده اند . به علاوه ، فقط پس از صلح امام حسن (ع) ، معاویه در عراق والی نصب می کرده است و از آن زمان نیز حسنین (ع) عراق را ترک کرده و در مدینه سکنا گزیده بودند .
۴_ شیوه طلاق امام حسین (ع) در این داستان (سه طلاقه کردن در یک مجلس) خلاف مسلّم فقه شیعه است و طلاقی است مردود .
۵_ اساساً ابودرداء روابط گرمی با اهل بیت (ع) نداشته است تا بر فرض مطابقت سن ، به منزل امام حسین (ع) رفته تا از او دیدار کند و این چنین واسطه گری برای امام انجام دهد . بلکه وی مورد مدح معاویه و امویان بود . [۴]
۶_ متن های این داستان در منابع مختلف ، تعارض و اضطراب فراوان دارد که خود حاکی از بی پایگی داستان فوق است . اختلاف در نام زن عبدالله بین ارینب ، هند ، ام خالد و زینب و اختلاف در نام شوهر او بین عبدالله بن سلام و عبدالله بن عامر و اختلاف در نام واسطه بین ابوهریره و ابودرداء و اختلاف در نام شوهر جدید بین امام حسن (ع) و امام حسین (ع) ، نشان دهنده تشویش فراوان در روایت است که از جمله عوامل مهم ضعف هر نقلی می باشد . [۵]
قرائن ارائه شده ، ما را به ساختگی بودن داستان فوق مطمئن می کند و احتمالاً انگیزه ساخت این قبیل قصص ها در قالب فضائل و مناقب اهل بیت (ع) ، فروکاستن واقعه عاشورا به دعوا های شخصی بوده است .
خبر فوق که محتوای داستانی و دراماتیکش به شدّت اسباب شک و تردید در آن را موجب می شود ، به دلایل متعددی از نظر تاریخی مورد پذیرش نیست :
۱_ اولاً ابن قتيبه دینوری که اوّلین و تنها راوی این داستان است (چرا که دیگر نویسندگان پس از وی داستان را بر پایه روایت او نقل کرده اند) ، بدون هيچ اشاره ای به ناقل و راوی اين داستان ، حكايت را از شخص ثالثی نقل مي كند كه شناخته شده نيست ؛ پس نه فقط این روایت سند قابل اطمینانی ندارد تا آن را دارای ضعف سندی بدانیم ، بلکه اساساً سندی ندارد تا بتوان آن را بررسی کرده و به آن اشکال کرد و روایت بدون سند در علم تاریخ ، بیشتر به مزاح می ماند و ما را از بررسی و اعتبارسنجی آن به کلی معاف می دارد .
۲_ قاصد معاویه و ارینب ، ابودرداء است ؛ در حالی که تاریخ وفات او با این داستان سازگار نیست . زیرا ابودرداء در زمان خلافت خلیفه سوم درگذشته است ، [۲] نه در زمان ولایت عهدی یزید . بنابراین ، با توجه به تولد یزید در سال های ۲۶ تا ۳۱ هجری ، [۳] وی هنگام وفات ابودرداء حداکثر ۱۲ سال داشته است !
۳_ در کتب رجال و تاریخ ، سه شخص با نام عبدالله بن سلام وجود دارد که دو نفر از آنان در قرن دوم و پس از این ماجرا بودند . شخص دیگر هم یهودی و سالخورده بود و هرگز در عراق نبوده است . هیچ منبع تاریخی و حدیثی از شخصی به نام عبدالله بن سلام به عنوان والی عراق نام نبرده اند . به علاوه ، فقط پس از صلح امام حسن (ع) ، معاویه در عراق والی نصب می کرده است و از آن زمان نیز حسنین (ع) عراق را ترک کرده و در مدینه سکنا گزیده بودند .
۴_ شیوه طلاق امام حسین (ع) در این داستان (سه طلاقه کردن در یک مجلس) خلاف مسلّم فقه شیعه است و طلاقی است مردود .
۵_ اساساً ابودرداء روابط گرمی با اهل بیت (ع) نداشته است تا بر فرض مطابقت سن ، به منزل امام حسین (ع) رفته تا از او دیدار کند و این چنین واسطه گری برای امام انجام دهد . بلکه وی مورد مدح معاویه و امویان بود . [۴]
۶_ متن های این داستان در منابع مختلف ، تعارض و اضطراب فراوان دارد که خود حاکی از بی پایگی داستان فوق است . اختلاف در نام زن عبدالله بین ارینب ، هند ، ام خالد و زینب و اختلاف در نام شوهر او بین عبدالله بن سلام و عبدالله بن عامر و اختلاف در نام واسطه بین ابوهریره و ابودرداء و اختلاف در نام شوهر جدید بین امام حسن (ع) و امام حسین (ع) ، نشان دهنده تشویش فراوان در روایت است که از جمله عوامل مهم ضعف هر نقلی می باشد . [۵]
قرائن ارائه شده ، ما را به ساختگی بودن داستان فوق مطمئن می کند و احتمالاً انگیزه ساخت این قبیل قصص ها در قالب فضائل و مناقب اهل بیت (ع) ، فروکاستن واقعه عاشورا به دعوا های شخصی بوده است .
همانطور که گفته شد ، ماجرای ارینب بیشتر مورد توجه ادیبان و هنرمندان بوده است تا مورخان . این ماجرا از داستان ساده و چند صفحهایِ بدون سند متصل که در کتاب الامامة و السیاسة دینوری آمده ، به کتابهای داستان و دفترهای شعر تبدیل شده است . از جمله آثار شعری ، مثنوی تسبیح کربلا اثر میرزا زکی ندیم مشهدی(درگذشت ۱۱۶۳ق) ، از شاعران شیعه در قرن دوازدهم هجری قمری است که در قالب بیش از ۵۲۰ بیت ، داستان ارینب را به تصویر کشیده است . فخیم ابهری در دهه ۱۳۵۰ شمسی برای نخستین بار کتاب شعری مستقلی با عنوان ارینب : زیباروی عرب در این زمینه منتشر کرد . کتاب ارینب : زیبای عرب اثر عبدالرسول خاوری خراسانی ، نمایشنامه کرشمه خسروانی در سه پرده ، اثر سید مهدی شجاعی و کتاب شعر ارینب : پریچهر عرب ، اثر محسن عباس زاده ، از دیگر آثار ادبی ای است که در این باره منتشر شده است .
1_ ن ک : الاِمامة و السياسة ابن قتیبه دینوری / ج ۱ / ص ۲۱۵ _ ۲۲۴ . مقتل الحسین خوارزمی / ج ۱ / ص ۱۵۰
2_ أسد الغابة ابن أثير / ج ۷ / ص ۲۷۶ . طبقات الکبری ابن سعد / ج ۴ / ص ۳۰۶
3_ مورخان سالیان متناوبی را در این بین مطرح کرده اند ؛ برای نمونه ن ک : تاریخ طبری / ج ۴ / ص ۲۵۰
4_ ن ک : خرافات و اساطیر مرتضی عاملی : قصة أرینب بنت اسحاق / ص۶۰ - ۶۶ . دانشنامه امام حسین (ع) ۱۳۸۸ شمسی محمدی ریشهری / ج۳ / ص۵۴ و ۵۵
5_ برای دیدن اختلافات مذکور ن ک : الاِمامة و السياسة ابن قتیبه دینوری / ج ۱ / ص ۲۱۵ _ ۲۲۴ . المناقب ابن شهرآشوب / ج ۴ / ص ۳۸ . نهاية الأرب / ج ۶ / ص ۱۸۰ . مقتل الحسین خوارزمی / ج ۱ / ص ۱۵۰
1_ ن ک : الاِمامة و السياسة ابن قتیبه دینوری / ج ۱ / ص ۲۱۵ _ ۲۲۴ . مقتل الحسین خوارزمی / ج ۱ / ص ۱۵۰
2_ أسد الغابة ابن أثير / ج ۷ / ص ۲۷۶ . طبقات الکبری ابن سعد / ج ۴ / ص ۳۰۶
3_ مورخان سالیان متناوبی را در این بین مطرح کرده اند ؛ برای نمونه ن ک : تاریخ طبری / ج ۴ / ص ۲۵۰
4_ ن ک : خرافات و اساطیر مرتضی عاملی : قصة أرینب بنت اسحاق / ص۶۰ - ۶۶ . دانشنامه امام حسین (ع) ۱۳۸۸ شمسی محمدی ریشهری / ج۳ / ص۵۴ و ۵۵
5_ برای دیدن اختلافات مذکور ن ک : الاِمامة و السياسة ابن قتیبه دینوری / ج ۱ / ص ۲۱۵ _ ۲۲۴ . المناقب ابن شهرآشوب / ج ۴ / ص ۳۸ . نهاية الأرب / ج ۶ / ص ۱۸۰ . مقتل الحسین خوارزمی / ج ۱ / ص ۱۵۰
#سیره
پیش از ورود به تحلیل و نقد گزارشات سیره نبوی و بررسی برخی مشهورات بی اعتبار در این باره ، لازم است مقدمه ای در خصوص اعتبار منابع سیره پیامبر اکرم (ص) نوشته شود تا رویکرد عموم سیره پژوهان در این خصوص را روشن ساخته و بدین وسیله امر نقد را راحت تر نماید .
نخست باید این سوال مهم و حیرت انگیز مطرح شود که چطور ممکن است ، شیعیان که در فقه و عقاید و دیگر امور مرتبط با دین ، هیچ منبع و روایتی جز روایات درون مذهبی را دارای حجّیت ندانسته و منابع غیر شیعی را (مگر در مقام احتجاج یا در صورت موافقت با روایات شیعی) فاقد اعتبار می دانند ، در امر مهمی چون سیره پیامبر (ص) ، به راحتی آغوش خود را برای کتب تاریخ صدر اسلام ، که جز دو یا سه مورد استثناء ، همگی از جمله کتب اهل سنت هستند ، گشوده اند و در امری چنین حائز اهمیّت ، تا این اندازه بی تفاوت بوده اند . چنان که می بینیم ، کحل البصر شیخ عباس قمی که در زندگی پیامبر نوشته شده ، مملو از همین روایات عامه است و کتاب شهیر مربوط به سیره پیامبر تحت عنوان فروغ ابدیت آیت الله جعفر سبحانی ، اساسا بر مبنای منابع مذهب مخالف شکل گرفته است و کتب دیگری در سیره که علی رغم اینکه مولفان آنها از بزرگان مکتب اهل بیت (ع) بوده ، به جهت کمبود روایات شیعی در خصوص سیره نبوی ، متوسل به کتب غیر شیعی که عموم منابع نوشته شده تاریخ اسلام هستند شده اند .
غافل از اینکه عدم اطلاع کافی از تمام جوانب و حوادث زندگانی پیامبر ، بسی مطلوب تر از شخصیت هولناکی است که منابع تاریخی عامه از پیامبر (ص) ترسیم کرده اند تا جنایات و نقصان های بی شمار خاندان اموی را مشروعیت بخشیده و تمام افعال خلفای به ظاهر مسلمان را با نسبت دادن تمام آن اعمال شنیع به شخصیت پیامبر در کتب سیره توجیه کنند .
پیش از ورود به تحلیل و نقد گزارشات سیره نبوی و بررسی برخی مشهورات بی اعتبار در این باره ، لازم است مقدمه ای در خصوص اعتبار منابع سیره پیامبر اکرم (ص) نوشته شود تا رویکرد عموم سیره پژوهان در این خصوص را روشن ساخته و بدین وسیله امر نقد را راحت تر نماید .
نخست باید این سوال مهم و حیرت انگیز مطرح شود که چطور ممکن است ، شیعیان که در فقه و عقاید و دیگر امور مرتبط با دین ، هیچ منبع و روایتی جز روایات درون مذهبی را دارای حجّیت ندانسته و منابع غیر شیعی را (مگر در مقام احتجاج یا در صورت موافقت با روایات شیعی) فاقد اعتبار می دانند ، در امر مهمی چون سیره پیامبر (ص) ، به راحتی آغوش خود را برای کتب تاریخ صدر اسلام ، که جز دو یا سه مورد استثناء ، همگی از جمله کتب اهل سنت هستند ، گشوده اند و در امری چنین حائز اهمیّت ، تا این اندازه بی تفاوت بوده اند . چنان که می بینیم ، کحل البصر شیخ عباس قمی که در زندگی پیامبر نوشته شده ، مملو از همین روایات عامه است و کتاب شهیر مربوط به سیره پیامبر تحت عنوان فروغ ابدیت آیت الله جعفر سبحانی ، اساسا بر مبنای منابع مذهب مخالف شکل گرفته است و کتب دیگری در سیره که علی رغم اینکه مولفان آنها از بزرگان مکتب اهل بیت (ع) بوده ، به جهت کمبود روایات شیعی در خصوص سیره نبوی ، متوسل به کتب غیر شیعی که عموم منابع نوشته شده تاریخ اسلام هستند شده اند .
غافل از اینکه عدم اطلاع کافی از تمام جوانب و حوادث زندگانی پیامبر ، بسی مطلوب تر از شخصیت هولناکی است که منابع تاریخی عامه از پیامبر (ص) ترسیم کرده اند تا جنایات و نقصان های بی شمار خاندان اموی را مشروعیت بخشیده و تمام افعال خلفای به ظاهر مسلمان را با نسبت دادن تمام آن اعمال شنیع به شخصیت پیامبر در کتب سیره توجیه کنند .
#سیره
و اینجا بود که علامه محقق ، مرحوم جعفر مرتضی عاملی ظهور کرده ، پا به میدان نقد نهاده ، و در اثر سترگ خود 《الصّحیح من سیرة النّبی الأعظم》به نقد بند بند روایات سیره پرداخت و در انتقاد به تمام بزرگانی که تا به امروز گمان می کردند می توان برای مطالعه سیره نبوی ، کتب تاریخی عامه را اصل قرار داد ، این منابع را فاقد حجّیت و اعتبار تاریخی معرفی کرده و در این راستا ادله کافی ارائه نمود .
تا آنجا که بطور شفاف و بی پرده میزان اعتبار منابع سیره را چنین بیان فرمود :
در عین حال که ما مسلمانان صاحب غنی ترین تاریخی هستیم که ملّتی تا کنون شناخته است ، امّا از کتاب های تاریخ و میراث گذشتگان چیزی در دست نداریم که بتوانیم در ترسیم نمایی کامل و فراگیر و دقیق حوادث گذشته بر آن اعتماد کنیم . زیرا اکثر آنچه که نگاشته شده ، تنگ نظری هوی و هوس های مذهبی و جلب رضایت سلاطین بر آن حاکم بوده است . به عبارتی روشن تر و صریح تر ، آنچه که در دست ماست ، تاریخ شاهان و حکمرانان است . چون مورّخ چیزی را می نگاشته که تنها با هوی و هوس حاکم منطبق بوده ، هر چند که مخالف با واقعیّت و یا حتّی عقیده خود او بوده باشد ؛ و بر این اساس ، عجیب نیست که ببینیم مورّخ حوادث و شخصیّت های دروغینی ساخته ، یا از بازگو نمودن حوادث و اشخاصی که در تاریخ و امّت اثر گذار بوده اند ، تجاهل ورزیده و یا کار هایی را که از حاکم یا دیگری سر زده ، تحریف نموده و یا آنها را پنهان ساخته و توده ای از ابهام در اطرافش ایجاد کرده است . استخراج آنچه منطبق با واقعیّت است ، به خصوص در تاریخ صدر اسلام ، کار ساده ای نیست . چرا که این برهه از تاریخ دست خوش وزش گردباد هوس های پست و تعصّبات ظالمانه و دست ها و اذهان کینه توزان گشته و صفا و شادابی را تا حدّ زیاد و مهمّی از آنها ربوده است . [۱]
همچنین علامه سید مرتضی عسکری که عمر خود را در حدیث و تاریخ اسلامی صرف کرده است در این باره می نویسد : بارها کسانی از بزرگان و دانشمندان به این بنده گفته اند : چرا یک سیره تحقیقی از پیامبر اکرم نمی نگاری تا بتوان بر آن اعتماد کرد و از آن استنباط احکام اسلامی نمود؟ من در بابر چه می توانستم بگویم؟...اصولا امکان ندارد که من با این احادیث مجعوله و با این متون ظاهرا بسیار معتبر، اما در واقع پر از دروغ و تحریف،(تحریفاتی عموما شکل گرفته در ابتدای عصر اموی) [۲] سیره پیامبر اکرم(ص) را بنویسم . [۳]
1 _ سیره صحیح پیامبر اعظم (ص) / جعفرمرتضی عاملی / ترجمه دکتر حسین تاج آبادی / ج ۱ / ص ۱۲ و ۱۳
2 _ نقش ائمه در احیای دین / سید مرتضی عسکری ج 1 / ص 471
3 _ نقش ائمه در احیای دین / سید مرتضی عسکری ج 1 / ص 477
و اینجا بود که علامه محقق ، مرحوم جعفر مرتضی عاملی ظهور کرده ، پا به میدان نقد نهاده ، و در اثر سترگ خود 《الصّحیح من سیرة النّبی الأعظم》به نقد بند بند روایات سیره پرداخت و در انتقاد به تمام بزرگانی که تا به امروز گمان می کردند می توان برای مطالعه سیره نبوی ، کتب تاریخی عامه را اصل قرار داد ، این منابع را فاقد حجّیت و اعتبار تاریخی معرفی کرده و در این راستا ادله کافی ارائه نمود .
تا آنجا که بطور شفاف و بی پرده میزان اعتبار منابع سیره را چنین بیان فرمود :
در عین حال که ما مسلمانان صاحب غنی ترین تاریخی هستیم که ملّتی تا کنون شناخته است ، امّا از کتاب های تاریخ و میراث گذشتگان چیزی در دست نداریم که بتوانیم در ترسیم نمایی کامل و فراگیر و دقیق حوادث گذشته بر آن اعتماد کنیم . زیرا اکثر آنچه که نگاشته شده ، تنگ نظری هوی و هوس های مذهبی و جلب رضایت سلاطین بر آن حاکم بوده است . به عبارتی روشن تر و صریح تر ، آنچه که در دست ماست ، تاریخ شاهان و حکمرانان است . چون مورّخ چیزی را می نگاشته که تنها با هوی و هوس حاکم منطبق بوده ، هر چند که مخالف با واقعیّت و یا حتّی عقیده خود او بوده باشد ؛ و بر این اساس ، عجیب نیست که ببینیم مورّخ حوادث و شخصیّت های دروغینی ساخته ، یا از بازگو نمودن حوادث و اشخاصی که در تاریخ و امّت اثر گذار بوده اند ، تجاهل ورزیده و یا کار هایی را که از حاکم یا دیگری سر زده ، تحریف نموده و یا آنها را پنهان ساخته و توده ای از ابهام در اطرافش ایجاد کرده است . استخراج آنچه منطبق با واقعیّت است ، به خصوص در تاریخ صدر اسلام ، کار ساده ای نیست . چرا که این برهه از تاریخ دست خوش وزش گردباد هوس های پست و تعصّبات ظالمانه و دست ها و اذهان کینه توزان گشته و صفا و شادابی را تا حدّ زیاد و مهمّی از آنها ربوده است . [۱]
همچنین علامه سید مرتضی عسکری که عمر خود را در حدیث و تاریخ اسلامی صرف کرده است در این باره می نویسد : بارها کسانی از بزرگان و دانشمندان به این بنده گفته اند : چرا یک سیره تحقیقی از پیامبر اکرم نمی نگاری تا بتوان بر آن اعتماد کرد و از آن استنباط احکام اسلامی نمود؟ من در بابر چه می توانستم بگویم؟...اصولا امکان ندارد که من با این احادیث مجعوله و با این متون ظاهرا بسیار معتبر، اما در واقع پر از دروغ و تحریف،(تحریفاتی عموما شکل گرفته در ابتدای عصر اموی) [۲] سیره پیامبر اکرم(ص) را بنویسم . [۳]
1 _ سیره صحیح پیامبر اعظم (ص) / جعفرمرتضی عاملی / ترجمه دکتر حسین تاج آبادی / ج ۱ / ص ۱۲ و ۱۳
2 _ نقش ائمه در احیای دین / سید مرتضی عسکری ج 1 / ص 471
3 _ نقش ائمه در احیای دین / سید مرتضی عسکری ج 1 / ص 477
#سیره
در ادامه به اختصار ، به برخی از مهم ترین عوامل شکل گیری تحریفات گسترده در سیره نبوی اشاره کرده و میزان اثرگذاری عوامل خارجی بر شکل گیری متن تاریخ صدر اسلام را توضیح می دهیم
در ادامه به اختصار ، به برخی از مهم ترین عوامل شکل گیری تحریفات گسترده در سیره نبوی اشاره کرده و میزان اثرگذاری عوامل خارجی بر شکل گیری متن تاریخ صدر اسلام را توضیح می دهیم
#سیره
۱_ عامل جغرافیایی : شکل گیری سیره در مکتب مدینه
همیلتون گیب ( Hamilton A.R. Gibb م ۱۸۹۵) ، پژوهشگر تاریخ اسلام تصریح می کند که تا قبل از قرن دوم هجری ، سیره اختصاص به مدینه داشته است [۱] . در این باره می توان گفت سیره ای که در مکتب مدینه شکل گرفته و اساس و شالوده اصلی سیره نبوی تا حال حاضر می باشد طبیعتا رنگ و بوی مذهبی خاص خود را داشته است [۲] . یاد آوری این نکته مفید است که در طول تاریخ اسلام و در همان قرن اوّل هجری ، هر شهری گرایش سیاسی و مذهبی خاصّی داشت ؛ این گرایش متعلّق به اکثریت مردم بود ، چه موافق مذاق حکومتها بوده یا نبوده باشد . طبیعی بود که عالمان و راویان شهر نیز نوعاً متأثّر از این گرایشها بودند .
بر اساس آنچه که از تاریخ بدست می آید ، می توان ، مذاق شهر های مختلف حجاز و گرایش هر شهر به صحابی ای خاص به دلایل سیاسی ، مذهبی و قومی قبیله را چنین توصیف کرد :
1 ـ شام تا مدّتها چهره اموی داشته است.
2 ـ کوفه به دلایل متعدّدی گرایشهای شیعی را در خود پرورش داده بود.
3_ بصره به دلیل رقابت با کوفه و به خاطر شرکت در جمل هوای عثمانی داشت.
4 ـ مکّه و مدینه طرفدار شیخین بودند و خلیفه اوّل و دوم را اساس بینش دینی و سیاسی خود قرار داده بودند.
در مورد علم سیره نبوی ، باید مدینه را بنیان گذار دانست که پایه های اصلی شکل گیری دیگر مکاتب تاریخی بود [۳] . به عبارت دیگر اساس علم سیره را باید متعلق به مکتب مدینه دانست ؛ به طوری که گرایش های فکری و سیاسی این شهر ، اساس آنرا تشکیل می دهد . ما هیچ روایت مستقلی از سیره که ارتباطی با مکتب مدینه نداشته باشد نداریم و این را باید در تمام ملاحظات خود درباره سیره نبوی، مفروض بداریم [۴] . نگاهی به نام نخستین دسته از علمای سیره و راویان دست اوّل آن نشان می دهد که اکثریّت قریب به اتّفاق آنان اهل مدینه بوده و تحت تأثیر جوّ فکری و عقیدتی این شهر بوده اند [۵] . برای مثال می توان عروة بن زبیر ، ابن شهاب زهری ، موسی بن عقبه ، محمد بن اسحاق و محمد بن عمر واقدی را نام برد که مهمترین و مشهور ترین علمای متقدمی هستند که به سیره و مغازی پیامبر پرداخته و برای اوّلین بار به روایت و کتابت آن اشتغال یافتند و همگی آنها در فضای فکری مدینه رشد کرده اند . در نتیجه نمی توان این حقیقت را انکار کرد که روایات سیره و مغازی ( دست کم مقدار قابل توجهی از روایات آن ) ، منعکس کننده دیدگاه فکری مدینه که بر محوریت جانب داری از دو خلیفه نخستین بوده است ، می باشد .
۱_ ن ک : تاریخ سیاسی اسلام / رسول جعفریان / ج ۱ / ص ۴۹
۲_ ن ک : تاریخ سیاسی اسلام / رسول جعفریان / ج 1 / ص ۴۱ و ۴۲
ن ک : سیر تطور و تحول اخبار سیره / رمضان محمدی / ص 72
۳_ ن ک : منابع تاریخ اسلام / رسول جعفریان / ص ۱۲۷
ن ک : سیر تطور و تحول اخبار سیره / رمضان محمدی / ص ۹۴
ن ک : تاریخ سیاسی اسلام / رسول جعفریان / ج ۱ / ص ۴۲
۴_ منابع تاریخ اسلام / رسول جعفریان / ص ۵۵
۵_ ن ک : تاریخ سیاسی اسلام / رسول جعفریان / ج 1 / ص ۴۱ و ۴۲
۱_ عامل جغرافیایی : شکل گیری سیره در مکتب مدینه
همیلتون گیب ( Hamilton A.R. Gibb م ۱۸۹۵) ، پژوهشگر تاریخ اسلام تصریح می کند که تا قبل از قرن دوم هجری ، سیره اختصاص به مدینه داشته است [۱] . در این باره می توان گفت سیره ای که در مکتب مدینه شکل گرفته و اساس و شالوده اصلی سیره نبوی تا حال حاضر می باشد طبیعتا رنگ و بوی مذهبی خاص خود را داشته است [۲] . یاد آوری این نکته مفید است که در طول تاریخ اسلام و در همان قرن اوّل هجری ، هر شهری گرایش سیاسی و مذهبی خاصّی داشت ؛ این گرایش متعلّق به اکثریت مردم بود ، چه موافق مذاق حکومتها بوده یا نبوده باشد . طبیعی بود که عالمان و راویان شهر نیز نوعاً متأثّر از این گرایشها بودند .
بر اساس آنچه که از تاریخ بدست می آید ، می توان ، مذاق شهر های مختلف حجاز و گرایش هر شهر به صحابی ای خاص به دلایل سیاسی ، مذهبی و قومی قبیله را چنین توصیف کرد :
1 ـ شام تا مدّتها چهره اموی داشته است.
2 ـ کوفه به دلایل متعدّدی گرایشهای شیعی را در خود پرورش داده بود.
3_ بصره به دلیل رقابت با کوفه و به خاطر شرکت در جمل هوای عثمانی داشت.
4 ـ مکّه و مدینه طرفدار شیخین بودند و خلیفه اوّل و دوم را اساس بینش دینی و سیاسی خود قرار داده بودند.
در مورد علم سیره نبوی ، باید مدینه را بنیان گذار دانست که پایه های اصلی شکل گیری دیگر مکاتب تاریخی بود [۳] . به عبارت دیگر اساس علم سیره را باید متعلق به مکتب مدینه دانست ؛ به طوری که گرایش های فکری و سیاسی این شهر ، اساس آنرا تشکیل می دهد . ما هیچ روایت مستقلی از سیره که ارتباطی با مکتب مدینه نداشته باشد نداریم و این را باید در تمام ملاحظات خود درباره سیره نبوی، مفروض بداریم [۴] . نگاهی به نام نخستین دسته از علمای سیره و راویان دست اوّل آن نشان می دهد که اکثریّت قریب به اتّفاق آنان اهل مدینه بوده و تحت تأثیر جوّ فکری و عقیدتی این شهر بوده اند [۵] . برای مثال می توان عروة بن زبیر ، ابن شهاب زهری ، موسی بن عقبه ، محمد بن اسحاق و محمد بن عمر واقدی را نام برد که مهمترین و مشهور ترین علمای متقدمی هستند که به سیره و مغازی پیامبر پرداخته و برای اوّلین بار به روایت و کتابت آن اشتغال یافتند و همگی آنها در فضای فکری مدینه رشد کرده اند . در نتیجه نمی توان این حقیقت را انکار کرد که روایات سیره و مغازی ( دست کم مقدار قابل توجهی از روایات آن ) ، منعکس کننده دیدگاه فکری مدینه که بر محوریت جانب داری از دو خلیفه نخستین بوده است ، می باشد .
۱_ ن ک : تاریخ سیاسی اسلام / رسول جعفریان / ج ۱ / ص ۴۹
۲_ ن ک : تاریخ سیاسی اسلام / رسول جعفریان / ج 1 / ص ۴۱ و ۴۲
ن ک : سیر تطور و تحول اخبار سیره / رمضان محمدی / ص 72
۳_ ن ک : منابع تاریخ اسلام / رسول جعفریان / ص ۱۲۷
ن ک : سیر تطور و تحول اخبار سیره / رمضان محمدی / ص ۹۴
ن ک : تاریخ سیاسی اسلام / رسول جعفریان / ج ۱ / ص ۴۲
۴_ منابع تاریخ اسلام / رسول جعفریان / ص ۵۵
۵_ ن ک : تاریخ سیاسی اسلام / رسول جعفریان / ج 1 / ص ۴۱ و ۴۲
#سیره
۲_ عوامل سیاسی : ارتباط راویان و کاتبان دست اوّل سیره با خلفای اموی و عباسی
تسلط سیاسی-اجتماعی حکومت های اموی و عباسی به قدری بر جامعه آن روز سرزمین حجاز زیاد بود که به هیچ وجه نمی توان تأثیرات جدی آن حکومت ها بر شکل گیری سیره و حدیث را نادیده گرفت .
تا جایی که می توان گفت بخش قابل توجهی از تاریخ اسلام ، صرفا بازتابی از شرایط سیاسی می باشد [۱] .
اقدامات عبدالملک مروان [۲] ، سلیمان بن عبد الملک [۳] ، هشام بن عبدالملک [۴] و عمر بن عبدالعزیز [۵] ( که از میان خلفای بنی امیّه ، نخستین کسی بود که بطور رسمی امر به نوشتن حدیث کرد و به جمع آوری و کتابت آن اهتمام ورزید [۶] ) در رواج دادن نقل و کتابت سیره ، مؤید این مطلب است [۷] .
شرح و تبیین این اثرگذاری عوامل سیاسی و ارائه شواهدی در این باره (که هدف ما در این بخش می باشد) ، درک ما از گفته های سیره پژوهان متخصص شرق و غرب در خصوص تأثیرات دستگاه حکومت بر متن سیره را تسهیل می کند. در ادامه به اختصار، به نوشته های برخی از آنها اشاره می کنیم :
. فرانسیس ادوارد پیترز در مقاله "جست و جوی محمّد تاریخی" می نویسد : روایات مربوط به سیره رفتاری حضرت محمّد (ص) آکنده است از فضا سازی ها و حاشیه پردازی های مفصّل ؛ فضا ها و شاخ و برگ هایی که به وضوح متأثّر از غرض ورزی های سیاسی و جانبدارانه اند و اکثراً در زمان هایی بسیار متأخّر تر از پیامبر اسلام (ص) ، در دوره صحابه متأخّر ، تابعین و بعد تر جعل شده اند [۸] .
. دکتر رسول جعفریان در خصوص تأثیرات نظام سیاسی خلفای اسلامی بر تدوین سیره می نویسد: زمانی که افراد عادی جامعه انسانی ، از لحاظ روحی علاقه مندند تا خود را در تاریخ پایدار سازند ، به یقین ، امیران و حاکمان علاقه بیشتری برای پایندگی خویش در تاریخ دارند ؛ چرا که تأثیر خویش را بر جامعه عمیقتر دیده و در پی تثبیت این تأثیر در پرتو عبرت هایی که از گذشته می گیرند می باشند . آنها مایلند تا دیگران از آنها به عنوان افراد برجسته یاد کنند [۹] ... سیره نویسان نخستین نیز ، به تناسب عقاید و اندیشه ها و جهت گیری های سیاسی خود ، روایات سیره را کم و زیاد کرده اند [۱۰] .
. چیس رابینسون، پژوهشگر سیره و حدیث اسلامی در این باره می نویسد : سیره اغلب با حکومت ها در ارتباط بوده و در رأس حمایت حکومتها قرار داشته است. چرا که نگارش تاریخ، منبعی نیرومند برای مشروعیت بخشی به حکومتی خاص و زیر سؤال بردن حکومتی دیگر است، نه فقط به این دلیل ساده که تاریخ می تواند ویرایشها و بازسازیهای خاصی از گذشته را عرضه کند ؛ بلکه تاریخ همچنین می تواند شیوه ای از اندیشیدن در خصوص حکومت را بازتاب داده و یا به مردم تحمیل کند . این کاربرد سیاسی علم تاریخ ، چیزی است که به نظر می رسد عباسیان آنرا از همان آغاز ، درک کرده بودند . وقتی سیره نگاران عصر عباسی در سیره های خود ، جایی برای جدّ این خاندان (عباس بن عبدالمطلب) در ملاقات سرنوشت ساز عقبه با پیامبر باز می کنند ، در حقیقت با این فرض جانبدارانه که این خاندان چنین رابطه صمیمانه ای با پیامبر داشت، به حکومت عباسیان مشروعیت می بخشید [۱۱] .
۱_ ن ک : سیر تطور و تحول اخبار سیره / رمضان محمدی / ص ۷۲
۲_ دانش تاریخ و تاریخ نگاری اسلامی / دکتر حسن حضرتی / ص ۱۷۰
۳_ دانش تاریخ و تاریخ نگاری اسلامی / دکتر حسن حضرتی / ص ۱۷۰ و ۱۷۱ و ۱۷۹
منابع تاریخ اسلام / رسول جعفریان / ص ۴۸
۴_ دانش تاریخ و تاریخ نگاری اسلامی / دکتر حسن حضرتی / ص ۱۷۱
۵_ تاریخ سیاسی اسلام / رسول جعفریان / ج ۱ / ص ۳۷
دانش تاریخ و تاریخ نگاری اسلامی / دکتر حسن حضرتی / ص ۱۷۱
۶_ تاریخ سیاسی اسلام / رسول جعفریان / ج ۱ / ص ۳۷
دانش تاریخ و تاریخ نگاری اسلامی / دکتر حسن حضرتی / ص ۱۷۱
۷_ منابع تاریخ اسلام / رسول جعفریان / ص ۲۰
۸_ سیره پژوهی در غرب ، گزیده متون و منابع / مرتضی کریمی نیا / مقاله شماره ۱۴ / ص ۱۸۳
ن ک : The quest of the historical Muhammad
۹_ تاریخ سیاسی اسلام / رسول جعفریان / ج ۱ / ص ۱۹
۱۰_ تاریخ سیاسی اسلام / رسول جعفریان / ج ۱ / ص ۷۳
۱۱_ تاریخ نگاری اسلامی / چیس اف. رابینسون / ص ۲۲۰ و ۲۲۱
۲_ عوامل سیاسی : ارتباط راویان و کاتبان دست اوّل سیره با خلفای اموی و عباسی
تسلط سیاسی-اجتماعی حکومت های اموی و عباسی به قدری بر جامعه آن روز سرزمین حجاز زیاد بود که به هیچ وجه نمی توان تأثیرات جدی آن حکومت ها بر شکل گیری سیره و حدیث را نادیده گرفت .
تا جایی که می توان گفت بخش قابل توجهی از تاریخ اسلام ، صرفا بازتابی از شرایط سیاسی می باشد [۱] .
اقدامات عبدالملک مروان [۲] ، سلیمان بن عبد الملک [۳] ، هشام بن عبدالملک [۴] و عمر بن عبدالعزیز [۵] ( که از میان خلفای بنی امیّه ، نخستین کسی بود که بطور رسمی امر به نوشتن حدیث کرد و به جمع آوری و کتابت آن اهتمام ورزید [۶] ) در رواج دادن نقل و کتابت سیره ، مؤید این مطلب است [۷] .
شرح و تبیین این اثرگذاری عوامل سیاسی و ارائه شواهدی در این باره (که هدف ما در این بخش می باشد) ، درک ما از گفته های سیره پژوهان متخصص شرق و غرب در خصوص تأثیرات دستگاه حکومت بر متن سیره را تسهیل می کند. در ادامه به اختصار، به نوشته های برخی از آنها اشاره می کنیم :
. فرانسیس ادوارد پیترز در مقاله "جست و جوی محمّد تاریخی" می نویسد : روایات مربوط به سیره رفتاری حضرت محمّد (ص) آکنده است از فضا سازی ها و حاشیه پردازی های مفصّل ؛ فضا ها و شاخ و برگ هایی که به وضوح متأثّر از غرض ورزی های سیاسی و جانبدارانه اند و اکثراً در زمان هایی بسیار متأخّر تر از پیامبر اسلام (ص) ، در دوره صحابه متأخّر ، تابعین و بعد تر جعل شده اند [۸] .
. دکتر رسول جعفریان در خصوص تأثیرات نظام سیاسی خلفای اسلامی بر تدوین سیره می نویسد: زمانی که افراد عادی جامعه انسانی ، از لحاظ روحی علاقه مندند تا خود را در تاریخ پایدار سازند ، به یقین ، امیران و حاکمان علاقه بیشتری برای پایندگی خویش در تاریخ دارند ؛ چرا که تأثیر خویش را بر جامعه عمیقتر دیده و در پی تثبیت این تأثیر در پرتو عبرت هایی که از گذشته می گیرند می باشند . آنها مایلند تا دیگران از آنها به عنوان افراد برجسته یاد کنند [۹] ... سیره نویسان نخستین نیز ، به تناسب عقاید و اندیشه ها و جهت گیری های سیاسی خود ، روایات سیره را کم و زیاد کرده اند [۱۰] .
. چیس رابینسون، پژوهشگر سیره و حدیث اسلامی در این باره می نویسد : سیره اغلب با حکومت ها در ارتباط بوده و در رأس حمایت حکومتها قرار داشته است. چرا که نگارش تاریخ، منبعی نیرومند برای مشروعیت بخشی به حکومتی خاص و زیر سؤال بردن حکومتی دیگر است، نه فقط به این دلیل ساده که تاریخ می تواند ویرایشها و بازسازیهای خاصی از گذشته را عرضه کند ؛ بلکه تاریخ همچنین می تواند شیوه ای از اندیشیدن در خصوص حکومت را بازتاب داده و یا به مردم تحمیل کند . این کاربرد سیاسی علم تاریخ ، چیزی است که به نظر می رسد عباسیان آنرا از همان آغاز ، درک کرده بودند . وقتی سیره نگاران عصر عباسی در سیره های خود ، جایی برای جدّ این خاندان (عباس بن عبدالمطلب) در ملاقات سرنوشت ساز عقبه با پیامبر باز می کنند ، در حقیقت با این فرض جانبدارانه که این خاندان چنین رابطه صمیمانه ای با پیامبر داشت، به حکومت عباسیان مشروعیت می بخشید [۱۱] .
۱_ ن ک : سیر تطور و تحول اخبار سیره / رمضان محمدی / ص ۷۲
۲_ دانش تاریخ و تاریخ نگاری اسلامی / دکتر حسن حضرتی / ص ۱۷۰
۳_ دانش تاریخ و تاریخ نگاری اسلامی / دکتر حسن حضرتی / ص ۱۷۰ و ۱۷۱ و ۱۷۹
منابع تاریخ اسلام / رسول جعفریان / ص ۴۸
۴_ دانش تاریخ و تاریخ نگاری اسلامی / دکتر حسن حضرتی / ص ۱۷۱
۵_ تاریخ سیاسی اسلام / رسول جعفریان / ج ۱ / ص ۳۷
دانش تاریخ و تاریخ نگاری اسلامی / دکتر حسن حضرتی / ص ۱۷۱
۶_ تاریخ سیاسی اسلام / رسول جعفریان / ج ۱ / ص ۳۷
دانش تاریخ و تاریخ نگاری اسلامی / دکتر حسن حضرتی / ص ۱۷۱
۷_ منابع تاریخ اسلام / رسول جعفریان / ص ۲۰
۸_ سیره پژوهی در غرب ، گزیده متون و منابع / مرتضی کریمی نیا / مقاله شماره ۱۴ / ص ۱۸۳
ن ک : The quest of the historical Muhammad
۹_ تاریخ سیاسی اسلام / رسول جعفریان / ج ۱ / ص ۱۹
۱۰_ تاریخ سیاسی اسلام / رسول جعفریان / ج ۱ / ص ۷۳
۱۱_ تاریخ نگاری اسلامی / چیس اف. رابینسون / ص ۲۲۰ و ۲۲۱
#سیره
ما در این قسمت از نوشته خود در صدد آن هستیم تا ارتباط تنگاتنگی که میان نخستین راویان و مؤلفان اصلی سیره نبوی و دستگاه خلافت و به تبع، تأثیرات جدی حکومت بر روایات سیره را مورد بررسی قرار داده و شواهد لازم در این خصوص را ارائه نماییم.
بررسی زندگی راویان اولیه و نخستین نویسندگان سیره نبوی ما را به این واقعیت اجتناب ناپذیر خواهد رساند که تمامی افرادی که ارکان سیره را شکل داده و شالوده روایات مربوط به زندگی پیامبر را پی ریزی کردند ، به نحوی مرتبط با دستگاه خلافت اموی یا عباسی بوده و در بسیاری از موارد به فرمان آن حاکمان ، روایت و یا تألیف سیره را عهده دار شده بودند .
پس از مرگ عمربن عبدالعزیز (م ۱۰۱) تنها تعداد اندکی از صحابه وجود داشتند که می توانستند احادیثی را منتشر کنند که موجب سرافکندگی دستگاه حکومت باشد ؛ از این رو به تدریج، از شدت مخالفت با کتابت سیره و حدیث کاسته شد . بعد ها امویان در صدد بر آمدند تا از فراهم آوردن مجموعه های حدیثی (از جمله سیره نبوی) به عنوان ابزاری به نفع سیاست های حکومتی خود سود برند [۱] . از این رو ابن شهاب زهری (از نخستین و مهمترین راویان سیره) می گوید : ما از نوشتن دانش (حدیث) کراهت داشتیم تا اینکه امیران ما را بدان وا داشتند ؛ پس بر آن شدیم که هیچ یک از مسلمانان را از آن باز نداریم [۲] .
به طور کلی می توان گفت که مهمترین راویان و مدرسین سیره و مغازی پیامبر اسلام (ص) ، عروة بن زبیر بن عوام (م ۹۴) و شاگرد برجسته وی ابن شهاب زهری (م ۱۲۴) بوده اند . در مرحله تدوین و تألیف سیره برای نخستین بار نیز باید محمد بن اسحاق (م ۱۵۱) و محمد بن عمر واقدی (م ۲۰۷) را پیشگامان این عرصه دانست [۳] .
۱_ شفاهی و مکتوب ، در نخستین سده های اسلامی / گریگور شولر / به ترجمه و کوشش نصرت نیل ساز / ص ۳۰ و ۳۱
۲_ المصنف / عبدالرزاق صنعانی / ج ۱۱ / ص ۲۵۸
۳_ پنهان در تاریخ / مهدیه پاکروان / ص ۱۰ و ۱۱
ما در این قسمت از نوشته خود در صدد آن هستیم تا ارتباط تنگاتنگی که میان نخستین راویان و مؤلفان اصلی سیره نبوی و دستگاه خلافت و به تبع، تأثیرات جدی حکومت بر روایات سیره را مورد بررسی قرار داده و شواهد لازم در این خصوص را ارائه نماییم.
بررسی زندگی راویان اولیه و نخستین نویسندگان سیره نبوی ما را به این واقعیت اجتناب ناپذیر خواهد رساند که تمامی افرادی که ارکان سیره را شکل داده و شالوده روایات مربوط به زندگی پیامبر را پی ریزی کردند ، به نحوی مرتبط با دستگاه خلافت اموی یا عباسی بوده و در بسیاری از موارد به فرمان آن حاکمان ، روایت و یا تألیف سیره را عهده دار شده بودند .
پس از مرگ عمربن عبدالعزیز (م ۱۰۱) تنها تعداد اندکی از صحابه وجود داشتند که می توانستند احادیثی را منتشر کنند که موجب سرافکندگی دستگاه حکومت باشد ؛ از این رو به تدریج، از شدت مخالفت با کتابت سیره و حدیث کاسته شد . بعد ها امویان در صدد بر آمدند تا از فراهم آوردن مجموعه های حدیثی (از جمله سیره نبوی) به عنوان ابزاری به نفع سیاست های حکومتی خود سود برند [۱] . از این رو ابن شهاب زهری (از نخستین و مهمترین راویان سیره) می گوید : ما از نوشتن دانش (حدیث) کراهت داشتیم تا اینکه امیران ما را بدان وا داشتند ؛ پس بر آن شدیم که هیچ یک از مسلمانان را از آن باز نداریم [۲] .
به طور کلی می توان گفت که مهمترین راویان و مدرسین سیره و مغازی پیامبر اسلام (ص) ، عروة بن زبیر بن عوام (م ۹۴) و شاگرد برجسته وی ابن شهاب زهری (م ۱۲۴) بوده اند . در مرحله تدوین و تألیف سیره برای نخستین بار نیز باید محمد بن اسحاق (م ۱۵۱) و محمد بن عمر واقدی (م ۲۰۷) را پیشگامان این عرصه دانست [۳] .
۱_ شفاهی و مکتوب ، در نخستین سده های اسلامی / گریگور شولر / به ترجمه و کوشش نصرت نیل ساز / ص ۳۰ و ۳۱
۲_ المصنف / عبدالرزاق صنعانی / ج ۱۱ / ص ۲۵۸
۳_ پنهان در تاریخ / مهدیه پاکروان / ص ۱۰ و ۱۱
#سیره
در ادامه به ارتباط تنگاتنگ مهم ترین و نخستین راویان سیره با حکّام اموی و عباسی و تأثیرات عوامل سیاسی بر سیره نگاری آنان اشاره می کنیم :
در ادامه به ارتباط تنگاتنگ مهم ترین و نخستین راویان سیره با حکّام اموی و عباسی و تأثیرات عوامل سیاسی بر سیره نگاری آنان اشاره می کنیم :
#سیره
عروة بن زبیر و خلفای اموی
ابوعبدالله عروة بن زبیر بن عوام اسدی قرشی ، نوه دختری خلیفه اوّل و راوی بدون واسطه خاله اش عایشه بود . جدی ترین گزارش درباره نگارش سیره در قرن اوّل گزارشی است که درباره نوشتن سیره توسط عروة بن زبیر وجود دارد [۱] . واقدی او را 《 اوّل من صَنّفَ فی المغازی 》دانسته است [۲] . عروه که به اجماع متخصصین سیره و حدیث ، نخستین سیره نویس قرن اوّل معرفی شده [۳] و نوشته های او را کهن ترین اسنادی دانسته اند که درباره رویداد های زندگانی رسول خدا (ص) نگاشته شده است [۴] ، پس از کشته شدن برادرش عبدالله بن زبیر و پیش از رسیدن خبر به شام ، به سوی عبدالملک مروان شتافت و با او بیعت کرد و پس از سی روز به مکه بازگشت و بدن ابن زبیر را غسل داده ، به خاک سپرد . پس از این ، رابطه او با عبدالملک و پسرش ولید بسیار حسنه شد . آنان نیز با نامه نگاری به عروه و طرح سؤالاتی درباره سیره نبوی این رابطه را تقویت کردند [۵] . مسافرتهای او به شام نیز مؤید همین ارتباط است [۶] . وی علاوه بر ارتباط با عبدالملک و پسرش ولید ، با خلیفه عمر بن عبدالعزیز نیز ارتباط داشت [۷] .
۱_ منابع تاریخ اسلام / رسول جعفریان / ص ۴۸
۲_ المغازی / واقدی / ص ۲۰
۳_ تاریخ الاسلام / ذهبی / حوادث سال ۸۱ تا ۱۰۰ / ص ۴۲۴
بحث فی نشأة علم التاریخ / دوری / ص ۲۱
البدایة والنهاية / ابن کثیر / ج ۹ / ص ۱۰۱
مغازی رسول الله لعروة / مصطفی اعظمی / ص ۵۷
۴_ تاریخ تاریخ نگاری اسلامی / روزنتال / ج ۱ / ص ۱۵۲
( لذا اندریاس گُرکِه و بسیاری از دیگر سیره پژوهان غربی ، موثق ترین نقل ها را گزارشاتی می دانند که بتوان آنها را از طریق چند راوی به عروة بن زبیر رساند ؛ زیرا در این صورت است که می توان تصورات رایج در نیمه دوم قرن اوّل در مدینه درباره واقعه یا روایتی را تا حدودی دریافت : سیره پژوهی در غرب ، گزیده متون و منابع / مرتضی کریمی نیا / مقاله شماره ۱۱ / ص ۱۴۹
۵_ طبقات الکبری / ابن سعد / ج ۸ / ص ۱۱۵
تاریخ الأمم والملوک / طبری / ج ۲ / ص ۳۲۸
عبدالملک بن مروان درباره عروه گفت : مَن سَرَّه أن ینظر اِلی رَجُل مِن اَهل الجنّة فلینظر الی عروة بن الزبیر : وفیات الأعیان / ج ۳ / ص ۲۵۸
۶_ تاریخ مختصر دمشق / ج ۱۷ / ص ۱۱
۷_ دانش تاریخ و تاریخ نگاری اسلامی / دکتر حسن حضرتی / ص ۲۲۶
( عروه به پیروی از امویان، رابطه خوبی با اهل بیت پیامبر (ع) نداشته، حتی در کنار شاگردش زهری در مسجد می نشست و از علی (ع) بدگویی می کرد . یحیی بن عروه درباره دشمنی پدرش با علی (ع) می گوید : زمانی که عروه از علی یاد می کرد، دهان به بدگویی و ناسزاگویی می گشود : مقاله مغازی موسی بن عقبة متوفی_140_ه . پیشگام در سیره نگاری )
( مشاجره امام سجاد (ع) با عروه نیز بر سر همین مسأله ناسزاگویی وی به امیرالمؤمنین (ع) بوده است : الغارات / ثقفی / ص ۳۹۵ و ۳۹۶ )
عروة بن زبیر و خلفای اموی
ابوعبدالله عروة بن زبیر بن عوام اسدی قرشی ، نوه دختری خلیفه اوّل و راوی بدون واسطه خاله اش عایشه بود . جدی ترین گزارش درباره نگارش سیره در قرن اوّل گزارشی است که درباره نوشتن سیره توسط عروة بن زبیر وجود دارد [۱] . واقدی او را 《 اوّل من صَنّفَ فی المغازی 》دانسته است [۲] . عروه که به اجماع متخصصین سیره و حدیث ، نخستین سیره نویس قرن اوّل معرفی شده [۳] و نوشته های او را کهن ترین اسنادی دانسته اند که درباره رویداد های زندگانی رسول خدا (ص) نگاشته شده است [۴] ، پس از کشته شدن برادرش عبدالله بن زبیر و پیش از رسیدن خبر به شام ، به سوی عبدالملک مروان شتافت و با او بیعت کرد و پس از سی روز به مکه بازگشت و بدن ابن زبیر را غسل داده ، به خاک سپرد . پس از این ، رابطه او با عبدالملک و پسرش ولید بسیار حسنه شد . آنان نیز با نامه نگاری به عروه و طرح سؤالاتی درباره سیره نبوی این رابطه را تقویت کردند [۵] . مسافرتهای او به شام نیز مؤید همین ارتباط است [۶] . وی علاوه بر ارتباط با عبدالملک و پسرش ولید ، با خلیفه عمر بن عبدالعزیز نیز ارتباط داشت [۷] .
۱_ منابع تاریخ اسلام / رسول جعفریان / ص ۴۸
۲_ المغازی / واقدی / ص ۲۰
۳_ تاریخ الاسلام / ذهبی / حوادث سال ۸۱ تا ۱۰۰ / ص ۴۲۴
بحث فی نشأة علم التاریخ / دوری / ص ۲۱
البدایة والنهاية / ابن کثیر / ج ۹ / ص ۱۰۱
مغازی رسول الله لعروة / مصطفی اعظمی / ص ۵۷
۴_ تاریخ تاریخ نگاری اسلامی / روزنتال / ج ۱ / ص ۱۵۲
( لذا اندریاس گُرکِه و بسیاری از دیگر سیره پژوهان غربی ، موثق ترین نقل ها را گزارشاتی می دانند که بتوان آنها را از طریق چند راوی به عروة بن زبیر رساند ؛ زیرا در این صورت است که می توان تصورات رایج در نیمه دوم قرن اوّل در مدینه درباره واقعه یا روایتی را تا حدودی دریافت : سیره پژوهی در غرب ، گزیده متون و منابع / مرتضی کریمی نیا / مقاله شماره ۱۱ / ص ۱۴۹
۵_ طبقات الکبری / ابن سعد / ج ۸ / ص ۱۱۵
تاریخ الأمم والملوک / طبری / ج ۲ / ص ۳۲۸
عبدالملک بن مروان درباره عروه گفت : مَن سَرَّه أن ینظر اِلی رَجُل مِن اَهل الجنّة فلینظر الی عروة بن الزبیر : وفیات الأعیان / ج ۳ / ص ۲۵۸
۶_ تاریخ مختصر دمشق / ج ۱۷ / ص ۱۱
۷_ دانش تاریخ و تاریخ نگاری اسلامی / دکتر حسن حضرتی / ص ۲۲۶
( عروه به پیروی از امویان، رابطه خوبی با اهل بیت پیامبر (ع) نداشته، حتی در کنار شاگردش زهری در مسجد می نشست و از علی (ع) بدگویی می کرد . یحیی بن عروه درباره دشمنی پدرش با علی (ع) می گوید : زمانی که عروه از علی یاد می کرد، دهان به بدگویی و ناسزاگویی می گشود : مقاله مغازی موسی بن عقبة متوفی_140_ه . پیشگام در سیره نگاری )
( مشاجره امام سجاد (ع) با عروه نیز بر سر همین مسأله ناسزاگویی وی به امیرالمؤمنین (ع) بوده است : الغارات / ثقفی / ص ۳۹۵ و ۳۹۶ )
#سیره
ابن شهاب زهری و خلفای اموی
ابوبکر محمد بن مسلم بن شهاب زهری ، تابعی مشهور و چهره سرشناس حوزه تاریخ و حدیث و تربیت یافته خاندان زبیر است .
در سال های آغازین قرن دوم هجری که باید این دوره را دوره رسمیت یافتن تدوین اخبار سیره نبوی دانست ، از جمله مهم ترین تکیه گاه های دانش حدیث و سیره عامه ، محمد بن مسلم بن شهاب زهری بود . زهری حاصل جمع محدثان ، فقیهان و سیره شناسان مدینه است . وی خطوط کلی سیره نویسی را معیّن ساخته [۱] و از نخستین کسانی است که به استخراج و تبویب روایات سیره اهتمام کردند [۲] . لذا طبری درباره اش نوشته است : « کانَ مقدّماً فی العلم بمَغازی رسول الله » [۳] .
ابن شهاب روایات مغازی را از جمله از استادش عروة بن زبیر فرا گرفت و خود برای بسیاری ، آن روایات را نقل کرد [۴] . گیب تأیید کرده است که زهری اساس کتاب های بعدی است که در مغازی نگاشته شده اند [۵] .
وی که دانش مدینه را با گرایش مذهبی خاص آن داشت ، به دلیل ارتباطش با امویان به شام رفت و بیشتر از همه در خدمت هشام بن عبدالملک قرار گرفت و سال ها در خدمت امویان بود . از این جهت متهم به داشتن مسلک اموی و جعل حدیث به سود امویان بود [۶] . روایات او از مدینه است و این را برای شناخت افکار و باور های وی باید در نظر داشت (همانطور که بیان شد) [۷] . وی در دربار عبدالملک از منزلت والایی برخوردار بود و یزید بن عبدالملک منصب قضا را به او واگذاشت [۸] . بنا بر مشهور ، ابن شهاب پس از مرگ پدرش بر خلیفه عبدالملک در دمشق وارد شد و از آن به بعد ، به مدت ۴۵ سال در مناصب مختلف همراه حاکمان بوده و به پشتوانه این ارتباط ، از عطایای آنان بهرمند گشت [۹] . خلیفه هشام بن عبدالملک برای او دو منشی تعیین کرده بود که مطالب و آثارش را می نگاشتند و چون زهری از دنیا رفت، انبوهی از تألیفات او در خزانه اموی ها برجای ماند [۱۰] .
۱_ دانش تاریخ و تاریخ نگاری اسلامی / دکتر حسن حضرتی / ص ۱۸۴
۲_ نشأه علم التاریخ عند العرب / دوری / ص ۶۹
۳_ منابع تاریخ اسلام / رسول جعفریان / ص ۵۱
۴_ الأعلان بِالتوبیخ / ص ۸۸
تاریخ التراث العربی / سزگین / ج ۱ / ص ۷۶ تا ۷۹
۵_ دائرة المعارف الاِسلامیة / ج ۴ / ص ۴۸۶
۶_ ن ک : شفاهی و مکتوب ، در نخستین سده های اسلامی / گریگور شولر / به ترجمه و کوشش نصرت نیل ساز / ص ۳۱
ن ک : منابع تاریخ اسلام / رسول جعفریان / ص ۵۱ و ۵۲ و ۱۲۰
۷_ ن ک : منابع تاریخ اسلام / رسول جعفریان / ص ۵۱ و ۵۲ و ۱۲۰
۸_ دانش تاریخ و تاریخ نگاری اسلامی / دکتر حسن حضرتی / ۱۸۴
۹_ ن ک : تاریخ سیاسی اسلام / رسول جعفریان / ج ۱ / ص ۴۳
مقاله ابن شهاب زهری و عداوت اهل بیت علیهم السلام
۱۰_ دانش تاریخ و تاریخ نگاری اسلامی / دکتر حسن حضرتی / ص ۱۷۱ به نقل از : علم تاریخ در اسلام / ص ۲۲۷
ابن شهاب زهری و خلفای اموی
ابوبکر محمد بن مسلم بن شهاب زهری ، تابعی مشهور و چهره سرشناس حوزه تاریخ و حدیث و تربیت یافته خاندان زبیر است .
در سال های آغازین قرن دوم هجری که باید این دوره را دوره رسمیت یافتن تدوین اخبار سیره نبوی دانست ، از جمله مهم ترین تکیه گاه های دانش حدیث و سیره عامه ، محمد بن مسلم بن شهاب زهری بود . زهری حاصل جمع محدثان ، فقیهان و سیره شناسان مدینه است . وی خطوط کلی سیره نویسی را معیّن ساخته [۱] و از نخستین کسانی است که به استخراج و تبویب روایات سیره اهتمام کردند [۲] . لذا طبری درباره اش نوشته است : « کانَ مقدّماً فی العلم بمَغازی رسول الله » [۳] .
ابن شهاب روایات مغازی را از جمله از استادش عروة بن زبیر فرا گرفت و خود برای بسیاری ، آن روایات را نقل کرد [۴] . گیب تأیید کرده است که زهری اساس کتاب های بعدی است که در مغازی نگاشته شده اند [۵] .
وی که دانش مدینه را با گرایش مذهبی خاص آن داشت ، به دلیل ارتباطش با امویان به شام رفت و بیشتر از همه در خدمت هشام بن عبدالملک قرار گرفت و سال ها در خدمت امویان بود . از این جهت متهم به داشتن مسلک اموی و جعل حدیث به سود امویان بود [۶] . روایات او از مدینه است و این را برای شناخت افکار و باور های وی باید در نظر داشت (همانطور که بیان شد) [۷] . وی در دربار عبدالملک از منزلت والایی برخوردار بود و یزید بن عبدالملک منصب قضا را به او واگذاشت [۸] . بنا بر مشهور ، ابن شهاب پس از مرگ پدرش بر خلیفه عبدالملک در دمشق وارد شد و از آن به بعد ، به مدت ۴۵ سال در مناصب مختلف همراه حاکمان بوده و به پشتوانه این ارتباط ، از عطایای آنان بهرمند گشت [۹] . خلیفه هشام بن عبدالملک برای او دو منشی تعیین کرده بود که مطالب و آثارش را می نگاشتند و چون زهری از دنیا رفت، انبوهی از تألیفات او در خزانه اموی ها برجای ماند [۱۰] .
۱_ دانش تاریخ و تاریخ نگاری اسلامی / دکتر حسن حضرتی / ص ۱۸۴
۲_ نشأه علم التاریخ عند العرب / دوری / ص ۶۹
۳_ منابع تاریخ اسلام / رسول جعفریان / ص ۵۱
۴_ الأعلان بِالتوبیخ / ص ۸۸
تاریخ التراث العربی / سزگین / ج ۱ / ص ۷۶ تا ۷۹
۵_ دائرة المعارف الاِسلامیة / ج ۴ / ص ۴۸۶
۶_ ن ک : شفاهی و مکتوب ، در نخستین سده های اسلامی / گریگور شولر / به ترجمه و کوشش نصرت نیل ساز / ص ۳۱
ن ک : منابع تاریخ اسلام / رسول جعفریان / ص ۵۱ و ۵۲ و ۱۲۰
۷_ ن ک : منابع تاریخ اسلام / رسول جعفریان / ص ۵۱ و ۵۲ و ۱۲۰
۸_ دانش تاریخ و تاریخ نگاری اسلامی / دکتر حسن حضرتی / ۱۸۴
۹_ ن ک : تاریخ سیاسی اسلام / رسول جعفریان / ج ۱ / ص ۴۳
مقاله ابن شهاب زهری و عداوت اهل بیت علیهم السلام
۱۰_ دانش تاریخ و تاریخ نگاری اسلامی / دکتر حسن حضرتی / ص ۱۷۱ به نقل از : علم تاریخ در اسلام / ص ۲۲۷
#سیره
به طور قطع می توان اکثریت قریب به اتفاق راویان دست اوّل و حائز اهمیت سیره را به نحوی مرتبط با عروه و زهری دانست : موسی بن عقبه مدنی (م ۱۴۱) در کنار ابن اسحاق از شاگردان زهری بوده و کتابی مستقل و مفصّل در مغازی نگاشته که دوری و سزگین هر دو تصریح می کنند : اعتماد اساسی وی به استادش زهری بوده است [۱] . یزید بن رومان مدنی نیز نگاشته ای در مغازی داشته که متّکی به روایات عروه و زهری بوده است [۲] . معمر بن راشد (م ۱۵۴) نیز که دستی در نگارش مغازی داشته ، بطور غالب از زهری روایت می کند [۳] . رسول جعفریان در این خصوص می نویسد : باید گفت ابن شهاب زهری ، یکی از مؤثر ترین افراد در شکل گیری علمی به نام سیره است ؛ کسی که باید سهم مهمی در گرایش موجود در نقلهای سیره داشته باشد . گرایشی که در درجه اوّل عمری-زبیری ، و در درجه دوم اموی و در درجه سوم غیر علوی است [۴] .
۱_ ن ک : تاریخ سیاسی اسلام / رسول جعفریان / ج ۱ / ص ۴۴ و ۴۵ و ۴۹
بحث فی نشأت علم التاریخ عندالعرب / دوری / ص ۳۲ و ۳۳ (متن انگلیسی)
۲_ تاریخ سیاسی اسلام / رسول جعفریان / ج ۱ / ص ۴۴
۳_ تاریخ التراث العربی / سزگین / ص ۹۲
۴_ منابع تاریخ اسلام / رسول جعفریان / ص ۵۳ و ۵۴
به طور قطع می توان اکثریت قریب به اتفاق راویان دست اوّل و حائز اهمیت سیره را به نحوی مرتبط با عروه و زهری دانست : موسی بن عقبه مدنی (م ۱۴۱) در کنار ابن اسحاق از شاگردان زهری بوده و کتابی مستقل و مفصّل در مغازی نگاشته که دوری و سزگین هر دو تصریح می کنند : اعتماد اساسی وی به استادش زهری بوده است [۱] . یزید بن رومان مدنی نیز نگاشته ای در مغازی داشته که متّکی به روایات عروه و زهری بوده است [۲] . معمر بن راشد (م ۱۵۴) نیز که دستی در نگارش مغازی داشته ، بطور غالب از زهری روایت می کند [۳] . رسول جعفریان در این خصوص می نویسد : باید گفت ابن شهاب زهری ، یکی از مؤثر ترین افراد در شکل گیری علمی به نام سیره است ؛ کسی که باید سهم مهمی در گرایش موجود در نقلهای سیره داشته باشد . گرایشی که در درجه اوّل عمری-زبیری ، و در درجه دوم اموی و در درجه سوم غیر علوی است [۴] .
۱_ ن ک : تاریخ سیاسی اسلام / رسول جعفریان / ج ۱ / ص ۴۴ و ۴۵ و ۴۹
بحث فی نشأت علم التاریخ عندالعرب / دوری / ص ۳۲ و ۳۳ (متن انگلیسی)
۲_ تاریخ سیاسی اسلام / رسول جعفریان / ج ۱ / ص ۴۴
۳_ تاریخ التراث العربی / سزگین / ص ۹۲
۴_ منابع تاریخ اسلام / رسول جعفریان / ص ۵۳ و ۵۴
#سیره
محمد بن اسحاق و خلفای عباسی
پیش از این اشاره کردیم که دانش مغازی در مدینه شکل گرفته است [۱] . بروکلمان نیز نوشته است که احادیث ابن اسحاق همه به اهل مدینه بر می گردد [۲] . ابن اسحاق نویسنده اوّلین سیره نسبتا جامعی است که به دلیل نظم منطقی موجود در آن ، به عنوان نخستین کار اصیل در این زمینه شناخته شده است [۳] . وی از همان آغاز ، شهرت به صاحب السیره بود و این نشانگر جا افتادن شخصیت سیره شناس وی در نسل نخست مورخان است [۴] و نگاشته های او ، جامع کار های مقدماتی شکل گیری سیره است [۵] . شعبة بن حجاج و سفیان ثوری از او به عنوان امیرالمؤمنین در حدیث و سرور محدثان یاد کرده اند [۶] . سیره ابن اسحاق به عنوان یک الگوی تمام عیار از طرف مورخان پذیرفته شد . آنان بعد ها اخبار دیگری نیز گردآوری کردند ، اما بیشتر به عنوان حواشی سیره ابن اسحاق تلقی شده و محوریت سیره وی همچنان محفوظ ماند ؛ بطوری که شافعی مردم را در سیره نیازمند ابن اسحاق می دانست [۷] .
سیره ابن اسحاق که از اصلی ترین منابع سیره پیامبر (ص) است ، بی تأثیر از اوضاع سیاسی و نفوذ خلفای بنی عباس نوشته نشده است [۸] . تألیف وی در سیره نبوی به فرمان خلیفه منصور عباسی صورت گرفت [۹] ؛ چنان که منصور به ابن اسحاق دستور داد تا تحریری مکتوب از تمام مطالب تاریخی اش برای ولیعهد فراهم آورد [۱۰] و الکتاب الکبیر ابن اسحاق در کتابخانه دربار نهاده شد ( ألقی الکتابَ الکبیرَ فی خزانةٍ ) [۱۱] . بنا بر آنچه که برخی از محققان اشاره کرده اند ، ابن اسحاق تعدیلاتی را در سیره خود به نفع آل عباس بوجود آورده است [۱۲] . این بدان دلیل است که وی بیست سال آخر حیات خود را در دوره بنی عباس گذراند و سیره اش را به منصور و یا به مهدی_زمانی که ولایتعهدی پدر را داشته_ تقدیم کرد [۱۳] .
۱_ دائرة المعارف الإسلامیة / ج ۴ / ص ۴۸۶
ن ک : منابع تاریخ اسلام / رسول جعفریان / ص ۱۲۷
ن ک : سیر تطور و تحول اخبار سیره / رمضان محمدی / ص ۹۴
ن ک : تاریخ سیاسی اسلام / رسول جعفریان / ج ۱ / ص ۴۲
۲_ تاریخ الأدب العربی / ج ۳ / ص ۱۱
۳_ منابع تاریخ اسلام / رسول جعفریان / ص ۶۲
۴_ ن ک : تاریخ خلیفة بن خیاط / ص ۱۲ و ایضاً در ص ۲۸۰ ذیل رخداد های سال ۱۵۲ : و فیها مات محمد بن اسحاق صاحب السیرة .
۵_ منابع تاریخ اسلام / رسول جعفریان / ص ۴۵
۶_ ن ک : نقد و بررسی منابع تاریخی فتوح در سه قرن اوّل هجری / دکتر حسین عزیزی / ص ۲۸۸
۷_ ن ک :
تاریخ بغداد / خطیب بغدادی / ج ۱ / ص ۲۱۹
شذرات الذهب / ج ۱ / ص ۲۲۷
منابع تاریخ اسلام / رسول جعفریان / ص ۵۴
۸_ سیر تطور و تحول اخبار سیره / رمضان محمدی / ص ۷۳
۹_ دانش تاریخ و تاریخ نگاری اسلامی / دکتر حسن حضرتی / ص ۲۲۷
۱۰_ شفاهی و مکتوب ، در نخستین سده های اسلامی / گریگور شولر / به ترجمه و کوشش نصرت نیل ساز / ص ۱۵۴
۱۱_ تاریخ بغداد / خطیب بغدادی / ج ۱ / ص ۲۲۰
۱۲_ المغازی الاولی و مؤلفوها / هوروفنتس / ص ۸۱
منابع تاریخ اسلام / رسول جعفریان / ص ۱۲۰
۱۳_ مقدمه کتاب السیر و المغازی / سهیل زکار / ص ۱۳ و ۱۴
منابع تاریخ اسلام / رسول جعفریان / ص ۶۷
محمد بن اسحاق و خلفای عباسی
پیش از این اشاره کردیم که دانش مغازی در مدینه شکل گرفته است [۱] . بروکلمان نیز نوشته است که احادیث ابن اسحاق همه به اهل مدینه بر می گردد [۲] . ابن اسحاق نویسنده اوّلین سیره نسبتا جامعی است که به دلیل نظم منطقی موجود در آن ، به عنوان نخستین کار اصیل در این زمینه شناخته شده است [۳] . وی از همان آغاز ، شهرت به صاحب السیره بود و این نشانگر جا افتادن شخصیت سیره شناس وی در نسل نخست مورخان است [۴] و نگاشته های او ، جامع کار های مقدماتی شکل گیری سیره است [۵] . شعبة بن حجاج و سفیان ثوری از او به عنوان امیرالمؤمنین در حدیث و سرور محدثان یاد کرده اند [۶] . سیره ابن اسحاق به عنوان یک الگوی تمام عیار از طرف مورخان پذیرفته شد . آنان بعد ها اخبار دیگری نیز گردآوری کردند ، اما بیشتر به عنوان حواشی سیره ابن اسحاق تلقی شده و محوریت سیره وی همچنان محفوظ ماند ؛ بطوری که شافعی مردم را در سیره نیازمند ابن اسحاق می دانست [۷] .
سیره ابن اسحاق که از اصلی ترین منابع سیره پیامبر (ص) است ، بی تأثیر از اوضاع سیاسی و نفوذ خلفای بنی عباس نوشته نشده است [۸] . تألیف وی در سیره نبوی به فرمان خلیفه منصور عباسی صورت گرفت [۹] ؛ چنان که منصور به ابن اسحاق دستور داد تا تحریری مکتوب از تمام مطالب تاریخی اش برای ولیعهد فراهم آورد [۱۰] و الکتاب الکبیر ابن اسحاق در کتابخانه دربار نهاده شد ( ألقی الکتابَ الکبیرَ فی خزانةٍ ) [۱۱] . بنا بر آنچه که برخی از محققان اشاره کرده اند ، ابن اسحاق تعدیلاتی را در سیره خود به نفع آل عباس بوجود آورده است [۱۲] . این بدان دلیل است که وی بیست سال آخر حیات خود را در دوره بنی عباس گذراند و سیره اش را به منصور و یا به مهدی_زمانی که ولایتعهدی پدر را داشته_ تقدیم کرد [۱۳] .
۱_ دائرة المعارف الإسلامیة / ج ۴ / ص ۴۸۶
ن ک : منابع تاریخ اسلام / رسول جعفریان / ص ۱۲۷
ن ک : سیر تطور و تحول اخبار سیره / رمضان محمدی / ص ۹۴
ن ک : تاریخ سیاسی اسلام / رسول جعفریان / ج ۱ / ص ۴۲
۲_ تاریخ الأدب العربی / ج ۳ / ص ۱۱
۳_ منابع تاریخ اسلام / رسول جعفریان / ص ۶۲
۴_ ن ک : تاریخ خلیفة بن خیاط / ص ۱۲ و ایضاً در ص ۲۸۰ ذیل رخداد های سال ۱۵۲ : و فیها مات محمد بن اسحاق صاحب السیرة .
۵_ منابع تاریخ اسلام / رسول جعفریان / ص ۴۵
۶_ ن ک : نقد و بررسی منابع تاریخی فتوح در سه قرن اوّل هجری / دکتر حسین عزیزی / ص ۲۸۸
۷_ ن ک :
تاریخ بغداد / خطیب بغدادی / ج ۱ / ص ۲۱۹
شذرات الذهب / ج ۱ / ص ۲۲۷
منابع تاریخ اسلام / رسول جعفریان / ص ۵۴
۸_ سیر تطور و تحول اخبار سیره / رمضان محمدی / ص ۷۳
۹_ دانش تاریخ و تاریخ نگاری اسلامی / دکتر حسن حضرتی / ص ۲۲۷
۱۰_ شفاهی و مکتوب ، در نخستین سده های اسلامی / گریگور شولر / به ترجمه و کوشش نصرت نیل ساز / ص ۱۵۴
۱۱_ تاریخ بغداد / خطیب بغدادی / ج ۱ / ص ۲۲۰
۱۲_ المغازی الاولی و مؤلفوها / هوروفنتس / ص ۸۱
منابع تاریخ اسلام / رسول جعفریان / ص ۱۲۰
۱۳_ مقدمه کتاب السیر و المغازی / سهیل زکار / ص ۱۳ و ۱۴
منابع تاریخ اسلام / رسول جعفریان / ص ۶۷
#سیره
محمد بن عمر واقدی و خلفای عباسی
محمد بن عمر واقدی (م ۲۰۷) ، بدون شک مهمترین مغازی نگار و پایه گذار این دانش در قرن دوم هجری به شمار می آید [۱] . کتاب مغازی وی در شکل گیری جریان سیره و مغازی نگاری در قرون دوم و سوم بسیار حائز اهمیت است .
ابن سعد در شرح حال وی نوشته است : او در بغداد بود تا اینکه مأمون از خراسان به بغداد آمد و منصب قاضی عسکر را به وی سپرد . او همچنان قاضی بود تا درگذشت [۲] . واقدی در دستگاه خلافت عباسی به مدت چهار سال (تا آخر عمر خویش) به کار قضا اشتغال داشته و کما بیش از امتیازات ویژه همکاری با خلافت بر خوردار می شده است [۳] و لذا در برخی منابع ، از موالی عبّاسیان [۴] و حتی وصی مأمون [۵] شمرده شده است . کاتب وی محمد بن سعد در طبقات خود می نویسد که واقدی از هارون خلیفه عباسی پول دریافت کرده و قرض هایش را پرداخته و فرزندانش را تزویج کرده و زندگی او بدین وسیله وسعت یافته است [۶] . واقدی در بحث از مشرکان اسیر در جنگ بدر به ترتیب ، اسیران تیره های مختلف قریش را فهرست کرده و درحالی که از بنی هاشم اسارت عقیل بن ابی طالب را نقل نموده اما بر خلاف اغلب منابع از شرکت و اسارت عباس بن عبدالمطلب در بدر (در سپاه مقابل پیامبر) ، سخنی به میان نیاورده است . با دقتی که واقدی در نقل اسامی طرفین درگیر دارد ، بعید است که سهواً نام عباس را در میان اسرا نبرده باشد ؛ بلکه او سکوتی عمدی و به خاطر آل عباس اتخاذ کرده ، چراکه در عهد حکومت آنها می زیسته و با آنها رابطه حسنه داشته و از الطاف آنها بهرمند می شده است [۷] .
۱_ منابع تاریخ اسلام / رسول جعفریان / ص ۸۳
۲_ الطبقات الکبری / ابن سعد / ج ۷ / ص ۳۳۵
۳_ الطبقات الکبری / ابن سعد / ۵ / ص ۴۲۶ و ۴۲۷
۴_ وفیات الأعیان / ج ۳ / ص ۴۷۳
۵_ الطبقات الکبری / ابن سعد / ج ۵ / ص ۴۲۸
۶_ الطبقات الکبری / ابن سعد / ج ۵ / ص ۴۹۳ و ۴۹۴
۷_ المغازی / واقدی / غزوة بدر (ص ۱۰۲ به بعد) مقایسه شود با : تاریخ یعقوبی / احمد بن ابی یعقوب / ترجمه ابراهیم آیتی / ج ۱ / ص ۴۰۴ و ۴۰۵ که به دلیل عدم ارتباط و انتساب با خلفای عباسی ، با طعنه و کنایه از واقعیت اسارت عباس در غزوه بدر یاد می کند .
محمد بن عمر واقدی و خلفای عباسی
محمد بن عمر واقدی (م ۲۰۷) ، بدون شک مهمترین مغازی نگار و پایه گذار این دانش در قرن دوم هجری به شمار می آید [۱] . کتاب مغازی وی در شکل گیری جریان سیره و مغازی نگاری در قرون دوم و سوم بسیار حائز اهمیت است .
ابن سعد در شرح حال وی نوشته است : او در بغداد بود تا اینکه مأمون از خراسان به بغداد آمد و منصب قاضی عسکر را به وی سپرد . او همچنان قاضی بود تا درگذشت [۲] . واقدی در دستگاه خلافت عباسی به مدت چهار سال (تا آخر عمر خویش) به کار قضا اشتغال داشته و کما بیش از امتیازات ویژه همکاری با خلافت بر خوردار می شده است [۳] و لذا در برخی منابع ، از موالی عبّاسیان [۴] و حتی وصی مأمون [۵] شمرده شده است . کاتب وی محمد بن سعد در طبقات خود می نویسد که واقدی از هارون خلیفه عباسی پول دریافت کرده و قرض هایش را پرداخته و فرزندانش را تزویج کرده و زندگی او بدین وسیله وسعت یافته است [۶] . واقدی در بحث از مشرکان اسیر در جنگ بدر به ترتیب ، اسیران تیره های مختلف قریش را فهرست کرده و درحالی که از بنی هاشم اسارت عقیل بن ابی طالب را نقل نموده اما بر خلاف اغلب منابع از شرکت و اسارت عباس بن عبدالمطلب در بدر (در سپاه مقابل پیامبر) ، سخنی به میان نیاورده است . با دقتی که واقدی در نقل اسامی طرفین درگیر دارد ، بعید است که سهواً نام عباس را در میان اسرا نبرده باشد ؛ بلکه او سکوتی عمدی و به خاطر آل عباس اتخاذ کرده ، چراکه در عهد حکومت آنها می زیسته و با آنها رابطه حسنه داشته و از الطاف آنها بهرمند می شده است [۷] .
۱_ منابع تاریخ اسلام / رسول جعفریان / ص ۸۳
۲_ الطبقات الکبری / ابن سعد / ج ۷ / ص ۳۳۵
۳_ الطبقات الکبری / ابن سعد / ۵ / ص ۴۲۶ و ۴۲۷
۴_ وفیات الأعیان / ج ۳ / ص ۴۷۳
۵_ الطبقات الکبری / ابن سعد / ج ۵ / ص ۴۲۸
۶_ الطبقات الکبری / ابن سعد / ج ۵ / ص ۴۹۳ و ۴۹۴
۷_ المغازی / واقدی / غزوة بدر (ص ۱۰۲ به بعد) مقایسه شود با : تاریخ یعقوبی / احمد بن ابی یعقوب / ترجمه ابراهیم آیتی / ج ۱ / ص ۴۰۴ و ۴۰۵ که به دلیل عدم ارتباط و انتساب با خلفای عباسی ، با طعنه و کنایه از واقعیت اسارت عباس در غزوه بدر یاد می کند .
#سیره
علاوه بر چهار نفر فوق که از جمله مهم ترین ارکان سیره نبوی بودند و ارتباطشان با حکام اموی و عباسی بیان گشت ، سیره نویسان دیگری نیز وجود داشتند که عموما مرتبط با دستگاه خلافت بوده و کتب سیره خود را به دستور حکام وقت و یا تحت نظارت آنان نوشتند :
از جمله می توان به ابان بن عثمان بن عفان ، از جمله متقدم ترین عالمان سیره اشاره کرد که در سال ۷۵ از جانب خلیفه وقت ، والی مدینه بوده و از قدیمی ترین افرادی است که دستی در شناخت سیره داشته است [۱] . زبیر بن بکار درباره وی می نویسد : خلیفه سلیمان بن عبدالملک در مدینه اظهار تمایل کرد تا سیره ای نگاشته شود . ابان بن عثمان گفت که قبلا چنین کاری انجام داده است . سلیمان به ده نفر کاتب دستور داد تا نوشته او را استنساخ کنند [۲] . وی در نبرد جمل مقابل سپاه حضرت علی (ع) قرار داشته و پس از استیلای امویان ، از مقرّبان درگاه آنان به شمار آمد و مدتی حکومت مدینه را به نیابت از آنان بر عهده داشت [۳] .
نمونه دیگر عبدالرحمن بن عبدالله سُهیلی است که در قرن ششم هجری تحت حمایت حاکم ابویعقوب یوسف قرار گرفت و سیره نبوی خود یعنی الروض الأنف را در سه سال پایانی عمر خود برای او نوشت [۴] .
عاصم بن عمر بن قتاده انصاری نیز شهرت به مغازی داشته و ابن اسحاق از او روایاتی نقل کرده است . وی که مورد توجه دربار اموی بود ، به شام رفته و خلیفه عمر بن عبدالعزیز وی را امر به خواندن قصص مغازی و مناقب الصحابه در مسجد جامع اموی کرد [۵] .
عوانة بن حکم کلبی نیز که در زمره رجال مکتب تاریخ نگاری مدینه به حساب می آید [۶] ، به سود امویان جعل حدیث می کرد [۷] .
الگوی اوایل خلافت عباسی این بود که خبرگان سیره به روش گاه نگاری از زهری (م ۱۲۴) تا سُهیلی (م ۵۸۱) و ابن سید الناس (م ۷۳۴) ، همگی آشکارا به تشکیلات حکومتی نزدیک بودند . به عنوان نمونه ، سهیلی در گمنامی سرگرم کار خود بود تا اینکه مورد حمایت حاکم ابویعقوب یوسف (حکومت ۵۵۹_۵۸۸ ق) قرار گرفت و همانطور که گفته شد ، سیره نبوی خود یعنی الروض الأنف را در سه سال پایانی عمر خود برای او نوشت . ابن کثیر این موضوع را با طعنه اینطور گزارش کرده است : او زاهد و فقیر بود ؛ اما ثروت فراوانی در پایان عمرش از سوی حاکم مراکش به او رسید [۸] .
۱_ تذکرة الحفاظ / ج ۱ / ص ۱۷۳
۲_ الموفقیات / ص ۳۳۲
۳_ دانش تاریخ و تاریخ نگاری اسلامی / دکتر حسن حضرتی / ص ۱۸۶
۴_ تاریخ نگاری اسلامی / چیس اف. رابینسون / ص ۲۲۲
۵_ تاریخ التراث العربی / سزگین / ص ۷۳
المغازی الأولی و مؤلفوها / هوروفنتس / ص ۴۸
۶_ تاریخ نگاری در اسلام / صادق سجادی و هادی عالم زاده / ص ۶۷ و ۶۸
۷_ علم تاریخ در گستره تمدن اسلامی / ج ۱ / ص ۵۴۲ و ۵۴۳
دانش تاریخ و تاریخ نگاری اسلامی / دکتر حسن حضرتی / ص ۱۸۵
۸_ تاریخ نگاری اسلامی / چیس اف. رابینسون / ص ۲۲۲
علاوه بر چهار نفر فوق که از جمله مهم ترین ارکان سیره نبوی بودند و ارتباطشان با حکام اموی و عباسی بیان گشت ، سیره نویسان دیگری نیز وجود داشتند که عموما مرتبط با دستگاه خلافت بوده و کتب سیره خود را به دستور حکام وقت و یا تحت نظارت آنان نوشتند :
از جمله می توان به ابان بن عثمان بن عفان ، از جمله متقدم ترین عالمان سیره اشاره کرد که در سال ۷۵ از جانب خلیفه وقت ، والی مدینه بوده و از قدیمی ترین افرادی است که دستی در شناخت سیره داشته است [۱] . زبیر بن بکار درباره وی می نویسد : خلیفه سلیمان بن عبدالملک در مدینه اظهار تمایل کرد تا سیره ای نگاشته شود . ابان بن عثمان گفت که قبلا چنین کاری انجام داده است . سلیمان به ده نفر کاتب دستور داد تا نوشته او را استنساخ کنند [۲] . وی در نبرد جمل مقابل سپاه حضرت علی (ع) قرار داشته و پس از استیلای امویان ، از مقرّبان درگاه آنان به شمار آمد و مدتی حکومت مدینه را به نیابت از آنان بر عهده داشت [۳] .
نمونه دیگر عبدالرحمن بن عبدالله سُهیلی است که در قرن ششم هجری تحت حمایت حاکم ابویعقوب یوسف قرار گرفت و سیره نبوی خود یعنی الروض الأنف را در سه سال پایانی عمر خود برای او نوشت [۴] .
عاصم بن عمر بن قتاده انصاری نیز شهرت به مغازی داشته و ابن اسحاق از او روایاتی نقل کرده است . وی که مورد توجه دربار اموی بود ، به شام رفته و خلیفه عمر بن عبدالعزیز وی را امر به خواندن قصص مغازی و مناقب الصحابه در مسجد جامع اموی کرد [۵] .
عوانة بن حکم کلبی نیز که در زمره رجال مکتب تاریخ نگاری مدینه به حساب می آید [۶] ، به سود امویان جعل حدیث می کرد [۷] .
الگوی اوایل خلافت عباسی این بود که خبرگان سیره به روش گاه نگاری از زهری (م ۱۲۴) تا سُهیلی (م ۵۸۱) و ابن سید الناس (م ۷۳۴) ، همگی آشکارا به تشکیلات حکومتی نزدیک بودند . به عنوان نمونه ، سهیلی در گمنامی سرگرم کار خود بود تا اینکه مورد حمایت حاکم ابویعقوب یوسف (حکومت ۵۵۹_۵۸۸ ق) قرار گرفت و همانطور که گفته شد ، سیره نبوی خود یعنی الروض الأنف را در سه سال پایانی عمر خود برای او نوشت . ابن کثیر این موضوع را با طعنه اینطور گزارش کرده است : او زاهد و فقیر بود ؛ اما ثروت فراوانی در پایان عمرش از سوی حاکم مراکش به او رسید [۸] .
۱_ تذکرة الحفاظ / ج ۱ / ص ۱۷۳
۲_ الموفقیات / ص ۳۳۲
۳_ دانش تاریخ و تاریخ نگاری اسلامی / دکتر حسن حضرتی / ص ۱۸۶
۴_ تاریخ نگاری اسلامی / چیس اف. رابینسون / ص ۲۲۲
۵_ تاریخ التراث العربی / سزگین / ص ۷۳
المغازی الأولی و مؤلفوها / هوروفنتس / ص ۴۸
۶_ تاریخ نگاری در اسلام / صادق سجادی و هادی عالم زاده / ص ۶۷ و ۶۸
۷_ علم تاریخ در گستره تمدن اسلامی / ج ۱ / ص ۵۴۲ و ۵۴۳
دانش تاریخ و تاریخ نگاری اسلامی / دکتر حسن حضرتی / ص ۱۸۵
۸_ تاریخ نگاری اسلامی / چیس اف. رابینسون / ص ۲۲۲