اگه مدام کارهاتو عقب میندازی، باید بدونی که:
.
- انجام ندادن یک کار ازت انرژی روانی بیشتری تا انجام دادنش میگیره.
- اگه تصمیم بگیری یه کاریو فقط پنج دقیقه انجام بدی، به احتمال زیاد تا تموم شدنش ادامه میدی.
- اگه یک کاریو زود تموم کنی، روزت پر از انرژی مثبت و انگیزه برای ادامه دادن میشه.
- قانون پنج ثانیه رو فراموش نکن، از ۱ تا ۵ بشمار، سریع از جات بلند شو و کارو انجام بده.
@takbeyte_nab
.
- انجام ندادن یک کار ازت انرژی روانی بیشتری تا انجام دادنش میگیره.
- اگه تصمیم بگیری یه کاریو فقط پنج دقیقه انجام بدی، به احتمال زیاد تا تموم شدنش ادامه میدی.
- اگه یک کاریو زود تموم کنی، روزت پر از انرژی مثبت و انگیزه برای ادامه دادن میشه.
- قانون پنج ثانیه رو فراموش نکن، از ۱ تا ۵ بشمار، سریع از جات بلند شو و کارو انجام بده.
@takbeyte_nab
سخن کوتَه؛
دل و جان و قرار و صبرِ مُخلص را
شکستی،
سوختی،
بُردی، رُبودی،
تاختی،
رفتی...
@takbeyte_nab c🌙
#مُخلص_کاشانی
دل و جان و قرار و صبرِ مُخلص را
شکستی،
سوختی،
بُردی، رُبودی،
تاختی،
رفتی...
@takbeyte_nab c🌙
#مُخلص_کاشانی
پسندت گر نباشد دل ،قدم بگذار در جانم!
از آن ویرانهتر دارم در آنسو خانهای دیگر...
@takbeyte_nab c🌙
#نشاط_اصفهانی
از آن ویرانهتر دارم در آنسو خانهای دیگر...
@takbeyte_nab c🌙
#نشاط_اصفهانی
.
گر شبِ هجر ِ مرا صبحِ وصالی باشد،
صدق و کذبیست که از مُحتملاتِ خبر است...
@takbeyte_nab c🌙
#تأثیر_تبریزی
گر شبِ هجر ِ مرا صبحِ وصالی باشد،
صدق و کذبیست که از مُحتملاتِ خبر است...
@takbeyte_nab c🌙
#تأثیر_تبریزی
في الفراق لستُ بحاجةٍ الى ساعتي ،
الليل والنهار لونهم أسود .
در هجران مرا به ساعتم نیازی نیست ،
روز و شب ،
همگی رنگشان سیاه است .
@takbeyte_nab c🌙
#محمود_درويش
الليل والنهار لونهم أسود .
در هجران مرا به ساعتم نیازی نیست ،
روز و شب ،
همگی رنگشان سیاه است .
@takbeyte_nab c🌙
#محمود_درويش
چشمان روشنت غزلی از بهار داشت
فصلی که عشق با دلِ تنگم قرار داشت
من کودکانه چشم به چشم تو دوختم
چون شیرِ کوچکی که خیال شکار داشت
از روزگار گفتی و با هم قدم زدیم
اما نه آنقَدَر که دلم انتظار داشت
من حرف میزدم که تو لب وا کنی، ولی
لبهای کوچکت هوسِ اختصار داشت
با تو چه قصهها که نمیگفت زندگی
با من چه غصهها که بدِ روزگار داشت
رفتی شبیه آمدنت، ساده و غریب
چشمت نگفت با دلم آخر چه کار داشت
@takbeyte_nab c🌙
#پوریا_شیرانی
فصلی که عشق با دلِ تنگم قرار داشت
من کودکانه چشم به چشم تو دوختم
چون شیرِ کوچکی که خیال شکار داشت
از روزگار گفتی و با هم قدم زدیم
اما نه آنقَدَر که دلم انتظار داشت
من حرف میزدم که تو لب وا کنی، ولی
لبهای کوچکت هوسِ اختصار داشت
با تو چه قصهها که نمیگفت زندگی
با من چه غصهها که بدِ روزگار داشت
رفتی شبیه آمدنت، ساده و غریب
چشمت نگفت با دلم آخر چه کار داشت
@takbeyte_nab c🌙
#پوریا_شیرانی
C🌙
تا چند نهد روی به رو آن کف پا را ؟
می ریزم اگر دست دهد، خون حنا را ..!
#صائب_تبريزی
@takbeyte_nab c🌙
تا چند نهد روی به رو آن کف پا را ؟
می ریزم اگر دست دهد، خون حنا را ..!
#صائب_تبريزی
@takbeyte_nab c🌙