🔹فلسفه یونان باستان و آشنایی ابتدایی با مفاهیم فلسفه.
◽️ فلسفه چیست؟
▫️میشه گفت جزء مواردیه که هنوز فیلسوفا براش یه جواب درست حسابی پیدا نکردن!
حالا چرا؟ چون از جمله علومی به حساب میاد که انسان ابتدا باید بهش ورود کنه و بعد تلاش کنه تا معنیشو پیدا کنه؛ تعریف فلسفه از نظر برخی فلاسفه مثل هگل مثل اینه که بدون اینکه وارد آب بشی بخوای شنا یاد بگیری!
پس در قدم اول باید بدونیم که جای پامون سسته و بعد از پریدن وسط یه عالمه سوال کم کم به خود مفهوم فلسفه میشه پی برد وگرنه هیچ تعریفی وجود نداره براش که جامع افراد و مانع اغیار(غیر) باشه به قول سقراط!
▫️خود واژه فلسفه به معنای دوست داشتن حکمته. قدیم قدیما فیلسوفان معمولا دانشمندانی بودن که مجموعه ای از علومو در دست داشتن و مثل جهان مدرن همه علوم از هم تفکیک نمیشد! مثل ابوریحان بیرونی و.... حالا واژه فلسفه هم همین طوره یعنی کسی که به حکمت علاقه داره و عشق دانشه!
حالا اینکه اصلا چطوری شکل گرفته این مسیر؟
🔻 مشخصه با پرسش! در ابتدا پرسش های ساده و دم دستی و کم کم عمیق شدن سوالات در ذهن بشر...
مثلا شاید اولا اگر خانواده ای فرزندشونو از دست میدادن میگفتن که چرا من؟
و کم کم این سوالات بیشتر و بیشتر شد تا اینکه رسید به پیدایش جهان و چیستی خداوند؟! از دل این پرسش ها انسان به حیرت میرسه! و حیرت آغاز راهه برای تلاش برای رسیدن به نظم و یا هر چیزی که انسانو راهنمایی کنه برای در اومدن از حیرت.
هنوزم مسیر این سوالات بی پایان ادامه داره و فلاسفه تلاش کردن برای ماهیت هر چیزی مفهومی بسازن و در تکامل بخشیدن به این پاسخ ها یکی پس از دیگری میان تا قبلیو رد کنن و اندیشه های جدیدی هر لحظه به این جهان اضافه کنن ...
به عبارتی تنش باعث میشه فلسفه رشد عجیب و غریبی داشته باشه!🔺
🟥 حالا تو این سیر تکاملی اسطوره ها منبع اندیشه های در دست ما هستن! چرا چون بشر همواره در تلاش بوده تا اسطوره های غیر قابل درکو به شکل راحت و قابل درک در بیاره! یعنی از منطق،عقل و شناختش بهره میبره تا از جهان حیرت به سمت نظم و روایت حرکت کنه!
حالا باید دید که تو این جهان چخبره؟
🔸#کارگروهفلسفهوادبیات
https://castbox.fm/vb/504826181
┏━━━━━━━━━━👩🏻🎓✽┓
▫️Telegram
▫️Instagram
┗✽👨🏻🎓━━━━━━━━━━┛
◽️ فلسفه چیست؟
▫️میشه گفت جزء مواردیه که هنوز فیلسوفا براش یه جواب درست حسابی پیدا نکردن!
حالا چرا؟ چون از جمله علومی به حساب میاد که انسان ابتدا باید بهش ورود کنه و بعد تلاش کنه تا معنیشو پیدا کنه؛ تعریف فلسفه از نظر برخی فلاسفه مثل هگل مثل اینه که بدون اینکه وارد آب بشی بخوای شنا یاد بگیری!
پس در قدم اول باید بدونیم که جای پامون سسته و بعد از پریدن وسط یه عالمه سوال کم کم به خود مفهوم فلسفه میشه پی برد وگرنه هیچ تعریفی وجود نداره براش که جامع افراد و مانع اغیار(غیر) باشه به قول سقراط!
▫️خود واژه فلسفه به معنای دوست داشتن حکمته. قدیم قدیما فیلسوفان معمولا دانشمندانی بودن که مجموعه ای از علومو در دست داشتن و مثل جهان مدرن همه علوم از هم تفکیک نمیشد! مثل ابوریحان بیرونی و.... حالا واژه فلسفه هم همین طوره یعنی کسی که به حکمت علاقه داره و عشق دانشه!
حالا اینکه اصلا چطوری شکل گرفته این مسیر؟
🔻 مشخصه با پرسش! در ابتدا پرسش های ساده و دم دستی و کم کم عمیق شدن سوالات در ذهن بشر...
مثلا شاید اولا اگر خانواده ای فرزندشونو از دست میدادن میگفتن که چرا من؟
و کم کم این سوالات بیشتر و بیشتر شد تا اینکه رسید به پیدایش جهان و چیستی خداوند؟! از دل این پرسش ها انسان به حیرت میرسه! و حیرت آغاز راهه برای تلاش برای رسیدن به نظم و یا هر چیزی که انسانو راهنمایی کنه برای در اومدن از حیرت.
هنوزم مسیر این سوالات بی پایان ادامه داره و فلاسفه تلاش کردن برای ماهیت هر چیزی مفهومی بسازن و در تکامل بخشیدن به این پاسخ ها یکی پس از دیگری میان تا قبلیو رد کنن و اندیشه های جدیدی هر لحظه به این جهان اضافه کنن ...
به عبارتی تنش باعث میشه فلسفه رشد عجیب و غریبی داشته باشه!🔺
🟥 حالا تو این سیر تکاملی اسطوره ها منبع اندیشه های در دست ما هستن! چرا چون بشر همواره در تلاش بوده تا اسطوره های غیر قابل درکو به شکل راحت و قابل درک در بیاره! یعنی از منطق،عقل و شناختش بهره میبره تا از جهان حیرت به سمت نظم و روایت حرکت کنه!
حالا باید دید که تو این جهان چخبره؟
🔸#کارگروهفلسفهوادبیات
https://castbox.fm/vb/504826181
┏━━━━━━━━━━👩🏻🎓✽┓
▫️Telegram
┗✽👨🏻🎓━━━━━━━━━━┛
علوم پزشکی همدان (تحکیم وحدت)
🔹فلسفه یونان باستان و آشنایی ابتدایی با مفاهیم فلسفه. ◽️ فلسفه چیست؟ ▫️میشه گفت جزء مواردیه که هنوز فیلسوفا براش یه جواب درست حسابی پیدا نکردن! حالا چرا؟ چون از جمله علومی به حساب میاد که انسان ابتدا باید بهش ورود کنه و بعد تلاش کنه تا معنیشو پیدا کنه؛ تعریف…
🔷«بررسی جلسه دوم از پادکست دوره انتقادی تاریخ فلسفه غرب.»
◻️فلاسفه پیشا سقراطی.
◽️همون طور که جلسه اول اشاره کردیم، منبع الهام فلاسفه اسطوره ها بودن.
اگر بخوایم از هومر شروع کنیم به عنوان خالق اثار ایلیاد و اودیسه میشه به این پی برد که نقش پیامبرانو اون دوران شاعران داشتن البته نه اون پیامبری که توی ذهن ماست در اصل نقش شخصی که مورد قبول جامعه باشه و به قولی حرفش خریدار داشته باشه. و هومرم خب شاعر بوده یعنی همچین جایگاهیو داشته!
هومر معتقد بوده که خدایانی هستن که هم اینجا هستن و هم اینجا نیستن( یعنی داخل شهر بین مردم هستن و هم زمان داخل شهر نیستن و خارج از شهرن اما همواره روی کره زمین هستن.)
خدایان داستان های هومر کاملا انسان گونه هستن یعنی هم خصائل خوب دارن و هم بد ولی صفاتی مثل نامیرایی، قدرتمدی و .... هم دارن ولی این خدایان همواره در جنگن با هم!
یعنی این خدایان کاملا بشری با تمام توانایی هایی که دارند بیشتر تولیدات نوعی تخیلات هنرمندانه هستن تا معبودانی برای پرستش! یه جورایی مغز مردمو به کار میگرفتن تا به نفع اونا عمل کنن!
از یه جایی به بعد هومر خودشم دیگه میخنده به این کثرت خدایان! و در واقع دوران کمدی از جایی که اسطوره ها در حال فروپاشی هستن شکل میگیره.( اسطوره ها مورد تمسخر قرار گرفته میشن به روایتی.)
در نهایت میشه گفت هومر پر از پند و اندرز بوده نه حقیقت!
◽️بعد از هومر؛ هسیود شخصی ست که اومد و به دنبال علت گشت برای اولین بار! و داستانو از چند خدایی و چالش نبرد این خدایان خود خواه و قدرت طلب به سمت تک خدایی میبره.
ارسطو در کتاب متافیزیکش آورده که :«هسیود اولین کسی بود که تلاش کرد دروغ نگوید بلکه حقیقت را آشکار سازد...
همه ما به دنبال آن هستیم که خدا به نفع ما عمل کند اما هسیود از خدا میخواهد که همواره به درستی و عدالت رفتار کند!»
جمله بالا نشون میده که یک حقیقتی وجود داره و باید قوانینی خلق شن در جهت اون حقیقت یعنی همون نظام و ترتیبی که دفعه قبل بهش اشاره کردیم! و قراره به مرور شکل بگیره.
🔹کم کم همین طور پیش میره تا سوالاتی مطرح میشه که فلاسفه بعدی میان تا بهشون جواب بدن.
یکی از این سوالات مهم اینه که آرخه (مبدا) چیست؟
◽️تالس اولین کسیه که به این سوال پاسخ میده و جوابش در نهایت بعد از کلی بالا و پایین چیزی نیست جز آب.
اهمیت بررسی تالس در جوابش نیست در تلاشش برای حذف اسطوره هاست!
در واقع تالس تلاش کرده تا به این سوال یک پاسخ کاملا علمی و بدون کمک اسطوره ها بده و این آغاز راه شده برای فلاسفه تا پاسخ های کامل تری برای این سوال پیدا کنن....
🔸#کارگروهفلسفهوادبیات
https://castbox.fm/vb/504826182
┏━━━━━━━━━━👩🏻🎓✽┓
▫️Telegram
▫️Instagram
┗✽👨🏻🎓━━━━━━━━━━┛
◻️فلاسفه پیشا سقراطی.
◽️همون طور که جلسه اول اشاره کردیم، منبع الهام فلاسفه اسطوره ها بودن.
اگر بخوایم از هومر شروع کنیم به عنوان خالق اثار ایلیاد و اودیسه میشه به این پی برد که نقش پیامبرانو اون دوران شاعران داشتن البته نه اون پیامبری که توی ذهن ماست در اصل نقش شخصی که مورد قبول جامعه باشه و به قولی حرفش خریدار داشته باشه. و هومرم خب شاعر بوده یعنی همچین جایگاهیو داشته!
هومر معتقد بوده که خدایانی هستن که هم اینجا هستن و هم اینجا نیستن( یعنی داخل شهر بین مردم هستن و هم زمان داخل شهر نیستن و خارج از شهرن اما همواره روی کره زمین هستن.)
خدایان داستان های هومر کاملا انسان گونه هستن یعنی هم خصائل خوب دارن و هم بد ولی صفاتی مثل نامیرایی، قدرتمدی و .... هم دارن ولی این خدایان همواره در جنگن با هم!
یعنی این خدایان کاملا بشری با تمام توانایی هایی که دارند بیشتر تولیدات نوعی تخیلات هنرمندانه هستن تا معبودانی برای پرستش! یه جورایی مغز مردمو به کار میگرفتن تا به نفع اونا عمل کنن!
از یه جایی به بعد هومر خودشم دیگه میخنده به این کثرت خدایان! و در واقع دوران کمدی از جایی که اسطوره ها در حال فروپاشی هستن شکل میگیره.( اسطوره ها مورد تمسخر قرار گرفته میشن به روایتی.)
در نهایت میشه گفت هومر پر از پند و اندرز بوده نه حقیقت!
◽️بعد از هومر؛ هسیود شخصی ست که اومد و به دنبال علت گشت برای اولین بار! و داستانو از چند خدایی و چالش نبرد این خدایان خود خواه و قدرت طلب به سمت تک خدایی میبره.
ارسطو در کتاب متافیزیکش آورده که :«هسیود اولین کسی بود که تلاش کرد دروغ نگوید بلکه حقیقت را آشکار سازد...
همه ما به دنبال آن هستیم که خدا به نفع ما عمل کند اما هسیود از خدا میخواهد که همواره به درستی و عدالت رفتار کند!»
جمله بالا نشون میده که یک حقیقتی وجود داره و باید قوانینی خلق شن در جهت اون حقیقت یعنی همون نظام و ترتیبی که دفعه قبل بهش اشاره کردیم! و قراره به مرور شکل بگیره.
🔹کم کم همین طور پیش میره تا سوالاتی مطرح میشه که فلاسفه بعدی میان تا بهشون جواب بدن.
یکی از این سوالات مهم اینه که آرخه (مبدا) چیست؟
◽️تالس اولین کسیه که به این سوال پاسخ میده و جوابش در نهایت بعد از کلی بالا و پایین چیزی نیست جز آب.
اهمیت بررسی تالس در جوابش نیست در تلاشش برای حذف اسطوره هاست!
در واقع تالس تلاش کرده تا به این سوال یک پاسخ کاملا علمی و بدون کمک اسطوره ها بده و این آغاز راه شده برای فلاسفه تا پاسخ های کامل تری برای این سوال پیدا کنن....
🔸#کارگروهفلسفهوادبیات
https://castbox.fm/vb/504826182
┏━━━━━━━━━━👩🏻🎓✽┓
▫️Telegram
┗✽👨🏻🎓━━━━━━━━━━┛
d.castbox.fm
Best free podcast app for Apple iOS and Android | Let words move you
Millions of podcasts for all topics. Listen to the best free podcast on Android, Apple iOS, Amazon Alexa, Google Home, Carplay, Android Auto, PC. Create...
علوم پزشکی همدان (تحکیم وحدت)
🔷«بررسی جلسه دوم از پادکست دوره انتقادی تاریخ فلسفه غرب.» ◻️فلاسفه پیشا سقراطی. ◽️همون طور که جلسه اول اشاره کردیم، منبع الهام فلاسفه اسطوره ها بودن. اگر بخوایم از هومر شروع کنیم به عنوان خالق اثار ایلیاد و اودیسه میشه به این پی برد که نقش پیامبرانو اون…
🟨«بررسی جلسه سوم از پادکست دوره انتقادی تاریخ فلسفه غرب.»
◻️فلاسفه پیشا سقراطی:
همون طور که قبلا توضیح دادیم. یه سری فلاسفه اومدن تا به سوال آرخه(مبدأ) چیست؟
پاسخ بدن.
▫️آلکسیماندر بعد از تالس به این سوال پاسخ داد و اصل نخستین هر آنچه که هست را «آپیرون» نامید. (آپیرون به معنی نا متناهی و نامحدود است. که اینجا یعنی آغاز جهان یک چیز نامحدود و بی شکل است. پس نمیتواند آب باشد چون خود آب محصول است!)
از جملات کلیدی آلکسیماندر میشه به این اشاره کرد که:«آنچه پایان ندارد آپیرون است زیرا خود آرخه دارای یک حد است.»
یعنی باید پشت این آرخه یک آرخه دیگری وجود داشته باشد! ( میشه گفت آلکسیماندر بنیان گذار قدمت ماده است که پی برده مبدأ باید چیزی فراتر از ماده باشد.)
حالا آلکسیماندر در ادامه گفته که چگونه آپیرون رو مبدا جهان نامیده؟ جواب در گرما و سرماست! (یعنی در واقع همان خیر و شر و بد و خوب ولی در اصطلاح گرما و سرما که باعث پیدایش دیگر چیز ها شده. یعنی تغییرات فیزیکی و علم هم دخالت داره.)
{این تفکر و پاسخ از اینجا میاد که در یونان باستان معتقد بودن: «هیچ چیز خلق نمیشه و از بین هم نمیره بلکه از شکلی به شکل دیگه تغییر میکنه.» یعنی در واقع خلق شدن و شروع به تشکیل بی معنی بوده! چون همه چیز وجود داشته و بعدا هم وجود خواهد داشت اما به شکل های دیگه...}
▫️بعد از اون اناکسیمنس میاد.
ایشون آرخه رو هوا میدونه!
منظور از هوا اینجا باد هست در واقع که اون زمان اعتقاد داشتن دست ارواحه!
و در ادامه چگونگی آرخه بودن هوا رو این طور بیان کرده که همه چیز رقیق و غلیظ شده هواست! یکم غلیظ تر میشه آب و غلیظ تر از اون میشه خاک و....
آناکسیمنس خدا را هوا تعیین کرده چون عظیم، نامحدود و همیشه در حرکت است!
▫️بعد از اون یک جهش اساسی رخ میده و مکتب فلسفه به سمت ایتالیا میره یعنی فیثاغوریان.
(داستان جهش مسئله تاریخی هست که طولانیه و به شکل مختصر تو پادکست بهش اشاره شده.)
مکتب فیثاغوریان از عرفان به معنای رمز و راز و مکتب مصر و همچنین هندوستان تشکیل شده!
اصالت بسیاری برای سکوت قائل بودن! به طوری که برای فرار از سخن،سخن میگفتند؛آنها با سکوت سخن میگفتند!( اشاره به خاموشی و مکاتب عرفانی.)
فیثاغوریان آرخه را اعداد معرفی کردن. چون به این عقیده رسیده بودن که اصل های ریاضیات اصل های همه موجودات هستند! پس تصور میکردن که تناسب اعداد، تناسب همه چیز است...
▫️جناب اقای هراکلیتوس که میاد بجز پاسخ به آرخه به مسئله مهم تری اشاره میکنن به اسم«وحدت و کثرت» که بعد از این قراره یکی از پایه های تفکر ما باشه.
🔹به سه سوال پاسخ میده هراکلیتوس:
🔻اول اینکه مفهوم لوگوس( تلاش برای عقلانی سازی اسطوره ها یا همون دیالوگ سازی) و نسبت آن با وحدت در چیست؟
ایشون معتقد بوده که همه چیز مطابق لوگوس پدید میاد. «نظام جهان را هیچ یک از خدایان و یا ادمیان نیافریده است بلکه همیشه بوده، هست و خواهد بود... دانایی نه گوش دادن به من بلکه گوش دادن به لوگوس است. هم سخن شدن که همه چیز یکیست.»
دوم مفهوم جنگ و نسبت آن با کثرت در چیست؟ به عقیده ایشون در جهان جنگ دائم برپاست.(یک وحدت پویا) در واقع جنگ پدر همه چیزهاست. «نسبت نیستی و هستی در «شدن» است و نیستی در هستی آمیخته است؛پس در یک رودخانه دو بار نمیتوان پا نهاد!»
پس یک رابطه ای بین جنگ و حرکت برقرار است. در واقع حفظ ستیز در عین اون وحدت.
که همون نظم یا هارمونیایی هست که جلسه اول هم بهش اشاره کردیم.
و سوال اخر اینکه آرخه چیست از نظر هراکلیتوس؟ آتش!
حالا چرا آتش؟ چون هم نماد تخریب است و هم نماد گرما بخشی و حیات. اون تضادی که بهش اعتقاد داره در پاسخش به آرخه هم مشخصه.🔺
🟥 اگر یک بررسی کلی داشته باشیم روی پاسخ ها میبینیم که از خاک به آب و هوا و در نهایت به آتش رسیدیم که چهار عنصر اصلی هستن! و هم زمان پیشرفت ها و پس رفت هایی در اندیشه های مادی و غیر مادی...
🟥 مسئله وحدت و کثرت یکی از مهم ترین مسائلی هست که در آینده تضاد های بزرگی را ایجاد خواهد کرد. تضاد هایی برای تصمیم گیری و موافقت و یا مخالفت با اندیشه ها!
🔶#کارگروهفلسفهوادبیات
https://castbox.fm/vb/504826184
┏━━━━━━━━━━👩🏻🎓✽┓
▫️Telegram
▫️Instagram
┗✽👨🏻🎓━━━━━━━━━━┛
◻️فلاسفه پیشا سقراطی:
همون طور که قبلا توضیح دادیم. یه سری فلاسفه اومدن تا به سوال آرخه(مبدأ) چیست؟
پاسخ بدن.
▫️آلکسیماندر بعد از تالس به این سوال پاسخ داد و اصل نخستین هر آنچه که هست را «آپیرون» نامید. (آپیرون به معنی نا متناهی و نامحدود است. که اینجا یعنی آغاز جهان یک چیز نامحدود و بی شکل است. پس نمیتواند آب باشد چون خود آب محصول است!)
از جملات کلیدی آلکسیماندر میشه به این اشاره کرد که:«آنچه پایان ندارد آپیرون است زیرا خود آرخه دارای یک حد است.»
یعنی باید پشت این آرخه یک آرخه دیگری وجود داشته باشد! ( میشه گفت آلکسیماندر بنیان گذار قدمت ماده است که پی برده مبدأ باید چیزی فراتر از ماده باشد.)
حالا آلکسیماندر در ادامه گفته که چگونه آپیرون رو مبدا جهان نامیده؟ جواب در گرما و سرماست! (یعنی در واقع همان خیر و شر و بد و خوب ولی در اصطلاح گرما و سرما که باعث پیدایش دیگر چیز ها شده. یعنی تغییرات فیزیکی و علم هم دخالت داره.)
{این تفکر و پاسخ از اینجا میاد که در یونان باستان معتقد بودن: «هیچ چیز خلق نمیشه و از بین هم نمیره بلکه از شکلی به شکل دیگه تغییر میکنه.» یعنی در واقع خلق شدن و شروع به تشکیل بی معنی بوده! چون همه چیز وجود داشته و بعدا هم وجود خواهد داشت اما به شکل های دیگه...}
▫️بعد از اون اناکسیمنس میاد.
ایشون آرخه رو هوا میدونه!
منظور از هوا اینجا باد هست در واقع که اون زمان اعتقاد داشتن دست ارواحه!
و در ادامه چگونگی آرخه بودن هوا رو این طور بیان کرده که همه چیز رقیق و غلیظ شده هواست! یکم غلیظ تر میشه آب و غلیظ تر از اون میشه خاک و....
آناکسیمنس خدا را هوا تعیین کرده چون عظیم، نامحدود و همیشه در حرکت است!
▫️بعد از اون یک جهش اساسی رخ میده و مکتب فلسفه به سمت ایتالیا میره یعنی فیثاغوریان.
(داستان جهش مسئله تاریخی هست که طولانیه و به شکل مختصر تو پادکست بهش اشاره شده.)
مکتب فیثاغوریان از عرفان به معنای رمز و راز و مکتب مصر و همچنین هندوستان تشکیل شده!
اصالت بسیاری برای سکوت قائل بودن! به طوری که برای فرار از سخن،سخن میگفتند؛آنها با سکوت سخن میگفتند!( اشاره به خاموشی و مکاتب عرفانی.)
فیثاغوریان آرخه را اعداد معرفی کردن. چون به این عقیده رسیده بودن که اصل های ریاضیات اصل های همه موجودات هستند! پس تصور میکردن که تناسب اعداد، تناسب همه چیز است...
▫️جناب اقای هراکلیتوس که میاد بجز پاسخ به آرخه به مسئله مهم تری اشاره میکنن به اسم«وحدت و کثرت» که بعد از این قراره یکی از پایه های تفکر ما باشه.
🔹به سه سوال پاسخ میده هراکلیتوس:
🔻اول اینکه مفهوم لوگوس( تلاش برای عقلانی سازی اسطوره ها یا همون دیالوگ سازی) و نسبت آن با وحدت در چیست؟
ایشون معتقد بوده که همه چیز مطابق لوگوس پدید میاد. «نظام جهان را هیچ یک از خدایان و یا ادمیان نیافریده است بلکه همیشه بوده، هست و خواهد بود... دانایی نه گوش دادن به من بلکه گوش دادن به لوگوس است. هم سخن شدن که همه چیز یکیست.»
دوم مفهوم جنگ و نسبت آن با کثرت در چیست؟ به عقیده ایشون در جهان جنگ دائم برپاست.(یک وحدت پویا) در واقع جنگ پدر همه چیزهاست. «نسبت نیستی و هستی در «شدن» است و نیستی در هستی آمیخته است؛پس در یک رودخانه دو بار نمیتوان پا نهاد!»
پس یک رابطه ای بین جنگ و حرکت برقرار است. در واقع حفظ ستیز در عین اون وحدت.
که همون نظم یا هارمونیایی هست که جلسه اول هم بهش اشاره کردیم.
و سوال اخر اینکه آرخه چیست از نظر هراکلیتوس؟ آتش!
حالا چرا آتش؟ چون هم نماد تخریب است و هم نماد گرما بخشی و حیات. اون تضادی که بهش اعتقاد داره در پاسخش به آرخه هم مشخصه.🔺
🟥 اگر یک بررسی کلی داشته باشیم روی پاسخ ها میبینیم که از خاک به آب و هوا و در نهایت به آتش رسیدیم که چهار عنصر اصلی هستن! و هم زمان پیشرفت ها و پس رفت هایی در اندیشه های مادی و غیر مادی...
🟥 مسئله وحدت و کثرت یکی از مهم ترین مسائلی هست که در آینده تضاد های بزرگی را ایجاد خواهد کرد. تضاد هایی برای تصمیم گیری و موافقت و یا مخالفت با اندیشه ها!
🔶#کارگروهفلسفهوادبیات
https://castbox.fm/vb/504826184
┏━━━━━━━━━━👩🏻🎓✽┓
▫️Telegram
┗✽👨🏻🎓━━━━━━━━━━┛
علوم پزشکی همدان (تحکیم وحدت)
🟨«بررسی جلسه سوم از پادکست دوره انتقادی تاریخ فلسفه غرب.» ◻️فلاسفه پیشا سقراطی: همون طور که قبلا توضیح دادیم. یه سری فلاسفه اومدن تا به سوال آرخه(مبدأ) چیست؟ پاسخ بدن. ▫️آلکسیماندر بعد از تالس به این سوال پاسخ داد و اصل نخستین هر آنچه که هست را «آپیرون»…
🔷«جلسه چهارم از پادکست دوره انتقادی فلسفه غرب»
همون طور که جلسه قبل اشاره کردیم وحدت و کثرت مسئله ذهن فلاسفه پیشا سقراط شد و هر کدوم به نحوی بهش اشاره کردن.
◽️اگزونوفانوس در این مورد دو ایده داشت:
1) وحدت وجود به این معنا که جهان خداست.(کل نگری)
2) اولین منتقد انسان وارگی خدایان بود.(یعنی میگفت چرا خدایان باید دارای صفات انسانی باشن. اگر مثلث ها خدا داشتن حتما خداشون سه گوش بود!)
در مورد اگزونوفانس زیاد اطلاعاتی در دست نیست ولی گویا اندیشه هاش برای فلاسفه بعدی مهم واقع شده.
◽️پارامنیدس کسی بود که تمایز قائل شد بین گمان(عقیده) و حقیقت!
«تنها یک راه برای سخن گفتن از آن(وجود) باقیست و آن اینکه هست! در این راه نشان های فراوان است بر اینکه چون وجود دارد، پدید نیامده و تباهی ناپذیر، یگانه، بی حرکت و بی انجام است.آن در گذشته نبوده و در آینده هم نخواهد بود زیرا الان هست؛یکپارچه،یکی و پیوسته!پس آنچه که هست چگونه میتواند تباه شود؟ و چگونه میتواند به وجود آید؟»
یعنی در واقع یک حقیقت واحدی هست (اشاره به همان وحدت وجود) که همواره هست.
«از هیچ، هیچ به وجود نمی آید.»یعنی هیچ چیز به وجود نمی آید چون از چیزی که بوده به وجود آمده و یا از چیزی که به وجود آمده که وجود نداشته خودش(عدم) که این برای یونانیان محال بوده!
پس هر چیزی که هست از چیزی که بوده تشکیل شده و بعدا هم خواهد بود همون یک چیز. اشاره به یک حقیقت واحد و جاودان(وحدت)).
اما کثرت رو قبول نداشت ایشون. در واقع کل معنی داشته و تفاوت ها پوچ بودن از نظر پارامنیدس.
🔻ایشون معتقدن که: حس ما را فریب میدهد که حرکتی هست در حالی که حقیقت ثابت است!
درست برعکس هراکلیتوس که میگفت:حس مارا فریب میدهد که ثابت است و حقیقت در حرکت!
ادامه اندیشه فلاسفه بر اساس تفکرات پارامنیدس پیش میره نه هراکلیتوس. چون تقریبا همه با ثبات حقیقت موافق بودن بیشتر...🔺
◽️ بعد اقای امپدوکلس میان و پاسخ های تازه ای به آرخه و چگونگی اون میدن.
پاسخ ایشون به آرخه عناصر چهارگانه در کنار هم بوده! یعنی همه چیز از دل آب،اتش،خاک و یا باد بوده.
«تغییر تناسب عناصر چهارگانه همه چیز را به وجود می آورد. همه چیز های میرا زایش(منبع طبیعی) ندارند و هیچ مرگی هم نیست! بلکه فقط آمیزش و جدایی آمیخته هاست.» (وحدت و کثرت)
چگونگی آرخه بودن این چهار عناصر را در عشق و نفرت پاسخ میدن.(جاذبه و دافعه و به روایتی همان وحدت و کثرت.)
«همان طور که این دو از پیش بوده اند،در آینده نیز خواهند بود. و فکر نمیکنم که هرگز زمان،جاویدِ بی پایان از این دو تهی شود!»
«هیچ چیز پایدار نیست مگر مبادله عشق و نفرت در چرخه ای مشخص.»
◽️آناکساگوراس که هم عصر پارمنیدس بوده از دو قاعده پیشرفته تر پیروی میکرده:
1)از هر چیزی،در چیزی،چیزی هست.
2)نوس(عقل)
اول اینکه از پارمنیدس این سوال را کرده که چرا باید آرخه چهار عنصر باشند؟ چرا بینهایت آرخه نداشته باشیم! یعنی در واقع به تعداد چیز هایی که هست آرخه برای پیدایش انها وجود داشته باشد.
مثلا: علف دارای بی نهایت آرخه هست. و گوشت گاو هم دارای بی نهایت آرخه هست. اگر گاو علف بخورد ما گاو را همواره گوشت به حساب می آوریم چون به مقدار بیشتری گوشت است تا علف! (اشاره به تناسب و مقدار)
دوم آناکساگوراس اولین کسی بوده که عقل مدبر را به دلیل نامحدود بودن برای پاسخ به هر چیز مبنا قرار داده!«چون نوس حرکت را آغاز کرد خود از هر چیز در حال حرکت جدا شد و مبنا قرار گرفت.»
مشکل اندیشه آناکساگوراس از منظر دیگر فلاسفه این بود که هر جا پاسخ منطقی به چیزی در طبیعت پیدا نمیکرد از عقل استفاده میکرد! و فلاسفه بعدی از این سبک ایراد گرفتن و مبانی جدیدی پایه گذاری کردن....
🔶 #کارگروهفلسفهوادبیات
https://castbox.fm/vb/504826185
┏━━━━━━━━━━👩🏻🎓✽┓
▫️Telegram
▫️Instagram
┗✽👨🏻🎓━━━━━━━━━━┛
همون طور که جلسه قبل اشاره کردیم وحدت و کثرت مسئله ذهن فلاسفه پیشا سقراط شد و هر کدوم به نحوی بهش اشاره کردن.
◽️اگزونوفانوس در این مورد دو ایده داشت:
1) وحدت وجود به این معنا که جهان خداست.(کل نگری)
2) اولین منتقد انسان وارگی خدایان بود.(یعنی میگفت چرا خدایان باید دارای صفات انسانی باشن. اگر مثلث ها خدا داشتن حتما خداشون سه گوش بود!)
در مورد اگزونوفانس زیاد اطلاعاتی در دست نیست ولی گویا اندیشه هاش برای فلاسفه بعدی مهم واقع شده.
◽️پارامنیدس کسی بود که تمایز قائل شد بین گمان(عقیده) و حقیقت!
«تنها یک راه برای سخن گفتن از آن(وجود) باقیست و آن اینکه هست! در این راه نشان های فراوان است بر اینکه چون وجود دارد، پدید نیامده و تباهی ناپذیر، یگانه، بی حرکت و بی انجام است.آن در گذشته نبوده و در آینده هم نخواهد بود زیرا الان هست؛یکپارچه،یکی و پیوسته!پس آنچه که هست چگونه میتواند تباه شود؟ و چگونه میتواند به وجود آید؟»
یعنی در واقع یک حقیقت واحدی هست (اشاره به همان وحدت وجود) که همواره هست.
«از هیچ، هیچ به وجود نمی آید.»یعنی هیچ چیز به وجود نمی آید چون از چیزی که بوده به وجود آمده و یا از چیزی که به وجود آمده که وجود نداشته خودش(عدم) که این برای یونانیان محال بوده!
پس هر چیزی که هست از چیزی که بوده تشکیل شده و بعدا هم خواهد بود همون یک چیز. اشاره به یک حقیقت واحد و جاودان(وحدت)).
اما کثرت رو قبول نداشت ایشون. در واقع کل معنی داشته و تفاوت ها پوچ بودن از نظر پارامنیدس.
🔻ایشون معتقدن که: حس ما را فریب میدهد که حرکتی هست در حالی که حقیقت ثابت است!
درست برعکس هراکلیتوس که میگفت:حس مارا فریب میدهد که ثابت است و حقیقت در حرکت!
ادامه اندیشه فلاسفه بر اساس تفکرات پارامنیدس پیش میره نه هراکلیتوس. چون تقریبا همه با ثبات حقیقت موافق بودن بیشتر...🔺
◽️ بعد اقای امپدوکلس میان و پاسخ های تازه ای به آرخه و چگونگی اون میدن.
پاسخ ایشون به آرخه عناصر چهارگانه در کنار هم بوده! یعنی همه چیز از دل آب،اتش،خاک و یا باد بوده.
«تغییر تناسب عناصر چهارگانه همه چیز را به وجود می آورد. همه چیز های میرا زایش(منبع طبیعی) ندارند و هیچ مرگی هم نیست! بلکه فقط آمیزش و جدایی آمیخته هاست.» (وحدت و کثرت)
چگونگی آرخه بودن این چهار عناصر را در عشق و نفرت پاسخ میدن.(جاذبه و دافعه و به روایتی همان وحدت و کثرت.)
«همان طور که این دو از پیش بوده اند،در آینده نیز خواهند بود. و فکر نمیکنم که هرگز زمان،جاویدِ بی پایان از این دو تهی شود!»
«هیچ چیز پایدار نیست مگر مبادله عشق و نفرت در چرخه ای مشخص.»
◽️آناکساگوراس که هم عصر پارمنیدس بوده از دو قاعده پیشرفته تر پیروی میکرده:
1)از هر چیزی،در چیزی،چیزی هست.
2)نوس(عقل)
اول اینکه از پارمنیدس این سوال را کرده که چرا باید آرخه چهار عنصر باشند؟ چرا بینهایت آرخه نداشته باشیم! یعنی در واقع به تعداد چیز هایی که هست آرخه برای پیدایش انها وجود داشته باشد.
مثلا: علف دارای بی نهایت آرخه هست. و گوشت گاو هم دارای بی نهایت آرخه هست. اگر گاو علف بخورد ما گاو را همواره گوشت به حساب می آوریم چون به مقدار بیشتری گوشت است تا علف! (اشاره به تناسب و مقدار)
دوم آناکساگوراس اولین کسی بوده که عقل مدبر را به دلیل نامحدود بودن برای پاسخ به هر چیز مبنا قرار داده!«چون نوس حرکت را آغاز کرد خود از هر چیز در حال حرکت جدا شد و مبنا قرار گرفت.»
مشکل اندیشه آناکساگوراس از منظر دیگر فلاسفه این بود که هر جا پاسخ منطقی به چیزی در طبیعت پیدا نمیکرد از عقل استفاده میکرد! و فلاسفه بعدی از این سبک ایراد گرفتن و مبانی جدیدی پایه گذاری کردن....
🔶 #کارگروهفلسفهوادبیات
https://castbox.fm/vb/504826185
┏━━━━━━━━━━👩🏻🎓✽┓
▫️Telegram
┗✽👨🏻🎓━━━━━━━━━━┛
Castbox
ترم اول | جلسه 4 | ظهور لوگوس یونانی؛ فلسفه پیش سقراطی و سقراط | دکتر محمد مهدی اردبیلی
<p>دوره انتقادی تاریخ فلسفه غرب: ظهور لوگوس یونانی: فلسفۀ پیشسقراطی و سقراط</p>
<p>جلسه چهارم</p>
<p>دپارتمان فلسفه آکادمی شمسه</p>
<p><strong...
<p>جلسه چهارم</p>
<p>دپارتمان فلسفه آکادمی شمسه</p>
<p><strong...
علوم پزشکی همدان (تحکیم وحدت)
🔷«جلسه چهارم از پادکست دوره انتقادی فلسفه غرب» همون طور که جلسه قبل اشاره کردیم وحدت و کثرت مسئله ذهن فلاسفه پیشا سقراط شد و هر کدوم به نحوی بهش اشاره کردن. ◽️اگزونوفانوس در این مورد دو ایده داشت: 1) وحدت وجود به این معنا که جهان خداست.(کل نگری) 2) اولین…
🟨 «جلسه پنجم از پادکست دوره انتقادی تاریخ فلسفه غرب»
موضوع امروز اخرین فلاسفه پیشا سقراطی هستن که مکاتب اتمی و سوفسطایی را بنا کردن.
1)مکتب اتمی:
◽️ دموکریتوس شخصی هست که به عبارتی در مکتب اتمی شاخص به حساب میاد و یه جورایی مکتب اتمی را با نام ایشون میشناسند.
ایشون پاسخشون به ارخه چیزی نبوده جز اتم.
🔹نکته: در فلسفه منظور از اتم ذره ایست که دیگر تقسیم نمیشود. نه اون محتوایی که از فیزیک در ذهن داریم.
حالا وقتی گفت ارخه اتمه یعنی: بی نهایت هستند و پر هستند!(ابدی و ازلی هستند.)
حالا چگونه آرخه بودن اتم را، در خلأ بیان میکنند به عبارتی:« چیز یا شیء بیشتر از ناچیز یا ناشیء وجود ندارد.» یعنی اتم و خلأ هر دو به یک اندازه وجود دارند.(برای نیستی هم هستی قائل شده.) به نحوی اشاره به وحدت در کثرت دارد.
حالا 2 نقد بر نظریه اتمی وارده که بعدا موضوع بحث قرار میگیرن.
1)تقسیم پذیری امر ممتد: اگر اتم ممتد باشد هر چیز ممتدی را میتوان نصف کرد.
2) محال بودن نامتناهی در متناهی: اگر تعداد اتم ها را بی نهایت تصور کنیم نامتناهی نمیتواند در متناهی (اشیاء) گنجانده شود!
2)مکتب سوفسطائی:
سوفسطا در لغت به معنای حکیم است.اما به مرور معنای آن به سمت منفی سوق پیدا کرده چون سوفسطائیان به مرور از فلسفه به سمت سفسطه رفتن! سوفسطائیان افرادی بودن که از شهری به شهری میرفتن و به عنوان آموزگار به مردم فضیلت هایی را آموزش میدادن که یکی از مهمترین فضیلت ها، سیاست بود.(فن سخنوری و مناظره.) به مرور قدرتشون کاهش پیدا کرد چون از حقیقت واحدی پیروی نمیکردن بلکه سعی داشتن از طریق نفی فلسفه به پیروزی برسن!
◽️پروتاگوراس اولین سوفسطائی بود که نسبی گرایی را رواج داد و با این راه چگونگی پیروزی در استدلال را رواج داد.( فنون مناظره و پیروزی در سخنوری.)
◽️ گرگیاس کسی بود که از مکتب امپدوکلس که قبلا اشاره کردیم به سمت سوفسطائیان رفت چون همواره به همه چیز شک داشت!
«هیچ چیز وجود ندارد، اگر هم وجود داشته باشد نمیتوان آن را شناخت، اگر هم بتوان آن را شناخت نمیتوان بیان کرد.»
جمله بالا نشان میدهد در مکتب سوفسطائی خبری از حقیقیت واحد نیست بلکه با کلماتی همچون اگر همواره راه را برای زیر سوال بردن خود و دیگران باز میگذاشتند....
🔹نکته: در خود فلسفه همواره فلاسفه بر این باورند کسانی که به همه چیز شک دارند و از همه چیز ایراد میگیرند باعث ایجاد افکار جدید و هموار شدن راه میشنود ولو اگر خود گمراه باشند.
ایرادی که به سوفسطائیان وارده اینه که رواج نسبی گرایی معرفتی باعث شد همواره هیچ حرفی را نتوان زیر سوال برد حتی اگر غلط بودن آن آشکار باشد...
🔶 #کارگروهفلسفهوادبیات
https://castbox.fm/vb/504826188
┏━━━━━━━━━━👩🏻🎓✽┓
▫️Telegram
▫️Instagram
┗✽👨🏻🎓━━━━━━━━━━┛
موضوع امروز اخرین فلاسفه پیشا سقراطی هستن که مکاتب اتمی و سوفسطایی را بنا کردن.
1)مکتب اتمی:
◽️ دموکریتوس شخصی هست که به عبارتی در مکتب اتمی شاخص به حساب میاد و یه جورایی مکتب اتمی را با نام ایشون میشناسند.
ایشون پاسخشون به ارخه چیزی نبوده جز اتم.
🔹نکته: در فلسفه منظور از اتم ذره ایست که دیگر تقسیم نمیشود. نه اون محتوایی که از فیزیک در ذهن داریم.
حالا وقتی گفت ارخه اتمه یعنی: بی نهایت هستند و پر هستند!(ابدی و ازلی هستند.)
حالا چگونه آرخه بودن اتم را، در خلأ بیان میکنند به عبارتی:« چیز یا شیء بیشتر از ناچیز یا ناشیء وجود ندارد.» یعنی اتم و خلأ هر دو به یک اندازه وجود دارند.(برای نیستی هم هستی قائل شده.) به نحوی اشاره به وحدت در کثرت دارد.
حالا 2 نقد بر نظریه اتمی وارده که بعدا موضوع بحث قرار میگیرن.
1)تقسیم پذیری امر ممتد: اگر اتم ممتد باشد هر چیز ممتدی را میتوان نصف کرد.
2) محال بودن نامتناهی در متناهی: اگر تعداد اتم ها را بی نهایت تصور کنیم نامتناهی نمیتواند در متناهی (اشیاء) گنجانده شود!
2)مکتب سوفسطائی:
سوفسطا در لغت به معنای حکیم است.اما به مرور معنای آن به سمت منفی سوق پیدا کرده چون سوفسطائیان به مرور از فلسفه به سمت سفسطه رفتن! سوفسطائیان افرادی بودن که از شهری به شهری میرفتن و به عنوان آموزگار به مردم فضیلت هایی را آموزش میدادن که یکی از مهمترین فضیلت ها، سیاست بود.(فن سخنوری و مناظره.) به مرور قدرتشون کاهش پیدا کرد چون از حقیقت واحدی پیروی نمیکردن بلکه سعی داشتن از طریق نفی فلسفه به پیروزی برسن!
◽️پروتاگوراس اولین سوفسطائی بود که نسبی گرایی را رواج داد و با این راه چگونگی پیروزی در استدلال را رواج داد.( فنون مناظره و پیروزی در سخنوری.)
◽️ گرگیاس کسی بود که از مکتب امپدوکلس که قبلا اشاره کردیم به سمت سوفسطائیان رفت چون همواره به همه چیز شک داشت!
«هیچ چیز وجود ندارد، اگر هم وجود داشته باشد نمیتوان آن را شناخت، اگر هم بتوان آن را شناخت نمیتوان بیان کرد.»
جمله بالا نشان میدهد در مکتب سوفسطائی خبری از حقیقیت واحد نیست بلکه با کلماتی همچون اگر همواره راه را برای زیر سوال بردن خود و دیگران باز میگذاشتند....
🔹نکته: در خود فلسفه همواره فلاسفه بر این باورند کسانی که به همه چیز شک دارند و از همه چیز ایراد میگیرند باعث ایجاد افکار جدید و هموار شدن راه میشنود ولو اگر خود گمراه باشند.
ایرادی که به سوفسطائیان وارده اینه که رواج نسبی گرایی معرفتی باعث شد همواره هیچ حرفی را نتوان زیر سوال برد حتی اگر غلط بودن آن آشکار باشد...
🔶 #کارگروهفلسفهوادبیات
https://castbox.fm/vb/504826188
┏━━━━━━━━━━👩🏻🎓✽┓
▫️Telegram
┗✽👨🏻🎓━━━━━━━━━━┛