#معرفی_کتاب
👈❤️پیشنهاد ویژه کانال انجمن اسلامی تحکیم وحدت برای شروع هفته با مطالعه ی کتاب 📚📖
کتاب بی نظیر پدر،عشق،پسر
به قلم سید مهدی شجاعی
#کتاب-بخوانیم
🌺🌺🌺
@tahkim_vahdat
👈❤️پیشنهاد ویژه کانال انجمن اسلامی تحکیم وحدت برای شروع هفته با مطالعه ی کتاب 📚📖
کتاب بی نظیر پدر،عشق،پسر
به قلم سید مهدی شجاعی
#کتاب-بخوانیم
🌺🌺🌺
@tahkim_vahdat
🔵 #کتاب_هفته
💡 کشتی پهلو گرفته
هیچ کس آیا توانسته است غم فاطمه(س) را در سوگ پدر به تصویر بکشد، جز ناله های بیت الاحزان فاطمه؟
در اندوه جگر سوز علی(ع) در مواجهه با فاطمه ی میان در و دیوار و گاه شستن صورت نیلی و بازوی کبود فاطمه، هیچ هنرمند عارفی توانسته است مرثیه بسراید آن چنان که از عمق رنج آدمی در چروک های پیشانی علی خبر دهد و وسعت غم های خلقت را در پهنای اشک علی بشناسد و بشناساند جز با اشک پنهانی علی؟
...
این ها درد هایی که نویسنده را، اگر احساس داشته باشد، خاکستر می کند و قلم را می سوزاند....و این قلم تنها کاری که می تواند بکند، اقرار و اعتراف به عجز است در مسیر شناخت الفبای این کتاب مظلومیت، چه رسد به شناساندن و تقریر و تصویر کردن آن.
🖋سید مهدی شجاعی
🔵 گزیده کتاب
روزگار غریبی است دخترم! دنیا از آن غریب تر!
این چه دنیایی است که دختر رسول خدا را در خویش تاب نمی آورد؟
این چه عالمی است که دردانه ی خدا را از خویش می راند؟
آنجا جای تو نیست، دنیا هرگز جای تو نبوده است. بیا دخترم، بیا، تو از آغاز هم دنیایی نبودی. تو از بهشت آمده بودی....
آن روز ها که مرا در حرا با خدا خلوتی دوست داشتنی بود، جبرئیل پیام آورد که معبود، چهل شبانه روز تو را می خواند...
بال درآوردم و جانم را در التهاب آن پیام عاشقانه گداختم.
جز خدا و جبرئیل و شوی تو، چه کسی می دانست حرا یعنی چه؟ ....
اما...اما کسی بود در این دنیا که بسیار دوستش می داشتم، خدا همیشه دوستش بدارد، دل نازکش را نمی توانستم نگران خویش ببینم. همان که در وقت بی پناهی پناهم شد و در وقت تنگ دستی، گشایشم و در سرمای سوزنده تکذیب دشمنان، تن پوش تصدیقم؛ مادرت خدیجه.
خدا هم نمی خواست او را دل نگران و مشوش ببیند.
در آن پیام شیرین آمده بود که این چهل روز مفارقت از خدیجه را برایش پیغام کنم. و کردم، عمار، آن صحابی فداکار را گسیل کردم:
"جان من! خدیجه! دوری ام از تو، نه به واسطه کراهت و عداوت و اندوه است، خدا تو را دوست دارد و من نیز، خدا هر روز، بارها و بارها، تو را به رخ ملائک خویش می کشد، به تو مباهات می کند و من نیز. این دیدار چهل روزه من با آفریدگار و... ضمنا فراق تو، هم فرمان اوست. این چهل شبانه روز را تاب بیاور، آرام و قرار داشته باش و در خانه را به روی هیچ کس نگشای. من چهل افطار در خانه ی فاطمه بنت اسد می گشایم تا وعده الهی سرآید و دیدار تازه گردد."
پیام که به مادرت خدیجه رسید، اشک در چشم هایش حلقه زد و آن حلقه بر در چشم ها ماند تا من در شام چهلم، حلقه از در برداشتم و وقتی صدای دلنشین خدیجه از پشت پنجره انتظار برآمد که:
-کیست؟
-محمدم.
...
افطار آن شب از بهشت به ارمغان آمده بود، طرف های غروب جبرئیل با طبقی در دست، آمد و کنارم نشست. سلام حیات آفرین خدا را به من رساند و گفت که افطار این آخرین روز دیدار را محبوب از بهشت برایت هدیه کرده است.
در پی او میکائیل و اسرافیل هم آمدند. جبرئیل آب بر دست هایم می ریخت، میکائیل شست و شویشان می داد و اسرافیل آب از دست هایم می سترد.
ببین دخترم! ،جان پدرت به فدایت، مقدمات ولادت تو قدم به قدم از بهشت تکوین می یافت.
...
این را اکنون که تو مهیای خروج از این دنیای بی وفا می شوی نمی گویم، این را اکنون که تو وضوی وفات می گیری نمی گویم، همیشه گفته ام، در همه جا گفته ام که من از فاطمه بوی بهشت را می شنوم....
فاطمه جان بیا! بیا که سخت در اشتیاق دیدار تو می سوزم، بیا، بیا که دنیا جای تو نیست و بهشت بی تو بهشت نیست.
🌺🌺🌺
@tahkim_vahdat
💡 کشتی پهلو گرفته
هیچ کس آیا توانسته است غم فاطمه(س) را در سوگ پدر به تصویر بکشد، جز ناله های بیت الاحزان فاطمه؟
در اندوه جگر سوز علی(ع) در مواجهه با فاطمه ی میان در و دیوار و گاه شستن صورت نیلی و بازوی کبود فاطمه، هیچ هنرمند عارفی توانسته است مرثیه بسراید آن چنان که از عمق رنج آدمی در چروک های پیشانی علی خبر دهد و وسعت غم های خلقت را در پهنای اشک علی بشناسد و بشناساند جز با اشک پنهانی علی؟
...
این ها درد هایی که نویسنده را، اگر احساس داشته باشد، خاکستر می کند و قلم را می سوزاند....و این قلم تنها کاری که می تواند بکند، اقرار و اعتراف به عجز است در مسیر شناخت الفبای این کتاب مظلومیت، چه رسد به شناساندن و تقریر و تصویر کردن آن.
🖋سید مهدی شجاعی
🔵 گزیده کتاب
روزگار غریبی است دخترم! دنیا از آن غریب تر!
این چه دنیایی است که دختر رسول خدا را در خویش تاب نمی آورد؟
این چه عالمی است که دردانه ی خدا را از خویش می راند؟
آنجا جای تو نیست، دنیا هرگز جای تو نبوده است. بیا دخترم، بیا، تو از آغاز هم دنیایی نبودی. تو از بهشت آمده بودی....
آن روز ها که مرا در حرا با خدا خلوتی دوست داشتنی بود، جبرئیل پیام آورد که معبود، چهل شبانه روز تو را می خواند...
بال درآوردم و جانم را در التهاب آن پیام عاشقانه گداختم.
جز خدا و جبرئیل و شوی تو، چه کسی می دانست حرا یعنی چه؟ ....
اما...اما کسی بود در این دنیا که بسیار دوستش می داشتم، خدا همیشه دوستش بدارد، دل نازکش را نمی توانستم نگران خویش ببینم. همان که در وقت بی پناهی پناهم شد و در وقت تنگ دستی، گشایشم و در سرمای سوزنده تکذیب دشمنان، تن پوش تصدیقم؛ مادرت خدیجه.
خدا هم نمی خواست او را دل نگران و مشوش ببیند.
در آن پیام شیرین آمده بود که این چهل روز مفارقت از خدیجه را برایش پیغام کنم. و کردم، عمار، آن صحابی فداکار را گسیل کردم:
"جان من! خدیجه! دوری ام از تو، نه به واسطه کراهت و عداوت و اندوه است، خدا تو را دوست دارد و من نیز، خدا هر روز، بارها و بارها، تو را به رخ ملائک خویش می کشد، به تو مباهات می کند و من نیز. این دیدار چهل روزه من با آفریدگار و... ضمنا فراق تو، هم فرمان اوست. این چهل شبانه روز را تاب بیاور، آرام و قرار داشته باش و در خانه را به روی هیچ کس نگشای. من چهل افطار در خانه ی فاطمه بنت اسد می گشایم تا وعده الهی سرآید و دیدار تازه گردد."
پیام که به مادرت خدیجه رسید، اشک در چشم هایش حلقه زد و آن حلقه بر در چشم ها ماند تا من در شام چهلم، حلقه از در برداشتم و وقتی صدای دلنشین خدیجه از پشت پنجره انتظار برآمد که:
-کیست؟
-محمدم.
...
افطار آن شب از بهشت به ارمغان آمده بود، طرف های غروب جبرئیل با طبقی در دست، آمد و کنارم نشست. سلام حیات آفرین خدا را به من رساند و گفت که افطار این آخرین روز دیدار را محبوب از بهشت برایت هدیه کرده است.
در پی او میکائیل و اسرافیل هم آمدند. جبرئیل آب بر دست هایم می ریخت، میکائیل شست و شویشان می داد و اسرافیل آب از دست هایم می سترد.
ببین دخترم! ،جان پدرت به فدایت، مقدمات ولادت تو قدم به قدم از بهشت تکوین می یافت.
...
این را اکنون که تو مهیای خروج از این دنیای بی وفا می شوی نمی گویم، این را اکنون که تو وضوی وفات می گیری نمی گویم، همیشه گفته ام، در همه جا گفته ام که من از فاطمه بوی بهشت را می شنوم....
فاطمه جان بیا! بیا که سخت در اشتیاق دیدار تو می سوزم، بیا، بیا که دنیا جای تو نیست و بهشت بی تو بهشت نیست.
🌺🌺🌺
@tahkim_vahdat
Forwarded from Basij.o.p.h
📚اردوی یکروزه ی نمایشگاه بزرگ کتاب تهران📚
✅منتظر حضورتان هستیم😌
#کتاب
#علم
#پیشرفت
#هویت_ایران_اسلامی
#بسیج_دانشجویی
@Basijoph
✅منتظر حضورتان هستیم😌
#کتاب
#علم
#پیشرفت
#هویت_ایران_اسلامی
#بسیج_دانشجویی
@Basijoph
#بســــــــ:)ـــــــم الله
#قرارمون
#کتاب_خونی
🌸🍃
آدمی که یکبار خطا کرده باشد و پاش لغزیده باشد و بعد هم پشیمان شده باشد، مطمئن تر است از آدمی که تا به حال پاش نلغزیده … این حرف سنگین است … خودم هم میدانم.
خطا نکرده، تازه وقتی خطا کرد و از کارتن آکبند در آمد، فلزش معلوم میشود، اما فلز خطاکرده رو است، روشن است…
مثلِ کف دست، کج و معوج خطش پیداست.
از آدم بی خطا میترسم، از آدم دو خطا دوری میکنم، اما پای آدم تک خطا میایستم…!
#قیــــــــ🌸ـــدار
#آقا_رضا_امیرخانی
@tahkim_vahdat
#قرارمون
#کتاب_خونی
🌸🍃
آدمی که یکبار خطا کرده باشد و پاش لغزیده باشد و بعد هم پشیمان شده باشد، مطمئن تر است از آدمی که تا به حال پاش نلغزیده … این حرف سنگین است … خودم هم میدانم.
خطا نکرده، تازه وقتی خطا کرد و از کارتن آکبند در آمد، فلزش معلوم میشود، اما فلز خطاکرده رو است، روشن است…
مثلِ کف دست، کج و معوج خطش پیداست.
از آدم بی خطا میترسم، از آدم دو خطا دوری میکنم، اما پای آدم تک خطا میایستم…!
#قیــــــــ🌸ـــدار
#آقا_رضا_امیرخانی
@tahkim_vahdat
#بســــــــ:)ـــــــم الله
#قرارمون
#کتاب_خونی
🌸🍃
"هیچ امیدی نیست که ذره یی از نا امیدی را در خود نداشته باشد ، و هیچ خوش بینی ساده دلانه یی نیست که قدری بدبینی را چاشنی نکرده باشد .
عکس این واقعیت ، اما ، بسیار دلنشین تر از خود این واقعیت است : هیچ یاس مسلمی نیست که قطره یی از امید را در قلب خود نگه ندارد ، و هیچ بد بینی مفرطی نیست که مملو از ذرات شناور خوش بینی نباشد ."
#یک_عاشـــــــــــ💙ــــــقانه_آرام
#نادر_ابراهیــــــــمی
🍃🌸
@tahkim_vahdat
#قرارمون
#کتاب_خونی
🌸🍃
"هیچ امیدی نیست که ذره یی از نا امیدی را در خود نداشته باشد ، و هیچ خوش بینی ساده دلانه یی نیست که قدری بدبینی را چاشنی نکرده باشد .
عکس این واقعیت ، اما ، بسیار دلنشین تر از خود این واقعیت است : هیچ یاس مسلمی نیست که قطره یی از امید را در قلب خود نگه ندارد ، و هیچ بد بینی مفرطی نیست که مملو از ذرات شناور خوش بینی نباشد ."
#یک_عاشـــــــــــ💙ــــــقانه_آرام
#نادر_ابراهیــــــــمی
🍃🌸
@tahkim_vahdat
#بســــــــ:)ـــــــم الله
#قرارمون
#کتاب_خونی
🌸🍃
#بانــــــــــ❤️ــــــــــو...
شبِ اندوه کنارِ تو به سر می آید
آفتابي و به امر تو سحر می آید
آبرو یافته هر کس به تو نزدیک شده است
خار هم پیشِ شما گل به نظر می آید
و نبوت به دو تا معجزه آوردن نیست
از کنیزان تو هم معجزه بر می آید
به کسی دَم نزد اما پدرت میدانست
وحی از گوشه‌ی چشمانِ تو در می آید
پایِ یک خط ِتعالیم تو بانو بخدا
عمرِ صد مرجع تقلید به سر می آید
مانده ام روزي اگر باز بيايي به زمين
چه بلایی به سر اهل نظر می آید
مانده ام لحظه ی پیچیدنِ عطر تو به شهر
ملک الموت پیِ چند نفر می آید
#کتاب_پیشآمد
#کاظم_بهمنی
🍃🌸
@tahkim_vahdat
#قرارمون
#کتاب_خونی
🌸🍃
#بانــــــــــ❤️ــــــــــو...
شبِ اندوه کنارِ تو به سر می آید
آفتابي و به امر تو سحر می آید
آبرو یافته هر کس به تو نزدیک شده است
خار هم پیشِ شما گل به نظر می آید
و نبوت به دو تا معجزه آوردن نیست
از کنیزان تو هم معجزه بر می آید
به کسی دَم نزد اما پدرت میدانست
وحی از گوشه‌ی چشمانِ تو در می آید
پایِ یک خط ِتعالیم تو بانو بخدا
عمرِ صد مرجع تقلید به سر می آید
مانده ام روزي اگر باز بيايي به زمين
چه بلایی به سر اهل نظر می آید
مانده ام لحظه ی پیچیدنِ عطر تو به شهر
ملک الموت پیِ چند نفر می آید
#کتاب_پیشآمد
#کاظم_بهمنی
🍃🌸
@tahkim_vahdat
#بســــــــ:)ـــــــم الله
#قرارمون
#کتاب_خونی
دعاهای قشنگت را مخفی کن، بگذار خدا زود اجابت کند.
زیاد با لبت نگو.
هی مخفی کن.
دعاهای قشنگی که به خودت و به دوستانت داری آنها را مخفی کن که خدا آنها را زود اجابت می‌کند.
می‌بیند بنده‌اش سرِّ او را مخفی کرده است.
آن وقت اگر از کسی پکر شدی استغفار کن، نگذار اثری از آن بماند.
چون آن اثر پر و پای او را میگیرد و او را به زحمت می‌گذارد. خدا را خوش نمی‌آید.
#طوبای_محبت_جلد۵
#میرزا_اسماعیل_دولابی
🍃🌸
@tahkim_vahdat
#قرارمون
#کتاب_خونی
دعاهای قشنگت را مخفی کن، بگذار خدا زود اجابت کند.
زیاد با لبت نگو.
هی مخفی کن.
دعاهای قشنگی که به خودت و به دوستانت داری آنها را مخفی کن که خدا آنها را زود اجابت می‌کند.
می‌بیند بنده‌اش سرِّ او را مخفی کرده است.
آن وقت اگر از کسی پکر شدی استغفار کن، نگذار اثری از آن بماند.
چون آن اثر پر و پای او را میگیرد و او را به زحمت می‌گذارد. خدا را خوش نمی‌آید.
#طوبای_محبت_جلد۵
#میرزا_اسماعیل_دولابی
🍃🌸
@tahkim_vahdat
#بســــــــ:)ـــــــم الله
#قرارمون
#شهیدانه
🌸🍃
علم و عمل
آتش کربلای پنج،سنگین بود. بچه ها داخل کانال مقاومت جانانه ای از خود نشان دادند،تا رسیدن نیروهای کمکی استادگی بچه ها ادامه داشت.
سه چهار نفر از رزمنده های باتجربه دور هم جمع شده بودند تا راهکاری را برای پیشروی پیداکنند .ناگهان نارنجکی وسط جمع فرو آمد. فرصت هیچ واکنشی نبود. انفجار نارنجک مساوی بود با شهید و مجروح شدن چند نفر از رزمندگان. فقط یک راه وجود داشت؛حمزه سید آبادی طلبه ای نوجوان و دوست داشتنی بود.
قبل از آنکه کاری کند به سرعت خودش را روی نارنجک انداخت. نارنجک منفجر شد و...
بچه ها سالم ماندند و حمزه میهمان ملائک شد.
#شهید_حمزه_سید_آبادی💙
#شهادت:شلمچه،عملیات_کربلای_۵🕊
#مزار؛بهشت الرضا ۷
#کتابِ_چهل_حماسه
#مهدی قربانی
@tahkim_vahdat
#قرارمون
#شهیدانه
🌸🍃
علم و عمل
آتش کربلای پنج،سنگین بود. بچه ها داخل کانال مقاومت جانانه ای از خود نشان دادند،تا رسیدن نیروهای کمکی استادگی بچه ها ادامه داشت.
سه چهار نفر از رزمنده های باتجربه دور هم جمع شده بودند تا راهکاری را برای پیشروی پیداکنند .ناگهان نارنجکی وسط جمع فرو آمد. فرصت هیچ واکنشی نبود. انفجار نارنجک مساوی بود با شهید و مجروح شدن چند نفر از رزمندگان. فقط یک راه وجود داشت؛حمزه سید آبادی طلبه ای نوجوان و دوست داشتنی بود.
قبل از آنکه کاری کند به سرعت خودش را روی نارنجک انداخت. نارنجک منفجر شد و...
بچه ها سالم ماندند و حمزه میهمان ملائک شد.
#شهید_حمزه_سید_آبادی💙
#شهادت:شلمچه،عملیات_کربلای_۵🕊
#مزار؛بهشت الرضا ۷
#کتابِ_چهل_حماسه
#مهدی قربانی
@tahkim_vahdat
#بســــــــ:)ـــــــم الله
#قرارمون
#کتاب_خونی
اگر برای زندگی چرایی داشته باشیم میتوانیم با هر چگونه ای بسازیم
ایمن زیستن خطرناک است
به موقع بمیر
از همه چی بکن و ازاد فکر کن تا به حقیقت برسی
همه تنها به خود عشق میورزند
#کتاب_وقتی_نیچه_گریست
🍃🌸
@tahkim_vahdat
#قرارمون
#کتاب_خونی
اگر برای زندگی چرایی داشته باشیم میتوانیم با هر چگونه ای بسازیم
ایمن زیستن خطرناک است
به موقع بمیر
از همه چی بکن و ازاد فکر کن تا به حقیقت برسی
همه تنها به خود عشق میورزند
#کتاب_وقتی_نیچه_گریست
🍃🌸
@tahkim_vahdat
#بســــــــ:)ـــــــم الله
#قرارمون
#کتاب_خونی
خدا را شکر که من از هیچکس خدایی به ارث نبرده ام و آزادم هر طور میلم است خدایم را بشناسم. خدای من مهربان و دلسوز و اندیشمند و بخشنده و پرتفاهم و شوخ طبع است.
#بابالنگ_دراز
#جین_وبستر
🍃🌸
@tahkim_vahdat
#قرارمون
#کتاب_خونی
خدا را شکر که من از هیچکس خدایی به ارث نبرده ام و آزادم هر طور میلم است خدایم را بشناسم. خدای من مهربان و دلسوز و اندیشمند و بخشنده و پرتفاهم و شوخ طبع است.
#بابالنگ_دراز
#جین_وبستر
🍃🌸
@tahkim_vahdat
#بســــــــ:)ـــــــم الله
#قرارمون
#کتاب_خونی
🍃🌸
اگر می‌خواهی برای آدم‌های طبقه بالا پز بدهی زحمت نکش. آنها همیشه به نظر حقارت نگاهت می‌کنند.
اگر هم می‌خواهی برای زیر دست‌هایت پز بدهی باز هم زحمت نکش چون فقط حسودی شان را تحریک می‌کنی.
این نوع شخصیت کاذب تو را به جایی نمی‌رساند. فقط قلب باز است که به تو اجازه می‌دهد در چشم همه یک جور باشی.
#سه شنبه_ها_با_موری
#میچ_آلبوم
🍃🌸
@tahkim_vahdat
#قرارمون
#کتاب_خونی
🍃🌸
اگر می‌خواهی برای آدم‌های طبقه بالا پز بدهی زحمت نکش. آنها همیشه به نظر حقارت نگاهت می‌کنند.
اگر هم می‌خواهی برای زیر دست‌هایت پز بدهی باز هم زحمت نکش چون فقط حسودی شان را تحریک می‌کنی.
این نوع شخصیت کاذب تو را به جایی نمی‌رساند. فقط قلب باز است که به تو اجازه می‌دهد در چشم همه یک جور باشی.
#سه شنبه_ها_با_موری
#میچ_آلبوم
🍃🌸
@tahkim_vahdat
#بســــــــ:)ـــــــم الله
#قرارمون
#کتاب_خونی
🍃🌸
آدم رؤیایی، خاکستر رویاهای گذشته‌اش را بیخودی بهم می زند، به این امید که در میانشان حداقل جرقهٔ کوچکی پیدا کرده و فوتش کند تا دوباره جان بگیرند، تا این آتش احیا شده قلب سرمازدهٔ او را گرم کند و همهٔ آن‌هایی که برایش عزیز بودند، برگردند...
#شب‌های_روشن
#فئودور_داستایفسکی
🍀🌷
@tahkim_vahdat
#قرارمون
#کتاب_خونی
🍃🌸
آدم رؤیایی، خاکستر رویاهای گذشته‌اش را بیخودی بهم می زند، به این امید که در میانشان حداقل جرقهٔ کوچکی پیدا کرده و فوتش کند تا دوباره جان بگیرند، تا این آتش احیا شده قلب سرمازدهٔ او را گرم کند و همهٔ آن‌هایی که برایش عزیز بودند، برگردند...
#شب‌های_روشن
#فئودور_داستایفسکی
🍀🌷
@tahkim_vahdat
#بســــــــ:)ـــــــم الله
#قرارمون
#کتاب_خونی
📚📖📚
آدم هرجا باشه عادت میکنه و دیگه براش سخته از اونجا بره.
نحوه ی فکر کردن هم بعد از مدتی عادت میشه و دیگه عوض کردنش سخته .
#خوشه های_خشم
#جان_اشتاین_بک
🍉🍓🍒🍑🍇
@tahkim_vahdat
#قرارمون
#کتاب_خونی
📚📖📚
آدم هرجا باشه عادت میکنه و دیگه براش سخته از اونجا بره.
نحوه ی فکر کردن هم بعد از مدتی عادت میشه و دیگه عوض کردنش سخته .
#خوشه های_خشم
#جان_اشتاین_بک
🍉🍓🍒🍑🍇
@tahkim_vahdat
🔴 توصیه اکید #رتبه_یک_کنکور_تجربی به همه مردم
.
✅حتما بخوانید:
👇👇👇
💠مادرش میگوید:
.یکی از دوستان احمدرضا از شمال با منزل همسایه مان تماس گرفت، احمدرضا رفت و بعد از چند دقیقه برگشت.
.
پرسیدم احمدرضا که بود؟!
گفت: یکی از دوستانم بود. پرسیدم: چکار داشت؟!
گفت: هیچی، خبر قبول شدنم را در #دانشگاه داد!
گفتم: چی؟؟
گفت: می گوید رتبه اول کنکور راکسب کرده ای.
.
من و پدرش باخوشحالی گفتیم : رتبه اول؟؟ پس چرا #خوشحال نیستی؟؟!!
.
احمدرضا گفت: اتفاق خاصی نیفتاده که بخواهم خوشحال شوم!
در همان حال آستین ها را بالا زد وضو گرفت و رفت #مسجد !!!....
.
یادم هست با اینکه دانشگاه قبول شده بود، همراه عمو بزرگش می رفت بنّایی
می گفتم احمدرضا تو الان #پزشکی قبول شده ای، چه احتیاجی هست که به بنّایی بروی؟!
می گفت : می خواهم ببینم کارگرها چقدر زحمت می کشند!
می خواهم سختی کارشان را لمس کنم!...
.
#قهرمان_من
💖#شهید_احمدرضا_احدی
.
#رتبه_یک #رشته_تجربی کنکور۶۴
.
دانشجوی نمونهٔ #رشته_پزشکی
#دانشگاه_شهید_بهشتی #تهران
.
💖#شهید احمدرضا احدی آخرین وصیت خود را در چند جمله کوتاه خطاب به همه مردم و مسئولین اینگونه خلاصه کرده است! :
.
«بسم الله الرحمن الرحیم
فقط نگذارید حرف #امام ( #ولی_فقیه) روی زمین بماند! همین»
.
💠 قسمتی از آخرین دست نوشته این شهیدبزرگوار قبل از شهادت :
«چه کسي مي تواند اين معادله را حل کند؟
.
هواپيمايي با يک و نيم برابر سرعت صوت از ارتفاع ده متري سطح زمين، ماشين لندکروزي را که با سرعت درجاده مهران – دهلران حرکت مي نمايد، مورد اصابت موشک قرار مي دهد؛
اگراز مقاومت هوا صرف نظر شود، معلوم کنيد کدام تن مي سوزد؟
کدام سر مي پرد؟
چگونه بايد اجساد را از درون اين آهن پاره له شده بيرون کشيد؟
چگونه بايد آنها را غسل داد؟
چگونه بخنديم و نگاه آن عزيزان را فراموش کنيم؟
چگونه مى توانيم در شهرمان بمانيم و فقط #درس بخوانيم؟
چگونه مى توانيم درها را به روى خود ببنديم و چون موش در انبار کلماتِ کهنهٔ #کتاب لانه بگيريم؟!
کدام مسئله را حل مى کنى؟
براي کدام امتحان درس مى خوانى؟!
به چه #اميد نفس مى کشى؟
کيف و کلاسورت را از چه پر مى کنى؟
از خيال؟ از کتاب ؟ از لقب شامخ دکتر يا از آدامسى که هر روز مادرت درکيفت مى گذارد؟؟
کدام اضطراب جانت را مى خورد؟
دير رسيدن به اتوبوس، دير رسيدن سر کلاس، نمره گرفتن؟
دلت را به چه چيز بسته اى؟ به #مدرک؟ به #ماشين؟ به قبول شدن در حوزه فوق دکترا؟؟
.
#صفايى_ندارد_ارسطو_شدن !
#خوشا_پرکشیدن_پرستو_شدن !..»
.
#بهترین_رفقا_شهدا
#شهادت_هنر_مردان_خداست
🌹🇮🇷
@tahkim_vahdat
.
✅حتما بخوانید:
👇👇👇
💠مادرش میگوید:
.یکی از دوستان احمدرضا از شمال با منزل همسایه مان تماس گرفت، احمدرضا رفت و بعد از چند دقیقه برگشت.
.
پرسیدم احمدرضا که بود؟!
گفت: یکی از دوستانم بود. پرسیدم: چکار داشت؟!
گفت: هیچی، خبر قبول شدنم را در #دانشگاه داد!
گفتم: چی؟؟
گفت: می گوید رتبه اول کنکور راکسب کرده ای.
.
من و پدرش باخوشحالی گفتیم : رتبه اول؟؟ پس چرا #خوشحال نیستی؟؟!!
.
احمدرضا گفت: اتفاق خاصی نیفتاده که بخواهم خوشحال شوم!
در همان حال آستین ها را بالا زد وضو گرفت و رفت #مسجد !!!....
.
یادم هست با اینکه دانشگاه قبول شده بود، همراه عمو بزرگش می رفت بنّایی
می گفتم احمدرضا تو الان #پزشکی قبول شده ای، چه احتیاجی هست که به بنّایی بروی؟!
می گفت : می خواهم ببینم کارگرها چقدر زحمت می کشند!
می خواهم سختی کارشان را لمس کنم!...
.
#قهرمان_من
💖#شهید_احمدرضا_احدی
.
#رتبه_یک #رشته_تجربی کنکور۶۴
.
دانشجوی نمونهٔ #رشته_پزشکی
#دانشگاه_شهید_بهشتی #تهران
.
💖#شهید احمدرضا احدی آخرین وصیت خود را در چند جمله کوتاه خطاب به همه مردم و مسئولین اینگونه خلاصه کرده است! :
.
«بسم الله الرحمن الرحیم
فقط نگذارید حرف #امام ( #ولی_فقیه) روی زمین بماند! همین»
.
💠 قسمتی از آخرین دست نوشته این شهیدبزرگوار قبل از شهادت :
«چه کسي مي تواند اين معادله را حل کند؟
.
هواپيمايي با يک و نيم برابر سرعت صوت از ارتفاع ده متري سطح زمين، ماشين لندکروزي را که با سرعت درجاده مهران – دهلران حرکت مي نمايد، مورد اصابت موشک قرار مي دهد؛
اگراز مقاومت هوا صرف نظر شود، معلوم کنيد کدام تن مي سوزد؟
کدام سر مي پرد؟
چگونه بايد اجساد را از درون اين آهن پاره له شده بيرون کشيد؟
چگونه بايد آنها را غسل داد؟
چگونه بخنديم و نگاه آن عزيزان را فراموش کنيم؟
چگونه مى توانيم در شهرمان بمانيم و فقط #درس بخوانيم؟
چگونه مى توانيم درها را به روى خود ببنديم و چون موش در انبار کلماتِ کهنهٔ #کتاب لانه بگيريم؟!
کدام مسئله را حل مى کنى؟
براي کدام امتحان درس مى خوانى؟!
به چه #اميد نفس مى کشى؟
کيف و کلاسورت را از چه پر مى کنى؟
از خيال؟ از کتاب ؟ از لقب شامخ دکتر يا از آدامسى که هر روز مادرت درکيفت مى گذارد؟؟
کدام اضطراب جانت را مى خورد؟
دير رسيدن به اتوبوس، دير رسيدن سر کلاس، نمره گرفتن؟
دلت را به چه چيز بسته اى؟ به #مدرک؟ به #ماشين؟ به قبول شدن در حوزه فوق دکترا؟؟
.
#صفايى_ندارد_ارسطو_شدن !
#خوشا_پرکشیدن_پرستو_شدن !..»
.
#بهترین_رفقا_شهدا
#شهادت_هنر_مردان_خداست
🌹🇮🇷
@tahkim_vahdat
کیفیت زندگی شما را دو چیز تعیین می کند:😊
کتابهایی که می‌خوانید و انسانهایی که ملاقات می‌کنید.
و چه بهتر که همدیگرو با ذهنی آماده ملاقات کنیم😊
#فرهنگ✙
#کتاب_بخوانیم
@tahkim_vahdat
کتابهایی که می‌خوانید و انسانهایی که ملاقات می‌کنید.
و چه بهتر که همدیگرو با ذهنی آماده ملاقات کنیم😊
#فرهنگ✙
#کتاب_بخوانیم
@tahkim_vahdat
وقتی قرار باشد با عقلت
عشق را انتخاب کنی
زُهیر می شوی..
خدا خانه دارد/
فاطمه شهیدی
#کتاب
#شب_بخیر 🌸
💠🔆💠
@tahkim_vahdat
عشق را انتخاب کنی
زُهیر می شوی..
خدا خانه دارد/
فاطمه شهیدی
#کتاب
#شب_بخیر 🌸
💠🔆💠
@tahkim_vahdat
پدر،عشق، پسر روضه ی مکتوب این شبهاست... روایتی از محبت و عشق پدر و پسر... روایتی از دو همدل جدایی ناپذیر
#کتاب_پدر_عشق_پسر
#هدیه
#مسابقه
#جوایزنقدی!
#غرفه_تحکیم
منتظرتون هستیم
@tahkim_vahdat
#کتاب_پدر_عشق_پسر
#هدیه
#مسابقه
#جوایزنقدی!
#غرفه_تحکیم
منتظرتون هستیم
@tahkim_vahdat
بخوان...
بخوان بنام پروردگارت که خلق کرد ...
آخرین نوشته #شهید_چمران لحظاتی قبل از شهادت👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
https://hamedantahkim.ir/آخرین-نوشته-شهید-چمران/
#رقص_مرگ ‼️
#کتاب_مرد_رویا_ها
@tahkim_vahdat
بخوان بنام پروردگارت که خلق کرد ...
آخرین نوشته #شهید_چمران لحظاتی قبل از شهادت👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
https://hamedantahkim.ir/آخرین-نوشته-شهید-چمران/
#رقص_مرگ ‼️
#کتاب_مرد_رویا_ها
@tahkim_vahdat
#کتاب_باز
📚 رمان مدیر مدرسه به قلم جلال آل احمد
نویسنده ای ظلم ستیز که واقعیت های جامعه را با نظری انتقادی به رشته تحریر درآورده است.
جلال آل احمد نظام آموزشی پوسیده زمان خود را به زیبایی به سخره گرفته و کاستی های آن را برملا می کند.
راوی داستان که از شغل آموزگاری خسته شده است برای آسودگی و در آمد بیشتر به مدیری دبستان روی می آورد بی آنکه بداند چه ماجراهایی پیش رو خواهد داشت ...
او تمام توان خود را به کار می گیرد تا کمبودها و نارسایی ها را به گونه ای سر و سامان بدهد اما در آن شرایط محیطی که امکان اصلاح وجود نداشت تصمیم میگیرد استعفا دهد.
روایت این کتاب نماد جامعه ای است
که جلال در آن زندگی می کند ؛
جامعه ای سراسر تعارض و تناقض .
مدیر مدرسه ، نماینده مردمی است که سال ها در پی اصلاح امور مختلف جامعه بوده اند ، اما در نهایت نا امیدی راهی به جز کناره گیری و عقب نشینی از مواضع شان نداشته اند .
#فرهنگ‌کتابخوانی‌را‌ترویج‌دهیم
#واحد_فرهنگی_تحکیم_وحدت
📲تحکیم وحدت 👇👇👇
🆔 @tahkim_vahdat
📚 رمان مدیر مدرسه به قلم جلال آل احمد
نویسنده ای ظلم ستیز که واقعیت های جامعه را با نظری انتقادی به رشته تحریر درآورده است.
جلال آل احمد نظام آموزشی پوسیده زمان خود را به زیبایی به سخره گرفته و کاستی های آن را برملا می کند.
راوی داستان که از شغل آموزگاری خسته شده است برای آسودگی و در آمد بیشتر به مدیری دبستان روی می آورد بی آنکه بداند چه ماجراهایی پیش رو خواهد داشت ...
او تمام توان خود را به کار می گیرد تا کمبودها و نارسایی ها را به گونه ای سر و سامان بدهد اما در آن شرایط محیطی که امکان اصلاح وجود نداشت تصمیم میگیرد استعفا دهد.
روایت این کتاب نماد جامعه ای است
که جلال در آن زندگی می کند ؛
جامعه ای سراسر تعارض و تناقض .
مدیر مدرسه ، نماینده مردمی است که سال ها در پی اصلاح امور مختلف جامعه بوده اند ، اما در نهایت نا امیدی راهی به جز کناره گیری و عقب نشینی از مواضع شان نداشته اند .
#فرهنگ‌کتابخوانی‌را‌ترویج‌دهیم
#واحد_فرهنگی_تحکیم_وحدت
📲تحکیم وحدت 👇👇👇
🆔 @tahkim_vahdat
#کتاب_باز
📚 کمی قبل از خوشبختی دومین و موفق ترین رمان نویسنده معاصر انیس لودیگ
🔹 برنده جایزه خانه ی مطبوعات فرانسه در سال 2013
🔸 برشی از کتاب : هیچ وقت تسلیم نشو. شاید آن زمان که تسلیم می شوی، دو ثانیه پیش از معجزه باشد . . .
🔻 خلاصه ای از کتاب :
داستان با اتفاقات عجیب و غریبی شروع می شود. یک روز پیرمردی که به تازگی همسرش او را ترک کرده وارد فروشگاهی می شود و از دخترک صندوقدار می خواهد با او نهار بخورد. چیزی نمی گذرد که پیرمرد از دختر جوان بیست ساله که مادر یک پسر کوچولوی موطلایی است می خواهد تا تعطیلاتش را با او و پسرش در انگلستان بگذراند. این سفر سرآغاز ماجراهای کتاب است ؛ ماجراهایی که پیوند می دهد، پیوند ها را می گسلاند و بیم و امید را می چشاند. درست مثل زندگی !!!
#فرهنگ‌کتابخوانی‌را‌ترویج‌دهیم
#واحد_فرهنگی_تحکیم_وحدت
📲تحکیم وحدت 👇👇👇
🆔 @tahkim_vahdat
📚 کمی قبل از خوشبختی دومین و موفق ترین رمان نویسنده معاصر انیس لودیگ
🔹 برنده جایزه خانه ی مطبوعات فرانسه در سال 2013
🔸 برشی از کتاب : هیچ وقت تسلیم نشو. شاید آن زمان که تسلیم می شوی، دو ثانیه پیش از معجزه باشد . . .
🔻 خلاصه ای از کتاب :
داستان با اتفاقات عجیب و غریبی شروع می شود. یک روز پیرمردی که به تازگی همسرش او را ترک کرده وارد فروشگاهی می شود و از دخترک صندوقدار می خواهد با او نهار بخورد. چیزی نمی گذرد که پیرمرد از دختر جوان بیست ساله که مادر یک پسر کوچولوی موطلایی است می خواهد تا تعطیلاتش را با او و پسرش در انگلستان بگذراند. این سفر سرآغاز ماجراهای کتاب است ؛ ماجراهایی که پیوند می دهد، پیوند ها را می گسلاند و بیم و امید را می چشاند. درست مثل زندگی !!!
#فرهنگ‌کتابخوانی‌را‌ترویج‌دهیم
#واحد_فرهنگی_تحکیم_وحدت
📲تحکیم وحدت 👇👇👇
🆔 @tahkim_vahdat