علی رضا تقی زاده
<unknown>
بی اعتمادم کرده ای ای رفته از دنیای من
از چشم تو افتاده ام ای آخرین رویای من
روزی بهارت بوده ام در امتداد زندگی
حالا زمستانی شدم ای هستی وگرمای من
لطفی ندارد بودنت وقتی که دل را داده ای
بی اعتنای عشقمان بر دیگری یکتای من
من شبچراغ روشن شبهای تارت بوده ام
می ترسم از تنهایی ات ای گوهر تنهای من
تا بی تفاوت می روم بی خاطرم راحت بمان
تاوان تنهایی من بر گردنت همپای من
#علیرضا_تقی_زاده_ثمر
#یک_فنجان_شعر_داغ
@shere110☕
از چشم تو افتاده ام ای آخرین رویای من
روزی بهارت بوده ام در امتداد زندگی
حالا زمستانی شدم ای هستی وگرمای من
لطفی ندارد بودنت وقتی که دل را داده ای
بی اعتنای عشقمان بر دیگری یکتای من
من شبچراغ روشن شبهای تارت بوده ام
می ترسم از تنهایی ات ای گوهر تنهای من
تا بی تفاوت می روم بی خاطرم راحت بمان
تاوان تنهایی من بر گردنت همپای من
#علیرضا_تقی_زاده_ثمر
#یک_فنجان_شعر_داغ
@shere110☕
❤7👍3🔥1
علیرضا_تقیزاده🖌
مژگان_تولایی🎙
آهای دختر گیسو کمند
یادت باشد
هیچ وقت
هیچ کس نمی تواند
مثل من عاشق تو باشد
هرگز کسی نمی تواند
میانه شب های مهتابی حلیمه جان
تو را از خواب ناز هتل عروس
به خلوت دریاچه دعوت کند
به میهمانی دو نخ سیگار
چای کیسه ای و قند مشترک
تو بی پروا مرا می خواستی
و من در خیالم
تو را اندازه آغوش خودم می بافتم
و صبح بعد از تو طلوع میکرد خورشید
بی آنکه کسی راز من و تورا از چشم های پف کرده و بی خواب بخواند
#علیرضا_تقی_زاده_ثمر
#یک_فنجان_شعر_داغ
#مژگان_تولایی🎙️
#گیلان
آبان ماه ۴۰۳
حلیمه جان
@shere110☕
یادت باشد
هیچ وقت
هیچ کس نمی تواند
مثل من عاشق تو باشد
هرگز کسی نمی تواند
میانه شب های مهتابی حلیمه جان
تو را از خواب ناز هتل عروس
به خلوت دریاچه دعوت کند
به میهمانی دو نخ سیگار
چای کیسه ای و قند مشترک
تو بی پروا مرا می خواستی
و من در خیالم
تو را اندازه آغوش خودم می بافتم
و صبح بعد از تو طلوع میکرد خورشید
بی آنکه کسی راز من و تورا از چشم های پف کرده و بی خواب بخواند
#علیرضا_تقی_زاده_ثمر
#یک_فنجان_شعر_داغ
#مژگان_تولایی🎙️
#گیلان
آبان ماه ۴۰۳
حلیمه جان
@shere110☕
👍10🥰2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
لبخند بزن دوباره باران زده است
بر پرده دل شور بهاران زده است
از گردش روزگار اگر دلت می گیرد
او بر غم ما نقطه پایان زده است
#علیرضا_تقی_زاده_ثمر
#یک_فنجان_شعر_داغ
@shere110☕
بر پرده دل شور بهاران زده است
از گردش روزگار اگر دلت می گیرد
او بر غم ما نقطه پایان زده است
#علیرضا_تقی_زاده_ثمر
#یک_فنجان_شعر_داغ
@shere110☕
❤10👍4
در دشت و دمن دست تو را کم دارم
من سیزده ام همیشه ماتم دارم
گفتند گره بزن که برگردد یار
صدها گره کور به جانم دارم
#علیرضا_تقی_زاده_ثمر
#یک_فنجان_شعر_داغ
@shere110☕
من سیزده ام همیشه ماتم دارم
گفتند گره بزن که برگردد یار
صدها گره کور به جانم دارم
#علیرضا_تقی_زاده_ثمر
#یک_فنجان_شعر_داغ
@shere110☕
👍11🔥1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
نامه سیزده
سیزده بدر که شد قلبم باز به یاد #تو پر زد. امروز وقتی همه در کنار طبیعت به شادی و بازی مشغول بودند من تمام افکارم را وقف #تو کردم
انگار طبیعت در این روز همه چیز را برای دیدن #تو آماده کرده بود
رنگهای سبز درختان، نسیم دلنشین، و حتی آسمان آبیتر از همیشه، همه از #تو میگفتند
سیزده بدر، روزی است که باید خوشیها را تقسیم کرد و من خوشبختترین فرد هستم که هر لحظه از زندگیم را با #تو میگذرانم.
#تو برای من همچون برگ های رقصان درخت بید و نغمه پرندگان در این روز بهاری هستی. همیشه به یاد #تو می مانم
حتی در کنار طبیعت یا هر جا و هر زمان به یاد #تو می مانم
ایکاش می شد که این روز زیبا را با لبخندت پر کنی
اما بدان که من در قلبم همیشه کنار #تو هستم
با تمام عشق و دلتنگی
#علیرضا_تقی_زاده_ثمر
#یک_فنجان_شعر_داغ
@shere110☕
سیزده بدر که شد قلبم باز به یاد #تو پر زد. امروز وقتی همه در کنار طبیعت به شادی و بازی مشغول بودند من تمام افکارم را وقف #تو کردم
انگار طبیعت در این روز همه چیز را برای دیدن #تو آماده کرده بود
رنگهای سبز درختان، نسیم دلنشین، و حتی آسمان آبیتر از همیشه، همه از #تو میگفتند
سیزده بدر، روزی است که باید خوشیها را تقسیم کرد و من خوشبختترین فرد هستم که هر لحظه از زندگیم را با #تو میگذرانم.
#تو برای من همچون برگ های رقصان درخت بید و نغمه پرندگان در این روز بهاری هستی. همیشه به یاد #تو می مانم
حتی در کنار طبیعت یا هر جا و هر زمان به یاد #تو می مانم
ایکاش می شد که این روز زیبا را با لبخندت پر کنی
اما بدان که من در قلبم همیشه کنار #تو هستم
با تمام عشق و دلتنگی
#علیرضا_تقی_زاده_ثمر
#یک_فنجان_شعر_داغ
@shere110☕
👍13
با نام من ای عشق بزن گره به سبزه
هر چند من آرزوی یک شهر غریبم
#علیرضا_تقی_زاده_ثمر
#یک_فنجان_شعر_داغ
@shere110☕
هر چند من آرزوی یک شهر غریبم
#علیرضا_تقی_زاده_ثمر
#یک_فنجان_شعر_داغ
@shere110☕
❤3👍1
حالا پس از نیم قرن زندگی، احساس میکنم که در این دوران، خودم را در قامت یک سرباز میبینم. سربازی که نه با دشمنان بیرونی، بلکه با خودم در جنگی بیپایان درگیر است. در این سالها، هر لحظه به میدان نبردهای درونی خود گام نهادهام و در هر نبرد، تجربهای جدید بدست آورده ام . جنگی که در آن نه اسلحهای دارم و نه دشمنی واقعی، بلکه تنها تسلیم نشدن در برابر ضعفها، ترسها و شکهای خود است که در دلم گام به گام میجنگم.
این نیم قرن از درد و رنج گذشته است؛ دردی که در دل شبهای تنهایی به مرز تحمل رسیده و هنوز هم جاری است. اما این درد، نه بارِ سنگینی است که بر دوش کشیدهام، بلکه دریچهای است به سوی رشد و تعالی. هر ضربهای که خوردهام، هر شکست و ناکامی، در نهایت مرا به جایی رسانده است که اکنون ایستادهام؛ بر بلندای تجربیاتم، با چشمانی که بر افقِ آینده تمرکز دارند.
زندگی، برای من همانند یک میدان جنگ است. در این نبرد، پیروزی نه در ازای شکست دادن دشمن، بلکه در شکست دادن خودم و عبور از محدودیتهای درونیام است. اکنون که به نیم قرن از این مبارزه نگاه میکنم، میبینم که هر زخمی که بر پیکرم مانده، داستانی از رشدی است که از دل رنجها و ناملایمات بیرون آمده است. و اینک، میتوانم بگویم که من نه تنها زندهام، بلکه همچنان در حال ساختن خودم، در حال جنگیدن با هر چالشی که در برابر دارم، و همچنان در مسیر رشد قرار دارم.
#علیرضا_تقی_زاده_ثمر
#یک_فنجان_شعر_داغ
به بهانه تولدم
@shere110☕
این نیم قرن از درد و رنج گذشته است؛ دردی که در دل شبهای تنهایی به مرز تحمل رسیده و هنوز هم جاری است. اما این درد، نه بارِ سنگینی است که بر دوش کشیدهام، بلکه دریچهای است به سوی رشد و تعالی. هر ضربهای که خوردهام، هر شکست و ناکامی، در نهایت مرا به جایی رسانده است که اکنون ایستادهام؛ بر بلندای تجربیاتم، با چشمانی که بر افقِ آینده تمرکز دارند.
زندگی، برای من همانند یک میدان جنگ است. در این نبرد، پیروزی نه در ازای شکست دادن دشمن، بلکه در شکست دادن خودم و عبور از محدودیتهای درونیام است. اکنون که به نیم قرن از این مبارزه نگاه میکنم، میبینم که هر زخمی که بر پیکرم مانده، داستانی از رشدی است که از دل رنجها و ناملایمات بیرون آمده است. و اینک، میتوانم بگویم که من نه تنها زندهام، بلکه همچنان در حال ساختن خودم، در حال جنگیدن با هر چالشی که در برابر دارم، و همچنان در مسیر رشد قرار دارم.
#علیرضا_تقی_زاده_ثمر
#یک_فنجان_شعر_داغ
به بهانه تولدم
@shere110☕
❤10👍1
جاده مثل ریسمانی
مرا از تو دور میکند
غروب آخرین پرچم خورشید را
نیمهافراشته بر آسفالت میکوبد
من اما از جنگ نمیگریزم
از نبودنِ تو فرار میکنم
خانهای را که با لبخندت بنا شد
با یک انفجار به هوا بردند
و من فقط خاکسترت را
در آیینه عقب دیدم
قلبم را جا گذاشتم
در شهر
روی طاقچه خانه
عشق در میدان مین گم شد
و خاطرههایم
زیر آوار ماندند
نمیدانم
آیا هنوز هم
پنجرهای هست که بوی تو بدهد؟
آیا از لای پردهها
کسی رفتن مرا تماشا میکند؟
این جاده
نه آغاز است
نه پایان
فقط کشآمدن دلتنگیست
میان من و شهری
که تو را
از من گرفت
و من
میروم
بی مقصد-بی خانه
با چمدانی
پر از بوسههای ناتمام
و دلی که دیگر در سینهام نیست...
#علیرضا_تقی_زاده_ثمر
#یک_فنجان_شعر_داغ
@shere110☕
😔😔😔
مرا از تو دور میکند
غروب آخرین پرچم خورشید را
نیمهافراشته بر آسفالت میکوبد
من اما از جنگ نمیگریزم
از نبودنِ تو فرار میکنم
خانهای را که با لبخندت بنا شد
با یک انفجار به هوا بردند
و من فقط خاکسترت را
در آیینه عقب دیدم
قلبم را جا گذاشتم
در شهر
روی طاقچه خانه
عشق در میدان مین گم شد
و خاطرههایم
زیر آوار ماندند
نمیدانم
آیا هنوز هم
پنجرهای هست که بوی تو بدهد؟
آیا از لای پردهها
کسی رفتن مرا تماشا میکند؟
این جاده
نه آغاز است
نه پایان
فقط کشآمدن دلتنگیست
میان من و شهری
که تو را
از من گرفت
و من
میروم
بی مقصد-بی خانه
با چمدانی
پر از بوسههای ناتمام
و دلی که دیگر در سینهام نیست...
#علیرضا_تقی_زاده_ثمر
#یک_فنجان_شعر_داغ
@shere110☕
😔😔😔
😢5
چقدر سخت بود این چشمانتظاری
وقتی تو آنسوی شهر
صدای موشک پردههای پنجرهات را میلرزاند
و من
در این سو با دلی در محاصره میان دود و آژیر
و اخباری که هر لحظه قلبم را میلرزاند
نه تلفن زنگ میخورد
نه پیام میرسید
فقط دلم تو را
در هر صدای انفجار صدا میزد
دلتنگی
در زمان جنگ
جای خالی تو نیست
جای خالی تمام دنیا
در دل یک نگاه است
#علیرضا_تقی_زاده_ثمر
#یک_فنجان_شعر_داغ
@shere110☕
وقتی تو آنسوی شهر
صدای موشک پردههای پنجرهات را میلرزاند
و من
در این سو با دلی در محاصره میان دود و آژیر
و اخباری که هر لحظه قلبم را میلرزاند
نه تلفن زنگ میخورد
نه پیام میرسید
فقط دلم تو را
در هر صدای انفجار صدا میزد
دلتنگی
در زمان جنگ
جای خالی تو نیست
جای خالی تمام دنیا
در دل یک نگاه است
#علیرضا_تقی_زاده_ثمر
#یک_فنجان_شعر_داغ
@shere110☕
❤5🥰1
هربار خواستم فراموشت کنم
دستی از خاطرهات
پردهٔ دل را کنار زد
کسی شبیه تو
از روبهرو آمد
و قلبم
بیهیچ اجازهای ایستاد...
بویی
نگاهی
صدایی از روزهای گذشته
مرا به کوچههایی برد
که هنوز نام تو
روی دیوارهایش پیداست
خواستم خط بزنم اسمت را
از تمام شعرهایم
ولی قلم
از گریه لرزید.
فراموشی
آسان نیست
وقتی هنوز…
در نفسهایم زندگی میکنی
و هر تپش دلم
به نام توست
#علیرضا_تقی_زاده_ثمر
#یک_فنجان_شعر_داغ
@shere110☕
دستی از خاطرهات
پردهٔ دل را کنار زد
کسی شبیه تو
از روبهرو آمد
و قلبم
بیهیچ اجازهای ایستاد...
بویی
نگاهی
صدایی از روزهای گذشته
مرا به کوچههایی برد
که هنوز نام تو
روی دیوارهایش پیداست
خواستم خط بزنم اسمت را
از تمام شعرهایم
ولی قلم
از گریه لرزید.
فراموشی
آسان نیست
وقتی هنوز…
در نفسهایم زندگی میکنی
و هر تپش دلم
به نام توست
#علیرضا_تقی_زاده_ثمر
#یک_فنجان_شعر_داغ
@shere110☕
❤5👍1🔥1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
سهم من از تو چند واژه بود
نه دستانت
نه شانهات
نه حتی سایهات در عصرهای خمیده…
نامت را باید در سکوت نوشت و دوست داشتنت را در پستوی خیال پنهان کرد.
من
شاعری که جرأت نکرد
حتی یکبار چشم در چشم تو
از دوست داشتن بگوید
ما را با مرزهای نانوشته
در دو کرانه جدا کاشتن
اما
من هر شب در خاکی که سهم من بود
تو را میرویانم...
فلسفهاش را میدانی؟
یعنی
عشق، همیشه در بند نیست
و من با همین چند شعر
میکوشم بیآنکه تو را داشته باشم
از تو دفاع کنم
ممنوعه ی دوست داشتنی
#علیرضا_تقی_زاده_ثمر
#یک_فنجان_شعر_داغ
@shere110☕
نه دستانت
نه شانهات
نه حتی سایهات در عصرهای خمیده…
نامت را باید در سکوت نوشت و دوست داشتنت را در پستوی خیال پنهان کرد.
من
شاعری که جرأت نکرد
حتی یکبار چشم در چشم تو
از دوست داشتن بگوید
ما را با مرزهای نانوشته
در دو کرانه جدا کاشتن
اما
من هر شب در خاکی که سهم من بود
تو را میرویانم...
فلسفهاش را میدانی؟
یعنی
عشق، همیشه در بند نیست
و من با همین چند شعر
میکوشم بیآنکه تو را داشته باشم
از تو دفاع کنم
ممنوعه ی دوست داشتنی
#علیرضا_تقی_زاده_ثمر
#یک_فنجان_شعر_داغ
@shere110☕
❤5
جمعه
چون پیالهای لبریز از سکوت
در حنجرهی جهان تهنشین شده است
غمهای پنهان
چون برگهای پاییزی
در باد بیجهت خاطرهها میرقصند
و زندگی
در سراشیبی بیپایانش
یاد کسی را
آهسته با خود به عمق خاموشی میکشد
و من غریب در غربت واژههایی
که سالهاست خاک حسرت خوردهاند
دل سپرده ام به نگاهی که
هنوز در رویای نجابت
میان بندهای بیرحم سرنوشت
دستوپا میزند
و نگاهش
در آیینهی خیال
فلسفه ای می بافد از جنس تنهایی
و برای آرزویی بینام
مرثیهای بی صدا مینویسد
بر دیوارهای ترک خوردهی دل
#علیرضا_تقی_زاده_ثمر
#یک_فنجان_شعر_داغ
@shere110☕
چون پیالهای لبریز از سکوت
در حنجرهی جهان تهنشین شده است
غمهای پنهان
چون برگهای پاییزی
در باد بیجهت خاطرهها میرقصند
و زندگی
در سراشیبی بیپایانش
یاد کسی را
آهسته با خود به عمق خاموشی میکشد
و من غریب در غربت واژههایی
که سالهاست خاک حسرت خوردهاند
دل سپرده ام به نگاهی که
هنوز در رویای نجابت
میان بندهای بیرحم سرنوشت
دستوپا میزند
و نگاهش
در آیینهی خیال
فلسفه ای می بافد از جنس تنهایی
و برای آرزویی بینام
مرثیهای بی صدا مینویسد
بر دیوارهای ترک خوردهی دل
#علیرضا_تقی_زاده_ثمر
#یک_فنجان_شعر_داغ
@shere110☕
❤3👍1