🌱 یاد|ملک بادهای وحشی
بازخوانی گزارشی از شیده لالمی چهل روز پس از درگذشت او
➕ «چشمان منجیل پرِ خواب است و آفتاب تازه بالا آمده. حسن جاروی کهنه را بر تن کوچههای شهر میکشد. در آرزوی اینکه باد نیاید:«این چرخ رو هول بده ببینم میتونی؟» چرخدستی زباله برای دستهای پیرش سنگین است. هفده سال کوچههای این شهر را جارو کشیده، مهاجری است از غرب کشور:«از بالا به پایین افتادیم، مهاجرت کردم کسی مرا نشناسد، نمیدانستم اینجا هم اسیر باد میشوم.
➕منجیل سرکشترین بادها را دارد؛ بادهای ناگهان و نافرمان. یکی از آنها از راه میرسد و انبوه زبالههای خاکروبه را در هوا میپراکند.
پیرمرد دسته جارو را میگذارد زیر چانهاش:«زبالههای پرنده دیده بودید؟ منجیل همین است. بزرگترین بدبختی ما این باد است.»
➕امروز ششم اسفند، چهل روز از درگذشت #شیده_لالمی میگذرد. در سالروز چهلمش، شادی خوشکار، روزنامهنگار و دوست شیده، گزارشی از او درباره شهر منجیل با نام «ملک بادهای وحشی» را خوانده است. این گزارش در خرداد ۹۷ در مجله #شبکه_آفتاب منتشر شده بود.
➕این پادکست دومین اپیزود از مجموعه گزارشهای شیده لالمی است که به همت دوستانش خوانده و به مرور در آدرسهای زیر بارگذاری میشوند. گزارش شیده لالمی از زندگی در منجیل را میتوانید در اینجاها گوش کنید:
در ساندکلاود
https://soundcloud.com/shideh-lalami/baadhaye-vahshi
در شنوتو
https://shenoto.com/album/49589?lang=fa
SoundCloud
بازخوانی گزارشی از شیده لالمی چهل روز پس از درگذشت او
➕ «چشمان منجیل پرِ خواب است و آفتاب تازه بالا آمده. حسن جاروی کهنه را بر تن کوچههای شهر میکشد. در آرزوی اینکه باد نیاید:«این چرخ رو هول بده ببینم میتونی؟» چرخدستی زباله برای دستهای پیرش سنگین است. هفده سال کوچههای این شهر را جارو کشیده، مهاجری است از غرب کشور:«از بالا به پایین افتادیم، مهاجرت کردم کسی مرا نشناسد، نمیدانستم اینجا هم اسیر باد میشوم.
➕منجیل سرکشترین بادها را دارد؛ بادهای ناگهان و نافرمان. یکی از آنها از راه میرسد و انبوه زبالههای خاکروبه را در هوا میپراکند.
پیرمرد دسته جارو را میگذارد زیر چانهاش:«زبالههای پرنده دیده بودید؟ منجیل همین است. بزرگترین بدبختی ما این باد است.»
➕امروز ششم اسفند، چهل روز از درگذشت #شیده_لالمی میگذرد. در سالروز چهلمش، شادی خوشکار، روزنامهنگار و دوست شیده، گزارشی از او درباره شهر منجیل با نام «ملک بادهای وحشی» را خوانده است. این گزارش در خرداد ۹۷ در مجله #شبکه_آفتاب منتشر شده بود.
➕این پادکست دومین اپیزود از مجموعه گزارشهای شیده لالمی است که به همت دوستانش خوانده و به مرور در آدرسهای زیر بارگذاری میشوند. گزارش شیده لالمی از زندگی در منجیل را میتوانید در اینجاها گوش کنید:
در ساندکلاود
https://soundcloud.com/shideh-lalami/baadhaye-vahshi
در شنوتو
https://shenoto.com/album/49589?lang=fa
SoundCloud
SoundCloud
ملک بادهای وحشی
آنچه میشنوید گزارشی است از او با نام «ملک بادهای وحشی» و درباره زندگی در منجیل شهری با اقلیم منحصر به فرد است که در شماره چهل و دوم مجله شبکه آفتاب در خرداد نود و هفت منتشر شده است. با تشکر از ایمان
🌱 یاد|قنات قصبه گناباد
بازخوانی گزارشی از شیده لالمی درباره تاریخچه این قنات منحصر به فرد
➕ ماهیهای قنات همه کورند. دمهای بلندشان تندتند تکان میخورد. همه
یکشکل و یکرنگ. سبز لجنی که به خاکستری میزند. در آب شفاف
قنات قصبه و زیر آفتاب درخشان روز بیشتر شبیه سایهاند تا ماهی. اگر لرزش
بیوقفهی دمهایشان نباشد، گویی بخشی از خود قناتاند و دستانی در کف
حوضچه، مظهر ماهیها را نقاشی کرده. حالا اناری بازیگوش چرت اول
صبحشان را پاره کرده و همه دسته جمعی دور آن میچرخند.
➕« گذشتگان ما با نخ و نور کارهایی کردند که امروز ما
عاجز هستیم.آنها وقتی نور میانداختند، میفهمیدند کجا خور آب است و کجا گودال. من که دیگر نزدیکم به مرگ، نزدیکم به اینکه زندگی را تمام کنم و بروم.
شما نگذارید که این قنات بمیرد.»
➕امروز اول فروردین، اولین روز از بهار یک گزارش بهاری از شیده لالمی را، فرشید غضنفر پور، روزنامهنگار و دوست شیده، خوانده است. این گزارش در اسفند نود و پنج در مجله #شبکه_آفتاب منتشر شده بود.
➕این پادکست سومین اپیزود از مجموعه گزارشهای شیده لالمی است که به همت دوستانش خوانده و به مرور در آدرسهای زیر بارگذاری میشوند. گزارش شیده لالمی از 2500 سال آب روان در این قنات را میتوانید در اینجاها گوش کنید:
در ساندکلاود
https://soundcloud.com/shideh-lalami/w9bxs0zegk43
در شنوتو
https://shenoto.com/album/50793/%D9%BE%D8%A7%D8%AF%DA%A9%D8%B3%D8%AA?lang=fa
بازخوانی گزارشی از شیده لالمی درباره تاریخچه این قنات منحصر به فرد
➕ ماهیهای قنات همه کورند. دمهای بلندشان تندتند تکان میخورد. همه
یکشکل و یکرنگ. سبز لجنی که به خاکستری میزند. در آب شفاف
قنات قصبه و زیر آفتاب درخشان روز بیشتر شبیه سایهاند تا ماهی. اگر لرزش
بیوقفهی دمهایشان نباشد، گویی بخشی از خود قناتاند و دستانی در کف
حوضچه، مظهر ماهیها را نقاشی کرده. حالا اناری بازیگوش چرت اول
صبحشان را پاره کرده و همه دسته جمعی دور آن میچرخند.
➕« گذشتگان ما با نخ و نور کارهایی کردند که امروز ما
عاجز هستیم.آنها وقتی نور میانداختند، میفهمیدند کجا خور آب است و کجا گودال. من که دیگر نزدیکم به مرگ، نزدیکم به اینکه زندگی را تمام کنم و بروم.
شما نگذارید که این قنات بمیرد.»
➕امروز اول فروردین، اولین روز از بهار یک گزارش بهاری از شیده لالمی را، فرشید غضنفر پور، روزنامهنگار و دوست شیده، خوانده است. این گزارش در اسفند نود و پنج در مجله #شبکه_آفتاب منتشر شده بود.
➕این پادکست سومین اپیزود از مجموعه گزارشهای شیده لالمی است که به همت دوستانش خوانده و به مرور در آدرسهای زیر بارگذاری میشوند. گزارش شیده لالمی از 2500 سال آب روان در این قنات را میتوانید در اینجاها گوش کنید:
در ساندکلاود
https://soundcloud.com/shideh-lalami/w9bxs0zegk43
در شنوتو
https://shenoto.com/album/50793/%D9%BE%D8%A7%D8%AF%DA%A9%D8%B3%D8%AA?lang=fa
SoundCloud
قنات قصبه گناباد
آنچه میشنوید گزارشی است از او با نام «قنات قصبه گناباد» و درباره قناتی است منحصر به فرد که طولانی ترین کاریز جهان را دارد و روایتی است از 2500 سال آب روان در این قنات که در شماره سی و ششم مجله شبکه
✋ یاد | شهر دوشنبههای اشک
👈 بازخوانی گزارشی از #شیده_لالمی درباره خرمشهر ۳۵ سال پساز آزادی خرمشهر
➕ «اصلا به زندگی در جای دیگری فکر نمیکردیم. خرمشهر همهچیز داشت. یک ایران بود و این بندر. از تمام ایران اینجا کار میکردند. خارجیها در محلههای مختلف خانه داشتند. این زمینها را میبینی؟ خشکند نه؟ میدانی... تمامشان زمین کشاورزی بود. همهها... تا چشم کار میکرد، سبز. آن طرف را میبینی؟ عراق است نه؟ میدانی... اصلا عراق از اینجا پیدا نبود. میدانی چرا؟ از بس نخلها بلند بودند و تنگِ هم. خرما میدادند چقدر. آب کارون که شور نبود... شیریییین. خرمشهر که ایجور نبود آباااااد...»
➕«همه یا مرده بودند یا رفته بودند... شهدا را روی دست میبردند... هیچچیز نمانده بود نه خانهای، نه نخلی. هیچچیز... تو که نمیدانی هیچچی یعنی چه... میدانی؟...»
«احمد» این «هیچچیز» را که میگوید نگاهش روی نقطهای خیره میماند. انگار میرود تا روزهای دور و برمیگردد به همان روزهایی که نام شهرش را با خون نوشتند و خرمشهرشان شد خونینشهر.
➕امروز سوم خرداد ۱۴۰۰، گزارشی از روزهای اشک و خون خرمشهر از شیده لالمی، روزنامهنگار فقید، را می خوانید. این گزارش را #فرشید_غضنفرپور، روزنامهنگار و دوست شیده، خوانده و در اسفند ۱۳۹۵ در مجله #شبکه_آفتاب منتشر شده بود.
➕این پادکست چهارمین اپیزود از مجموعه گزارشهای شیده لالمی است که به همت دوستانش خوانده و به مرور در آدرسهای زیر بارگذاری میشوند. گزارش شیده لالمی از خرمشهر ۳۵سال پس از آزادی خرمشهر را میتوانید در اینجاها گوش کنید:
در ساندکلاود👇
https://soundcloud.com/shideh-lalami/ttw7idgm5o1q
در شنوتو👇
https://shenoto.com/album/52202?lang=fa
@roozArooz_media
👈 بازخوانی گزارشی از #شیده_لالمی درباره خرمشهر ۳۵ سال پساز آزادی خرمشهر
➕ «اصلا به زندگی در جای دیگری فکر نمیکردیم. خرمشهر همهچیز داشت. یک ایران بود و این بندر. از تمام ایران اینجا کار میکردند. خارجیها در محلههای مختلف خانه داشتند. این زمینها را میبینی؟ خشکند نه؟ میدانی... تمامشان زمین کشاورزی بود. همهها... تا چشم کار میکرد، سبز. آن طرف را میبینی؟ عراق است نه؟ میدانی... اصلا عراق از اینجا پیدا نبود. میدانی چرا؟ از بس نخلها بلند بودند و تنگِ هم. خرما میدادند چقدر. آب کارون که شور نبود... شیریییین. خرمشهر که ایجور نبود آباااااد...»
➕«همه یا مرده بودند یا رفته بودند... شهدا را روی دست میبردند... هیچچیز نمانده بود نه خانهای، نه نخلی. هیچچیز... تو که نمیدانی هیچچی یعنی چه... میدانی؟...»
«احمد» این «هیچچیز» را که میگوید نگاهش روی نقطهای خیره میماند. انگار میرود تا روزهای دور و برمیگردد به همان روزهایی که نام شهرش را با خون نوشتند و خرمشهرشان شد خونینشهر.
➕امروز سوم خرداد ۱۴۰۰، گزارشی از روزهای اشک و خون خرمشهر از شیده لالمی، روزنامهنگار فقید، را می خوانید. این گزارش را #فرشید_غضنفرپور، روزنامهنگار و دوست شیده، خوانده و در اسفند ۱۳۹۵ در مجله #شبکه_آفتاب منتشر شده بود.
➕این پادکست چهارمین اپیزود از مجموعه گزارشهای شیده لالمی است که به همت دوستانش خوانده و به مرور در آدرسهای زیر بارگذاری میشوند. گزارش شیده لالمی از خرمشهر ۳۵سال پس از آزادی خرمشهر را میتوانید در اینجاها گوش کنید:
در ساندکلاود👇
https://soundcloud.com/shideh-lalami/ttw7idgm5o1q
در شنوتو👇
https://shenoto.com/album/52202?lang=fa
@roozArooz_media
SoundCloud
شهر دوشنبهها
آنچه میشنوید گزارشی است از او با نام «شهر دوشنبههای اشک» و درباره زندگی در خرمشهر سی و پنج سال پس از جنگ نوشته شده است. این گزارش در مهرماه سال نود و چهار در روزنامه شهروند منتشر شده است.