لَختی تفــــــــــکر
143 subscribers
1.25K photos
36 videos
227 files
126 links
سلام .این کانال متفاوط ترین کانال خواهد بود و هست.فقط و فقط نزدیک ترین دوستاتون رو وارد کانال کنید..

ارتباط با ادمین
@J_donyazad


https://tttttt.me/joinchat/AAAAAEA83g6RHkGx95GGag
Download Telegram
هوای زمین آلوده شده🌑
نظرت چیست به مریخ سفر کنیم؟
من مشتری تو باشم 😌
تو ماه من🌙♥️



@plutto
گاهی " دستبوس ِخودمون " باشیم!
دستهایم را دوست دارم...
خیلی مهربان است برایم چای میریزد.
اجازه میدهد چانه ام را رویش بگذارم و کنار پنجره به بارش باران نگاه کنم .
اشک هایم را نرم از صورتم پاک میکند.
فنجان چای را برایم نگه میدارد.
فکرهای آزار دهنده ام را برایم در دفترم مینویسد تا ذهنم سبک شود .
انگشتهای پاهایم را وقتی از دویدنهای بسیار زوق زوق میکند برایم میمالد .
میدانم مرا دوست دارد.
وقتی سردم میشود پتو را آرام رویم میکشد .
بالش را زیر سرم مرتب میکند تا راحت تر بخوابم .
کتابی را که میخوانم برایم آرام ورق میزند. 
خاک گلدانهایم را عوض میکند .
اتاقم را مرتب میکند با مهارت لباسهایم را تا میکند ودر کشوها میگذارد.
برایم غذا میپزد وظرفها را میشوید.
.
شبها کنار صورتم روی بالش دراز میکشد تا احساس تنهایی نکنم.
صبحها زنگ ساعت را خاموش میکند .
بدون اینکه از چشمهایم کمک بگیرد تا کمی بیشتر بخوابم وقتی بیدار میشوم پرده را کنار میزند تا نور خورشید را حس کنم.
خوشحالم که دستهایم را دارم بدون دستهایم خیلی احساس تنهایی میکردم.

@plutto
من هیچ وقت در زندگی آدمی نبودم که قطعات شکسته ظرفی را با حوصله زیاد جمع کنم و به هم بچسبانم و بعد خودم را فریب دهم که این ظرف شکسته همان است که اول داشته‌ام.
آنچه شکست، شکسته و من ترجیح می‌دهم که در خاطر خود همیشه آن را به همان صورتی که روز اول بود حفظ کنم تا اینکه آن تکه‌ها را به هم بچسبانم و تا وقتی زنده‌ام آن ظرف شکسته را مقابل چشمانم ببینم.

#مارگارت_میچل
برشی از کتاب برباد رفته

@plutto
1
کلاغ ها خیلی دوست دارند عقاب ها را اذیت کنند. کلاغ با اینکه از عقاب کوچک تر است، اما چون چابک تر است، می تواند سریع بچرخد و مانور دهد. گاهی اوقات هنگام پرواز، بالای سرعقاب قرار میگیرد و به سمت آن شیرجه می رود، ولی عقاب می داند که می تواند اوج بگیرد.
عقاب به جای اینکه از آزارهای کلاغ مزاحم ناراحت شود، بیشتر و بیشتر اوج می گیرد و سرانجام کلاغ عقب می افتد. وقتی کسی از روی حسادت و غرض ورزی اذیت تان می کند، رو به بالا اوج بگیرید و او را پشت سرتان رها کنید.

هر روز پنجشنبه است
#جوئل_اوستین
@plutto
👍1
‍ در سال‌هایی که نان قوت لایموت‌مان بود، همین که خُم گندم از حد معمول خود پایین‌تر می‌رفت، مادرم به وحشت می‌افتاد و بر روی‌مان تشر می‌زد که کمتر بخوریم! بعد با چهره‌ای اندوهناک می‌گفت؛ امسال از سال در نمی‌شیم! منظورش این بود که سال را به پایان نمی‌رسانیم و از گرسنگی هلاک می‌شویم. سال هم البته با گندم درو یعنی اول تابستان آغاز می‌شد و در اواخر بهار به پایان می‌رسید!
در این دوران شاید کسی به فرزندان خود نگوید از سال در نمی‌شیم، اما نگرانی از رشد هولناک قیمت‌ها در کنار درآمدهای ناچیز، بسیاری از خانواده‌ها را به هول و ولا انداخته است.
مردی در صنف نانوایی می‌گفت: "این پول لامصب برکتش را کاملاً از دست داده، اما به دست آوردنش هم خیلی سخت شده است! با یک میلیون تومن چند قلم جنس بیشتر نمی‌شود خرید اما پیدا کردن همین یک میلیون تومن هم طاقت فرساست!
مسئولان کشور قسم جلاله می‌خورند که از وضعیت معیشتی مردم با خبرند. شاید هم با خبر باشند، اما با خبر بودنشان مثل خبردار بودن مثلاً یک روس از اسارت دختران نیجریه‌ای توسط اعضای بوکوحرام است! یعنی فقط چیزی را شنیده‌اند اما درد و رنج ناشی از آن را مطلقاً حس نمی‌کنند!
درماندگی در ادارۀ روزمرۀ زندگی و ترس از آینده بسیاری از ایرانیان را سرشار از خشم و غضب کرده است. حوصلۀ شنیدن هیچ حرفی را ندارند و به هیچ حرفی هم اعتماد نمی‌کنند. فقط دشنام می‌گویند و نفرین می‌کنند. برخی صریحاً مرگ را به این زندگی ترجیح می‌دهند و تهدیدهای خشونت‌بار می‌کنند. عواقب این شرایط کاملاً هویداست. هویداتر از شتر بر نردبان! بحث در بارۀ آنها هم بر هیچ مسئولی تلنگری وارد نمی‌کند. آنها در فضای ذهنی و دنیای مخصوص به خود سیر می‌کنند و به جای ریشه‌یابی و تعلیل منطقی اوضاع خود را درگیر پاره‌ای معلول‌ها و مسائل حاشیه‌ای و جنگ قدرت کرده‌اند!
بعد از تعطیلات نوروز، قصابی‌ها و میوه فروشی‌های اطراف محلۀ ما بسته شده‌اند. علت دقیقش را نمی‌دانم اما کمیاب شدن مرغ و گران شدن گوشت و کم مشتری شدن میوه و نوع دخالت تعزیراتی‌ها نباید در این ماجرا بی‌اثر باشد.
با تعطیلی هر کسب و کارِ خُردی، طبعاً عده‌ای بیکار و زندگی برایشان بیش از پیش دشوار می‌شود.
دیروز در فروشگاه افق کورشِ محله، حتی بال مرغ هم پیدا نمی‌شد. یک کیلو گوشتِ سر دست با استخوان بیش از دویست هزارتومان فروخته می‌شد و میوه‌ها هم عمدتاً پژمرده و پلاسیده بودند....
با این اوضاع بعید می‌دانم از سال در بشیم!

#احمد_زید_آبادی
@plutto
چرا تنها تو از میان آدمیان
هندسه ی حیات مرا در هم می ریزی
پا برهنه
به جهان کوچکم وارد می شوی
در را می بندی و من
اعتراضی نمی کنم؟
چرا تنها تو را دوست دارم
و می خواهم؟

#نزار_قبانی

@plutto
می‌گفت آدما خیلی وقتا دوست دارن دروغ بشنون؛ یعنی هیچ چیزی غیر از شنیدن دروغ- اونم دروغای قشنگ و رنگارنگ- حالشون رو خوب نمی‌کنه. بهش گفتم یعنی تو هم؟ گفت آره منم. می‌گفت آدما دوست دارن یکی بیخودی نازشون رو بکشه، قربون صدقشون بره و الکی هم ازشون تعریف کنه. بهش گفتم یعنی تو هم؟ گفت آره منم. می‌گفت آدما زیاد که بهشون‌ توجه بشه، تاج پادشاهی رو سرشون می‌ذارن و بقیه رو به چشم رعیتشون نگاه می‌کنن. گفتم یعنی تو هم؟ گفت اره منم. می‌گفت آدمارو باید تو برزخ خودشون نگه داری. یه بار که دستشون رو گرفتی، دفعه‌ی بعد رهاشون کنی. یه روز که بهشون محبت کردی، روز بعد براشون غریبه بشی. نذاشتم ادامه بده.
گفتم من از این آدما می‌ترسم. نمی‌خوام تو هم مثه اونا باشی. گفت نمی‌شه، چون خودتم از اونایی. گفتم نیستم. گفت اگه نبودی که پای من نمی‌موندی. قهر کردنام رو تحمل نمی‌کردی، بهم دروغای قشنگ نمی‌گفتی. پس قبول داشتی که موندی. می‌دونی چرا؟
گفتم چرا؟ گفت چون دوستم داری. چون عاشقمی.
آدمی که عاشقه دیگه چشمش این بداخلاقیای معشوق رو نمی‌بینه؛ اصلا واسه همینه که می‌گن عشق آدم رو کور می‌کنه.
گفتم یعنی تو هم؟ گفت اره منم

#مجتبی_پورفرخ

@plutto
‍ صادق هدایت یه جا گفته فحش یکی از اصول ایجاد تعادل در آدمیزاد است. اگر فحش وجود نداشته باشد، بله، آدمی دق می‌کند. از تعداد و نوع فحش هر زبانی می‌شود از اوضاع مردم بیشتر سر درآورد و رابطه بین‌شان را کشف کرد.
زبان فارسی اگر هیچ نداشته باشد «فحش آب‌دار» زیاد دارد. ما که سرِ این ثروتِ عظیم نشسته‌ایم چرا ول‌خرجی نکنیم؟

@plutto
‍ پلنگ کیست؟ پلنگ دختری است که در ایران بزرگ شده. با سوء تربیت انسانی و تا خرخره فرو رفته در نگاه جنسیتی، تحقیر زن، کوچک‌شماری زن و انگاشتن او به مثابه کالا‌. کالایی که کیفیت آن تنها و تنها منوط به تن و ظاهر و اندام است. پلنگ‌ها از مادر توله‌پلنگ زاییده نشده‌اند. پلنگ‌ها را مردها پلنگ کردند. یادشان دادند باید سینه‌های برآمده و بزرگ داشته باشند‌ و لب‌های روسی و چشم روباهی و گونه برجسته و زاویه فک و موهای بلند بلوند و کمر باریک و ناف و زبان پیرسینگ شده...
پلنگ‌ها برآمده از فقر فرهنگی جنسیت‌زده‌ای هستند. درست شبیه همین فقری که مردم را در پیک کرونا به صف مرغ می‌کشد. درست مثل همین فقری که زنی را برای یک ساندویچ فلافل به تن‌فروشی وادار می‌کند. درست مثل همین فقری که مردان را با دیدن یک دست تحریک می‌کند. دستی که می‌نویسد، تایپ می‌کند، تزریق می‌کند، تعمیر می‌کند، می‌دوزد، می‌راند.. فقر فرهنگی و اقتصادی در کشوری که پرافتخارترین هنرپیشه سینمای معاصرش که اتفاقا به جهان معرفی شد و نخل طلا را گرفت بس که در نقش مرد باحیای ایرانی خوب فرو رفته بود، دست خودش نیست و نگران است که با پلنگ‌های توی خیابان چه کند؟ می‌شود ان‌ها را هم گرفت؟ تیمارشان کرد؟ رویشان اسم گذاشت؟ اهلی‌شان کرد؟ مثل فک‌ها...
آقای شهاب حسینی عزیز، ملاحظه شوخی‌هایتان را بکنید. ملاحظه حرف‌هایتان را بکنید. هرچیزی برای بانمک شدن و کول بودن خوب نیست. پلنگ‌ها را شماها پلنگ کردید و روزبروز زیادتر می‌شوند. شما و امثال شما که پلنگ‌ها را بیشتر از چیزهای دیگر در خیابان می‌بینید، شما باعث شدید که پلنگ‌ها روز به روز زیاد شوند. تا دیده شوند. خواسته شوند. هرچه پلنگ‌تر بلشند صیاد بزرگ‌تر و پیل‌تن‌تر و فاخرتر. و حالا هم پلنگ با مدرک دکترا داریم، هم پلنگ آرتیست، هم پلنگ استاد دانشگاه ، هم پلنگ منشی، هم پلنگ نرس، هم پلنگ سبدگردان، هم پلنگ کار آفرین، هم پلنگ دندانپزشک، هم پلنگ مدیرعامل و هم پلنگ اینفلوئنسر... این یعنی انبوهی از زنان و دختران ما در هر منصب و شغل و جایگاهی باشند، ظاهرشان مثل هم است و همه شبیه کارگران جنسی کشوری که از لحاظ نگاه جنسی حاکم بر جامعه در وضعیت نرمال است.
پلنگ‌ها را مردان ما ساختند. زنان ما پرورش دادند‌.
به دخترانتان یاد بدهید مردی که برای ظاهر و اندامش او را بخواهد، قطعا روزی بهتر از او را در لب و دهان و دندان و پستان و چشم و ابرو خواهد یافت. گوهر درون آدم‌هاست که به قطعی‌ترین رای ممکن، یگانه و منحصربفرد و بدون تکرار است.

@plutto
👍1
در میان شاعران متاخر، رِندتر از جناب شاطرعباس قمی سخت بتوان سراغ گرفت. وی که در اواخر دوره قاجار در قم دکان نانوایی داشت، به تهران هجرت کرد و در دوره رضا شاه هم در تهران درگذشت. این غزل مناسبتی را بخوانید تا دستتان بیاید که طرف چقدر رِند بوده است
روزه دارم من و افطارم از آن لعل لب است
آری! افطار رطب در رمضان مستحب است
روز ماه رمضان، زلف میفشان که فقیه
بخورد روزهٔ خود را به گمانش که شب است
زیر لب، وقت نوشتن همه کس نقطه نهد
این عجب! نقطه خال تو به بالای لب است
یا رب! این نقطهٔ لب را که به بالا بنهاد؟
نقطه هر جا غلط افتاد، مکیدن ادب است
شحنه اندر عقب است و، من از آن می‌ترسم
که لب لعل تو، آلوده به ماء العنب است
پسر مریم اگر نیست چه باک است ز مرگ
که دمادم لب من بر لب بنت العنب است
منعم از عشق کند زاهد و، آگه نبود
شهرت عشق من از ملک عجم تا عرب است
گفتمش ای بت من، بوسه بده جان بستان
گفت: رو کاین سخن تو، نه بشرط ادب است
عشق آنست که از روی حقیقت باشد
هر که را عشق مجازیست حمال الحطب است
گر صبوحی به وصال رخ جانان جان داد
سودن چهره به خاک سر کویش سبب است
@plutto
👍2
فقط یک نوع فقر وجود دارد؛
و آن هم این است که

قلبت فقیر باشد ؛
و عشق نورزد..

@plutto
1
انسان در کَلمات نیست که بیانِ منحصر می‌یابد، بلکه انسان در ناگفته‌هایش نهفته است که مَحرم‌ترین شخص، شاید از ناگفته‌هایش او را بشناسد . عاطِفه‌ آدمی را میتوان در مویرگ چشمان او هم بازیافت .

#محمود_دولت_آبادی

@plutto
آدميزاد فقط
با آب و نان و هوا
نيست كه زنده است
اين را دانستم و می‌دانم
كه آدم به آدم است كه زنده است
آدم به عشق آدم زنده است!

#محمود_دولت_آبادی

@plutto
‍ آدمیزاد یک گزینه در تنظیمات مغزش دارد که مثل ناف و آپاندیس و نوک سینه‌ی جنس نر هنوز معلوم نیست به چه دردی می‌خورد. ای‌کاش این دانشمندانی که دارند روی بازسازی مغز آدم برای کارکردِ بهتر کار می‌کنند، لااقل به سِتینگ مغز بروند و این قسمت را غیرفعال کنند.
حالا این گزینه‌ی چیست؟ یک گزینه‌ی دو قسمتی‌ست که اولش حسرت خوردن به چیزی‌ست که نداری؛ و دومش، وقتی که به آن رسیدی، حسرت خوردن به چیزی‌ست که داشتی.
مثلاً آدم تا بچه است در حسرت و آهِ بزرگ شدن است تا بتواند کُن فیکونی کند که چنگیز با ایران نکرد؛ و وقتی بزرگ می‌شود همه‌اش حسرت کودکی را می‌کشد و ناله می‌کند که «روزگارِ کودکی برنگردد، دریغا».
یا مثلاً از خودِ ده دوازده‌سالگی که فعال شدنِ هورمون‌ها پدرِ آدم را درمی‌آورند، تا خودِ سی‌سالگی، صدوهشتادوپنج هزار پوزیشنِ ممکن و ناممکنِ اروپایی و نیجریه‌ای و گینه‌ی بیسائویی و آسیای شرقی درباب ازدواج را در ذهن مرور می‌کند؛ و همین‌که ازدواج می‌کند، مدام برای مجردی‌ آه می‌کشد، و در بهترین حالت حکمت‌های انتِلِکتوئلی برای رفقا غِرغره می‌کند که هگل در درس‌های فلسفه‌ی تاریخ، جلسه‌ی پنجم، دقیقه‌ی چهل‌وسوم به مارکس و انگلس گفته: «ازدواج مثل دستشویی می‌مونه؛ اونایی که تو هستن می‌خوان بیان بیرون؛ اونایی که بیرون هستن این پا اون پا می‌کنن برن تو».
یا مثلاً تا ننه‌بابایش زنده‌اند نمی‌گذارد یک آب خوش از گلویشان پایین برود، اما وقتی نیستند مدام قلب سیاه پروفایل می‌کند که آی دَدم، وای ننَم.
یا تا زمانی که سرِ کار می‌رود، حسرتِ فراغت و بیکاری را می‌کشد تا فلان کند و بهمان نماید؛ و وقتی بازنشسته و بیکار می‌شود، از افسردگی دق می‌کند و می‌میرد.
یا مثلاً در فرمتِ مذهبی‌اش از خودِ اول رجب دلنگران آمدنِ رمضان است که یا ابالفضل، با این همه ساعت روزه‌داری چه کنم؟ و از نیمه‌ی رمضان کلافه می‌شود و البته خوشحال که در سرازیری افتاده، و روز عید فطر گریه می‌کند که عجب ماهی بود، کاش کل سال روزه‌داری بود.
اما یک گزینه‌ هم هست که انگار تراشه‌اش فقط در مغز ما ایرانی‌هاست. یک فاز ناشناخته که احتمالاً هیچ دانشمندی موفق به کشف فرمولش نشود.
این فاز این‌طوری است که به‌ویژه در حالت فشار زندگی، شاید هشتاد درصد دوست داشته باشند که به خارجه حالا هر جا مهاجرت، یا لااقل مدتی سفر کنند. نصف بیشتر متن‌هایِ ارسالی و لایکی‌شان آن است که ببینید آن طرف چه گل و بلبلی است و خاک بر سر ما که در چنین خراب آبادی هستیم
اما همین ها وقتی مهاجرت یا سفر می‌کنند، تمام عکس‌ها و متن‌هایشان می‌شود دلتنگی و ناله، و اینکه هیچ‌جا وطن نمی‌شود و جوبهای پر از اشغال کوچه‌ی فلانِ خیابان شوش می‌ارزد به رودخانه‌ی میسی سیپی، و جنگل‌های آمازون یک تارموی درختان کچلِ کاج بعد از عوارضیِ اتوبان تهران قم هم نمی‌شود.
عینهو عقاب بالای سرِ غذایی لاکچری در رستورانی شیک عکس می‌اندازد و زیرش می‌نویسد هیچی مزه‌ی ساندویچ فِری کثیف نمی‌شه. فلان مارکِ نوشیدنی در دست می‌گیرد و می‌گوید فقط دوغ آبعلی و شربت آبلیموی محرم. با مایو هفتی و بیکینی کنار ساحل بین بندگان خداوند غلط می‌زند و می‌گوید فدای چادر گل گلی نماز مادربزرگم و ... .
القصه؛ دوست نازنینی دارم که سی چهل سال است در ینگه دنیا ساکن است و هر چند سال یکبار ایران می‌آید.
این روزها پیام داده که نازنینا من دو بار فایزرم را زده‌ام، و به امید حق علیه باطل دارم می‌آیم خدمتتان. هر سوغاتی که دوست داری بگو برایت بیاورم. اولش زیر بار نرفتم. اما بعد از کلی اصرار گفتم که فلان چیز را بیاور و لینکش را از هم خدمتش فرستادم.
بعد از چند روز پیام داد که مبلغش به‌علاوه هزینه‌ی حمل و نقلش این‌قدر دلار می‌شود. می‌توانی بدهی که برایت بیاورم؟
اصلاً این خارجی‌ها بی‌تعارف بودنشان قشنگ است. رک حرفشان را می‌زنند و تکلیف آدم معلوم است.
گفتم قربانت بروم همین که بیایی و ما بعد از چند سال رویِ ماهت را ببینیم به همه چیز می‌ارزد به خدا. خودت را فقط عشق است.
گفت: تعارف نکن. هرچی دوست داری بگو بیاورم. کلی سفارش از آن طرفی‌ها دارم که از این‌طرف برایشان ببرم، و کلی سفارش از این طرفی‌ها که از آن طرف برایشان بیاورم.
سفارش‌ها را که گفت کلی خندیدم. سفارش‌های این طرف همه وسایل آرایش و البسه و الکترونیک بود از برندهای معروف. و سفارش ایرانی‌های آن طرف هم که باید از این طرف برایشان ببرَد عبارت بود از: مُهر شکیات نماز، تسبیح، حِرز امام جواد ع، ورقه‌ی چهار قُل، چادرِ مخصوص نماز، نگین شرَف الشّمس، لوازم مخصوص نماز نشسته، و مقداری هم گلاب کاشان و عرق نعنا و زنجبیل، و احتمالاً عنبر نسارا و روغن بنفشه.

#محسن_زندی

@plutto
بابا ﺑﺰﺭﮒ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﮔﻔﺘﯿﺪ ﺍﮔﺮ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﺑﻔﻬﻤﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﯽ ﻧﻔﻬﻤﯽ ! ﺍﯾﻦ ﺩﻗﯿﻘﺎ ﯾﻌﻨﯽ ﭼﯽ؟!

یعنی ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺍﮔﻪ ﯾﮑﺒﺎﺭ، ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﻣﺰﻩ ﯼ ﯾﻮﻧﺠﻪ ﯼ ﺗﺎﺯﻩ ﺭﻭ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﮐﻨﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﯽ ﺍﺯ ﮐﺎﻩ ﻣﻮﻧﺪﻩ ﯼ ﺗﻮﯼ ﺍﻧﺒﺎﺭ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮﯼ"!

#ﺑﺰﺭﮔﻤﻬﺮ_ﺣﺴﯿﻦ_ﭘور

@plutto
👍1
‍ رئیس جمهور گفت که نگذاشتیم قحطی شود؛ به نظرم این یکی از تلخ ترین تیترهاست، نه به خاطر این که قحطی نشد که خدا را شکر که نشد، بلکه به این دلیل که خبر مهم رئیس جمهور این است!
غم انگیز است؛ کشوری مانند ایران پر است از امکانات انسانی و طبیعی و قاعدتا باید دغدغه های والاتری در آن موج بزند مثل ارتقاء محیط زیست، افزایش سطح رضایتمندی و شادی در جامعه، اختراعات و اکتشافات جدید و ... افتخار رئیس جمهور این است که قطحی نشد!
ما در ایران درگیر این هستیم که قحطی نشد ولی در عربستان از رویایی به نام شهر آینده نگر نئوم صحبت می کنند که قرار است با مساحتی بیش از سی برابر نیویورک، تکنولوژیک ترین شهر جهان باشد یا در امارات به طرح هایپر لوپ فکر می کنند که قرار است کالا و مسافران را از طریق کپسول های درون لوله های ویژه با سرعت هزار و دویست کیلومتر در ساعت جابجا کنند یا ترکیه در اندیشه آن است که چگونه می تواند رکورد فرانسه در جذب گردشگر را به نام خود تثبیت کند و ...
جنس دغدغه های ملت بزرگی چون ایران که صاحب یکی از بزرگترین تاریخها و تمدنها و فرهنگهاست، به جای رشد و توسعه و تعالی، به حد نان شب تنزل کرده است و افتخار رئیس جمهورش این شده که قحطی نشد!
آبراهام مازلو، روان شناس انسان گرا، نیازهای آدمی را در یک هرم صورت بندی کرده است. بر این اساس، مادامی که نیازهای قاعده هرم برآورده نشود، حرکت انسان به سمت نیازهای بالاتر انجام نمی شود.
قاعده هرم، نیازهای زیستی را در بر می گیرد، مانند خوردن و آشامیدن و سرپناه.هر چه به طبقات بالاتر هرم می رویم، نیازها، متعالی تر می شوند. کسی که آبی و نانی و سرپناهی یافت، دغدغه اش امنیت خواهد بود و بعد از آن به امور انسانی تری چون عشق، احترام و خودشکوفایی خواهد پرداخت و توسعه خواهد یافت.
وقتی دغدغه دهها میلیون نفر این است که آیا حقوق شان خواهد توانست تا آخر ماه، غذا یا اجاره مسکن شان را تامین کند، چگونه می توان از چنین جامعه ای خواست عشق و احترام و تحقیق و دانش اندوزی و تعالی فردی و اجتماعی در برنامه زندگی شان داشته باشند؟

#جعفر_محمدی

@plutto
👍3
درجه اى وحشتناک تـر و هولناک تر از نفهمى
هم وجود دارد، و آن بدفهمى است؛ نفهمى را
بـا آمـوزش مى تـوان درمان كـرد، اما بدفهمى
علاج ناپذير است

#اليور_وندل


@plutto
👍1
در خبرها آمده ثروتمندان هند با پرداخت دهها هزار دلار برای گرفتن اجازه خروج از کشور در حال فرار به امارات هستند و این درحالی است که این کشور شاهد فاجعه انسانی است. تفاوت سلبریتی شرقی با سلبریتی آمریکایی را در فاجعه باید دید وگرنه وقتی صلح و آرامش جریان دارد، نوع دوستی و میهن پرستی همه جا و نزد همه کس یافت می شود. حضور ستارگان هالیوود در کمپین های کمک به ارتش و حضور مستقیم آنها در جنگ جهانی دوم، حضور در اطفای حریق جنگلهای کالیفرنیا و.... را مقایسه کنید با بزدلی و منفعت طلبی سلبریتیها و ثروتمندان هند.... رفتار ثروتمندان هند مشابه ایرانی هم دارد. وطن تا زمانی وطن است که بشود از آن پول درو کرد، وقتی وطن حالش بد باشد تفاوتی با نعش یک جانور مرده ندارد همه آن وطن پرستان کاغذی می خواهند از آن فرار کنند

#رسول_اسدزاده
@plutto
👏1
دور کنید مرا،
از آن عقلی که گریستن نمی‌داند،
و آن فلسفه‌ای که خندیدن نمی‌شناسد،
و آن غروری که در برابر کودکان سر خم نمی‌کند...


#جبران_خلیل‌_جبران

@plutto