بسیاری از ما انسان هایی قوی هستیم…
اما گهگاهی دلمان می خواهد کسی دستمان را بگیرد و بگوید: همه چیز درست خواهد شد
@parniyan💐
اما گهگاهی دلمان می خواهد کسی دستمان را بگیرد و بگوید: همه چیز درست خواهد شد
@parniyan💐
قشنگترین واژه ها را امشب
به ستاره ها سپرده ام
تا شب بخیرهایت را
برای من بیاورند...
#شبتون_بخیر
🌺🍃🌴
به ستاره ها سپرده ام
تا شب بخیرهایت را
برای من بیاورند...
#شبتون_بخیر
🌺🍃🌴
وقت است که ساقی سرِ مِی بگشاید
مطرب ره چنگ و دم نِی بگشاید!
تا روی چو خورشیدِ تو نَبْوَد به صبوح
کارم به کلیدِ صبح کِی بگشاید!
عطار
صبح همهی عزیزان پرنیان دلپذیر🍃
@parniyan💐
مطرب ره چنگ و دم نِی بگشاید!
تا روی چو خورشیدِ تو نَبْوَد به صبوح
کارم به کلیدِ صبح کِی بگشاید!
عطار
صبح همهی عزیزان پرنیان دلپذیر🍃
@parniyan💐
Forwarded from کانال پَرنیــ🍁ـــان
هر که گرگش را در اندازد به خاک
رفته رفته می شود انسان پاک
آنکه با گرگش مدارا می کند
خلق و خوی گرگ پیدا می کند
و آن که از گرگش خورد هر دم شکست
گرچه انسان می نماید، گرگ هست!
در جوانی جان گرگت را بگیر
وای اگر این گرگ گردد با تو پیر
👤فریدون مشیری
📖 @parniyaneh💐
رفته رفته می شود انسان پاک
آنکه با گرگش مدارا می کند
خلق و خوی گرگ پیدا می کند
و آن که از گرگش خورد هر دم شکست
گرچه انسان می نماید، گرگ هست!
در جوانی جان گرگت را بگیر
وای اگر این گرگ گردد با تو پیر
👤فریدون مشیری
📖 @parniyaneh💐
تنهایی یک انتخاب نیست، تنهایی تنبیه کسانیست که زیادی میفهمند. – آلبر کامو
تنهایی گاهی تنبیه زیاد فهمیدنه؛ وقتی نمیتونی مثل بقیه ساده ببینی و بگذری.
اما شاید این تنهایی هدیهای باشه برای عمق، رشد، و پیدا کردن آدمهای واقعی.
@parniyaneh💐
تنهایی گاهی تنبیه زیاد فهمیدنه؛ وقتی نمیتونی مثل بقیه ساده ببینی و بگذری.
اما شاید این تنهایی هدیهای باشه برای عمق، رشد، و پیدا کردن آدمهای واقعی.
@parniyaneh💐
اگر دستم رسد روزی که انصاف از تو بستانم
قضای عهد ماضی را شبی دستی برافشانم
چنانت دوست میدارم که گر روزی فراق افتد
تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم
دلم صد بار میگوید که چشم از فتنه بر هم نه
دگر ره دیده میافتد بر آن بالای فتّانم
تو را در بوستان باید که پیش سرو بنشینی
و گر نه باغبان گوید که دیگر سرو ننشانم
رفیقانم سفر کردند هر یاری به اقصایی
خلاف من که بگرفته است دامن در مغیلانم
به دریایی درافتادم که پایانش نمیبینم
کسی را پنجه افکندم که درمانش نمیدانم
فراقم سخت میآید ولیکن صبر میباید
که گر بگریزم از سختی رفیق سست پیمانم
مپرسم دوش چون بودی به تاریکی و تنهایی
شب هجرم چه میپرسی که روز وصل حیرانم
شبان آهسته مینالم مگر دردم نهان ماند
به گوش هر که در عالم رسید آواز پنهانم
دمی با دوست در خلوت به از صد سال در عشرت
من آزادی نمیخواهم که با یوسف به زندانم
من آن مرغ سخندانم که در خاکم رود صورت
هنوز آواز میآید به معنی از گلستانم
#حضرت_سعدی
@parniyan💐
قضای عهد ماضی را شبی دستی برافشانم
چنانت دوست میدارم که گر روزی فراق افتد
تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم
دلم صد بار میگوید که چشم از فتنه بر هم نه
دگر ره دیده میافتد بر آن بالای فتّانم
تو را در بوستان باید که پیش سرو بنشینی
و گر نه باغبان گوید که دیگر سرو ننشانم
رفیقانم سفر کردند هر یاری به اقصایی
خلاف من که بگرفته است دامن در مغیلانم
به دریایی درافتادم که پایانش نمیبینم
کسی را پنجه افکندم که درمانش نمیدانم
فراقم سخت میآید ولیکن صبر میباید
که گر بگریزم از سختی رفیق سست پیمانم
مپرسم دوش چون بودی به تاریکی و تنهایی
شب هجرم چه میپرسی که روز وصل حیرانم
شبان آهسته مینالم مگر دردم نهان ماند
به گوش هر که در عالم رسید آواز پنهانم
دمی با دوست در خلوت به از صد سال در عشرت
من آزادی نمیخواهم که با یوسف به زندانم
من آن مرغ سخندانم که در خاکم رود صورت
هنوز آواز میآید به معنی از گلستانم
#حضرت_سعدی
@parniyan💐