اسطوره با دکتر اسماعیل‌پور
1.02K subscribers
1.6K photos
96 videos
367 files
308 links
منبعی معتبر برای شناخت اساطیر ایران و جهان.

دکتر ابوالقاسم اسماعیل‌پور مطلق
نویسنده، اسطوره‌شناس، مترجم و استاد دانشگاه شهید بهشتی در رشته‌ی فرهنگ و زبان‌های باستانی است.

درباره‌ی او بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/TXYrR2
Download Telegram
🌱💐🌼🌷🌱💐🌼🌷
🔰بزرگداشت حکیم #عطار_نیشابوری

#نقـش_سیمرغ_در_منطق_الطـیر_عطار
#علی_اصغر_کریمی
عضو پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

🔴 #بخش_پنجم

🔸نفس من بگرفت سر تا پای من / گر نگیری دست من ای وای من

🔘هدهد ناطق ِ او بر پیکان تیز بین ِ رهبریت و اسرار زیبای معنویت ، مثال ِ اعلای رهایی از عالم مادی و هــدف ِ اعلای وابـستگی به دنیای شریعــت و ریاضت است، گم شــدن در دنیای بیانتهای خویـشتن، گذشتن از عالم شــرّ و خــیر، ازدرماندگی، بــیچارگی یا پناه بردن به روزنه ی آفتاب فقر در لحظات گذر نمونه ی دیگری از بیم و هراسهای ِ او در راه رسیدن ِ به مقصد است.

🔹من که نه من ماندهام نه غیر من / بر تر است از عقل و شرّ و خیر من
🔸گم شدم در خویشتن یکبارگی / چارهی من نیست جز یکبارگی
🔹آفتاب فقر چون بر من بتافت / هر دو عالم هم ز یک روزن بتافت
🔸محو گشتم گم شدم هیچم نماند / سایه ماندم ذرّهی پیچم نماند

🔘به یاری اندیشه های عمیق در هر بازنگری میتوان دریافت که هر یک از اسماء نقشی شگرف در کاروان کوچ از بقا تا فنا را در سرکوب انفاس متمــرّد برعهده دارند که هدایت اصلی از تـلأ لـؤ آیات شریفۀ قرآن کریم در روحانــیّت این منــظومه ی بـه یاد مانـدنی بـه نظم در آمـده است. خلق جـلای درون در فـنای انــبوه مرغان ِ بی نام و نشان و بقای ِسی مرغ ِ تـن در بعــد زمان، خود گویای فـنای آلودگی ها و انتصار بر نفس اماره است. ولی هدف اصلی همانا تقرب درگاه لایزال است.
🔹تو بدان کان گه که سیمرغ از نقاب / آشکارا کرد رخ چون ازآفتاب
🔸صدهزاران سایه برخاک او فکند / پس نظر برسایه ی پاک او فکند
🔹سایه ی خود کرد برعالم نثار / گشت چندین مرغ هردم آشکار
🔸صورت مرغان عالم سر به سر / سایه ی اوست، این بدان ای بی هنر
🔹باز اگر سیمرغ میگشتی نهان / سایهی هرگز نماندی در جهان

🔘نقش سی مرغ و برجستگی درایت انبوهِ پرواز به طریقی تنظیم شده است که مخاطب نیز به همراهِ آنان پــر میگشاید، چنانکه گویی خود نیز در آسمان بیانتها در میان امواج مرغان ِعاشق میتواند سهمی و نقشی دراین سفر دور و دراز داشــته باشد. بگونهای که نــسیم نشاط را در حجم پرواز و میل دگرگونی و دگراندیشی را درسرکوب تمایلات دنیوی احساس میکند.

🔸خویش را زین چاه ِ ظلمانی بر آر / سر زاوج عرش رحمانی برآر
🔹عقل مادر زاد کن با دل بَدَل / تا یکی بینی ابد را تا ازل
🔸هم ز دنیا هم ز عقبی در گذر / پس کلاه از سر بگیر و درگذر
🔹چون دلت شد واقف ِاسرار حق / خویشتن را وقف کن بر کار حق

🔴پایان بخش پنجم
آبشخور: فصلنامه سیمرغ
🌱💐🌼🌷🌱💐🌼🌷
@Fum_iranshenasi
#نقد_کتاب
@shahnamehpajohan

نقدی بر کتاب «خداینامگ»؛ نوشته یاکوهامین آنتیلا        

نگارش و پژوهش: سمیه ارشادی

#بخش_پنجم: قسمت اول

۵. حذف و اضافه کردن داستان­‌ها و شخصیت­‌ها از سوی فردوسی

شوربختانه اگر چنین برداشت کنیم که یاکوهامین آنتیلا در راه نگارش این کتاب و به ­ویژه در راه اثبات فرضیه پژوهشی‌اش (وجود تنها یک کتاب خاص با نام خداینامگ) در مواردی فردوسی و شاهنامه‌اش را سپر بلا کرده، چندان به بیراهه نرفته‌ایم! به‌ویژه که بارها اهمیت وجود شاهنامه را در اتصال هر چند غیرمستقیم آن به خداینامه زیر سوال می­‌برد که بدان اشاره شد؛ و یا هر کجا به تردیدی در مورد کلیت داستان­‌ها، برخی از جزئیات داستانی، وجود شخصیتی و یا فقدان آن در منابع عربی برمی­‌خورد، به جای آنکه دلیل آن را در دستنویس خدای­نامه، شاهنامه ابومنصوری (که چندین منبع داشته و از یکی از دستنویس­‌های خداینامه بهره برده)، شاهنامه ثعالبی (با وجود استفاده از چندین منبع) و آثار عربی مورد اشاره‌اش جستجو کند، یک راست به سمت فردوسی و شاهنامه او نشانه می­‌رود و خود را راحت کرده و حذفیات و اضافات را بر گردن حماسه ­سرای بزرگ ما می­‌اندازد! این در حالی است فقدان داستان­ بسیار مهمی چون آرش در شاهنامه فردوسی و وجود آن در تاریخ ثعالبی به روشنی گویای این حقیقت است که اتفاقاً این فردوسی بوده که به منبع خود بسیار وفادار بوده است؛ در غیر این صورت اگر می­‌خواست با این وسعتی که نویسنده از آن یاد می­‌کند دست به حذف و اضافه نمودن داستان­‌ها بزند، قطعاً در این میان فکری هم باید در مورد داستان آرش می­کرد.

از طرفی به قول خالقی مطلق، اندرزهای انوشیروان و بزرگمهر که ابیات بسیار زیادی را در برمی­‌گیرند و شاعر در پایان یکی از این گفتگوها می­‌گوید: «سپاس از خداوند خورشید و ماه/ که رَستم ز بوزرجمهر و ز شاه» خود نشان می­‌دهد تنها شاعری با امانت و وسواس همه اندرزهای ناشاعرانه و ملال‌انگیز مأخذی مدون را به نظم می­‌کشد و این چنین از به پایان رسیدن کار، نفسی به راحتی می­‌کشد و در برخی جزئیات که حتی برای خود شاعر دراز و ملا­آور است درنگ می­کند که نسبت به مأخذش امانت‌دار بوده باشد. (خالقی مطلق، ۱۳۸۶: ۱۶) از سویی فردوسی در جاهای مختلف از اثر خود ۳۲ بار به مأخذ مدون خود اشاره می­‌کند» (همان: ۱۰) که این خود نشان ­دهنده اهمیت فردوسی به مالکیت معنوی منبعی است که از آن استفاده می­‌کند.

بدتر از همه آنکه در این موارد که آنتیلا توجیه قابل قبولی از نظر خود دریافت نمی­‌کند، در مورد شاهنامه واژه «ساختگی» را به کار می­‌برد و می­‌گوید: «اولین دلیل این باور غلط این است که شاهنامه فردوسی که چهارصدسال بعد نوشته شده و تاحدودی “ساختگی“ است، می­‌تواند به عنوان مدرکی مستند برای دوره ساسانی خوانده شود».(آنتیلا، ۱۳۹۹: ۲۵۳) علاوه بر این چندین‌بار عبارت «داستان­‌های بی‌اصل و نسب» را برای شاهنامه فردوسی به کار می­‌برد که به هیچ عنوان قابل توجیه نیست!! از آن­ جمله می­‌گوید: «درست همین “داستان­‌های بدون اصل و نسب فردوسی“ در سایر منابع اولیه درخصوص تاریخ ملی ایرانیان (همچون طبری و مسعودی و…) نیز غایب هستند و این موضوع نشان می­‌دهد این شخص فردوسی بوده که این داستان­ها را از منابعی دیگر به شاهنامه خود افزوده است. مدرکی که آیا منابع اضافی فردوسی شفاهی بودند یا نوشتاری موجود نیست». (همان: ۱۸۳– ۱۸۴) یا می­‌آورد: «مابقی “داستان­‌های بدون اصل و نسب شاهنامه فردوسی“ که در منابع عربی نشانی از آن­ها نیست، به خوبی ثابت می­‌کند که منابع فردوسی برای این داستان­ها نیز زبان فارسی بوده است». همچنین معتقد است: «بسیاری از “داستان­‌های بدون اصل و نسب فردوسی“ مانند داستان بیژن و منیژه از منبع اصلی فردوسی یعنی شاهنامه منثور سرچشمه نگرفته‌اند و از این­‌رو، هیچ چیز برای پیوند دادن آن­ها به خداینامگ وجود ندارد». (همان: ۲۶۵)

دلیل آن را هم این­گونه توجیه می­‌کند که: «به نظر می­‌رسد هنگامی که فردوسی روایات منبع اصلی خود یعنی شاهنامه منثور را به نظم می­ کشید، اصراری برای منابع خود درخصوص روایاتش نداشته؛ چراکه این روایات شناخته شده بودند. برعکس، هنگام افزودن حوادث جداگانه، او خارج از محدوده تاریخ معتبر ایران پای می­‌گذاشته و با ارجاع به منابع و مأخذ، از اضافات خود دفاع کرده است. به عبارت دیگر، او تنها زمانی که مطالبی کمتر شناخته شده را به نظم می­‌کشید نیاز به اشاره به منابع ارزشمند را احساس می­‌کرده است». (همان: ۲۳۵) همین فرضیه و نتیجه‌­گیری اشتباه نویسنده سبب شده در شواهدی هم که برای نظریات خود ارائه می­‌دهد به بیراهه رود که در ادامه بدان­‌ها اشاره می­‌شود:

#ادامه‌دارد

@shahnamehpajohan