Forwarded from روزنه
🐚🦋 بخشی از نقد لیلی ورهرام بر «روایت تورانی شاهنامه»، مجموعهشعرِ شهریار خسروی:
اگر ادعا کنیم که هیچ متن ادبی در هیچ دورانی از تأثیر اساطیر برکنار نمانده و در هر متنی میشود حداقل یک جنبه برای خوانش اسطورهای یافت، ادعای گزافی نکردهایم. تقریباً تمام مکاتب اسطورهشناسی بر سر نقش و اهمیت فرهنگی اسطورهها در جامعهای که در آن رایج هستند، اتفاق نظر دارند. تعدادی از مکاتب قدیمیتر اسطورهشناسی قرن نوزدهمی معتقد بودند که اسطورهها به جوامع باستانی تعلق دارند و عمرشان در جوامع امروزی به پایان رسیده، اما مکاتب جدیدتر به بقای اسطورهها و تأثیرشان در جوامع امروزی معتقدند. خوانش اسطورهای متون ادبی معاصر، در کنار رویکرد اسطورهشناختی نسبت به آثار هنری غیر ادبی، را میتوان یکی از راههای حضور اسطوره در جوامع مدرن دانست. لارنس کوب در کتاب خود با نام اسطوره، بر اساس رویکرد واقعگرایانه و یا ناواقعگرایانهای که آفرینندة اثر ادبی در قبال اسطورهها در پیش میگیرد، خوانش اسطورهای متون ادبی را به دو نوع اصلی تقسیم میکند: نوع واقعگرایانه و تمثیلی و ناواقعگرایانه و مبتنی بر سنخشناسی. در خوانش تمثیلی شکل روایی اسطوره به کار پنهان کردن پیامی خاص یا اندیشهای فلسفی میآمد و آن پیام و اندیشه بر صورت روایی اسطوره تقدم داشت. از آنجا که در این نوع خوانش معنایی قطعی و مسلم برای اسطوره در نظر میگیرند، به آن واقعگرایانه میگویند. این نوع خوانش تمثیلی در آثار ایرانیان، چه پیش از اسلام و چه پس از اسلام، سابقة زیادی دارد. در شیوة خوانش دیگری که کوب آن را سنخشناسی افراطی مینامد، متن به اسطوره یا اسطورههایی خاص ارجاع میدهد و آنها را بازآفرینی یا بازنویسی میکند. هدف دیگر رساندن پیامی مشخص که در قالب اسطورة روایی پنهان شده نیست، بلکه هر اسطورهای اسطورة دیگری را میسازد. به همین دلیل به این نوع خوانش ناواقعگرایانه گفته میشود، که در پس آن ارجاع به واقعیتی جزمی و قطعی نیست و زنجیرة اسطورههای به هم پیوسته میتواند تا بینهایت ادامه پیدا کند.
اکنون به سراغ روایت تورانی شاهنامه و شعری که مجموعه نامش را از آن گرفتهاست، میرویم. باید توجه کرد که ارجاع اصلی شاعر به متن شاهنامه است، که متنی حماسی است و روایتی اسطورهای نیست، گرچه محققان حوزة اساطیر ایرانی آن را منبعی بسیار مهم میدانند. مهمترین نکتهای که شاهنامه را از روایات اسطورهای جدا میکند این است که قهرمانان آن انسانند و از قداست برخوردار نیستند. پس در متن حاضر با روایتی حماسی مواجهیم که دستمایة شاعر قرار گرفتهاست، اما این روایت حماسی، که در زمان فردوسی و پدیدآورندگان منابعش تاریخ ایران پیش از اسلام تلقی میشدهاست، خود بر پایة یک اسطورة خاص بنا شده که «روایت تورانی شاهنامه» بهواسطة شاهنامه در واقع به سراغ آن اسطوره رفتهاست.
حدود هزارسال پیش از میلاد مسیح، زردشت شاعر- پیامبری از قبایل گلهدار و کشاورز شرق ایران، دینی به مردمش عرضه کرد که یکی از تفاوتهای مهم آن با دین کهن مسألة ثنویت اخلاقی و جدال آشتی ناپذیر خیر و شر بود و همین امر اساس جهانبینی پیروانش قرار گرفت. طبق این باور ثنوی، انسان موظف است که به انتخابی اخلاقی دست بزند و در نبرد میان خیر و شر نقش فعالی داشتهباشد. بنابراین کل تاریخ صحنة جدال نیکی و بدی است و تقابل این دو که باید به پیروزی خیر منتهی شود، نیروی پیشرانندة تاریخ است. چنین نگاهی به عالم را در همة ادوار تاریخ ایران، فارغ از دین مسلط در آن زمان، میتوان یافت و تاریخنگاری ایرانی، از روایتهای شاهان هخامنشی و ساسانی که بر کتیبههایشان نقش بسته تا نوشتههای وقایعنگاران عصر صفوی و گزارشهای رادیو و تلویزیون معاصر، روایت مبارزة خیر و شر است و اسطورة مرکزی فرهنگ ایرانی که بر همة شئون این فرهنگ تأثیر گذاشته، ثنویتی است که در آن جهان با پیروزی نهایی خیر بر شر به پایان میرسد. با این اوصاف شاید بشود ثنویت ایرانی را نوعی اسطورة آخرالزمانی دانست و میدانیم که تقابل خیر و شر در همة اسطورههای آخرالزمانی، پررنگ است. شاهنامة فردوسی هم از نگاه ثنوی این اسطورة آخرالزمانی بر کنار نیست، به ویژه که چارچوب اصلی داستانهای خود را از مندرجات اوستا، کتاب مقدس زردشتیان، میگیرد. شاهنامة فردوسی اثری حماسی نیز هست و همانند سایر حماسهها روایتگر تقابل نیروهای ناسازگار. تقابلی که معمولاً حماسهها را با فضای جنگاوری و پهلوانی و نبرد بین دو نیروی ناهمساز همراه کردهاست. این تقابل موجود در حماسه نیز به نوبة خود نوعی ثنویت میآفریند.
#کتاب_هفته_خبر
#شماره۱۷۸
@rozaneoja
اگر ادعا کنیم که هیچ متن ادبی در هیچ دورانی از تأثیر اساطیر برکنار نمانده و در هر متنی میشود حداقل یک جنبه برای خوانش اسطورهای یافت، ادعای گزافی نکردهایم. تقریباً تمام مکاتب اسطورهشناسی بر سر نقش و اهمیت فرهنگی اسطورهها در جامعهای که در آن رایج هستند، اتفاق نظر دارند. تعدادی از مکاتب قدیمیتر اسطورهشناسی قرن نوزدهمی معتقد بودند که اسطورهها به جوامع باستانی تعلق دارند و عمرشان در جوامع امروزی به پایان رسیده، اما مکاتب جدیدتر به بقای اسطورهها و تأثیرشان در جوامع امروزی معتقدند. خوانش اسطورهای متون ادبی معاصر، در کنار رویکرد اسطورهشناختی نسبت به آثار هنری غیر ادبی، را میتوان یکی از راههای حضور اسطوره در جوامع مدرن دانست. لارنس کوب در کتاب خود با نام اسطوره، بر اساس رویکرد واقعگرایانه و یا ناواقعگرایانهای که آفرینندة اثر ادبی در قبال اسطورهها در پیش میگیرد، خوانش اسطورهای متون ادبی را به دو نوع اصلی تقسیم میکند: نوع واقعگرایانه و تمثیلی و ناواقعگرایانه و مبتنی بر سنخشناسی. در خوانش تمثیلی شکل روایی اسطوره به کار پنهان کردن پیامی خاص یا اندیشهای فلسفی میآمد و آن پیام و اندیشه بر صورت روایی اسطوره تقدم داشت. از آنجا که در این نوع خوانش معنایی قطعی و مسلم برای اسطوره در نظر میگیرند، به آن واقعگرایانه میگویند. این نوع خوانش تمثیلی در آثار ایرانیان، چه پیش از اسلام و چه پس از اسلام، سابقة زیادی دارد. در شیوة خوانش دیگری که کوب آن را سنخشناسی افراطی مینامد، متن به اسطوره یا اسطورههایی خاص ارجاع میدهد و آنها را بازآفرینی یا بازنویسی میکند. هدف دیگر رساندن پیامی مشخص که در قالب اسطورة روایی پنهان شده نیست، بلکه هر اسطورهای اسطورة دیگری را میسازد. به همین دلیل به این نوع خوانش ناواقعگرایانه گفته میشود، که در پس آن ارجاع به واقعیتی جزمی و قطعی نیست و زنجیرة اسطورههای به هم پیوسته میتواند تا بینهایت ادامه پیدا کند.
اکنون به سراغ روایت تورانی شاهنامه و شعری که مجموعه نامش را از آن گرفتهاست، میرویم. باید توجه کرد که ارجاع اصلی شاعر به متن شاهنامه است، که متنی حماسی است و روایتی اسطورهای نیست، گرچه محققان حوزة اساطیر ایرانی آن را منبعی بسیار مهم میدانند. مهمترین نکتهای که شاهنامه را از روایات اسطورهای جدا میکند این است که قهرمانان آن انسانند و از قداست برخوردار نیستند. پس در متن حاضر با روایتی حماسی مواجهیم که دستمایة شاعر قرار گرفتهاست، اما این روایت حماسی، که در زمان فردوسی و پدیدآورندگان منابعش تاریخ ایران پیش از اسلام تلقی میشدهاست، خود بر پایة یک اسطورة خاص بنا شده که «روایت تورانی شاهنامه» بهواسطة شاهنامه در واقع به سراغ آن اسطوره رفتهاست.
حدود هزارسال پیش از میلاد مسیح، زردشت شاعر- پیامبری از قبایل گلهدار و کشاورز شرق ایران، دینی به مردمش عرضه کرد که یکی از تفاوتهای مهم آن با دین کهن مسألة ثنویت اخلاقی و جدال آشتی ناپذیر خیر و شر بود و همین امر اساس جهانبینی پیروانش قرار گرفت. طبق این باور ثنوی، انسان موظف است که به انتخابی اخلاقی دست بزند و در نبرد میان خیر و شر نقش فعالی داشتهباشد. بنابراین کل تاریخ صحنة جدال نیکی و بدی است و تقابل این دو که باید به پیروزی خیر منتهی شود، نیروی پیشرانندة تاریخ است. چنین نگاهی به عالم را در همة ادوار تاریخ ایران، فارغ از دین مسلط در آن زمان، میتوان یافت و تاریخنگاری ایرانی، از روایتهای شاهان هخامنشی و ساسانی که بر کتیبههایشان نقش بسته تا نوشتههای وقایعنگاران عصر صفوی و گزارشهای رادیو و تلویزیون معاصر، روایت مبارزة خیر و شر است و اسطورة مرکزی فرهنگ ایرانی که بر همة شئون این فرهنگ تأثیر گذاشته، ثنویتی است که در آن جهان با پیروزی نهایی خیر بر شر به پایان میرسد. با این اوصاف شاید بشود ثنویت ایرانی را نوعی اسطورة آخرالزمانی دانست و میدانیم که تقابل خیر و شر در همة اسطورههای آخرالزمانی، پررنگ است. شاهنامة فردوسی هم از نگاه ثنوی این اسطورة آخرالزمانی بر کنار نیست، به ویژه که چارچوب اصلی داستانهای خود را از مندرجات اوستا، کتاب مقدس زردشتیان، میگیرد. شاهنامة فردوسی اثری حماسی نیز هست و همانند سایر حماسهها روایتگر تقابل نیروهای ناسازگار. تقابلی که معمولاً حماسهها را با فضای جنگاوری و پهلوانی و نبرد بین دو نیروی ناهمساز همراه کردهاست. این تقابل موجود در حماسه نیز به نوبة خود نوعی ثنویت میآفریند.
#کتاب_هفته_خبر
#شماره۱۷۸
@rozaneoja
Forwarded from انتشارات افراز
📚منتشر شد:
#بوف_نه_چندان_کور
#نمایشنامه
#محمد_علی_سجادی
#انتشارات_افراز
صدای نقاش: ... در این دنیای پست و پر مسکنت، برای نخستین بار گمان کردم که در زندگی من یک شعاع آفتاب درخشید... اما افسوس، این شعاع آفتاب نبود، بلکه فقط یک پرتو گذرنده، یک ستاره پرنده بود که به صورت یک زن بر من تجلی کرد،...
نمیدانم چرا موضوع مجلس همهی نقاشیهای من از ابتدا یک جور و یک شکل بوده است. همیشه یک درخت سرو میکشیدم که زیرش پیرمردی قوز کرده شبیه جو کیان هندوستان عبا به خودش پیچیده...
...حالا اگر این چشمها را داشتم، روح چشمهایش را روی کاغذ داشتم، چون تنش دیگر به درد نمیخورد... چشمهای مهیب افسونگر، چشمهایش مثل این بود که به انسان سرزنش تلخی میزند، چشمهای مضطرب، متعجب، تهدید کننده و وعده دهنده ...
...ولی آن چشمها، آن چشمها را نمیتوانستم نقاشی کنم... روی کاغذ بیاورم ...
#ادبیات_نمایشی #نمایشنامه #کتاب_بخوانیم #کتاب_خوب #ترویج_کتابخوانی #ناشر_برگزیده_تئاتر_و_ادبیات_نمایشی #نشر_افراز #افراز
#دفتر_مرکزی_و_فروش: خیابان انقلاب، خیابان دوازدهم فروردین ، پایینتر از جمهوری_کوچه دانا_پلاک ۱۲
شماره تماس
66401585
66977166
#اپلیکیشن_انتشارات_افراز
ebook.afrazbook.com
www.afrazbook.com
@afrazbook
https://tttttt.me/afrazbook
#بوف_نه_چندان_کور
#نمایشنامه
#محمد_علی_سجادی
#انتشارات_افراز
صدای نقاش: ... در این دنیای پست و پر مسکنت، برای نخستین بار گمان کردم که در زندگی من یک شعاع آفتاب درخشید... اما افسوس، این شعاع آفتاب نبود، بلکه فقط یک پرتو گذرنده، یک ستاره پرنده بود که به صورت یک زن بر من تجلی کرد،...
نمیدانم چرا موضوع مجلس همهی نقاشیهای من از ابتدا یک جور و یک شکل بوده است. همیشه یک درخت سرو میکشیدم که زیرش پیرمردی قوز کرده شبیه جو کیان هندوستان عبا به خودش پیچیده...
...حالا اگر این چشمها را داشتم، روح چشمهایش را روی کاغذ داشتم، چون تنش دیگر به درد نمیخورد... چشمهای مهیب افسونگر، چشمهایش مثل این بود که به انسان سرزنش تلخی میزند، چشمهای مضطرب، متعجب، تهدید کننده و وعده دهنده ...
...ولی آن چشمها، آن چشمها را نمیتوانستم نقاشی کنم... روی کاغذ بیاورم ...
#ادبیات_نمایشی #نمایشنامه #کتاب_بخوانیم #کتاب_خوب #ترویج_کتابخوانی #ناشر_برگزیده_تئاتر_و_ادبیات_نمایشی #نشر_افراز #افراز
#دفتر_مرکزی_و_فروش: خیابان انقلاب، خیابان دوازدهم فروردین ، پایینتر از جمهوری_کوچه دانا_پلاک ۱۲
شماره تماس
66401585
66977166
#اپلیکیشن_انتشارات_افراز
ebook.afrazbook.com
www.afrazbook.com
@afrazbook
https://tttttt.me/afrazbook
Telegram
انتشارات افراز
🌲قد برافراز که از سرو کنی آزادم
📚ناشر تخصصی ادبیات نمایشی و داستانی
دفتر مرکزی:
تهران، میدان انقلاب، لبافینژاد، بین ۱۲ فروردین و منیریجاوید، پلاک ۱۷۱، ساختمان قائم، ط ۱، واحد ۳
🔴خرید از اپلیکیشن افراز با ۲۰درصد تخفیف
📲http://ebook.afrazbook.com
📚ناشر تخصصی ادبیات نمایشی و داستانی
دفتر مرکزی:
تهران، میدان انقلاب، لبافینژاد، بین ۱۲ فروردین و منیریجاوید، پلاک ۱۷۱، ساختمان قائم، ط ۱، واحد ۳
🔴خرید از اپلیکیشن افراز با ۲۰درصد تخفیف
📲http://ebook.afrazbook.com