رمان های آنلاین
14.3K subscribers
693 photos
15 videos
12 files
40 links
کانال اصلی رمان های تکمیل شده :
@romansarairani

🔊درخواست لینک رمان آنلاین 👇
https://telegram.me/harfbemanbot?start=MTE1NDM0MDEx
Download Telegram
💛 @online_romans❤️

نام رمان: #بازیچه
بازیچه

نویسنده : مهلا حامدی

خلاصه:
خلاصه:
کارن نیک زاد یکی از معروف ترین و مشهور ترین خواننده های ایرانه، اما با هویت پنهان و گذشته ای تاریک! با یه برخورد تصادفی بعد از سال ها با عشق سابقش رو به رو میشه. شعله های کینه و نفرت تو وجودش رخنه میکنه و به فکر انتقام میوفته... انتقام از دختری که قلبش را سوزانده، و مسبب مرگ مادرش شده.
ژانر: #عاشقانه، #انتقامی

https://tttttt.me/+HLoWxXQxRso4YmE0

🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تغییر فصل رو بهت تبریک می گم

باشد که تمام گل های سرخ خوش بو باشند
دنیا روشن باشد و از تیرگی ها بدور و بچه ها لبخند بر لب داشته باشند
امیدوارم که تمام آرزوهایت به حقیقت بپیوندند

سال نو و سال 2023 بر تمامی مسیحیان و اقلیت های مذهبی مبارک باد.
💛 @online_romans❤️

نام رمان: #پارازیت جلد دوم ساقی
پارازیت

نویسنده: زینب عامل

خلاصه:
بهزاد در بدترین روزهای زندگی اش امید را در میان دستان او به یادگار گذاشته بود . او در سخت ترین شرایط به دادش رسیده و پناهش شده بود . دستش را گرفته و از ورطه ی ناامیدی و فلاکت بیرون کشانده بود ‌. محال بود مرد همسایه فراموشش شود .بهزاد جای پایش را نه در میان رویاهایی که در عقلش پرسه میزدند بلکه در میان تپش های نامنظم قلبش محکم کرده بود .جای خالی او نه از بین میرفت نه با حضور کس دیگری پر میشد . انصاف نبود انصاف نبود کسی وارد زندگی آدم شود ، او را به زیستن امیدوار کند و بعد چنان برود که دست آدم به جایی بند نباشد . بهزاد به او خیلی چیزها یاد داده بود . اما با رفتنش حتی حق یک زندگی نرمال را هم از او گرفته بود !

https://tttttt.me/joinchat/AAAAAFkdSo3Irtlk68XGtQ

❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️
💛 @online_romans❤️

نام رمان: #از_تعصب_تا_عشق
از تعصب تا عشق

نویسنده : آرام

خلاصه:
ماجرای دختری که خونبس میشه عاشقانه ای متفاوت رو با همراه شدن با باران و اهورا میتونین بخونین زندگی دختری که برای زندگیش میجنگه و کنار مردی قرار میگیره که معنی عشق رو با وجود باران میفهمه و ذره ذره عاشق میشه

https://tttttt.me/araammina

❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️
💛 @online_romans❤️

نام رمان: #اسپار
اسپار

نویسنده : منیر قاسمی

خلاصه:
رهی خلافکار و گاوصندوق باز کن حرفه ایی که به زندان افتاده آزاد میشه تا توی یک باند وارد بشه، در یکی از عملیاتا با دختر دست‌فروشی برخورد میکنه و....

https://tttttt.me/joinchat/WjuxpULPKVZhODQ0

❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️
💛 @online_romans❤️

نام رمان: #ماهرو
ماهرو

نویسنده : اعظم داشبلاغی

خلاصه:
داستان ما براساس سرگذشت واقعی شخصیت نوشته شده است... دختری که در سن 8 سالگی به خاطر ازدواج مجدد مادرش، با کینه ی برادر بزرگترش از مادرش جداش می‌کنند و بعد کلی شکنجه و کتک، با مردی معلول وادار به ازدواج میشه، اما این انتهای ماجرا نیست و در این ازدواج هم متحمل کلی سختی و کتک از طرف شوهرش، پسرش و پدر شوهرش میشه...

ژانر : تراژدی، اجتماعی، عاشقانه

@qoqnos_qalam

❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️
💛 @online_romans❤️

نام رمان: #از_هم_گذشتیم
از هم گذشتیم

نویسنده : ستاره شجاعی مهر

خلاصه:
پریناز برای پوشاندن زخم‌های گذشته و جبران کمبود محبت‌هایش دست به دزدی‌های خانوادگی می‌زند. از طرفی او با مرد جوان سرکش و مرموزی آشنا می‌شود تا تو بتواند دل از خانواده‌اش بکند غافل از اینکه با آمدن آیت او بین دو راهی عجیبی گیر می‌کند.

https://tttttt.me/+ec7-WnHrxZ8xYjhk

❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️
💛 @online_romans❤️

نام رمان: #مدیترانه
مدیترانه

نویسنده : مریم پور محمد

خلاصه:
ناخدا همایون بایَندُر، با شنیدن خبر بیماری پدرش مجبور میشه بعد از پنج سال قهر و دوری، به دیارش برگرده. علی رغم تلاش های بی حد و حصرش برای دوری از اون شهر و گذشته ها، بعد از پنج سال تلاش برای فراموشی دقیقاً زنی رو می بینه که نباید! و اون زن کسی نیست جز عشق سابقش.

https://tttttt.me/joinchat/pM0IpPbOla1kNjU0

❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️
💛 @online_romans❤️

نام رمان: #بالی_برای_سقوط
بالی برای سقوط

نویسنده : Moon

خلاصه:
پنج سال بود که از ترس اینکه دستش به من برسه و دخترمو ازم بگیره به یکی از روستاهای کردستان فرار کردم اما بی‌خبر از اینکه طی اتفاقی همکارم شد و با نامزدش...

https://tttttt.me/+X3WArbwjiCdiMWFk

❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️
💛 @online_romans❤️

نام رمان: #آصلان
آصلان

نویسنده : Maedehgh_o

خلاصه:
انتقام می گرفتم... از مردی که قاتل خانواده‌م بود و من‌و با اجبار به عقد خودش در آورد! باردارم کرد و من‌و با یه بچه پابند خودش کرد. اما من نمی ذاشتم همین جوری بمونه... بچه‌م رو بر می داشتم و از خونه‌ش فرار می کردم! داغم‌و به دلش می ذاشتم...! وارثش رو به تنهایی بزرگ می کردم و خودم پناهش می شدم! همه چی خوب شده بود اما با بیماری ناگهانی پسرکم مجبور شدم.......

https://tttttt.me/+ny6Lk5L8ZPA5NmZk

❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️
💛 @online_romans❤️

نام رمان: #تا_انتهای_زندگی
تا انتهای زندگی

نویسنده : نگار. س

خلاصه:
مهتاب بچه اش را رها می کند و می رود. زیرا از شوهر قاتل اش توهماتی می بیند که برایش دیوانه کننده است. تمام روزهای عمرش در ترس این بوده که فرزندش همانند او قلب اش سیاه شود. حالا آن بچه بزرگ شده. پر و بال کشیده و در شهر و میان مردم عادی می چرخد. تا پایان زندگی چه بر سرش میاید؟ آبی زلال می خروشد یا در مردابی گل الود خود را غرق می کند. هیچ چیز از او بعید نیست.

https://tttttt.me/ta_enteha_zendegi

❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️
💛 @online_romans❤️

نام رمان: #فردا_به_وقت_تو
فردا به وقت تو

نویسنده : یاسمن راد

خلاصه:
با آشنایی اتفاقی آسمان پارسیان،دخترِ خانواده‌ای سرشناس با برنده‌ی ناشناسِ یک مسابقه‌ رالی غیرقانونی گذشته‌ای پرماجرا روی لحظه به لحظه‌ی زمان حال سایه می‌اندازد! پیوست:رمان در دو زمان روایت خواهد شد.زمانِ حال با راوی سوم شخص و گذشته از دیدِ شخصِ اول خاطرات،یعنی دختری به اسمِ نورا که با آسمان هم بی نسبت نیست! یک شب قبل از عروسی حسام پارسیان معشوقه‌اش به جای همسرش مورد تعرض سه ناشناس قرار می‌گیره،معشوقه‌ای که با عروس فرداشب بی نسبت نیست!

https://tttttt.me/+sxMkIJ-o5Xc0Mzg0

❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️
💛 @online_romans❤️

نام رمان: #هم_قبیله
هم قبیله

نویسنده : زهرا ولی بهاروند

خلاصه:
«آسمان» معلّم ادبیات یک دبیرستان دخترانه است که در یک روز پاییزی، اتفاقی به شیرینی‌فروشیِ مقابل مدرسه‌شان کشیده می‌شود و دلش می‌رود برای چشم‌های چمنی‌رنگِ «میراث»، پسرِ شیرینی‌فروش!
دست سرنوشت، زندگی آسمان و خانواده‌اش را به قتل‌های زنجیره‌ایِ زنانِ پایتخت گره می‌زند و دختر قصه را به روستای مادری میراث می‌کشاند... جایی که او به‌اجبار، هم‌خانه‌ی پسر شیرینی‌‌فروش می‌شود و پرده از رازهای خانوادگی کنار می‌رود...

https://tttttt.me/+YdqrHdRkMV81NGVk

❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️
💛 @online_romans❤️

نام رمان: #بندبازی
بندبازی

نویسنده : الناز محمدی

خلاصه:
پروا، برای نجات برادرش از یک پرونده‌ی عجیب قتل، دست به هر اقدامی می‌زند. آشنایی با یک مردجوان، مسیرش را به‌یک موسسه حقوقی باز می‌کند. کندوکاو و پیگیری آن‌ها برای افشای راز یک جنایت، پرده از حقایقی برمی‌دارد که از سال‌ها پیش، چهار خانواده به‌خاطرش قربانی داده‌اند...

https://tttttt.me/elnazromans

❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️
💛 @online_romans❤️

نام رمان: ِرن
اِرن

نویسنده : امیرحسین ز.د

خلاصه:
در میان مه نیمه شب مرگ را به سوی آنان میکِشَد دو جوان ،نیک شوالیه و ویل جادوگر با آخرین توان نفس در حالیکه سینه شان از خستگی تیر میکشد ،درکنار موج های خشمگین ساحل ارواح قدم بعد قدم برای آخرین امیدی که غیر واقعی است میدوند درون جنگلی سرد دو دوست خسته شده از روزی پر از خنده و خوراکی و خلاقیت های کوچیک در کلبه ی روشن و گرمشان دراز کشیده اند پرنسس سونیای زیبا که به تازگی با جذاب ترین مرد سرزمنیشون ازدواج کرده در کنار دوست صمیمیش رُزا دختری شصت ساله

https://tttttt.me/kzhdhakkak

❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️
💛 @online_romans❤️

نام رمان: #حوالی_این_شهر
حوالی این شهر

نویسنده : سمیرا ایرتوند

خلاصه:
نسترن در شب عروسیش با حسام فرار می‌کنه و می‌ره پیش بهنام (دشمن درجه یک حسام)... بهنام بهش کمک می‌کنه اما حمایت‌هاش باعث برداشت غلط می‌شن. اون که پسر محبوب خانواده بود، جایگاهش رو از دست می‌ده و همه به چشم بدی نگاهش می‌کنن... نسترن تنها کسیه که می‌تونه بی‌گناهیش رو ثابت کنه اما اینکار رو نمی‌کنه و همین باعث کینه بهنام از نسترن می‌شه و ....

https://tttttt.me/+d26NqSaazbA1YTg8

❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️
💛 @online_romans❤️

نام رمان: #نیم_نگاه
نیم نگاه

نویسنده: فاطمه مفتخر

خلاصه:
دختر قصه کافه داره و خیلی شیطون و شاده
پسر داستان اما خیلی جدی و مذهبیه!
این دختر، پسره رو به زور سوار موتور می‌کنه، می‌برتش برف بازی، کله پاچه به خوردش میده، مجبورش می‌کنه نصف شبی از دیوار بالا بره.. دست تقدیر باعث میشه این دوتا آدم که هیچ شباهتی به هم ندارن، با هم رو به رو بشن و ... داستان آقا سید و این دخترک شیطونمون به کجا ختم میشه؟! چی میشه که این پسرِ مذهبی عاشق این دختر میشه؟

https://tttttt.me/+BPQ48OMnzBcxZjM0

❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️
💛 @online_romans❤️

نام رمان: #ریشه
ریشه

نویسنده: آزاده جعفری

خلاصه:
قدیم ترها همین که میدیدمت ضربان قلبم بالا میرفت ، و در دلم چشمهایت را ستایش میکردم .. اما حالا وقت دیدنت فقط باید نفرت درون چشمهایم را پنهان کنم و با فکر انتقام ارام بگیرم چون من روزی یلدای پدرم بودم و تو تیشه به ریشه ی زندگی ما زدی !
#هم_خونه ای #انتقامی #عاشقانه

https://tttttt.me/azadehjafarisirz

❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️
💛 @online_romans❤️

نام رمان: #امیر_سپهبد
امیر سپهبد

نویسنده: زهرا حداد همدانی

خلاصه:
روز عروسی اش به گوشش رساندن که جنازه نامزدش در عمارت شاسا شایان است. دشمن دیرینه اش...!! نامزدش در تخت ساشا شایان جان داده بود... باید تاوان پس می گرفت و زخم می زد تا آرام می گرفت پس باید سراغ دختر سر زبان دار شایان ها می رفت. ساحل!! باید تاوان کثافت کاری برادرش را پس می داد...

t.me/hatpess69466648hadad

❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️
💛 @online_romans❤️

نام رمان: #پروانه_می_خواهد_تو_را
پروانه می خواهد تو را

نویسنده: فاطمه قیامی

خلاصه:
برکه‌ سماوات دلباخته‌ی کاوه؛ پسرعمه‌ی پزشکش است و تمام خانواده آن‌ها را نامزد هم می‌دانند اما کاوه در نهایت سنگدلی برکه را پس می‌زند و مقابل چشم همه برکه را کوچک کرده اما....

https://tttttt.me/joinchat/g8_ccysKjGo0MTNk

❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️