رمان های آنلاین
14.3K subscribers
692 photos
15 videos
12 files
35 links
کانال اصلی رمان های تکمیل شده :
@romansarairani

🔊درخواست لینک رمان آنلاین 👇
https://telegram.me/harfbemanbot?start=MTE1NDM0MDEx
Download Telegram
💛 @online_romans❤️

نام رمان : #آرزوی_عروسک
آرزوی عروسک

نویسنده : شبنم

خلاصه رمان:
سارا دختری با روحیه ی لطیف وظاهری آروم.. ناخواسته و به اجبار پا به دنیایی میذاره که باید گرگ بودن رو در آن تجربه کرد... دنیایی پراز اتفاق های تلخ وشیرین!
وآرش پسری هوس باز، بدجنس و بی احساس که موقعیت خانوادگی وشرایط زندگیش ازش آدمی ساخته که نمیشه اسمشو آدم گذاشت!! دست سرنوشت آرش و سارا رو سر راهم قرار میده و اتفاق های جالبی میوفته که باهم شاهد خوندن آن هستیم...
ژانر: #عاشقانه #ازدواج_اجباری

https://tttttt.me/+UC3MwVS_fsCnKscw

🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
💛 @online_romans❤️

نام رمان: #ماه_نشان
ماه نشان

نویسنده: گلوریا

خلاصه:
اصلان پادشاه قدرتمند و خشن گرگینه‌ها سال‌ها جذب هیچ دختری نمی‌شد و هیچ جفتی برای خودش انتخاب نمی‌کرد؛ اما با دیدن دختری ریزه میزه و خجالتی دلش لرزید...خواست جفتش بشه ، ملکه‌اش بشه ولی نمی‌دونست که اون دختر در واقع...🔞
#ممنوعه #باستانی #دارای‌محدودیت‌سنی

https://tttttt.me/+WSwKIUNk0KNiNTdk

🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from رمان های آنلاین (🇸 🇴 🇳 🇮 🇾 🇦)
#پادشاه_عقربها

#نویسنده_گلوریا


خلاصه رمان جذابمون🔥

طبق افسانه ای باستانی از تمدن ِ بابِل اولین
نیمه خدا حاصل پیوند دختر پادشاه و خدای عقرب بوجود اومد...نیمه خدایی که به پادشاه عقربها معروف شد و شهری عظیم و پیشرفته در بیابانی پهناور بنا نهاد که از دید انسانهای فانی مخفی بود...
پادشاهی قدرتمند و پُرابهت که با مرگ همسر محبوبش ، قلب خودشم همراهش دفن میکنه
و هزاران سال بدون عواطف و احساسات به فرمانرواییش ادامه میده تا اینکه ارتعاشات قلب دفن شده دختری صاف و زلال رو به سمت خودش میکشونه...

https://tttttt.me/+ioNvK65B9A80Nzg0

#ممنوعه #باستانی #تناسخ #فول_عاشقانه
🦋امروز که روز عشقه

🌻روز گل و بهشته

🦋روز، روز ما دختراست

🌻دنیا با ما بهشته

🦋روز دختر بر دخترای گل کانال مبارک

ܥ‌ܝ‌❟ܥ‌ࡅߺ߲ܝ‌ܝܝ݅ܝܩߊ‌‌ܥ‌❟ࡄࡅߺ߳ߊ‌‌ࡍ߭ ࡏަࡋܩܢ‌‌ܝ‌❟ܝ‌‌ࡅߺ߳❟ࡍ߭ ܝ‌‌ࡅ࡙ߺࡅߺ߲ߊ‌‌
سلام عزیزان

کیا لاهیجان زندگی میکنن و میشناسن؟
💛 @online_romans❤️

نام رمان : #از_غروب_تا_غرب
از غروب تا غرب

نویسنده : نیلوفر رستمی

خلاصه :
رمان درمورد سرنوشت معراج و کیمیا و وریاست که با نخی سرخ به هم مربوط شدن. قاتلی سریالی منصوب به «شکارچی» پنج سالی میشه که چهارده مَرد رو به روش‌های مختلف به قتل رسونده. پانزدهمین قربانی، در کرمانشاه به قتل می‌رسه و برخلاف قبلی، این بار مقتول یک زن است!
بازرس معراج افضلی مسئول پرونده‌ست و با تحقیقاتش به نتایج جدیدی می‌رسه اما مافوقش اون رو تهدید می‌کنه که پرونده رو کنار بذاره و دخالتی نکنه! معراج اما دست بردار نیست و همین لجبازی به تعلیق و اخراجش ختم میشه. در همین حین، همسر سابق وریا رو به عنوان متهم پرونده دستگیر می‌کنن و وریا به کلیدهایی می‌رسه که فکر می‌کنه باید به اون بازرسِ تعلیق شده بگه... کلیدهایی که گام‌های پرونده رو برای وریا و معراج می‌سازن و هردو کاملا خودسرانه و غیرقانونی، راهیِ کرمانشاه میشن که معما رو حل کنن! معمایی که ربط پیدا می‌کنه به گذشته‌ی تاریکِ وریا و تنها مقتولِ زن و مشکوکش؛ مادرِ دختری با موهای حنایی به اسم کیمیاست...

https://tttttt.me/+zptfSspnWUxkN2Yx

🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
💛 @online_romans❤️

نام رمان: #آقا_شاه
آقا شاه

نویسنده: آزاده امانی

خلاصه:
من یه دختر کله پزم....خیلی‌ها اعتقاد دارن این‌کار مختص مردهاس ولی من خوب از پسش بر میام اما درست از روزی که باشگاه کنار کله پزی و یکی خرید همچی تغییر کرد اون یه مرد گنده و عظیم و جسه و شیک و پیک ضد کله پاچه‌ست که می‌خواد هر طور شده در مغازه‌ی من و تخته کنه؛ اما...

https://tttttt.me/+hFgXMDu4A2xjYzI0

🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
سلام عزیزان

سازنده کانال، سونیا صحبت میکنه 😅😊❤️


یه سوال واجب دارم

کی چند ساله لنگرود زندگی میکنه؟؟؟


لطفا بهم پیام بده

@Designer_soniyaa
💛 @online_romans❤️

نام رمان : #میخواهم_حوایت_باشم
میخواهم حوایت باشم

نویسنده: شهلا خودی زاده

خلاصه :
دختره پاک دیوو‌نه‌اس بخاطر این‌که  زن پسری که تایید باباش نشه. روز خواستگاری می ره گریم زشت می‌کنه.ولی نمی‌دونه محمد از خودش دیوونه تره و با این حال می‌گه من همین زشت خانوم رو می‌خوام.

https://tttttt.me/+fFNseS_JcPkwYzQ0

🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
روز تمااام دخترای باغیرت که با وجود همه‌ی سختیا خیلی مردونه تلاش کردن تا روی پای خودشون وایسن،مستقل باشن و آرزوهاشونو بسازن؛

مبارک🌼🌼🌼🌼
لیستی از برترین‌ رمان های تلگرام تقدیم شما خوبان❤️


🍓رمان های چاپی رو با نصف قیمت بخر


🍎تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


🫐عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🍑برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


🍍شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🥭 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


🍉لینک رمان های آنلاین اینجاست


🍋ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


🥑گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


🍓مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🍐شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


🍒عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🍈شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


🥕همخونگی با پسر نجات دهنده اش ...
.

🥥دوست داشتنش ساده نیست


🥝دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🍉دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🍏دختر روان پزشکی که عاشق یه پسر روانی میشه


🍊لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🥑صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🍇دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


🥭دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🍑برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


🍏اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🫐صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🥝پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


🍉عشق تا بینهایت


🫐دزد کوچولویی که به دام یه انسان خشن میفته و برای صرف نظر از تنبیحش باید


🍑دوستی یه رقاصِ آروم با یه کشتی‌گیرِ شیطون!


🍒یک بازی ناجوان مردانه تمام زندگیم و باختم ..


🍑تلاش برای انتقامی سخت از خانِ یک عمارت توسط دختری زخم خورده!


🍇همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام !


🍌پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


🥝انتقام گذشته‌ای که هرگز فراموش نمی‌شد.


🍊تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش


🍎عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🍍سرباز دختری که به اسارت دشمنان میوفته هرشب ...


🥥عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🍋‍🟩تجاوز بازیگر مشهور کشور به دختر بچه ای که آرزوی بازیگر شدن داشت


🍒مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


🍇آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🍑شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


🍉عاشق مردی شدم که نامزد داره اما نمیتونستم ازش بگذرم


🍈عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🍇عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...


🍐وقتی که یک دختر عاشق میشود


🫐من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


🍌مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🥑برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🍎ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🍑به نامزدش خیانت میکنه و با یه خلافکار میره تو رابطه...


🥭دختر بیوه‌ بعد مرگ شوهرش می‌فهمه که شوهرش...


🍓انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🥒پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🍎عشقم بهم خیانت کرد


🥕هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


🥑بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


🍋دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🍊مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🍇وقتی شوهرم مرد رنگ زندگیم سیاه شد واونجا بود که فهمیدم
دوتا رمان عالی آوردم برای شما عزیزان😍

این دو رمان پارت گذاری منظم دارند و توصیه ویژه ادمین هستند☺️

بن بست واهیلا
https://tttttt.me/+RO3OxGFh06JiZmI0

بی گناه
https://tttttt.me/+gld2nS4gq7lmOTRk
💛 @online_romans❤️

نام رمان: #آهو
آهو

نویسنده: نوشین گوگوچانی

خلاصه : سرگذشت زندگی آهو جریان دختر بچه ایه که بخاطر خرج خانوادش سر چهارراه کبریت میفروشه..یه روز باعث میشه بتونه وارد عمارتی بشه کارکنه.... پسر ارباب عاشقش میشه.....فقط این نیست
داستان ادامه دارد...

https://tttttt.me/roman_aaho

🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فروش ویلای مستقل در گیلان

۳۴۰ متر زمین
۱۰۰ متر بنا
سربندی ویلایی و بهارخواب
درختان میوه و مرکبات بصورت رویایی
۲ خواب و ۱ پذیرایی
انباری ۱۲ متری در حیاط
حمام و سرویس جدا از هم
سرسبزترین محله و نزدیک به شهر

با قیمت و تخفیف عالی

برای اطلاعات بیشتر با این شماره تماس بگیرید:

09016958578
لیستی از برترین‌ رمان های تلگرام تقدیم شما خوبان❤️


🍓رمان های چاپی رو با نصف قیمت بخر


🍎تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


🫐عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🍑برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


🍍شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🥭 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


🍉لینک رمان های آنلاین اینجاست


🍋ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


🥑گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


🍓مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🍐شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


🍒عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🍈شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


🥕همخونگی با پسر نجات دهنده اش ...
.

🥥دوست داشتنش ساده نیست


🥝دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🍉دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🍏دختر روان پزشکی که عاشق یه پسر روانی میشه


🍊لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🥑صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🍇دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


🥭دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🍑برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


🍏اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🫐صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🥝پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


🍉عشق تا بینهایت


🫐دزد کوچولویی که به دام یه انسان خشن میفته و برای صرف نظر از تنبیحش باید


🍑دوستی یه رقاصِ آروم با یه کشتی‌گیرِ شیطون!


🍒یک بازی ناجوان مردانه تمام زندگیم و باختم ..


🍑تلاش برای انتقامی سخت از خانِ یک عمارت توسط دختری زخم خورده!


🍇همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام !


🍌پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


🥝انتقام گذشته‌ای که هرگز فراموش نمی‌شد.


🍊تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش


🍎عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🍍سرباز دختری که به اسارت دشمنان میوفته هرشب ...


🥥عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🍋‍🟩تجاوز بازیگر مشهور کشور به دختر بچه ای که آرزوی بازیگر شدن داشت


🍒مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


🍇آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🍑شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


🍉عاشق مردی شدم که نامزد داره اما نمیتونستم ازش بگذرم


🍈عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🍇عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...


🍐وقتی که یک دختر عاشق میشود


🫐من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


🍌مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🥑برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🍎ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🍑به نامزدش خیانت میکنه و با یه خلافکار میره تو رابطه...


🥭دختر بیوه‌ بعد مرگ شوهرش می‌فهمه که شوهرش...


🍓انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🥒پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🍎عشقم بهم خیانت کرد


🥕هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


🥑بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


🍋دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🍊مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🍇وقتی شوهرم مرد رنگ زندگیم سیاه شد واونجا بود که فهمیدم
Forwarded from .
-به اندازه ی یه شهر پشتت حرف و حدیثه! یه روزی با آصف بودی و سر  و گوشت اون قدر جنبید که سهراب پات رو از خونه ش برید و حتی آصف هم دیگه حاضر نشد قبولت کنه ... یه روز برای پسر خام و ساده ی من دام پهن کردی و یه روز دیگه پای یه بی ناموس قاتل رو به خونه ی پسر من باز کردی و باعث مرگش شدی و اون وقت با وقاحت توی صورت من نگاه می کنی و می گی محرم حبیب بودی و ازش حامله ای!؟

توان گوهر تا همان جا بود. کوه هم اگر بود زیر بار فشار توهین و تهمت های عنایت خان فرو می ریخت، گوهر تنها و کم سن و سال و بی تجربه که جای خود داشت!
سقوط کرد روی سنگ های سرد و سفید خانه و با هق هق سعی کرد از شرافت و نجابت لکه دار شده اش دفاع کند:
-دروغه! دارین تهمت می زنین ... به همون خدایی که می پرستین، به روح مامانم قسم می خورم که همش دروغه! من نه اون مرد رو می شناختم نه هیچ وقت خطایی کردم ... تنها گناه من این بود که عاشق حبیب شدم و بهش دل دادم ... به خداوندی خدا که سهراب و آصف دروغ می گن ...
-سهراب دروغ می گه ... آصف دروغ می گه ... تو اون بی ناموس حرومزاده رو نمی شناختی ... این برگه مال چند ماه پیشه و تو توقع داری باور کنم محرم حبیب بودی و از پسر جوون مرگ شده ی من حامله ای!

مکث کرد و نفسی گرفت و بعد سرش را کمی پایین آورد تا با گوهر چشم در چشم شود. خیره در نگاه تر گوهر جویده جویده و با حرص اتمام حجت کرد:
-داغ حبیب کمرم رو خم کرده درست! اما هنوز اون قدر خرفت نشدم که اراجیف تو رو باور کنم و تو یه الف بچه بخوای هرز پریدنات رو به پای پسر جوون مرگ شده ی من بنویسی و خودت هم این وسط به نون و نوایی برسی دختر شاپور!

https://tttttt.me/+4kmAEKGjtlhkMzQ0

روزی که باهاش پا به محضر گذاشتم باورم نمیشد یه روزی به خاطر جنینی که ازش توی بطنم داشتم مجبور به شنیدن بدترین تهدید و تهمت ها بشم...
ماجرا اما به همین جا ختم نشد... یه مرد پا به زندگیم گذاشت و راه نجاتم از بی آبرویی رو نشونم داد اما اون یه شرط داشت... یه شرط داشت و من چاره ای نداشتم جز قبول شرطش....


https://tttttt.me/+4kmAEKGjtlhkMzQ0
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
جیغ بلندی کشیدم که با قرار دادن دستانش جلوی دهنم خفه‌اش کرد.
- کاریت ندارم که، فقط خواستم ببوسمت.
اخم کردم.
- دو ساعت قبلم فقط قرار بود ببوسیم ولی انگار یه بوسه باعث میشه هورمونات...
بلند خندید و بی آنکه بگذارد حرفم تمام شود لبم را مهمان خودش کرد. دستش دور تنم حرکت کرد, نامزدم انگار سیری ناپذیر بود...
https://tttttt.me/+U8OVmHYdb-s0ODBk
داستانی معمایی پلیسی عاشقانه
_کشتن دو فرد که از قضا پدر و مادرت بودن و جای زندان و حکم اعدام اومدنت به بیمارستان روانی واقعا جای کنجکاوی داره اینطور نیست؟!


مستقیم به چشم های یخیش نگاه می کنم و ترسم رو پشت ظاهر خونسردم پنهون نگه می دارم.


_پرونده تو رو به من دادن؛ اونا فکر می کنن تو یه بیمار روانی هستی؛ ولی خودت هم می دونی که اونا یه مشت دروغ گو رشوه گیرن نه؟!🔞


زیر چشمی حواسم بود که دستاش رو زیر میز مشت کرد؛ اما تو نگاهش همون حالت یخ زده حفظ بود.


دست هام رو روی میز گذاشتم و به خم شدن به سمتش تو فاصله کمتری چشماش رو رصد کردم.


_اینجا دنبال چی می گردی میلاد خان؟! چی تو این تیمارستان هست که تو به خاطرش اینجا هستی؟!‼️


https://tttttt.me/+txPCChHxcDg5NDI0

https://tttttt.me/+txPCChHxcDg5NDI0
https://tttttt.me/+txPCChHxcDg5NDI0



هشدار‼️
خواندن این رمان برای افراد زیر 18 سال و کسانی که روحیه حساس و ناراحتی قلبی دارند ممنوع می باشد🚫
لطفا هنگام عضویت به این نکته دقت بفرمایید
#پارت۱


- نامزدتو از زندان میارم بیرون اما شرط دارم!!!


مردمک چشمام دودو زد.
با نگرانی نگاهمو بهش دوختم و پرسیدم:
- چـ…چه شرطی؟


لبخند موذیانه‌ای که روی صورتش بود ته دلمو بد جوری خالی کرد.


با غرور لب زد:
- دخترانگیت مال من!


چیزی از وسط قفسه‌ی سینه‌م سقوط کرد.
قدمی به عقب برداشتم…


عصبی غریدم:
- چی می‌گین آقا کوهیار!!! اصلا متوجه خواستتون هستین؟


دو قدم جلوتر اومد.
پک عمیقی به سیگارش زد و دودش رو تو صورتم داد.


- کاملا متوجه‌ام… دخترانگیت در ازای آزادی نامزدت!


همه‌ی امیدهام ناامید شد.

وقتی پیغام داده بود که می‌تونه عمادمو نجات بده، پر کشیده بودم به اینجا!


هیچ وقت فکرشم نمی‌کردم که انقدر پست باشه.


نمی‌خواستم جلوش گریه کنم ولی چشمه‌ی اشکم بی‌اختیار می‌جوشید وقتی که بریده بریده لب زدم:


- من عمادو دوست دارم… نمی… نمیخوام… با شما…


هر چقدر من داشتم جون می‌دادم اون بیخیال بود.


خنده‌ی بلند تمسخرآمیزی کرد و گفت:
- نکنه فک کردی عاشق چشم و ابروت شدم؟ تو فقط قراره تخت منو گرم کنی!!! حالیت شد؟؟


روح از تنم پر کشید…
دلم می‌خواست بزنم توی صورتش بگم درباره‌ی من چی فکر کردی؟
اما نمی‌شد…
عماد باید میومد بیرون از زندان تا بتونه خواهر بیمارشو نجات بده!!!

بدون عماد اون میمرد…

اشکمو پاک کردم و آروم لب زدم:
- به شرطی که هزینه‌ی بیمارستان خواهرشم بدین!!!

مرد ته‌سیگارش رو کناری انداخت و دست به کمربند شلوارش برد:

- قبوله  لخت شو...

https://tttttt.me/+i1ZaBcDNyaBkZjg0
https://tttttt.me/+i1ZaBcDNyaBkZjg0

سروین دختر فقیری که نامزدش عماد به خاطر بدهی خیلی بالا میوفته زندان…💔😔
اما عماد توی زندان تهدید به مرگ میشه😟
و از طرفی باید بیاد بیرون تا هزینه‌ی عمل خواهرشو جور کنه
با پیشنهادی که دشمن عماد به سروین میده…🔞

ادامه‌ش👇🏼

https://tttttt.me/+i1ZaBcDNyaBkZjg0
https://tttttt.me/+i1ZaBcDNyaBkZjg0
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM