💛 @online_romans❤️
نام رمان: #پارازیت جلد دوم ساقی
پارازیت
نویسنده: زینب عامل
خلاصه:
بهزاد در بدترین روزهای زندگی اش امید را در میان دستان او به یادگار گذاشته بود . او در سخت ترین شرایط به دادش رسیده و پناهش شده بود . دستش را گرفته و از ورطه ی ناامیدی و فلاکت بیرون کشانده بود . محال بود مرد همسایه فراموشش شود .بهزاد جای پایش را نه در میان رویاهایی که در عقلش پرسه میزدند بلکه در میان تپش های نامنظم قلبش محکم کرده بود .جای خالی او نه از بین میرفت نه با حضور کس دیگری پر میشد . انصاف نبود انصاف نبود کسی وارد زندگی آدم شود ، او را به زیستن امیدوار کند و بعد چنان برود که دست آدم به جایی بند نباشد . بهزاد به او خیلی چیزها یاد داده بود . اما با رفتنش حتی حق یک زندگی نرمال را هم از او گرفته بود !
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAFkdSo3Irtlk68XGtQ
❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️
نام رمان: #پارازیت جلد دوم ساقی
پارازیت
نویسنده: زینب عامل
خلاصه:
بهزاد در بدترین روزهای زندگی اش امید را در میان دستان او به یادگار گذاشته بود . او در سخت ترین شرایط به دادش رسیده و پناهش شده بود . دستش را گرفته و از ورطه ی ناامیدی و فلاکت بیرون کشانده بود . محال بود مرد همسایه فراموشش شود .بهزاد جای پایش را نه در میان رویاهایی که در عقلش پرسه میزدند بلکه در میان تپش های نامنظم قلبش محکم کرده بود .جای خالی او نه از بین میرفت نه با حضور کس دیگری پر میشد . انصاف نبود انصاف نبود کسی وارد زندگی آدم شود ، او را به زیستن امیدوار کند و بعد چنان برود که دست آدم به جایی بند نباشد . بهزاد به او خیلی چیزها یاد داده بود . اما با رفتنش حتی حق یک زندگی نرمال را هم از او گرفته بود !
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAFkdSo3Irtlk68XGtQ
❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️