💛 @online_romans❤️
نام رمان: #به_پایان_سلام_کن_پدر
به پایان سلام کن پدر
نویسندگان: میم ف
خلاصه:
تشکیلاتی بزرگ، در قلب شهری بزرگ، و دو دختری که یکی در پی یافتن است و دیگری در پی فرار. هرگز فکرش را هم نمیکردند در نقطهای از زندگی، به یکدیگر برخورد کنند. تفاوتهایشان چنان چشم گیر بود، که اگر یکی را به تیرگی شب، بیباک و جسور مثال بزنیم؛ دیگری قطعا روشنی روز است، شفاف، بی آلایش و با ترسهایی پنهان در عمق وجودش. داستان با پا گذاشتن لاوین به کشورش، برای اولین بار، آغاز میشود. جائی که دانسته خود را وارد ماجراهای خطرناکی میکند. ماجراهایی که آناهل با تمام وجود از آنها فرار میکند. اما مگر فرار از چیزی که مرکز آن خودت باشی، ممکن است؟ دیری نمیگذرد که هر دو درمییابند بازیچهای بیش نیستند. بازیچه دستانی که برای اهداف بزرگشان، سالیان سال است که در تلاشند. و گره خوردن زندگی آناهل و لاوین به هم، تنها چیزی است در این داستان، که اتفاقی نیست...
https://tttttt.me/mimfenovels
❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️
نام رمان: #به_پایان_سلام_کن_پدر
به پایان سلام کن پدر
نویسندگان: میم ف
خلاصه:
تشکیلاتی بزرگ، در قلب شهری بزرگ، و دو دختری که یکی در پی یافتن است و دیگری در پی فرار. هرگز فکرش را هم نمیکردند در نقطهای از زندگی، به یکدیگر برخورد کنند. تفاوتهایشان چنان چشم گیر بود، که اگر یکی را به تیرگی شب، بیباک و جسور مثال بزنیم؛ دیگری قطعا روشنی روز است، شفاف، بی آلایش و با ترسهایی پنهان در عمق وجودش. داستان با پا گذاشتن لاوین به کشورش، برای اولین بار، آغاز میشود. جائی که دانسته خود را وارد ماجراهای خطرناکی میکند. ماجراهایی که آناهل با تمام وجود از آنها فرار میکند. اما مگر فرار از چیزی که مرکز آن خودت باشی، ممکن است؟ دیری نمیگذرد که هر دو درمییابند بازیچهای بیش نیستند. بازیچه دستانی که برای اهداف بزرگشان، سالیان سال است که در تلاشند. و گره خوردن زندگی آناهل و لاوین به هم، تنها چیزی است در این داستان، که اتفاقی نیست...
https://tttttt.me/mimfenovels
❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️