گلچین نغمه های غم( کاملترین و جامع ترین نوحه و مرثیه های ترکی(کربلایی اسماعیل عبادی)
3.36K subscribers
53 photos
6 videos
9 files
4.19K links
مجموعه "گلچین نغمه های غم" ، با دارا بودن بیش از 6 هزار متن نوحه ، گنجینه ایست ارزشمند، برای مادحین و ذاکرین محترم اهل بیت عصمت و طهارت(ع)
رسالت ما فقط دسترسی سریع و آسان مادحین و ذاکرین به متن نوحه و مرثیه ها می باشد۔
✍️اسماعیل عبادی
Download Telegram
حالات حضرت قاسم (ع)

مرحوم ذهنی تبریزی

بخش 2️⃣

آنچنان شمشیر زد کاهل نبرد
حمله ‌های حیدری را یاد کرد

از شرار تیغ آتش‌ بار او
شعله ‌ور شد خرمن عمر عدو

در رکابش پیشرو فتح و ظفر
طایر نصرت به سر بگشوده پر

هر که را بر سر دم تیغش رسید
اوفتاد از پا سوی دوزخ دوید

تیغ زد بر کتف هر شوم و دغل
برق شمشیرش زد از زیر بغل

هر که را جوّاله ‌ای زد بر کمر
شد دو نیمه قامتش چون نخل تر

از فشار پنجۀ نیروی او
تنگ شد میدان به قوم کینه‌ جو

هر کجا آن شیر صولت رو نهاد
پشته ‌ای از کشتگان ترتیب داد

بسکه زد شمشیر آن عریان حسام
خون دشمن گشت بر تیغش نیام

شد چو روبه نامداران دلیر
دستگیر پنجۀ آن شرزه شیر

از هراس و بیم آن دشمن شکار
شد شکست قوم اعدا آشکار

آنچنان بگشود میدان ستیز
بر فراری بسته شد راه گریز

بود سرگرم نبرد آن شهسوار
تیغ می ‌زد بر یمین و بر یسار

آن هنرور همت و سعی که داشت
حملۀ قلب سپه را دل گماشت

سخت می ‌کوشید آن عالی همم
تا لوای خصم را سازد قلم

ظالمی بدکیش نامش بُد عمر
ذات ناپاکش شقی سعدش پدر

بود در پشت سرش اندر کمین
از پی قتلش کشیده تیغ کین

ناگهان فرصت ورا شد دستیار
موقع آن شد که باشد کامکار

بر سرش تیغی چنان زد آن لعین
مُنفلق شد تا به ابرویش جبین

تیغ کج تا بر سرش بنشست راست
دود آهش از دل پر درد خواست

گشت جاری آنچنان خون سرش
در کسوف افتاده ماه انورش

زخم با آن زخمدار آن کار کرد
از کفش بربود یارای نبرد

تا رُسستی هر دو بازویش ببست
بر زمین افتاد شمشیرش ز دست

در دل از ضعف قوا طاقت نماند
در سواری حالت قدرت نماند

شد سرازیر از فراز صدر زین
با تن صد پاره بر روی زمین

رو به سوی خیمه ‌گه کرد آن جوان
گفت دریاب ای شهِ درماندگان

در کنار خیمه سلطان وحید
داد استمداد قاسم را شنید

شد سوار مُرتَجَز آن شهریار
از نیام آورد آن دم ذوالفقار

ره ‌سپار رزمگه شد تند و تیز
پرشتاب آمد به میدان ستیز

دید افتاده است آن صید حرم
دستگیرش کرده صیّاد ستم

خنجری در دست با خشم تمام
بهر قطع حنجر آن تشنه‌ کام

کرد شمشیرش حواله بی ‌دریغ
داد بازو آن ستمگر پیش تیغ

شد بریده بازوی آن کینه‌ کیش
گشت آویزان ز جلد نحس خویش

رو نمود آنگه به سوی کوفیان
داد زد ای قوم نگذارید هان

زادۀ حیدر مرا کشت ای سپاه
دادخواهی کو که باشد دادخواه

زمره‌ ای از فرق بیدادگر
بر شهِ بیدادرس شد حمله ‌ور

بر دفاع آن هجوم آوردگان
آنگهی سرگرم شد شاه جهان

آتش جنگ آنچنان شد شعله ‌ور
خرمن عمر بسی را زد شرر

از تکاپوی سمند جنگیان
لرزه ‌ای در سطح میدان شد عیان

جنبش لشگر صدای گیردار
شورش محشر نموده آشکار

اندر آن غوغا و شور رستخیز
شاه مظلومان که می‌ زد تیغ تیز

ناگهان بشنید آواز حزین
دست بردار از نبرد ای شاه دین

قاسمت دریاب نی وقت قتال
زیر سُمّ اسب گشتم پایمال

شد دل شه زین صدا پر اضطراب
مُنهدم کرد آن سپه را با شتاب

سرزنان آهش دمادم از نهاد
مفرع آرام دل را رو نهاد

با بسی سرعت به بالینش رسید
نوگلش را پایمال خوار دید

چاک چاک اعضای او را بنگریست
بر سرش چون ابر نیسانی گریست

بارها کردش صدا با آه و زار
دید می ‌نَدهَد جواب آن زخمدار

گفت جانم لمحه ‌ای کن دیده باز
با من بیدل مکن اینقدر ناز

آمدم از قید غم آزاد باش
ای غزالم ایمن از صیّاد باش

غنچۀ لب ای گل من باز کن
عندلیب ‌آسا سخن آغاز کن

یک دمم ای خوش ‌مقال و خوش ‌زبان
با سخن پردازیت کن شادمان

سخت دشوار آیدم این ماجرا
بهر امدادت همی‌ خوانی مرا

نشنوی از من صدایت را جواب
یا جوابت داده نایم با شتاب

یا چنین آیم نبخشد بر تو سود
شد فزون بر دل مرا دردی که بود

وآنگهی شاهنشه عالی‌ مقام
حمل کرد آن نعش را سوی خیام

خود همی‌ داند چسان آن شهریار
جسم صد چاکش گرفت اندر کنار

گفته راوی دیدم آن خونین ‌کفن
بود در آغوش سلطان زَمَن

سینه ‌اش بر سینه رو بر روی او
دوش شه آویخته گیسوی او

قامت بالای شاه کربلا
طفل سیزده ساله قدّش نارسا

همچو در آغوش نعش آن شهید
پای‌هایش از زمین خط می‌کشید

با تصوّر می‌توان آگه شدن
در چه حالت بود آن صد پاره تن

زخم بی‌ حدّ صدمۀ سُمّ ستور
کرده بود از هیئت اصلیش دور

نازنین جسمش چو گل پژمرده بود
نقشۀ اعضاش بر هم خورده بود

حمل بر قتلا نمود آن نعش را
نزد خون آغشته جانش داد جا

#ذهنیا بس کن دگر افراد خود
بس مکن لیکن فغان و داد خود


#قاسمیه_شهادت
#ذهنی_تبریزی
#فارسی

🌴🍃🌴🍃🌴🍃🌴🍃🌴🍃🌴🍃
http://tttttt.me/naghmehaye_gham