@mthi_jazebe
#داستانهای_واقعی_از_قانون_جذب
موهای عالی و پوست بی نقص_ AS از سنگاپور
چند سالی می شود که کتاب راز و قدرت را دارم. برای چیزهای زیادی از آنها استفاده کرده ام و یک سال پیش، برای یک مسئله مهم آن را بکار بردم.
من هرگز زیباترین یا مشهورترین دختر مدرسه نبودم، با این حال دوستان زیادی داشتم.
من موهای بدی داشتم و کلی جوش روی پیشانی و بینی ام زده بود. پیش مردم از این مسئله شرمنده نبودم، اما وقتی در اتاقم تنها می شدم و به آینه نگاه می کردم غمگین می شدم.
با خودم فکر می کردم چقدر زشتم .نمی توانستم خودم را با صورت زیبا ببینم.
خیلی شک داشتم اما در سال ِ آخر دبیرستان از راز استفاده کردم.
یک عکس از مگان فاکس (بازیگر) که الهام بخش من بود پرینت گرفتم و آن را در تابلو تجسم و کنار تختم گذاشتم.
هر بار که به عکسش نگاه می کردم برای موها و پوستش عشق می فرستادم و تصور می کردم همه آنها مال من است.
تمام تلاشم را میکردم تا خودم را در آینه ببینم و تجسم می کردم که موها و پوستم مانند مگان فاکس است، اما فقط وقتهایی که خوشحال بودم این کار را می کردم، چون زمانهایی که ناراحت و خسته بودم نمی توانستم آن کار را بکنم.
همچنین از خدا به خاطر آن دعا می کردم.
طوری رفتار می کردم که انگار آن موها و پوست عالی مال من بودند. آنقدر به نظرم واقعی می رسید که وقتی به پیشانی ام دست می زدم متوجه جوشها نمی شدم.
درخواست را رها کردم و منتظر دریافت ماندم.
در آینه با لبخند به خودم نگاه می کردم، در مدرسه با غرور راه می رفتم فکر می کردم همه دخترها و پسرها دوست دارند با من دوست شوند
در دفتر خاطراتم نوشتم که چقدر شکرگزارم از اینکه هر چیزی را که می خواستم دارم.
هرگز اجازه نمی دادم احساسات بد بر من غلبه کنند و هر بار احساس بد به سراغم می آمد به خودم یادآوری می کردم که خوشحال باشم.
خیلی به این کار اعتقاد داشتم.هر روز احساسی متفاوت داشتم.
موهایم دیگر خشک و وز کرده نبودند ، و به زیبایی در حال رشد بودند. به آرایشگاه رفتم و موهایم را دقیقاً مثل مگان فاکس کوتاه کردم.
جوشهایم یکی یکی از بین رفتند. دوستانم متوجهء این نکته شده بودند.
آنها از من می پرسیدند " از چه محصولی استفاده می کنی ؟ " هر بار که از من تعریف می کردند خوشحالتر می شدم و باور می کردم.
من قبلاً هرگز تعارفهای مردم را باور نمی کردم. حالا سه ماه گذشته و من دقیقاً همان احساسی را دارم که می خواستم داشته باشم. نمی خواهم نمایش بدهم ولی خیلی معروفتر از قبل شده ام. هر کسی در مدرسه متوجه من میشود.
اگر چیزی را می خواهید و باورش داشته باشید، به آن خواهید رسید. هرگز امیدتان را از دست ندهید.
به ما بپیوندید👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAEF58zV8EVCDmo6FKA
👭 👬 #برا_دوستاتم_بفرست
#داستانهای_واقعی_از_قانون_جذب
موهای عالی و پوست بی نقص_ AS از سنگاپور
چند سالی می شود که کتاب راز و قدرت را دارم. برای چیزهای زیادی از آنها استفاده کرده ام و یک سال پیش، برای یک مسئله مهم آن را بکار بردم.
من هرگز زیباترین یا مشهورترین دختر مدرسه نبودم، با این حال دوستان زیادی داشتم.
من موهای بدی داشتم و کلی جوش روی پیشانی و بینی ام زده بود. پیش مردم از این مسئله شرمنده نبودم، اما وقتی در اتاقم تنها می شدم و به آینه نگاه می کردم غمگین می شدم.
با خودم فکر می کردم چقدر زشتم .نمی توانستم خودم را با صورت زیبا ببینم.
خیلی شک داشتم اما در سال ِ آخر دبیرستان از راز استفاده کردم.
یک عکس از مگان فاکس (بازیگر) که الهام بخش من بود پرینت گرفتم و آن را در تابلو تجسم و کنار تختم گذاشتم.
هر بار که به عکسش نگاه می کردم برای موها و پوستش عشق می فرستادم و تصور می کردم همه آنها مال من است.
تمام تلاشم را میکردم تا خودم را در آینه ببینم و تجسم می کردم که موها و پوستم مانند مگان فاکس است، اما فقط وقتهایی که خوشحال بودم این کار را می کردم، چون زمانهایی که ناراحت و خسته بودم نمی توانستم آن کار را بکنم.
همچنین از خدا به خاطر آن دعا می کردم.
طوری رفتار می کردم که انگار آن موها و پوست عالی مال من بودند. آنقدر به نظرم واقعی می رسید که وقتی به پیشانی ام دست می زدم متوجه جوشها نمی شدم.
درخواست را رها کردم و منتظر دریافت ماندم.
در آینه با لبخند به خودم نگاه می کردم، در مدرسه با غرور راه می رفتم فکر می کردم همه دخترها و پسرها دوست دارند با من دوست شوند
در دفتر خاطراتم نوشتم که چقدر شکرگزارم از اینکه هر چیزی را که می خواستم دارم.
هرگز اجازه نمی دادم احساسات بد بر من غلبه کنند و هر بار احساس بد به سراغم می آمد به خودم یادآوری می کردم که خوشحال باشم.
خیلی به این کار اعتقاد داشتم.هر روز احساسی متفاوت داشتم.
موهایم دیگر خشک و وز کرده نبودند ، و به زیبایی در حال رشد بودند. به آرایشگاه رفتم و موهایم را دقیقاً مثل مگان فاکس کوتاه کردم.
جوشهایم یکی یکی از بین رفتند. دوستانم متوجهء این نکته شده بودند.
آنها از من می پرسیدند " از چه محصولی استفاده می کنی ؟ " هر بار که از من تعریف می کردند خوشحالتر می شدم و باور می کردم.
من قبلاً هرگز تعارفهای مردم را باور نمی کردم. حالا سه ماه گذشته و من دقیقاً همان احساسی را دارم که می خواستم داشته باشم. نمی خواهم نمایش بدهم ولی خیلی معروفتر از قبل شده ام. هر کسی در مدرسه متوجه من میشود.
اگر چیزی را می خواهید و باورش داشته باشید، به آن خواهید رسید. هرگز امیدتان را از دست ندهید.
به ما بپیوندید👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAEF58zV8EVCDmo6FKA
👭 👬 #برا_دوستاتم_بفرست
@mthi_jazebe
#داستانهای_واقعی_از_قانون_جذب
چند سال پیش کتاب راز و دی وی دی اش را خریده بودم. هر از چند وقتی فیلمش را می دیدم تا نسبت به اهداف و آرزوهایم مشتاق بمانم. هر سال یه سری اهداف را برای خودم و خانواده ام تعیین می کردم.
حدود هشت سال پیش از همسرم جدا شده بودم و به محض جدایی علاوه بر مسئولیت سه فرزندم ، مسئولیت والدینم نیز بر عهده ی من افتاده بود.
در طول هشت سال تنها زندگی کردن، اغلب اوقات برای یافتن جفت روحی ام، همسرم، دعا می کردم تا به زندگی ام بیاید.
در اکتبر 2010، به یک جشن تابلو تجسم زنانه رفته بودم. من تابلو تجسمم را با عکسی از یک لباس عروس و یک حلقه درست کردم. همچنین روی تابلو نوشتم «من می خواهم در عرض دو سال ازدواج کنم.» خب، من از طریق معرفی خانوادگی با مردی آشنا شدم، و عاشق همدیگر شدیم.
آگوست امسال با هم ازدواج کردیم، که معادل همان دو سالی بود که من در تابلو تجسمم ذکر کرده بودم.
چند روز بعد از عروسی مان تابلو تجسمی که درست کرده بودم را پیدا کردم، در کمال شگفتی، لباس عروس و حلقه ام دقیقاً با عکس هایی که در تابلو تجسم گذاشته بودم شباهت داشتند.
تابلو را به چند نفر از دوستان و افراد خانواده ام نشان دادم و آنها هم تقریباً به گریه افتاده بودند.
قبل از اینکه همسرم وارد زندگی ام شود، طبق آموزه های راز، یک سری پاکسازی هایی انجام داده بودم. مثلاً در پارکینگ، کمد لباسهایم و در زندگی ام فضای خالی ایجاد کرده بودم. من عشقی را که می خواستم تجسم می کردم. هر روز کتاب راز را می خواندم و فیلمش را می دیدم و آنچه را می خواستم تجسم می کردم.
به خاطر همسر و خانواده ام بسیار سپاسگزارم.فیلم و کتاب راز را به افراد خانواده ام داده ام تا آنها هم لذت رسیدن به آرزوهایشان را تجربه کنند.
به ما بپیوندید👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAEF58zV8EVCDmo6FKA
👭 👬 #برا_دوستاتم_بفرست
#داستانهای_واقعی_از_قانون_جذب
چند سال پیش کتاب راز و دی وی دی اش را خریده بودم. هر از چند وقتی فیلمش را می دیدم تا نسبت به اهداف و آرزوهایم مشتاق بمانم. هر سال یه سری اهداف را برای خودم و خانواده ام تعیین می کردم.
حدود هشت سال پیش از همسرم جدا شده بودم و به محض جدایی علاوه بر مسئولیت سه فرزندم ، مسئولیت والدینم نیز بر عهده ی من افتاده بود.
در طول هشت سال تنها زندگی کردن، اغلب اوقات برای یافتن جفت روحی ام، همسرم، دعا می کردم تا به زندگی ام بیاید.
در اکتبر 2010، به یک جشن تابلو تجسم زنانه رفته بودم. من تابلو تجسمم را با عکسی از یک لباس عروس و یک حلقه درست کردم. همچنین روی تابلو نوشتم «من می خواهم در عرض دو سال ازدواج کنم.» خب، من از طریق معرفی خانوادگی با مردی آشنا شدم، و عاشق همدیگر شدیم.
آگوست امسال با هم ازدواج کردیم، که معادل همان دو سالی بود که من در تابلو تجسمم ذکر کرده بودم.
چند روز بعد از عروسی مان تابلو تجسمی که درست کرده بودم را پیدا کردم، در کمال شگفتی، لباس عروس و حلقه ام دقیقاً با عکس هایی که در تابلو تجسم گذاشته بودم شباهت داشتند.
تابلو را به چند نفر از دوستان و افراد خانواده ام نشان دادم و آنها هم تقریباً به گریه افتاده بودند.
قبل از اینکه همسرم وارد زندگی ام شود، طبق آموزه های راز، یک سری پاکسازی هایی انجام داده بودم. مثلاً در پارکینگ، کمد لباسهایم و در زندگی ام فضای خالی ایجاد کرده بودم. من عشقی را که می خواستم تجسم می کردم. هر روز کتاب راز را می خواندم و فیلمش را می دیدم و آنچه را می خواستم تجسم می کردم.
به خاطر همسر و خانواده ام بسیار سپاسگزارم.فیلم و کتاب راز را به افراد خانواده ام داده ام تا آنها هم لذت رسیدن به آرزوهایشان را تجربه کنند.
به ما بپیوندید👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAEF58zV8EVCDmo6FKA
👭 👬 #برا_دوستاتم_بفرست
@mthi_jazebe
#داستانهای_واقعی_از_قانون_جذب
آدام از استرالیا
می تونید از هیچی شروع کنید، از هیچ راهی راه ساخته خواهد شد و باید ساخته شود.
من یک پسر 20 ساله ام که در دانشگاه تحصیل می کنم. به مدت 2 ماه عاشق دختری بودم. از دیدگاه من، او کاملترین جفت روحی برای من بود. هنوز هم می توانم اولین باری که او را در کلاس دیدم به خاطر آورم، آن لحظه ی نفس گیر نشانه ای است که هرگز فراموش نمی کنم.شما تا اینجا به این نتیجه رسیده اید که من عاشق این دختر شده ام.
بعد از یک هفته معاشرت در محوطه دانشگاه تصمیم گرفتم عشقم را به او ابراز کنم و این کار را کردم. او گفت: "آدام، بیا اول با هم دوست معمولی باشیم ، آهسته پیش بریم ."
در آن لحظه خرد شدم ولی ایمانم را حفظ کردم.
به طور شگفت انگیزی، بعد از آن اعتراف ناشیانه ، ارتباطمان با هم بیشتر شد، ما همدیگر را دوست داشتیم و از بودن با همدیگر لذت می بردیم. تقریباً هر دوشنبه و سه شنبه در کلاس و نیز در کتابخانه همدیگر را می دیدیم. همه چیز به خوبی و خوشی پیش می رفت. تازه، چندین بار او را به شام دعوت کرده بودم و او هم قبول کرده بود.
آخرین قرارمان مربوط به دل شکستن بود. آن روز او به من گفت :" آدام، رابطه بین ما خوب پیش نمی رود. "
وقتی این حرف را به من زد تقریباً داشتم به هدف زندگی ام شک می کردم.
با خودم فکر کردم این آخرِ قصه است.
در نظر هر کسی، آخر ِ داستان به نظر معقول و منطقی می رسید، اما در واقع اینطور نبود.
من می دانستم که اگر ایمانم را حفظ کنم و در فرکانس درست و مناسب بمانم کائنات آن شخصی را که من همیشه می خواستم به من بر می گرداند.
هیچوقت امیدم را از دست ندادم حتی با وجود اینکه همه چیز بعد از آن قضیه آنقدر تنش زا و پریشان کننده بود که از تحملم خارج می شد.
با این حال، با ایمان اندکم، تجسم کردم که یک روز او به من اس ام اسی می دهد به این مضمون " آدام، من به تو نیاز دارم ..."
وقتی این تصویر را در ذهنم می آوردم هیچ مدرک و نشانه ای دال بر اتفاق افتادن آن نداشتم و فقط این را می دانستم که حتماً این اتفاق می افتد چون کائنات طرفِ من است و بدون استثنا در تمام اوقات به من پاسخ می دهد.
در طول 2 هفته ... 3 هفته ...4 هفته هیچ اتفاقی نیفتاد ... ایمانم ضعیفتر و ضعیفتر می شد ... تا اینکه ...
آن شب در خانه بودم و مشغول انجام تکالیفم بودم، تقریباً موضوع اس ام اس را فراموش کرده بودم چون مربوط به مدتها قبل بود. آنقدر غرق در انجام تکالیفم بودم که حتی انتظار رسیدن اس ام اس را هم نداشتم.
ساعت 11 شده بود و داشتم فکر می کردم بروم بخوابم. کتابهایم را جمع کردم و داشتم به رختخواب می رفتم. ناگهان، خیلی اتفاقی، صدای رسیدن اس ام اس جدید آمد و من با خودم گفتم "بسیار خوب ... اگر همون اس ام اس باشه ... ذهنم کاملاً هیجانزده شده بود. اس ام اس از طرف او بود و کلماتی که روی صفحه موبایلم می دیدم برایم باور کردنی نبود :
" آدام ... من به تو نیاز دارم .."
از شدت هیجان چشمانم پر از اشک شده بود و بغض راه گلویم را بسته بود بالاخره عشقم برگشته بود ❗️
با دستانی لرزان موبایلم را برداشتم، و برایش نوشتم " من همیشه منتظرت بودم "
حالا بهترین زندگی ای که همیشه آرزویش را داشتم با همدیگر داریم.
از کائنات بسیار سپاسگزارم و با عشق و اشتیاق زندگی می کنم.
او می گوید :" آدام، نمی دونم چرا ولی، از وقتی به تو نه گفتم، یک صدای درونی به من می گفت که عاشقت هستم "
من عاشقش هستم و او هم عاشق من است.
از کائنات بسیار سپاسگزارم، دوستت دارم ❗️
به ما بپیوندید👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAEF58zV8EVCDmo6FKA
👭 👬 #برا_دوستاتم_بفرست
#داستانهای_واقعی_از_قانون_جذب
آدام از استرالیا
می تونید از هیچی شروع کنید، از هیچ راهی راه ساخته خواهد شد و باید ساخته شود.
من یک پسر 20 ساله ام که در دانشگاه تحصیل می کنم. به مدت 2 ماه عاشق دختری بودم. از دیدگاه من، او کاملترین جفت روحی برای من بود. هنوز هم می توانم اولین باری که او را در کلاس دیدم به خاطر آورم، آن لحظه ی نفس گیر نشانه ای است که هرگز فراموش نمی کنم.شما تا اینجا به این نتیجه رسیده اید که من عاشق این دختر شده ام.
بعد از یک هفته معاشرت در محوطه دانشگاه تصمیم گرفتم عشقم را به او ابراز کنم و این کار را کردم. او گفت: "آدام، بیا اول با هم دوست معمولی باشیم ، آهسته پیش بریم ."
در آن لحظه خرد شدم ولی ایمانم را حفظ کردم.
به طور شگفت انگیزی، بعد از آن اعتراف ناشیانه ، ارتباطمان با هم بیشتر شد، ما همدیگر را دوست داشتیم و از بودن با همدیگر لذت می بردیم. تقریباً هر دوشنبه و سه شنبه در کلاس و نیز در کتابخانه همدیگر را می دیدیم. همه چیز به خوبی و خوشی پیش می رفت. تازه، چندین بار او را به شام دعوت کرده بودم و او هم قبول کرده بود.
آخرین قرارمان مربوط به دل شکستن بود. آن روز او به من گفت :" آدام، رابطه بین ما خوب پیش نمی رود. "
وقتی این حرف را به من زد تقریباً داشتم به هدف زندگی ام شک می کردم.
با خودم فکر کردم این آخرِ قصه است.
در نظر هر کسی، آخر ِ داستان به نظر معقول و منطقی می رسید، اما در واقع اینطور نبود.
من می دانستم که اگر ایمانم را حفظ کنم و در فرکانس درست و مناسب بمانم کائنات آن شخصی را که من همیشه می خواستم به من بر می گرداند.
هیچوقت امیدم را از دست ندادم حتی با وجود اینکه همه چیز بعد از آن قضیه آنقدر تنش زا و پریشان کننده بود که از تحملم خارج می شد.
با این حال، با ایمان اندکم، تجسم کردم که یک روز او به من اس ام اسی می دهد به این مضمون " آدام، من به تو نیاز دارم ..."
وقتی این تصویر را در ذهنم می آوردم هیچ مدرک و نشانه ای دال بر اتفاق افتادن آن نداشتم و فقط این را می دانستم که حتماً این اتفاق می افتد چون کائنات طرفِ من است و بدون استثنا در تمام اوقات به من پاسخ می دهد.
در طول 2 هفته ... 3 هفته ...4 هفته هیچ اتفاقی نیفتاد ... ایمانم ضعیفتر و ضعیفتر می شد ... تا اینکه ...
آن شب در خانه بودم و مشغول انجام تکالیفم بودم، تقریباً موضوع اس ام اس را فراموش کرده بودم چون مربوط به مدتها قبل بود. آنقدر غرق در انجام تکالیفم بودم که حتی انتظار رسیدن اس ام اس را هم نداشتم.
ساعت 11 شده بود و داشتم فکر می کردم بروم بخوابم. کتابهایم را جمع کردم و داشتم به رختخواب می رفتم. ناگهان، خیلی اتفاقی، صدای رسیدن اس ام اس جدید آمد و من با خودم گفتم "بسیار خوب ... اگر همون اس ام اس باشه ... ذهنم کاملاً هیجانزده شده بود. اس ام اس از طرف او بود و کلماتی که روی صفحه موبایلم می دیدم برایم باور کردنی نبود :
" آدام ... من به تو نیاز دارم .."
از شدت هیجان چشمانم پر از اشک شده بود و بغض راه گلویم را بسته بود بالاخره عشقم برگشته بود ❗️
با دستانی لرزان موبایلم را برداشتم، و برایش نوشتم " من همیشه منتظرت بودم "
حالا بهترین زندگی ای که همیشه آرزویش را داشتم با همدیگر داریم.
از کائنات بسیار سپاسگزارم و با عشق و اشتیاق زندگی می کنم.
او می گوید :" آدام، نمی دونم چرا ولی، از وقتی به تو نه گفتم، یک صدای درونی به من می گفت که عاشقت هستم "
من عاشقش هستم و او هم عاشق من است.
از کائنات بسیار سپاسگزارم، دوستت دارم ❗️
به ما بپیوندید👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAEF58zV8EVCDmo6FKA
👭 👬 #برا_دوستاتم_بفرست
@mthi_jazebe
#داستانهای_واقعی_از_قانون_جذب
شغل
یک سال بود که بیکار بودم و بسیار ناراحت ، عصبی و افسرده بودم. ۳ سال بود سیگار می کشیدم ، میزان استرسم خارج از کنترلم بود و برای پیدا کردن کار و پرداخت قبضهایم بسیار نگران بودم.
من در می ۲۰۰۷ ازدواج مجدد کرده بودم و من و شوهرم هر کدام در عرض یک ماه و سه ماه بعد از عروسی شغلمان را از دست داده بودیم.
در آن زمان هیچ کاری را نمی توانستم درست انجام دهم تا اینکه یک روز یکی از پسرهایم در مورد کتاب راز با من صحبت کرد. من در اینترنت آن را جستجو کردم و سپس به کتابخانه رفتم تا این کتاب را قرض بگیرم. خدای من ❗️😳 اصلا نمی توانستم کتاب را زمین بگذارم.
وقتی کتاب را تمام کردم اولین آزمایشم را بر ترک سیگار در سه روز گذاشتم. توانستم ترک کنم. دومین امتحانم این بود که از استرس و عصبانیت و احساسات بد در مورد تجربیاتم رها شوم و خودم را ببخشم.
این کار هم انجام شد.من تغییر کردم !
حالا یک زن شاد و آرام بودم. اما هنوز با صبر داشتن مشکل داشتم. به یاد آوردم که در دی وی دی راز ، جک کنفیلد گفته بود که حتی اگر یک بار ۲۰۰ کیلویی هم روی دوشتان باشد باید اعتماد کنید و ایمان داشته باشید. خب ، ایمان من و حس خوبی که نسبت به شهودم داشتم مرا به رسیدن به خواسته هایم به طرز باور نکردنی ای هدایت کرد.
پول از راههای مختلفی رسید - دوستان و خانواده ام ، و حتی از روی زمین! هدایایی مثل هارد کامپیوتر مجانی و نصب رایگان آن ، غذا ، و یک آپارتمان زیبا.
من درخواست دو کار نیمه وقت کردم - یک کار دولتی و یک کار غیر دولتی ، با درآمد عالی. در ماه ژانویه شغل غیر دولتی را شروع کردم و در ماه آوریل شغل دولتی را. اینها شغلهایی هستند که من از انجام دادنشان واقعا لذت می برم.
اکنون می دانم که چیزهایی بزرگتر و عالیتر در انتظار من هستند و من همیشه در ایمانم قوی می مانم و صبر را پیشه ی خود قرار می دهم.
حالا من در حال تجربه ی شگفتیهایی هستم که می دانستم دارم به سوی خود جذب می کنم.برای کسانی که نگران هستند و یا موقعیتشان مثل من است می گویم که هرگز دست نکشید. باید ایمان داشته باشید همانطور که من داشتم.
به ما بپیوندید👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAEF58zV8EVCDmo6FKA
👭 👬 #برا_دوستاتم_بفرست
#داستانهای_واقعی_از_قانون_جذب
شغل
یک سال بود که بیکار بودم و بسیار ناراحت ، عصبی و افسرده بودم. ۳ سال بود سیگار می کشیدم ، میزان استرسم خارج از کنترلم بود و برای پیدا کردن کار و پرداخت قبضهایم بسیار نگران بودم.
من در می ۲۰۰۷ ازدواج مجدد کرده بودم و من و شوهرم هر کدام در عرض یک ماه و سه ماه بعد از عروسی شغلمان را از دست داده بودیم.
در آن زمان هیچ کاری را نمی توانستم درست انجام دهم تا اینکه یک روز یکی از پسرهایم در مورد کتاب راز با من صحبت کرد. من در اینترنت آن را جستجو کردم و سپس به کتابخانه رفتم تا این کتاب را قرض بگیرم. خدای من ❗️😳 اصلا نمی توانستم کتاب را زمین بگذارم.
وقتی کتاب را تمام کردم اولین آزمایشم را بر ترک سیگار در سه روز گذاشتم. توانستم ترک کنم. دومین امتحانم این بود که از استرس و عصبانیت و احساسات بد در مورد تجربیاتم رها شوم و خودم را ببخشم.
این کار هم انجام شد.من تغییر کردم !
حالا یک زن شاد و آرام بودم. اما هنوز با صبر داشتن مشکل داشتم. به یاد آوردم که در دی وی دی راز ، جک کنفیلد گفته بود که حتی اگر یک بار ۲۰۰ کیلویی هم روی دوشتان باشد باید اعتماد کنید و ایمان داشته باشید. خب ، ایمان من و حس خوبی که نسبت به شهودم داشتم مرا به رسیدن به خواسته هایم به طرز باور نکردنی ای هدایت کرد.
پول از راههای مختلفی رسید - دوستان و خانواده ام ، و حتی از روی زمین! هدایایی مثل هارد کامپیوتر مجانی و نصب رایگان آن ، غذا ، و یک آپارتمان زیبا.
من درخواست دو کار نیمه وقت کردم - یک کار دولتی و یک کار غیر دولتی ، با درآمد عالی. در ماه ژانویه شغل غیر دولتی را شروع کردم و در ماه آوریل شغل دولتی را. اینها شغلهایی هستند که من از انجام دادنشان واقعا لذت می برم.
اکنون می دانم که چیزهایی بزرگتر و عالیتر در انتظار من هستند و من همیشه در ایمانم قوی می مانم و صبر را پیشه ی خود قرار می دهم.
حالا من در حال تجربه ی شگفتیهایی هستم که می دانستم دارم به سوی خود جذب می کنم.برای کسانی که نگران هستند و یا موقعیتشان مثل من است می گویم که هرگز دست نکشید. باید ایمان داشته باشید همانطور که من داشتم.
به ما بپیوندید👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAEF58zV8EVCDmo6FKA
👭 👬 #برا_دوستاتم_بفرست
@mthi_jazebe
#داستانهای_واقعی_از_قانون_جذب
✍🏻قدرت تجسم_ آلیساس از اندونزی
چند سالی بود که مادرم کتاب راز را داشت اما من هیچ وقت آنرا نخوانده بودم. یکی از روزهای دسامبر ۲۰۱۰ آنرا خواندم و تصمیم گرفتم آنرا بکار ببرم. ابتدا برای چیزهای کوچک مثلا گرفتن نمرهء A در درس ریاضی و علوم.
من پوست سبزه و موهای بدی داشتم. در واقع پوستم به زردی میزد و من دلم می خواست پوست سفید داشته باشم. دوستانم فقط از اندام باریکم تعریف می کردند نه از چهره ام.
شروع کردم به تجسم پوستی سفید ، صاف و شفاف و موهایی نرم و خوش حالت.
اوایل سخت بود که وانمود کنم پوست و موی دلخواهم را دارم ، اما به تجسم ادامه دادم. به هر دختری که پوست و موی دلخواهم را داشت نگاه می کردم و در دلم می گفتم : " خدایا شکر که من همچین پوستی دارم. "
و با خوشحالی لبخند می زدم. به وانمود کردن و تجسم و تمرکز کردن ادامه دادم.
یک ماه بعد ، خانواده و دوستانم متوجه تغییری در من شدند. مو و پوستم هر روز بهتر از روز قبل می شد و حتی بعضی از دوستانم به من حسادت می کردند. حالا من واقعا خوشحالم - هیچ وقت به این اندازه خوشحال نبوده ام.
چند وقت پیش با خوانندهء راک مورد علاقه ام ( که آنرا هم با راز جذب کردم ) ملاقات کردم و او به من گفت که چقدر زیبا هستم !کمی زمان برد اما کائنات زمان واقعی ِ برآوردن آرزویم را می دانست.
به ما بپیوندید👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAEF58zV8EVCDmo6FKA
👭 👬 #برا_دوستاتم_بفرست
#داستانهای_واقعی_از_قانون_جذب
✍🏻قدرت تجسم_ آلیساس از اندونزی
چند سالی بود که مادرم کتاب راز را داشت اما من هیچ وقت آنرا نخوانده بودم. یکی از روزهای دسامبر ۲۰۱۰ آنرا خواندم و تصمیم گرفتم آنرا بکار ببرم. ابتدا برای چیزهای کوچک مثلا گرفتن نمرهء A در درس ریاضی و علوم.
من پوست سبزه و موهای بدی داشتم. در واقع پوستم به زردی میزد و من دلم می خواست پوست سفید داشته باشم. دوستانم فقط از اندام باریکم تعریف می کردند نه از چهره ام.
شروع کردم به تجسم پوستی سفید ، صاف و شفاف و موهایی نرم و خوش حالت.
اوایل سخت بود که وانمود کنم پوست و موی دلخواهم را دارم ، اما به تجسم ادامه دادم. به هر دختری که پوست و موی دلخواهم را داشت نگاه می کردم و در دلم می گفتم : " خدایا شکر که من همچین پوستی دارم. "
و با خوشحالی لبخند می زدم. به وانمود کردن و تجسم و تمرکز کردن ادامه دادم.
یک ماه بعد ، خانواده و دوستانم متوجه تغییری در من شدند. مو و پوستم هر روز بهتر از روز قبل می شد و حتی بعضی از دوستانم به من حسادت می کردند. حالا من واقعا خوشحالم - هیچ وقت به این اندازه خوشحال نبوده ام.
چند وقت پیش با خوانندهء راک مورد علاقه ام ( که آنرا هم با راز جذب کردم ) ملاقات کردم و او به من گفت که چقدر زیبا هستم !کمی زمان برد اما کائنات زمان واقعی ِ برآوردن آرزویم را می دانست.
به ما بپیوندید👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAEF58zV8EVCDmo6FKA
👭 👬 #برا_دوستاتم_بفرست
@mthi_jazebe
#آموزشی
#داستانهای_واقعی_از_قانون_جذب
شفا
بیشتر از یک ماه پیش، عمویم، که یک سیاستمدار است ، خبرهای بدی از دکترش شنید - کلیه هایش در حال از کار افتادن بودند و هیچ راهی جز ادامه ء درمان دارویی تا زمانی که امکانش وجود داشت نبود.
به محض اینکه از این موضوع مطلع شدم شدیداً ناراحت شدم چون می دانستم او تنها نان آور خانواده اش می باشد و همسر و دو دخترش شدیداً به او وابسته اند.
من از قبل با راز و قانون جذب آشنا بودم و می دانستم اگر آنها قانون جذب را بکار ببرند عمویم مداوا خواهد شد، اما نمی توانستم قانون جذب را برایشان توضیح دهم زیرا آنها بسیار مذهبی هستند و نمی توانند تجسم و ایمان به قانون را درک کنند ، و ترجیح می دهند از اعتقاد خودشان پیروی کنند - یعنی " برای شفا به درگاه خداوند دعا کنند و سپس تسلیم خواست خداوند شوند. "یادم آمد که در مورد یک توانایی منحصر به فرد برای آشکار کردن آرزوها خوانده بودم که نه تنها برای یک نفر بلکه برای دیگران هم موثر واقع می شود. تصمیم گرفتم آن را امتحان کنم ، و عمویم را با کلیه های سالم تصور کردم ، و خدا را به خاطر شفای عمویم شکر کردم و سپس رهایش کردم. دیگر به آن فکر نکردم ( پس افکارم را با شک و تردید انکار نکردم ).
دیروز خیلی ناگهانی عمه ام به من زنگ زد و گفت که عمویم پیشرفت قابل توجهی داشته و دکتر آن را معجزه خوانده است❗️
از شنیدن این خبر چشمانم پر از اشک شد و به عمه ام اطمینان دادم که حالش کاملاً بهبود پیدا خواهد کرد.
تجربهء من ثابت کرد که ما می توانیم علاوه بر خودمان برای دیگران نیز سلامتی آرزو کنیم و آرزویمان برآورده شود. در واقع همهء ما یکی هستیم ...
به ما بپیوندید👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAEF58zV8EVCDmo6FKA
👭 👬 #برا_دوستاتم_بفرست
#آموزشی
#داستانهای_واقعی_از_قانون_جذب
شفا
بیشتر از یک ماه پیش، عمویم، که یک سیاستمدار است ، خبرهای بدی از دکترش شنید - کلیه هایش در حال از کار افتادن بودند و هیچ راهی جز ادامه ء درمان دارویی تا زمانی که امکانش وجود داشت نبود.
به محض اینکه از این موضوع مطلع شدم شدیداً ناراحت شدم چون می دانستم او تنها نان آور خانواده اش می باشد و همسر و دو دخترش شدیداً به او وابسته اند.
من از قبل با راز و قانون جذب آشنا بودم و می دانستم اگر آنها قانون جذب را بکار ببرند عمویم مداوا خواهد شد، اما نمی توانستم قانون جذب را برایشان توضیح دهم زیرا آنها بسیار مذهبی هستند و نمی توانند تجسم و ایمان به قانون را درک کنند ، و ترجیح می دهند از اعتقاد خودشان پیروی کنند - یعنی " برای شفا به درگاه خداوند دعا کنند و سپس تسلیم خواست خداوند شوند. "یادم آمد که در مورد یک توانایی منحصر به فرد برای آشکار کردن آرزوها خوانده بودم که نه تنها برای یک نفر بلکه برای دیگران هم موثر واقع می شود. تصمیم گرفتم آن را امتحان کنم ، و عمویم را با کلیه های سالم تصور کردم ، و خدا را به خاطر شفای عمویم شکر کردم و سپس رهایش کردم. دیگر به آن فکر نکردم ( پس افکارم را با شک و تردید انکار نکردم ).
دیروز خیلی ناگهانی عمه ام به من زنگ زد و گفت که عمویم پیشرفت قابل توجهی داشته و دکتر آن را معجزه خوانده است❗️
از شنیدن این خبر چشمانم پر از اشک شد و به عمه ام اطمینان دادم که حالش کاملاً بهبود پیدا خواهد کرد.
تجربهء من ثابت کرد که ما می توانیم علاوه بر خودمان برای دیگران نیز سلامتی آرزو کنیم و آرزویمان برآورده شود. در واقع همهء ما یکی هستیم ...
به ما بپیوندید👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAEF58zV8EVCDmo6FKA
👭 👬 #برا_دوستاتم_بفرست
@mthi_jazebe
#آموزشی
#داستانهای_واقعی_از_قانون_جذب
جذب پول
من حدود یکسال است که از " راز " استفاده می کنم. در این مدت موفقیتهایی داشته ام اما این هفته اتفاق بزرگی برایم افتاد که می خواهم آنرا با شما در میان بگذارم.
در مورد مسائل مالی ام احساس بدی داشتم ، ۱۰ دلار در حساب بانکی داشتم و تا ۱۰ روز دیگر هم حقوقم پرداخت نمیشد. هفته ها نا امید بودم. روز جمعه در محل کارم در وقت ناهار به وبسایت راز سر زدم تا با خواندن داستانها کمی انگیزه بگیرم. یکی از داستانها توجه مرا به خود جلب کرد که در آن شخصی که به پول احتیاج داشت مرتب این جمله را تکرار می کرد : " من واقعا دوست دارم ۲۰۰ دلار داشته باشم تا آخر هفته را به خوبی بگذرانم. "و بطور معجزه آسایی این مبلغ پول به صندوق پستی او آمده بود.
من هم تصمیم گرفتم این روش را امتحان کنم. در همان حال که پشت کامپیوتر نشسته بودم چشمانم را بستم و همان مبلغ را در نظر گرفتم و گفتم : " من ۲۰۰ دلار برای گذراندن آخر هفته ام دارم. " سپس آنرا رها کردم و لبخندی زدم و سعی کردم فراموشش کنم.
خاطر نشان کنم که من مجبور بودم تمام آخر هفته را کار کنم و حتی بنزین کافی برای رفتن به سر کار و برگشتن نداشتم.
آنشب همسر سابقم از کالیفرنیا به قصد دیدنم آمده بود . وقتی به خانه رسیدم او به من ۹۵ دلار پول نقد و ۲ کارت بنزین ۵۰ دلاری داد. در همان لحظه فهمیدم که قانون جذب کار خودش را کرده است.
جالبتر از همه این بود که همسر سابقم گفت که مجبور شده برای خوردن قهوه در جایی نگهدارد وگرنه ۱۰۰ دلار به من می داد که با ۲ کارت بنزین ۵۰ دلاری دقیقا همان ۲۰۰ دلار میشد.
هنوز هم با اینکه از قانون جذب باخبرم از این اتفاق هیجان زده ام.
زندگی عالیست و ما باید همیشه تفکر مثبتمان را حفظ کنیم و مطمئن باشیم که همه چیز طبق میل ما پیش خواهد رفت.
به ما بپیوندید👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAEF58zV8EVCDmo6FKA
👭 👬 #برا_دوستاتم_بفرست
#آموزشی
#داستانهای_واقعی_از_قانون_جذب
جذب پول
من حدود یکسال است که از " راز " استفاده می کنم. در این مدت موفقیتهایی داشته ام اما این هفته اتفاق بزرگی برایم افتاد که می خواهم آنرا با شما در میان بگذارم.
در مورد مسائل مالی ام احساس بدی داشتم ، ۱۰ دلار در حساب بانکی داشتم و تا ۱۰ روز دیگر هم حقوقم پرداخت نمیشد. هفته ها نا امید بودم. روز جمعه در محل کارم در وقت ناهار به وبسایت راز سر زدم تا با خواندن داستانها کمی انگیزه بگیرم. یکی از داستانها توجه مرا به خود جلب کرد که در آن شخصی که به پول احتیاج داشت مرتب این جمله را تکرار می کرد : " من واقعا دوست دارم ۲۰۰ دلار داشته باشم تا آخر هفته را به خوبی بگذرانم. "و بطور معجزه آسایی این مبلغ پول به صندوق پستی او آمده بود.
من هم تصمیم گرفتم این روش را امتحان کنم. در همان حال که پشت کامپیوتر نشسته بودم چشمانم را بستم و همان مبلغ را در نظر گرفتم و گفتم : " من ۲۰۰ دلار برای گذراندن آخر هفته ام دارم. " سپس آنرا رها کردم و لبخندی زدم و سعی کردم فراموشش کنم.
خاطر نشان کنم که من مجبور بودم تمام آخر هفته را کار کنم و حتی بنزین کافی برای رفتن به سر کار و برگشتن نداشتم.
آنشب همسر سابقم از کالیفرنیا به قصد دیدنم آمده بود . وقتی به خانه رسیدم او به من ۹۵ دلار پول نقد و ۲ کارت بنزین ۵۰ دلاری داد. در همان لحظه فهمیدم که قانون جذب کار خودش را کرده است.
جالبتر از همه این بود که همسر سابقم گفت که مجبور شده برای خوردن قهوه در جایی نگهدارد وگرنه ۱۰۰ دلار به من می داد که با ۲ کارت بنزین ۵۰ دلاری دقیقا همان ۲۰۰ دلار میشد.
هنوز هم با اینکه از قانون جذب باخبرم از این اتفاق هیجان زده ام.
زندگی عالیست و ما باید همیشه تفکر مثبتمان را حفظ کنیم و مطمئن باشیم که همه چیز طبق میل ما پیش خواهد رفت.
به ما بپیوندید👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAEF58zV8EVCDmo6FKA
👭 👬 #برا_دوستاتم_بفرست
@mthi_jazebe
#داستانهای_واقعی_از_قانون_جذب
#روابط
هرگز تصور نمی کردم معجزه ای همانند این اتفاق بیافتد.
نزدیک دو ماه پیش وقتی فهمیدم او می خواهد با دختر دیگری نامزد کند آماده شدم که ترکش کنم و بروم .
ولی خدا را شکر، به خاطر " راز " و شهودی که احساس کردم. هر روز " راز " را تماشا میکردم و با وجود اتفاقاتی که در اطرافم رخ میداد و می توانست هر کس دیگری را از پای در آورد، من قوی ماندم.
کار بی دردسری بود. در قلبم می دانستم که مطلقاً چیزی برای نگرانی وجود ندارد و اگر حتی برای لحظه ای کوتاه، این نکته را فراموش می کردم، به سرعت به سخنان اِستر هیکس در آی پادم گوش می دادم یا فیلم راز را می دیدم . شاید در دو هفتهء اخیر بیش از 20 بار فیلم راز را دیده باشم. چون باعث میشد تمام روز ِ من به گونه ای زیبا و فوق العاده شود.
با خودم در صلح و آرامش بودم و اکنون نیز آن را به زیبایی با زندگی ام عجین کرده ام ، اینکه دیگر نمی خواهم مشکلاتم را برجسته کنم. فقط می خواهم داستانم را با هر کسی که فکر میکند راز ممکن است کار کند اما نه در برابر احتمالات بسیار به اشتراک بگذارم.
راز واقعاً برای من کار کرد و هر روز هم دارد کار میکند. بعد از سه سال و نه ماه از رابطهء شگفت انگیز من و شریق، هنوز هم احساسات قوی نسبت به همدیگر داشتیم. اوقات خوبمان همیشه بر اوقات بد می چربید. کشش، عشق، اشتیاق و علاقه بین ما هر سال بهتر میشد. می دانستم، همیشه می دانستم، که من و شریق جفت روحی هم هستیم و قرار است با همدیگر بمانیم و با هم ازدواج
کنیم. قرار است با هم زندگی شاد، راحت، لذت بخش و طولانی داشته باشیم. از اینکه ایمان درون قلبم و قدرت عشقمان نتیجه داده است احساس فوق العاده و مبارکی داشتم. درست یک هفته بعد از اینکه ارتباطم را با او قطع کرده و با او صحبت نکردم به من زنگ زد. مطمئن بودم با اینکه او میخواهد با دختر دیگری نامزد کند ولی هنوز قلبش با من است و حق با من بود. او به من گفت نمی تواند تصور کند بدون من بماند. گفت که دلش برای صدایم تنگ شده و آنقدر عاشقم است که نمی تواند با کس دیگری باشد.
او نامزدی اش را با آن دختر به هم زد. در مقابل والدینش ایستاد و قانعشان کرد که من تنها دخترِ مناسب او هستم. این یک معجزه بود ❗️
حالا تمام اعضای خانواده اش مرا دوست دارند. من در واقع اکنون یکی از اعضای خانوادهء آنها هستم. موقعیت ما 180 درجه تغییر کرده است. خانواده اش برایمان یک آپارتمان خیلی خوشگل خریده اند. ما بعد از نامزدی مان در ماه جولای به آپارتمانمان خواهیم رفت. کلِ خانواده هایمان با لبخند در آنجا خواهند بود و با ما جشن خواهند گرفت❗️
گاهی اوقات هنوز هم با شگفتی به او خیره می شوم چون غرق در این اندیشه می شوم که چقدر ایمانم عمیق بود و در برابر برخی موانع سفت و سخت ، چه زیبا به من وفادار ماند. من فقط با خوشحالی واقعیتی را که وجود داشت نادیده می گرفتم و هر روز که راز را به کار می بردم، آسان تر میشد. مواظب حرفهایی که با او با خودم، با کائنات و با آدمهای دور و برم می زدم بودم. هیچوقت به خودم و به قدرت راز شک نکردم، هیچ چیز نمی توانست مرا از پای در آورد. نتایجی که برایم رقم خورد این بود که حتی در کالج هم سرآمد شدم و چشم اندازم آنقدر مثبت بود که باعث تشویق هر کسی میشد.
با اینکه خیلی سیگاری نبودم اما عادت سیگار کشیدن را ترک کردم و فقط به صورت تفریحی می کشیدم، همینطور وابستگی به الکل را نیز ترک کردم.
حالا فقط از سرِ شادی گریه می کنم نه هیچ چیز دیگر.
از اینکه همهء این کارها را بسیار ساده کردید متشکرم.
خیلی بی دردسر و عالی بودند.
زندگی ام مثل افسانه ها است.
من شاهد بزرگترین معجزه ها هستم، یعنی هر روز از زندگی من و من با حیرت ایستاده ام.
کائنات متشکرم که همهء اینها را اینقدر زیبا، معجزه آسا و بی دردسر انجام می دهی.
متشکرم، متشکرم، متشکرم !
عشق من تقدیم به همهء شما و از همهء کسانی که داستانهایشان را به اشتراک گذاشتند متشکرم. این داستانها هدایای شگفت انگیزی هستند و یکی از دلایلی بودند که محکم و قوی ماندن را برایم آسانتر کردند.
به ما بپیوندید👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAEF58zV8EVCDmo6FKA
👭 👬 #برا_دوستاتم_بفرست
#داستانهای_واقعی_از_قانون_جذب
#روابط
هرگز تصور نمی کردم معجزه ای همانند این اتفاق بیافتد.
نزدیک دو ماه پیش وقتی فهمیدم او می خواهد با دختر دیگری نامزد کند آماده شدم که ترکش کنم و بروم .
ولی خدا را شکر، به خاطر " راز " و شهودی که احساس کردم. هر روز " راز " را تماشا میکردم و با وجود اتفاقاتی که در اطرافم رخ میداد و می توانست هر کس دیگری را از پای در آورد، من قوی ماندم.
کار بی دردسری بود. در قلبم می دانستم که مطلقاً چیزی برای نگرانی وجود ندارد و اگر حتی برای لحظه ای کوتاه، این نکته را فراموش می کردم، به سرعت به سخنان اِستر هیکس در آی پادم گوش می دادم یا فیلم راز را می دیدم . شاید در دو هفتهء اخیر بیش از 20 بار فیلم راز را دیده باشم. چون باعث میشد تمام روز ِ من به گونه ای زیبا و فوق العاده شود.
با خودم در صلح و آرامش بودم و اکنون نیز آن را به زیبایی با زندگی ام عجین کرده ام ، اینکه دیگر نمی خواهم مشکلاتم را برجسته کنم. فقط می خواهم داستانم را با هر کسی که فکر میکند راز ممکن است کار کند اما نه در برابر احتمالات بسیار به اشتراک بگذارم.
راز واقعاً برای من کار کرد و هر روز هم دارد کار میکند. بعد از سه سال و نه ماه از رابطهء شگفت انگیز من و شریق، هنوز هم احساسات قوی نسبت به همدیگر داشتیم. اوقات خوبمان همیشه بر اوقات بد می چربید. کشش، عشق، اشتیاق و علاقه بین ما هر سال بهتر میشد. می دانستم، همیشه می دانستم، که من و شریق جفت روحی هم هستیم و قرار است با همدیگر بمانیم و با هم ازدواج
کنیم. قرار است با هم زندگی شاد، راحت، لذت بخش و طولانی داشته باشیم. از اینکه ایمان درون قلبم و قدرت عشقمان نتیجه داده است احساس فوق العاده و مبارکی داشتم. درست یک هفته بعد از اینکه ارتباطم را با او قطع کرده و با او صحبت نکردم به من زنگ زد. مطمئن بودم با اینکه او میخواهد با دختر دیگری نامزد کند ولی هنوز قلبش با من است و حق با من بود. او به من گفت نمی تواند تصور کند بدون من بماند. گفت که دلش برای صدایم تنگ شده و آنقدر عاشقم است که نمی تواند با کس دیگری باشد.
او نامزدی اش را با آن دختر به هم زد. در مقابل والدینش ایستاد و قانعشان کرد که من تنها دخترِ مناسب او هستم. این یک معجزه بود ❗️
حالا تمام اعضای خانواده اش مرا دوست دارند. من در واقع اکنون یکی از اعضای خانوادهء آنها هستم. موقعیت ما 180 درجه تغییر کرده است. خانواده اش برایمان یک آپارتمان خیلی خوشگل خریده اند. ما بعد از نامزدی مان در ماه جولای به آپارتمانمان خواهیم رفت. کلِ خانواده هایمان با لبخند در آنجا خواهند بود و با ما جشن خواهند گرفت❗️
گاهی اوقات هنوز هم با شگفتی به او خیره می شوم چون غرق در این اندیشه می شوم که چقدر ایمانم عمیق بود و در برابر برخی موانع سفت و سخت ، چه زیبا به من وفادار ماند. من فقط با خوشحالی واقعیتی را که وجود داشت نادیده می گرفتم و هر روز که راز را به کار می بردم، آسان تر میشد. مواظب حرفهایی که با او با خودم، با کائنات و با آدمهای دور و برم می زدم بودم. هیچوقت به خودم و به قدرت راز شک نکردم، هیچ چیز نمی توانست مرا از پای در آورد. نتایجی که برایم رقم خورد این بود که حتی در کالج هم سرآمد شدم و چشم اندازم آنقدر مثبت بود که باعث تشویق هر کسی میشد.
با اینکه خیلی سیگاری نبودم اما عادت سیگار کشیدن را ترک کردم و فقط به صورت تفریحی می کشیدم، همینطور وابستگی به الکل را نیز ترک کردم.
حالا فقط از سرِ شادی گریه می کنم نه هیچ چیز دیگر.
از اینکه همهء این کارها را بسیار ساده کردید متشکرم.
خیلی بی دردسر و عالی بودند.
زندگی ام مثل افسانه ها است.
من شاهد بزرگترین معجزه ها هستم، یعنی هر روز از زندگی من و من با حیرت ایستاده ام.
کائنات متشکرم که همهء اینها را اینقدر زیبا، معجزه آسا و بی دردسر انجام می دهی.
متشکرم، متشکرم، متشکرم !
عشق من تقدیم به همهء شما و از همهء کسانی که داستانهایشان را به اشتراک گذاشتند متشکرم. این داستانها هدایای شگفت انگیزی هستند و یکی از دلایلی بودند که محکم و قوی ماندن را برایم آسانتر کردند.
به ما بپیوندید👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAEF58zV8EVCDmo6FKA
👭 👬 #برا_دوستاتم_بفرست
🌺🍃
#داستانهای_واقعی_از_قانون_جذب
شغل
یک سال بود که بیکار بودم و بسیار ناراحت ، عصبی و افسرده بودم. ۳ سال بود سیگار می کشیدم ، میزان استرسم خارج از کنترلم بود و برای پیدا کردن کار و پرداخت قبضهایم بسیار نگران بودم.
من در می ۲۰۰۷ ازدواج مجدد کرده بودم و من و شوهرم هر کدام در عرض یک ماه و سه ماه بعد از عروسی شغلمان را از دست داده بودیم.
در آن زمان هیچ کاری را نمی توانستم درست انجام دهم تا اینکه یک روز یکی از پسرهایم در مورد کتاب راز با من صحبت کرد. من در اینترنت آن را جستجو کردم و سپس به کتابخانه رفتم تا این کتاب را قرض بگیرم. خدای من ❗️😳 اصلا نمی توانستم کتاب را زمین بگذارم.
وقتی کتاب را تمام کردم اولین آزمایشم را بر ترک سیگار در سه روز گذاشتم. توانستم ترک کنم. دومین امتحانم این بود که از استرس و عصبانیت و احساسات بد در مورد تجربیاتم رها شوم و خودم را ببخشم.
این کار هم انجام شد.من تغییر کردم !
حالا یک زن شاد و آرام بودم. اما هنوز با صبر داشتن مشکل داشتم. به یاد آوردم که در دی وی دی راز ، جک کنفیلد گفته بود که حتی اگر یک بار ۲۰۰ کیلویی هم روی دوشتان باشد باید اعتماد کنید و ایمان داشته باشید. خب ، ایمان من و حس خوبی که نسبت به شهودم داشتم مرا به رسیدن به خواسته هایم به طرز باور نکردنی ای هدایت کرد.
پول از راههای مختلفی رسید - دوستان و خانواده ام ، و حتی از روی زمین! هدایایی مثل هارد کامپیوتر مجانی و نصب رایگان آن ، غذا ، و یک آپارتمان زیبا.
من درخواست دو کار نیمه وقت کردم - یک کار دولتی و یک کار غیر دولتی ، با درآمد عالی. در ماه ژانویه شغل غیر دولتی را شروع کردم و در ماه آوریل شغل دولتی را. اینها شغلهایی هستند که من از انجام دادنشان واقعا لذت می برم.
اکنون می دانم که چیزهایی بزرگتر و عالیتر در انتظار من هستند و من همیشه در ایمانم قوی می مانم و صبر را پیشه ی خود قرار می دهم.
حالا من در حال تجربه ی شگفتیهایی هستم که می دانستم دارم به سوی خود جذب می کنم.برای کسانی که نگران هستند و یا موقعیتشان مثل من است می گویم که هرگز دست نکشید. باید ایمان داشته باشید همانطور که من داشتم.
@mthi_jazebe
#داستانهای_واقعی_از_قانون_جذب
شغل
یک سال بود که بیکار بودم و بسیار ناراحت ، عصبی و افسرده بودم. ۳ سال بود سیگار می کشیدم ، میزان استرسم خارج از کنترلم بود و برای پیدا کردن کار و پرداخت قبضهایم بسیار نگران بودم.
من در می ۲۰۰۷ ازدواج مجدد کرده بودم و من و شوهرم هر کدام در عرض یک ماه و سه ماه بعد از عروسی شغلمان را از دست داده بودیم.
در آن زمان هیچ کاری را نمی توانستم درست انجام دهم تا اینکه یک روز یکی از پسرهایم در مورد کتاب راز با من صحبت کرد. من در اینترنت آن را جستجو کردم و سپس به کتابخانه رفتم تا این کتاب را قرض بگیرم. خدای من ❗️😳 اصلا نمی توانستم کتاب را زمین بگذارم.
وقتی کتاب را تمام کردم اولین آزمایشم را بر ترک سیگار در سه روز گذاشتم. توانستم ترک کنم. دومین امتحانم این بود که از استرس و عصبانیت و احساسات بد در مورد تجربیاتم رها شوم و خودم را ببخشم.
این کار هم انجام شد.من تغییر کردم !
حالا یک زن شاد و آرام بودم. اما هنوز با صبر داشتن مشکل داشتم. به یاد آوردم که در دی وی دی راز ، جک کنفیلد گفته بود که حتی اگر یک بار ۲۰۰ کیلویی هم روی دوشتان باشد باید اعتماد کنید و ایمان داشته باشید. خب ، ایمان من و حس خوبی که نسبت به شهودم داشتم مرا به رسیدن به خواسته هایم به طرز باور نکردنی ای هدایت کرد.
پول از راههای مختلفی رسید - دوستان و خانواده ام ، و حتی از روی زمین! هدایایی مثل هارد کامپیوتر مجانی و نصب رایگان آن ، غذا ، و یک آپارتمان زیبا.
من درخواست دو کار نیمه وقت کردم - یک کار دولتی و یک کار غیر دولتی ، با درآمد عالی. در ماه ژانویه شغل غیر دولتی را شروع کردم و در ماه آوریل شغل دولتی را. اینها شغلهایی هستند که من از انجام دادنشان واقعا لذت می برم.
اکنون می دانم که چیزهایی بزرگتر و عالیتر در انتظار من هستند و من همیشه در ایمانم قوی می مانم و صبر را پیشه ی خود قرار می دهم.
حالا من در حال تجربه ی شگفتیهایی هستم که می دانستم دارم به سوی خود جذب می کنم.برای کسانی که نگران هستند و یا موقعیتشان مثل من است می گویم که هرگز دست نکشید. باید ایمان داشته باشید همانطور که من داشتم.
@mthi_jazebe