مجردان انقلابی
2.23K subscribers
10.9K photos
3.52K videos
306 files
1.13K links
ارسال پیام به مدیرکانال👇
@mojaradan_bot


کانال سیاسی #تا_نابودی_اسرائیل 👇
@siasi_mojaradan

#تبلیغات_مجردان درکانال 👇
@mojaradan_bot
Download Telegram
دو ساعت گشتہ ام محو همیڹ زیباییت بانــــღـــو




خدا داند چہ مے آید بہ تو ایڹ چادر مشڪے


@mojaradan

#حجابت_راعاشقم_مہربانوےمڹ

°•°♡°•° مجردان انقلابی °•°♡°•°
‌ دوست دارم چادرت رادخترزیباےشهر

باهمیڹ چادرڪہ سرڪردےمعمامیشوے

آنقدر وصفِ تو راگفتندباچادرڪہ مڹ،

دست وپاگم میڪنم ازبس ڪہ زیبا میشوے!!ツ

@mojaradan

#حجابت_راعاشقم_مہربانوےمڹ


Forwarded from عکس نگار
.
#رسول_اكرم (ص) :
.
مِن سَعادَةِ المَرءِ المُسلِمِ الزَّوجَةُ الصّالِحَةُ وَالمَسكَنُ الواسِعُ وَالمَركَبُ البَهىُّ وَالوَلَدُ الصّالِحُ
از #خوشبختىِ #مرد #مسلمان،داشتن #همسرى_شايسته،خانه اى بزرگ،وسيله اى راحت براى
سوارى و #فرزندى خوب است.
.
(#بحار#الأنوار، ج۷۶، ص۱۵۵، ح ۳۵)
.💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕.
.
#سرت را #بالا بگیر
#حجابت را
به #دنیا نشان بده #بانو
میدانی؟
این کم #مقامی نیست
اینکه بتوانی بی منت #عاشق باشی
این‌ که #آغوشت #امن ‌ترین #منزلگاهِ
خستگی ‌هایِ یک #مرد میتواند باشد# 😍😍
اینکه #چشمانت
هر چقدر هم که بخواهی نشان بدهی #سنگی
باز هم فاش میکند #مهربانیت را 😍😊
تو #عاشق که میشوی
از #خنده هایت 😁
از #نگاهت پیدا میشود 😍
و این #معجزه است
که برایِ داشتنش 💑
مرد میخواهد
#مجنون میخواهد 💖💖💖

.

@mojaradan
❤️❤️❤️❤️
#سبک_زندگی_به_سبک_شهدا


#حضرت_زهـرا_س_فرمودند :

بهترین شما کسی است که👈 در برخورد با مردم نرم تر و مهربان تر باشد و ارزشمندترین مردم کسانی هستند که با همسرانشان مهــــربان و بخشنده اند.😉💜

و #علیر‌ضای من از با ارزشمندترین #مردان زمان خود بود چرا که در بخشش محبت به من هیچ خساست و غروری به خرج نمی داد و بسیار در بذل و بخشش مهر و عشــــق به #همســــرش دست و دلباز بود.❤️
تا جایی که وقتی برای خرید به بازار و یا به گردش و مسافرت می رفتیم اجازه نمی داد هیچ وسیله ای را من کمکش بیاورم ...
سبکترین چیزهایی هم که خریده بودیم یا به همراه داشتیم را هم خودش می آورد ..😊

می گفت: برای من خیلی زشت است که در کنار #خانمم باشم و #همســــرم حتی یک پاکت را همراه بیاورد ..
برای جایگاه #زن اهمیت ویژه ای قائل بود و این کار را با عشــــق و خواست قلبی خودش و نه به اجبار یا اصرار من انجام می داد ..
می گفت: #خانمم شما فقط موا‌ظب #چادر و #حجابت باش .. 🧕🏻
حتی هم علی اکبرمان را بغل می کرد و هم وسایل را می برد..
جزئیات محبت های علیرضا به حدی به من و فرزندش زیاد بود که همیشه رفتارش برایم تعجب آور بود ..

اما همین رفتارهای زیبای #علیرضا باعث می شد #عشــــق در وجود هردویمان آنچنان ریشه کند که تا سالیان سال هم از آن #عشــــق و علاقه ذره ای کم نشود.

#محبتی که هنــــوز با #یادش روزگار را سپری می کنم ...💗

#علیرضا_نوری
#شهـدا_رایادکنیم_باذکـر_یڪ_صـلوات 🌹
#عـشـق‌_پــاک


@mojaradan
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••
#شهیده

دخترها هم #شهید می شوند
یا #شهید_پرور می شوند

خواهرم تو مانده ای که دفاع کنی.
از آنچه که #شهدا برایش #خون دادند
دفاع کنی از #حجابت‌...



#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے
حـــــــــرمٺ_عشــق💞قسمـــٺ چهل_وشش
تک تک جملات یوسف...
چون نت موسیقی🎼 بود بر روح ریحانه... نمیتوانست چگونه ابراز کند غصه اش را. چگونه بگوید که جملاتش چه کرده بود با او. دلش را #بخدا سپرد.تک تک جملات را با گریه گفت.
ریحانه_ ولی یوسفم... من لیاقتت رو ندارم.. ببین من سرتا پاخطا رو😭نمیدونم...خدا #به_پاداش کدوم کارم تو رو بمن داده..😭تو بخاطر من.. چله گرفتی؟اخه فکر کردی من کیم..
ریحانه سرش را روی پاهایش گذاشت و آروم آروم گریه کرد.
یوسف گیج شده بود....
حال بانویش، برایش درک کردنی نبود. چرا گریه میکرد...؟! ناراحت شد.😒میخواست هرکاری کند تا اشکش را نبیند. دلداری میداد. هرچه میگفت فایده نداشت.یادش به زیارت جامعه افتاد.
یوسف _میخام روز آخر چله م رو با تو تموم کنم. هستی بانو؟
ریحانه اشکش را پاک کرد.
_هرچی شما بگی
💖یوسف با سوز میخواند و ریحانه گریه میکرد..😭ریحانه با لحن میخواند و یوسف میگریست..😭خواندند... زیارت جامعه کبیره را. که هر فرازش با بند بند وجودشان،😭😭 متصل میشد،به اهلبیت.ع.
زیارت تمام شده بود..
صدای گریه ریحانه آرامتر شده بود. طاقت اشک دلبرش را نداشت.
یوسف_ #غیر از راه خدا و اهلبیت.ع. دوست ندارم اشکت رو ببینم.
بانو_ بخدا...یوسف دلم.. من لیاقت تو رو ندارم. فکر میکنی من خوبم.!
یوسف_ فکر نمیکنم.یقین دارم که خوبی. پس بهت ثابت میکنم
دست راست دلبرش را گرفت.بند بند انگشتانش را میگرفت و میگفت.. شروع کرد....
_بند اول، #شرم_وحیای_زهرایی، که من خیلی میخامش.
دست گذاشت روی بند دوم انگشت
_بند دوم #حجابت که حاضرم بخاطرش جون بدم.
ریحانه گونه سیب کرد.🙈☺️ نگاهش را از چشمان مردش پایینتر آورد.
و یوسف نگاهش را پراکنده کرد تا دلبرش کمتر #معذب شود.😊
یوسف، دستش را روی بند سوم گذاشت.
_بند سوم #عفت و #پاکدامنی ات.
بند چهارم #خانمی شما.
بند پنجم #اخلاقت.
بند ششم #احترام_به_بزرگتر بلدی.
بند هفتم #صداقتت
بند هشتم #اصالتت
بند نهم #خانواده ت
بند دهم #تربیتت
بند یازدهم #ایمانت
بند دوازدهم #تفکرت
بند سیزدهم نوع نگاه و #دیدت به اتفاقات
بند چهاردهم #پاکی نیتت
بند پانزدهم #درس_خون بودنت
بلند شدند. راه رفته را برمیگشتند. یوسف دست چپ دلبرش را گرفت.
_بند اول #دلبری برای من
بند دوم نوع #نگاه کردن وحرف زدنت با #نامحرم
بند سوم #زیباییت
بند چهارم #سلیقه لباس پوشیدنت
بند پنجم #طرزبیان با پدر و مادرم
بند ششم #فعالیتهات
بند هفتم #احترام_به_من
بند هشتم #تواضع و فروتنی ات
بسه یا بازم بگم..!؟
ریحانه از ابتدا،...
دستش را روی دهانش گرفته بود،محجوبانه میخندید.☺️🙊 مگر #مردان هم #دلبری میدانستند؟! مگر میشد... من و اینهمه نکات مثبت..!
هرچه نقطه قوت بود در من میدید.
«خدایا #به_پاداش کدام کارم او را به من داده ای..»
با رسیدن این جمله به ذهنش، باز اشک در چشمش حلقه زد.😢
یوسف سربلند کرد.
_حالا گریه کن بعد عمو ببینه چه فکرها که نمیکنه..!🙁
دستانش را بالا برد..
_خدایا منو #شهیدم_کن از دست این #حوری نجاتم بده...
ریحانه وسط گریه، خنده اش گرفته بود.
نمیدانست،...
الان گریه کند،😭از #دعای مردش..
یا بخندد، از طنز جمله اش..
از دور علی را دیدند..
@mojaradan