🍂ایام امتحان و درس اخلاقی شهید مدافع حرم
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
یکبار با حمید آقا داشتیم میرفتیم بیرون که بحث تقلب در امتحانات وسط کشیده شد؛ من گفتم :
تو دانشگاه اگه تقلب نکنی اصلانمیشه
حمید آقا سریع گفتن نباید تقلب کنید مخصوصا تو دانشگاه حتی اگه رد بشی!!
چون تاثیر مدرک روی حقوقتون میاد و حقوقت از نظر شرعی مشکل پیدا میکنه...
خودش میگفت بعضی وقتا ماموریت بودم و نرسیدم درس بخونم ولی تقلب نکردم و رد شدم ولی پیش خدا مدیون نشدم
و دوباره درس رو برداشتم و فرصت کردم بخونم و نمره خوب هم آوردم واقعا اون لحظه به نوع بینش حمید آقا و تفکرش غبطه خوردم که اینقدر مراقب اعمال و ایمانش هست و مالش پاک پاک هست.
#راوی:همرزم شهید
@modafeharam_zeynab
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
یکبار با حمید آقا داشتیم میرفتیم بیرون که بحث تقلب در امتحانات وسط کشیده شد؛ من گفتم :
تو دانشگاه اگه تقلب نکنی اصلانمیشه
حمید آقا سریع گفتن نباید تقلب کنید مخصوصا تو دانشگاه حتی اگه رد بشی!!
چون تاثیر مدرک روی حقوقتون میاد و حقوقت از نظر شرعی مشکل پیدا میکنه...
خودش میگفت بعضی وقتا ماموریت بودم و نرسیدم درس بخونم ولی تقلب نکردم و رد شدم ولی پیش خدا مدیون نشدم
و دوباره درس رو برداشتم و فرصت کردم بخونم و نمره خوب هم آوردم واقعا اون لحظه به نوع بینش حمید آقا و تفکرش غبطه خوردم که اینقدر مراقب اعمال و ایمانش هست و مالش پاک پاک هست.
#راوی:همرزم شهید
@modafeharam_zeynab
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
#خاطرات_شهید
قبل ازعملیات باهم قرار گذاشته بودیم که اگر شهید یامجروح شدیم وسائل مهم مثل بی سیم جی پی اس همدیگروبرداریم،همینطور ساعت ها وانگشترامون ازهمه مهمتر انگشترهابود
وقتی بانگ توپ بیست و سه بلندشد و مسعود وهمرزم هاش روی زمین افتادن،رسیدم بالاسرش بی سیم و جی پی اسش رو برداشتم مسعود رو کشیدم عقب و سوار بر ماشین به سمت درمانگاه،تو درمانگاه صحرایی اشک تو چشمام جمع شد و یادحرفمون افتادم.
خواستم انگشترو دربیارم انگشت رو.کمی حرکت دادم اما دلم نیومد،انگشت ها دستان و بدن مسعود پرازترکش بود دلم نیومد انگشتر رو از روی زخم ها به زور دربیارم،دوباره سواربرماشین بعدی به سمت عقبه و قسمت شهدابرگشتیم
خیلی پیگیر انگشترمسعود بودم بادعوا وارد قسمت شهدا شدم و ازمسئولش پرسیدم گفت نگران نباش میرسه دست صاحبش وقتی به ایران امدیم و انگشتر رو دست مادرشون دیدم دلم اروم گرفت.
#راوی:همرزم شهید مسعود عسگری
انگشتر و پلاک و آغشته به خونِ قمر منیر گردان فاتحین استاد خلبان پاسدار
#شهید_مسعود_عسگری
🌹🌹🌹🍃🍃🌟🍃🍃🌹🌹🌹
🌹 مدافعان حرم بی بی زینب🌹
https://telegram.me/modafeharam_zeynab
#خاطرات_شهید
قبل ازعملیات باهم قرار گذاشته بودیم که اگر شهید یامجروح شدیم وسائل مهم مثل بی سیم جی پی اس همدیگروبرداریم،همینطور ساعت ها وانگشترامون ازهمه مهمتر انگشترهابود
وقتی بانگ توپ بیست و سه بلندشد و مسعود وهمرزم هاش روی زمین افتادن،رسیدم بالاسرش بی سیم و جی پی اسش رو برداشتم مسعود رو کشیدم عقب و سوار بر ماشین به سمت درمانگاه،تو درمانگاه صحرایی اشک تو چشمام جمع شد و یادحرفمون افتادم.
خواستم انگشترو دربیارم انگشت رو.کمی حرکت دادم اما دلم نیومد،انگشت ها دستان و بدن مسعود پرازترکش بود دلم نیومد انگشتر رو از روی زخم ها به زور دربیارم،دوباره سواربرماشین بعدی به سمت عقبه و قسمت شهدابرگشتیم
خیلی پیگیر انگشترمسعود بودم بادعوا وارد قسمت شهدا شدم و ازمسئولش پرسیدم گفت نگران نباش میرسه دست صاحبش وقتی به ایران امدیم و انگشتر رو دست مادرشون دیدم دلم اروم گرفت.
#راوی:همرزم شهید مسعود عسگری
انگشتر و پلاک و آغشته به خونِ قمر منیر گردان فاتحین استاد خلبان پاسدار
#شهید_مسعود_عسگری
🌹🌹🌹🍃🍃🌟🍃🍃🌹🌹🌹
🌹 مدافعان حرم بی بی زینب🌹
https://telegram.me/modafeharam_zeynab
مدافعان حرم بی بی زینب (س)
. از شوقِ شکر خنده لبش جان نسپردم شرمنده جانان ز گران جانی خویشم . #شهید_احمد_اعطایی #روزتون_شهدایی ✅ @Modafeharam_zeynab
📋 گزیده ایی از خاطرات #شهید_احمد_اعطایی
. 🍁 آشناو غریبه یکسانند 🍁 .
.اکثرا توهمه مراسمات مسجدامام حسن عسگری که از بچگی اونجابزرگ شده بود ،شرکت میکرد و سعی میکرد هرکاری میتونه انجام بده .
وقتهایی که اخر مراسم پذیرایی میکردند ،جلودر خروجی می ایستادو در پذیرایی به بقیه کمک میکرد .
اگر ازدوستان و آششنایان کسی دوتا یابیشتر غذا میخواست ،به راحتی میگفت : شرمنده ام ،باید به همه برسه .
خیلی به خاطر همین رفتارش بهش خورده میگرفتند ،امابراش مهم نبود وحتی به افرادی که پارتی بازی میکردند تذکر میداد و میگفت :درست نیست .. اماخداخوب به همه اون افرادی که به خاطر این رفتاراحمد ،ازش ناراحت میشدند ،نشون داد باید چگونه بود .. 🥀 روحش شاد وراهش پررهرو 🥀 .
.
#راوی_خواهر_شهید 🌹
#شهید_مدافع_حرم_احمد_اعطایی
✅ @Modafeharam_zeynab
. 🍁 آشناو غریبه یکسانند 🍁 .
.اکثرا توهمه مراسمات مسجدامام حسن عسگری که از بچگی اونجابزرگ شده بود ،شرکت میکرد و سعی میکرد هرکاری میتونه انجام بده .
وقتهایی که اخر مراسم پذیرایی میکردند ،جلودر خروجی می ایستادو در پذیرایی به بقیه کمک میکرد .
اگر ازدوستان و آششنایان کسی دوتا یابیشتر غذا میخواست ،به راحتی میگفت : شرمنده ام ،باید به همه برسه .
خیلی به خاطر همین رفتارش بهش خورده میگرفتند ،امابراش مهم نبود وحتی به افرادی که پارتی بازی میکردند تذکر میداد و میگفت :درست نیست .. اماخداخوب به همه اون افرادی که به خاطر این رفتاراحمد ،ازش ناراحت میشدند ،نشون داد باید چگونه بود .. 🥀 روحش شاد وراهش پررهرو 🥀 .
.
#راوی_خواهر_شهید 🌹
#شهید_مدافع_حرم_احمد_اعطایی
✅ @Modafeharam_zeynab
Forwarded from اتچ بات
✅ #خاطرات_ماندگار
به من گفت:
" موقع شهادتم #نگذارنامحرمصدایگریهاترابشنود. صبوری را از حضرت زینب(س) بخواه و هر وقت دلت برای من تنگ شد برو در #روضههایاهلبیت(ع) گریه کن."
...من و حسین همیشه نمازهای خودمان را دو نفره به جماعت میخواندیم آخرین #نمازجماعتدونفره را در پای مزار #شهیدمصطفیعارفی دربهشت رضا خواندیم. بعد از اتمام نماز هر دو با مزار شهید خلوت کردیم. موقع رفتن دیدم آقا حسین اشاره کرد به قبر دوستش و گفت: « آقا مصطفی حرفهایی که بهت زدم فقط یادت نرود.»
#شهیدحسینهریری
شـهادت:آبان۹۵
#راوی: همسرشهید
#سالروز_شهادت
🌹شـهدارایادڪنیم باذڪر #صلوات
🔗عندربهم یرزقون
🆔 @modafeharam_zeynab
به من گفت:
" موقع شهادتم #نگذارنامحرمصدایگریهاترابشنود. صبوری را از حضرت زینب(س) بخواه و هر وقت دلت برای من تنگ شد برو در #روضههایاهلبیت(ع) گریه کن."
...من و حسین همیشه نمازهای خودمان را دو نفره به جماعت میخواندیم آخرین #نمازجماعتدونفره را در پای مزار #شهیدمصطفیعارفی دربهشت رضا خواندیم. بعد از اتمام نماز هر دو با مزار شهید خلوت کردیم. موقع رفتن دیدم آقا حسین اشاره کرد به قبر دوستش و گفت: « آقا مصطفی حرفهایی که بهت زدم فقط یادت نرود.»
#شهیدحسینهریری
شـهادت:آبان۹۵
#راوی: همسرشهید
#سالروز_شهادت
🌹شـهدارایادڪنیم باذڪر #صلوات
🔗عندربهم یرزقون
🆔 @modafeharam_zeynab
Telegram
attach 📎
مدافع حرم
#شهید_مهدی_قاضی_خانی:
پرچم حرم حضرت عباس(ع) را آوردند هیئت. آن را امانت گرفت و برد چند تا از روستاهای همدان تا مردم آنجا هم تبرکی دست بزنند و حاجت بگیرند. میگفت بگذار آنها هم خوشحال شوند. شاید امکانش نباشد بروند #کربلا اما با همین دلشان آرام شود.
#راوی:همسر_شهید
#شهادت:۱۳۹۴/۹/۱۶
#شهید_مهدی_قاضی_خانی:
پرچم حرم حضرت عباس(ع) را آوردند هیئت. آن را امانت گرفت و برد چند تا از روستاهای همدان تا مردم آنجا هم تبرکی دست بزنند و حاجت بگیرند. میگفت بگذار آنها هم خوشحال شوند. شاید امکانش نباشد بروند #کربلا اما با همین دلشان آرام شود.
#راوی:همسر_شهید
#شهادت:۱۳۹۴/۹/۱۶