🌹بسم رب الشهدا و الصدیقین
💠معرفی شهدا
#شهید_سید_احمد_حسینی
#شهید_سید_احمد_حسینی مجاهد قهرمان و فرمانده دلیر حفاظت اطلاعات #فاطمیون در سال ۱۳۶۲ به دنیا آمد و در تاریخ ۲۹ فروردین ماه ۱۳۹۳ در منطقه #لازقیه سوریه جام شهادت را نوشید.😔🌹
❤️ نقل از پدر شهید...👇🏻👇🏻👇🏻
✅ سید احمد فردی #با_اخلاق، #با_ادب،انسان بسیار #شریف و #بامعرفت بود، با دوستان و با خانواده و حتی فامیل بسیار مهربان رفتار میکرد، انسانی با انرژی و با غیرت که همواره یاد خداوند میکرد...
✅ هیچگاه نماز و روزهاش قضا نمیشد...
✅ سید احمد بعد از هر نماز قرآن میخواند...
✅ گاهی اوقات نیز حرم مطهر حضرت معصومه (ع) میرفت و به عبادت مشغول میشد و دعا میکرد که هرچه زودتر قسمتش باشد تا به سوریه اعزام شود.
🔅 کماندو و تکاور بود...
🔅 در تمام ورزشهای رزمی کمربند مشکی داشت...
🔸 در خانه با همه شوخی میکرد و با برادر کوچک خود کشتی و مبارزه انجام میداد تا دل او شاد شود...😊
🔺 همیشه به خانواده سفارش میکرد که ورزش کنند...
⭕️ بسیار نگران خانواده بود. هر چه کار میکرد برای برادر کوچکتر و خواهرش لباس میخرید...👏🏻
⭕️ علاوه بر این، برای خرج خانه و کرایه خانه و پول پیش خانه هم کمک میکرد. پولی برای خودش پسانداز نمیکرد و همیشه اعتقاد داشت که خدا بزرگ و مهربان است...
⚜ بعد از مدتی سید احمد برای رفتن به سوریه و دفاع از حریم ولایت ثبتنام کرد که البته با مخالفت خانواده روبرو شد.
❇️ خانواده گفتند که بمان و ازدواج کن اما او گفت: «نه فعلا حرم #حضرت_زینب(س) در خطر است و داعش به حرم نزدیک شده است. باید بروم و از حرم عمه جانم دفاع کنم. اگر شهید نشدم و برگشتم شما برایم زن بگیرید. همانموقع که برگشتم اول پدر و مادرم را به #کربلا میفرستم و بعد ازدواج میکنم.»
🌹میگفت که دعا کنید یا شهید شوم یا سالم پیش شما برگردم و ناقص نباشم که سربار شما شوم...🌹
🌼نقل از یکی از همرزمان شهید...👇🏻👇🏻👇🏻
💠 شبها به سنگرهای داعش میرفت و آنها را شکار میکرد.
💠 یک شب ساعت ۲ که سید احمد سرجای خوابش نبود، متوجه شدیم و همه جا را نگاه کردیم، اما اثری از او نبود. فکر کردیم که سید دوباره به کمین داعشیها رفته، اما کسانی که نگهبان بودند گفتند که کسی از اینجا رد نشدهاست.
💠 به پشتبام رفتیم، آن شب باران شدیدی میبارید...
💠 سید احمد دستانش را به سمت آسمان بلند کرده و با خدای خودش در حال راز و نیاز بود...
💠 فردای همان روز به سمت لازقیه اعزام شد و تنها نیم ساعت پیش از حمله خوابیده بود.
💠 همرزمانش میگفتند از صورتش معلوم بود که شهید میشود...🌹
💠 پس از این حمله بود که وقتی آنها به بالای تپه لازقیه میروند تا پرچم فاطمیون را برافراشته کنند شهید میشوند و داعشیها سرش را بریدند و ما پیکر بدون سر تحویل گرفتیم و به خاک سپردیم.🌹😔
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
@modafeharam_zeynab
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
💠معرفی شهدا
#شهید_سید_احمد_حسینی
#شهید_سید_احمد_حسینی مجاهد قهرمان و فرمانده دلیر حفاظت اطلاعات #فاطمیون در سال ۱۳۶۲ به دنیا آمد و در تاریخ ۲۹ فروردین ماه ۱۳۹۳ در منطقه #لازقیه سوریه جام شهادت را نوشید.😔🌹
❤️ نقل از پدر شهید...👇🏻👇🏻👇🏻
✅ سید احمد فردی #با_اخلاق، #با_ادب،انسان بسیار #شریف و #بامعرفت بود، با دوستان و با خانواده و حتی فامیل بسیار مهربان رفتار میکرد، انسانی با انرژی و با غیرت که همواره یاد خداوند میکرد...
✅ هیچگاه نماز و روزهاش قضا نمیشد...
✅ سید احمد بعد از هر نماز قرآن میخواند...
✅ گاهی اوقات نیز حرم مطهر حضرت معصومه (ع) میرفت و به عبادت مشغول میشد و دعا میکرد که هرچه زودتر قسمتش باشد تا به سوریه اعزام شود.
🔅 کماندو و تکاور بود...
🔅 در تمام ورزشهای رزمی کمربند مشکی داشت...
🔸 در خانه با همه شوخی میکرد و با برادر کوچک خود کشتی و مبارزه انجام میداد تا دل او شاد شود...😊
🔺 همیشه به خانواده سفارش میکرد که ورزش کنند...
⭕️ بسیار نگران خانواده بود. هر چه کار میکرد برای برادر کوچکتر و خواهرش لباس میخرید...👏🏻
⭕️ علاوه بر این، برای خرج خانه و کرایه خانه و پول پیش خانه هم کمک میکرد. پولی برای خودش پسانداز نمیکرد و همیشه اعتقاد داشت که خدا بزرگ و مهربان است...
⚜ بعد از مدتی سید احمد برای رفتن به سوریه و دفاع از حریم ولایت ثبتنام کرد که البته با مخالفت خانواده روبرو شد.
❇️ خانواده گفتند که بمان و ازدواج کن اما او گفت: «نه فعلا حرم #حضرت_زینب(س) در خطر است و داعش به حرم نزدیک شده است. باید بروم و از حرم عمه جانم دفاع کنم. اگر شهید نشدم و برگشتم شما برایم زن بگیرید. همانموقع که برگشتم اول پدر و مادرم را به #کربلا میفرستم و بعد ازدواج میکنم.»
🌹میگفت که دعا کنید یا شهید شوم یا سالم پیش شما برگردم و ناقص نباشم که سربار شما شوم...🌹
🌼نقل از یکی از همرزمان شهید...👇🏻👇🏻👇🏻
💠 شبها به سنگرهای داعش میرفت و آنها را شکار میکرد.
💠 یک شب ساعت ۲ که سید احمد سرجای خوابش نبود، متوجه شدیم و همه جا را نگاه کردیم، اما اثری از او نبود. فکر کردیم که سید دوباره به کمین داعشیها رفته، اما کسانی که نگهبان بودند گفتند که کسی از اینجا رد نشدهاست.
💠 به پشتبام رفتیم، آن شب باران شدیدی میبارید...
💠 سید احمد دستانش را به سمت آسمان بلند کرده و با خدای خودش در حال راز و نیاز بود...
💠 فردای همان روز به سمت لازقیه اعزام شد و تنها نیم ساعت پیش از حمله خوابیده بود.
💠 همرزمانش میگفتند از صورتش معلوم بود که شهید میشود...🌹
💠 پس از این حمله بود که وقتی آنها به بالای تپه لازقیه میروند تا پرچم فاطمیون را برافراشته کنند شهید میشوند و داعشیها سرش را بریدند و ما پیکر بدون سر تحویل گرفتیم و به خاک سپردیم.🌹😔
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
@modafeharam_zeynab
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸