#حدیث_زندگے
پیامبر عزیز خدا (ص):😍
مـرد در برابر لقـمہاے🌮 کہ در دهـان زنـش👩 مےگـذارد پـاداش مےبـرد.☺️
📚 المحجة البیضاء، ج 3.
#آقایون_ثواب_یادٺون_نره😉
@modafeharam_zeynab
پیامبر عزیز خدا (ص):😍
مـرد در برابر لقـمہاے🌮 کہ در دهـان زنـش👩 مےگـذارد پـاداش مےبـرد.☺️
📚 المحجة البیضاء، ج 3.
#آقایون_ثواب_یادٺون_نره😉
@modafeharam_zeynab
#حتما_حتما_بخونید↙️
#عاشقانہ_اے_بہ_سبڪ_شهدا
دو تا خاطره از زندگیِ #سردار_شهید_یوسف_سجودی مینویسم ،
یکیاش مخصوصِ #خانومهاست و یکیاش مخصوصِ #آقایون...
.
#خاطره_ی_شهید_ویژه_خانومها:
همسر شهید میگوید:
💢زندگیمون با کمکخرجِ پدرش و درآمدِ ناچیزِ حوزه به سختی میگذشت. یه شب نان هم برا خوردن نداشتیم. بهش گفتم که چیزی نداریم.
اونقدر این پا و اون پا کرد که فهمیدم پولش ته کشیده.
👈حرفی نزدم و رفتم سراغِ کارهایم...
♨️وقتی برگشتم ، دیدم یوسف نشسته پایِ سفره... داشت گوشههایِ خشک و دور ریزِ نان رو که از چند روز پیش مونده بود، میخورد...😢
بهم گفت: بیا خانوم ! اینم از شامِ امشب...😊
.
#خانوما_دقت_کنین:
⭕️از همسر این شهید یاد بگیرین و چیزی رو نخواین که میدونین همسرتون توانِ مهیا کردنش رو نداره ، لطفاً مردتون رو شرمنده نکنین تا زندگیتون آرامش داشته باشه...💕
#خاطره_ی_شهید_ویژه_آقایون:
یوسف بعد ار مدتها خرید کرده بود. بهم گفت: خانوم! ناهار مرغ درست میکنی؟ ☺️
هنوز آشپزی بلد نبودم.😞 اما دل رو زدم به دریا و گفتم: چشم...😊
🚫مرغ رو خوب شستم و انداختم تویِ روغن. سرخ و سیاه شده بود که آوردمش سرِ سفره.
یوسف مشغول خوردن شد. مرغ رو به دندون گرفته بود و باهاش کلنجار می رفت.
مرغ مثلِ سنگ شده بود و کنده نمیشد.😐
تازه فهمیدم قبل از سرخ کردن باید آبپزش میکردم. کلی خجالت کشیدم.😥
اما یوسف میخندید و میگفت: فدای سرت خانوم!😅
.
#آقایون_دقت_کنید:
⭕️همسرتون با عشق براتون غذا می پزه و توی خونه زحمت میکشه. اگه غذا خوب نبود و یا نقصی دیدین ، نباید به روش بیارین. یادمون نره که گاهی یه تشکر کردن ،کلِ خستگی رو از تن همسرمون خارج میکنه...
#شهدایی_زندگی_کنیم_تا_طعم_خوشبختی_رو_بچشیم
📚منبع خاطرات:
مجموعه طلایه داران جبهه حق 7 ( کتاب شهید یوسف سجودی)
فرمانده تیپ سوم لشکر 17علی بن ابیطالب علیه السلام
#عشق #عاشقی
🇮🇷✌️🏻
@modafeharam_zeynab
🇮🇷✌️🏻
#عاشقانہ_اے_بہ_سبڪ_شهدا
دو تا خاطره از زندگیِ #سردار_شهید_یوسف_سجودی مینویسم ،
یکیاش مخصوصِ #خانومهاست و یکیاش مخصوصِ #آقایون...
.
#خاطره_ی_شهید_ویژه_خانومها:
همسر شهید میگوید:
💢زندگیمون با کمکخرجِ پدرش و درآمدِ ناچیزِ حوزه به سختی میگذشت. یه شب نان هم برا خوردن نداشتیم. بهش گفتم که چیزی نداریم.
اونقدر این پا و اون پا کرد که فهمیدم پولش ته کشیده.
👈حرفی نزدم و رفتم سراغِ کارهایم...
♨️وقتی برگشتم ، دیدم یوسف نشسته پایِ سفره... داشت گوشههایِ خشک و دور ریزِ نان رو که از چند روز پیش مونده بود، میخورد...😢
بهم گفت: بیا خانوم ! اینم از شامِ امشب...😊
.
#خانوما_دقت_کنین:
⭕️از همسر این شهید یاد بگیرین و چیزی رو نخواین که میدونین همسرتون توانِ مهیا کردنش رو نداره ، لطفاً مردتون رو شرمنده نکنین تا زندگیتون آرامش داشته باشه...💕
#خاطره_ی_شهید_ویژه_آقایون:
یوسف بعد ار مدتها خرید کرده بود. بهم گفت: خانوم! ناهار مرغ درست میکنی؟ ☺️
هنوز آشپزی بلد نبودم.😞 اما دل رو زدم به دریا و گفتم: چشم...😊
🚫مرغ رو خوب شستم و انداختم تویِ روغن. سرخ و سیاه شده بود که آوردمش سرِ سفره.
یوسف مشغول خوردن شد. مرغ رو به دندون گرفته بود و باهاش کلنجار می رفت.
مرغ مثلِ سنگ شده بود و کنده نمیشد.😐
تازه فهمیدم قبل از سرخ کردن باید آبپزش میکردم. کلی خجالت کشیدم.😥
اما یوسف میخندید و میگفت: فدای سرت خانوم!😅
.
#آقایون_دقت_کنید:
⭕️همسرتون با عشق براتون غذا می پزه و توی خونه زحمت میکشه. اگه غذا خوب نبود و یا نقصی دیدین ، نباید به روش بیارین. یادمون نره که گاهی یه تشکر کردن ،کلِ خستگی رو از تن همسرمون خارج میکنه...
#شهدایی_زندگی_کنیم_تا_طعم_خوشبختی_رو_بچشیم
📚منبع خاطرات:
مجموعه طلایه داران جبهه حق 7 ( کتاب شهید یوسف سجودی)
فرمانده تیپ سوم لشکر 17علی بن ابیطالب علیه السلام
#عشق #عاشقی
🇮🇷✌️🏻
@modafeharam_zeynab
🇮🇷✌️🏻
#حدیث_زندگے
رسول اکرم(ص)😍:
مـرد👨 در برابر لقمہاے🍪 کہ در دهـان زنـش👩 مےگذارد، پاداش مےبرد.🤗
📚 المحبةالبیضاء، ج3، ص70.
#آقایون_بسمالله😉
@modafeharam_zeynab
رسول اکرم(ص)😍:
مـرد👨 در برابر لقمہاے🍪 کہ در دهـان زنـش👩 مےگذارد، پاداش مےبرد.🤗
📚 المحبةالبیضاء، ج3، ص70.
#آقایون_بسمالله😉
@modafeharam_zeynab
#عاشقانه_های_مذهبی💜
روز اول زندگی مشترک ...💞
پا شدم غذا درست کنم ،
از هر انگشتم یه اعتماد به نفس میبارید ...😌
به به ...بوی غذا تو کل خونه پیچیده بود ...😋
علی از مسجد اومد ...😍
سلام خانم چه کردی...؟چه بویی راه انداختی...😋
منم یه ژست هنرمندانه گرفتم 😌
گفتم؛الان سفره رو میارم
سر دیگ و برداشتم یه قاشق تست کنم ...😥
وااااای نفسم بند اومد ....😰😱😩
خدایاااا اینکه نمکش اندازه بود ....😫😲😥
داشت گریم میگرفت ....😢
خاک تو سرت هانیه خااااک ....😤😢
چقدر مامان گفت آشپزی یاد بگیر ☹️😢
قیافم تابلو شده بود ...😵
علی گفت؛چیزی شده ...
منم که بغض تو گلوم گیر کرده بود گفتم نه... 😒🙁
علی گفت ؛مطمئنی....
منم با بغض گفتم آره ...😓
علی قاشق و برداشت و یه تست کرد ...
منم یهو بغضم ترکید زدم زیر گریه ...😭😭
گفت ؛به خاطر این گریه میکنی ...؟😂
بلند بلند خندید ...😂😂
منم مست خنده هاش شدم ....
گفتم ؛یعنی ناراحت نشدی ....😒
گفت ؛فدا سررررت.....😍
مامان میگفت ؛املت هم بلد نیستی درست کنیا 😂
بعدش غذا رو یه جوری خورد که دهنم آب افتاد 😋
منم شروع کردم به خوردن امااا...😟😵😥
گفتم؛داری از این میخوری به این شوررری ...😩
گفت ؛خیلیم خوشمزه ست ....😋
واسه بار اول عالیه دستتم درد نکنه ...😍
#خاطرات_همسر_شهید_سیدعلی_حسینی😍
#عاشقانه_های_الهی☺️
#آقایون_یاد_بگیرن😉
@modafeharam_zeynab
روز اول زندگی مشترک ...💞
پا شدم غذا درست کنم ،
از هر انگشتم یه اعتماد به نفس میبارید ...😌
به به ...بوی غذا تو کل خونه پیچیده بود ...😋
علی از مسجد اومد ...😍
سلام خانم چه کردی...؟چه بویی راه انداختی...😋
منم یه ژست هنرمندانه گرفتم 😌
گفتم؛الان سفره رو میارم
سر دیگ و برداشتم یه قاشق تست کنم ...😥
وااااای نفسم بند اومد ....😰😱😩
خدایاااا اینکه نمکش اندازه بود ....😫😲😥
داشت گریم میگرفت ....😢
خاک تو سرت هانیه خااااک ....😤😢
چقدر مامان گفت آشپزی یاد بگیر ☹️😢
قیافم تابلو شده بود ...😵
علی گفت؛چیزی شده ...
منم که بغض تو گلوم گیر کرده بود گفتم نه... 😒🙁
علی گفت ؛مطمئنی....
منم با بغض گفتم آره ...😓
علی قاشق و برداشت و یه تست کرد ...
منم یهو بغضم ترکید زدم زیر گریه ...😭😭
گفت ؛به خاطر این گریه میکنی ...؟😂
بلند بلند خندید ...😂😂
منم مست خنده هاش شدم ....
گفتم ؛یعنی ناراحت نشدی ....😒
گفت ؛فدا سررررت.....😍
مامان میگفت ؛املت هم بلد نیستی درست کنیا 😂
بعدش غذا رو یه جوری خورد که دهنم آب افتاد 😋
منم شروع کردم به خوردن امااا...😟😵😥
گفتم؛داری از این میخوری به این شوررری ...😩
گفت ؛خیلیم خوشمزه ست ....😋
واسه بار اول عالیه دستتم درد نکنه ...😍
#خاطرات_همسر_شهید_سیدعلی_حسینی😍
#عاشقانه_های_الهی☺️
#آقایون_یاد_بگیرن😉
@modafeharam_zeynab