تصورش هم #زنده به گورم میکند...
هوای داغ#جنوب
لباس تنگ، چسبان و پلاستیکی #غواصی
درست تا زیر لبت را محکم پوشانده...
دست و پاهای بسته...
دراز به دراز،کنار رفقای جوان زخمی و ترسیده ات...
نمیدانی چه میشود، تیر خلاص یا شکنجه یا اردوگاه؟؟
اما...
صدای بلدوزر #وحشت را در نفست به بازی میگیرد...
ترس...
چشم های #مادر، دست های #پدر، زبان درازی های #خواهر، کتانی های #برادر، گل کوچک با توپ پلاستیکی با بچه های محل...
آب یخ شقیقه ات را به درد میاورد...
آخ خدایا به دادم برس...تنهای تنها
بلدوزر پذیرایی اش را آغاز میکند، خاک...خاک...
نفست را حبس میکنی به یاد زمان خریدن برای زندگی در زیر آب...
صدای فریادهای خفه دوستان #قلبت را تکه تکه میکند...
بدنت روی زمین داغ، زیر خاک سرد، چسبیده به لباس غواصی#آتش میگیرد...
دست های بسته ات را تکان میدهی...
دلت با تمام بزرگیش، قربان صدقه های مادر را طلب میکند...
هوا برای نفسکشیدن نیست...
#اکسیژن ذخیره شده ات را به یادگار از دریا میهمان ریه های خاک میکنی...اما انگار خاک ظالم است...هی سنگین و سنگین تر میشود...
دلت #نفس میخواهد
اما خاک...
فقط خاک است که در ریه ات گِل میشود...
صدای ترکخوردن استخوان های قفسه سینه ات را میشنوی...
دوست داری تا مادرت باشد تا بغلت کند...
کاش دستانت را محکم نمی بست...
نه #نفس
نه دستانی باز برای #جان دادن...
@modafeharam_zeynab
هوای داغ#جنوب
لباس تنگ، چسبان و پلاستیکی #غواصی
درست تا زیر لبت را محکم پوشانده...
دست و پاهای بسته...
دراز به دراز،کنار رفقای جوان زخمی و ترسیده ات...
نمیدانی چه میشود، تیر خلاص یا شکنجه یا اردوگاه؟؟
اما...
صدای بلدوزر #وحشت را در نفست به بازی میگیرد...
ترس...
چشم های #مادر، دست های #پدر، زبان درازی های #خواهر، کتانی های #برادر، گل کوچک با توپ پلاستیکی با بچه های محل...
آب یخ شقیقه ات را به درد میاورد...
آخ خدایا به دادم برس...تنهای تنها
بلدوزر پذیرایی اش را آغاز میکند، خاک...خاک...
نفست را حبس میکنی به یاد زمان خریدن برای زندگی در زیر آب...
صدای فریادهای خفه دوستان #قلبت را تکه تکه میکند...
بدنت روی زمین داغ، زیر خاک سرد، چسبیده به لباس غواصی#آتش میگیرد...
دست های بسته ات را تکان میدهی...
دلت با تمام بزرگیش، قربان صدقه های مادر را طلب میکند...
هوا برای نفسکشیدن نیست...
#اکسیژن ذخیره شده ات را به یادگار از دریا میهمان ریه های خاک میکنی...اما انگار خاک ظالم است...هی سنگین و سنگین تر میشود...
دلت #نفس میخواهد
اما خاک...
فقط خاک است که در ریه ات گِل میشود...
صدای ترکخوردن استخوان های قفسه سینه ات را میشنوی...
دوست داری تا مادرت باشد تا بغلت کند...
کاش دستانت را محکم نمی بست...
نه #نفس
نه دستانی باز برای #جان دادن...
@modafeharam_zeynab