❥ میتینگ عاشقانه ها ❥
92K subscribers
34.3K photos
3.44K videos
1.58K files
5.86K links
عاشقانه ای برای شما 😍

‌یاعلی گفتیم وعشق آغازشد ..❤️

♡ چنـل فـارغ از هـرگـونه تـبادلـات ♡

مرسی که هستید 💐😍
Download Telegram
❥ میتینگ عاشقانه ها ❥
😍 رمان زیبای [سفر به دیار عشق] به قلم زیبای arameeshgh20 🌹 هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘 از قسمت اول بخونین👇 https://tttttt.me/mitingg/143943 #سفر_به_دیار_عشق ♥️ #قسمت_1144 بیچاره بهزاد هم که دیگه از دست من وسروش کلافه شده.. آخه دست از سر کچلش بر نمیداریم...…
😍 رمان زیبای [سفر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘

از قسمت اول بخونین👇
https://tttttt.me/mitingg/143943

#سفر_به_دیار_عشق ♥️ #قسمت_1145

پیشه عموشه یا پیش داییش... از پیش
سیاوش که میاد یکسره با طاهر و نازیلا میره خوش میگذرونی و مامان و باباش رو از یاد میبره..
میخندم و سروش با غرغر ادامه میده: خانوم فقط میاد یه سلامی میگه و لباساش رو عوض میکنه بعد دوباره میره... این چه وضعشه
آخه؟
دستش رو روی شکم نوازشگونه میکشه و میگه: این یکی بچمو دیگه به هیشکی نمیدم.. فقط و فقط مال خودمونه
-ای حسود
میخنده و آروم میگه: هفته هفت روزه خانوم خانوما هشت روزش رو بیرون با عمو و داییش میگذرونه
-بیشتر از طاهر به سیاوش وابسته هست
سروش آهی میکشه و میگه: آره... سیاوش هم جونش به جونه ترانه بسته هست.. هیچوقت فکر نمیکردم بتونم دوباره سیاوش رو این
طور سرشار از زندگی ببینم... یادمه وقتی با نظر تو رو بچمون اسم خواهرت رو گذاشتیم یه جور خاصی به بچه نگاه میکرد
-با بزرگ شدن ترانه و شباهت عجیبش به خاله ی مرحومش سیاوش دوباره زنده شد...
سروش نفس عمیقی میکشه و میگه: آره.. کپیه ترانه با سرتقیه بچگیه
از این حرف سروش هر دومون میزنیم زیر خنده
با همون خنده میگم: بچم کجا سرتقه... فقط یه خورده شیطون و بازیگوشه.. واسه همین همه عاشقش میشن
سروش: آره دیگه... ایشون هم که اصلا سواستفاده نمیکنند؟
-هوم... فقط یه خورده
با خنده به سمت سروش برمیگردم با صدایی که هنوز رگه هایی از خنده توشه میگه: هر چی ما واسه تربیت این بچه رشته میکنیم
طاهر و سیاوش لطف میکنند زحمات ما رو هدر میکنند و رشته ها رو پنبه میکنند... خیلی لوس شده
-نیست که خودت لوسش نمیکنی
سروش: من که از صبح تا غروب باهاش سر زنم کل کل دارم.. فقط میمونه شب که خانوم خانوما مظلوم میشه و میاد تو بغلم میگه برام
قصه بگو... دلم واسش میریزه.. دیگه دخترمه نمیشه که اون لحظه لوسش نکنم
با عشق نگاش میکنم تو دلم میگم: مثه مامانش که حسابی لوسش میکنی
سروش چشمک میزنه و میگه: شیطون داری به چی فکر میکنی؟
میخندم و میگم: سروش فردا میخوام برم خونه ی مانی.. شب تولدشه میخوایم ماندانا رو سورپرایز کنم.. قرار شده به مهران و امیر
کمک کنم و خونه رو تزئین کنیم
اخمای سروش تو هم میره.. هنوز روی مهران حساسه و نمیتونه راحت با این موضوع کنار بیاد که دور و ور مهران باشم
سروش: لازم نکرده.. شما با این نی نیه تو شکمت نمیتونی راحت راه بری بعد میخوای بری خونه تزئین کنی
-نه... قرار شد من بشینم و دستور بدم... مهران و امیر کارا رو سر و سامون بدن

کانال دوممونو دیدین؟! 😍🌹 سوپرایز ویژه 👇
telegram.me/joinchat/AAAAAEGrkV-wqeuSdr18wA