❥ میتینگ عاشقانه ها ❥
92.1K subscribers
34.3K photos
3.44K videos
1.58K files
5.87K links
عاشقانه ای برای شما 😍

‌یاعلی گفتیم وعشق آغازشد ..❤️

♡ چنـل فـارغ از هـرگـونه تـبادلـات ♡

مرسی که هستید 💐😍
Download Telegram
❥ میتینگ عاشقانه ها ❥
😍 رمان زیبای [سفر به دیار عشق] به قلم زیبای arameeshgh20 🌹 هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘 از قسمت اول بخونین👇 https://tttttt.me/mitingg/143943 #سفر_به_دیار_عشق ♥️ #قسمت_1142 سروش منو به خودش میچسبونه و آلاگل به زمین چشم میدوزه... -و اما الان.. حس میکنم…
😍 رمان زیبای [سفر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘

از قسمت اول بخونین👇
https://tttttt.me/mitingg/143943

#سفر_به_دیار_عشق ♥️ #قسمت_1143

زندگیه من تو حرفای دلم خالصه میشه... تو عشقم... توی
سروشم سروشی که حتی الان هم بهترین تکیه گاه برای من و...
دستی روی شکمم میكشم و با لبخند زمزمه میکنم: بچه هامه
آره بچه هام.. ثمره های عشقم که با وجودشون خوشبختیه من و سروش رو کامل کردن... دوران بارداریه من با اینکه خیلی سخت
گذشت فوق العاده شیرین بود... چون هیچکدوم از اعضای خونواده ی سروش برای یه لحظه هم از من غافل نشدن.. سروش که دیگه
آخرش بود حتی بعد از به دنیا اومدن بچه هم از کارش میزد و به من کمک میکرد... وقتی شبا با گریه بچه بیدار میشدم و میخواستم
بهش شیر بدم این سروش بود که کمکم میکرد بعد مجبورم میکرد که استراحت کنم و خودش بچه رو میخوابوند... حتی با وجود اینکه
مادرم نبود که بهم رسم و رسوم بچه داری رو یاد بده و کمکم کنه باز هم احساس کمبود نکردم... چون مادری داشتم که اگه بیشتر از
یه مادر واقعی نگرانم نبود نگرانیش کمتر از یه مادر هم نبود.. آره مامان سارا بهترین مامان دنیا تمام وظایفی ر که به دوش مادرم بود
رو به دوش کشید و خم به ابرو نیاورد..وقتی بعد از کلی دکتر رفتن و دوا و درمون باردار شدم به شدت احساس تنهایی میکردم.. با اینکه
سروش از کارش از شرکتش از تفریحش میزد و کنارم میموند ولی باز دلم یه آغوش پر محبت میخواست.. یه آغوش مادرانه... با اینکه
مونا میخواست جبران کنه ولی من نمیتونستم مثه گذشته ها قبولش کنم... کنارش باشم.. لبخند بزنم.. احساس شادابی کنم... نمیتونستم
حرفاش رو در مورد اینکه من دختر هووش بودم رو از یاد ببرم.. که تمام این سالها از من متنفر بود.. شاید حرفاش فقط در حد یه حرف
بود.. نمیدونم.. درسته رابطه ها تیره و تار شده ولی حس دوست داشتن هست ولی خب با همه تالشم تو اون روزا نتونستم با مونا راحت
باشم... خونواده ی سرش هم خیلی زود این رو فهمیدن
هیچوقت از یاد نمیبرم که تو اون روزای بحرانی که ماه های آخر بارداری رو میگروندم و حال و روزم زیاد خوب نبود چطور مامان سارا
قید همه چیز رو زد با اینکه عقد و عروسیه سها نزدیک بود ولی همه رو به بقیه واگذار کرد و خودش چمدون به دست اومد و تو خونه
ی ما ساکن شد و تازه بعد از به دنیا اومدن ترانه هم تنهامون نذاشت و تا ترانه یه خورده از آب و گل در بیاد کنارمون موند... محبت این
خونواده اونقدر زیاد بود که حتی سها هم که تازه عروس بود مدام روزاش رو پیش من میگذروند.. مامان سارا حتی نتونست اونجور که
دلش میخواست تو عروسیه دخترش حضور داشته باشه.. چون من یه ساعتی رفتم تو جشن تا به سها تبریک بگم اما حالم بد شد..
مامان سارا علی رغم اصرارای سروش دلش نیومد که تنهام بذاره و دوباره با ما برگشت.. اون روز به اندازه ی همه ی دنیا شرمنده ی
سها شدم.. سهایی که با شنیدن حرفم مهربون بغلم کرد و گفت: عزیزم همونقدر که من از مامانم سهم میبرم تو هم باید ازش سهم
ببری...
با یادآوریه خاطرات حس خوشایندی به قلبم سرازیر میشه... یه روزایی فراموش میکنم که مامان سارا، مامان سروشه... اون رو بیشتر از
مامانه سروش، مامان خودم میدونم... اونقدر ازش محبت دیدم.. اونقدر در حقم مادری کرد... اونقدر به جای یه مادر نگرانم شد که بی
محبتیهای اون چهار سالش رو کاملا از یاد بردم... هنوز هم وقتی کم میارم.. وقتی دلم یه آغوش میخواد.. وقتی دلتنگ میشم به مامان
سارا پناه میبرم... خودش بارها بهم گفته اول میخواستم گذشته رو برات جبران کنم ولی االن بیشتر از سها به تو وابسته ام... واسه من
هم همینطوره... کی گفته مادرشوهر نمیتونه جای مادر رو پر کنه... مگه واژه ی مادر توی چی خالصه میشه؟.. مگه نمیگن مادر دریای
محبته.. خب من این دریا تو وجود مامان سارا پیدا کردم... این محیت رو از دستای اون حس کردم... من مادرشوهری دارم که نه تنها
برام مادر شد بلکه حتی اجازه نداد حسرت آغوش مادرانه رو دلم بمونه...
-خدایا شکرت به خاطر همه داده هات... به خاطر همه ی داشته هام
حس خوبیه.. وقتی میبینی خوشبختی.. وقتی میبینی خونواده ای داری که برات عزیزن و براشون عزیزی... شاید انتخابم یه ریسک بود
ولی خب دوست داشتم این ریسک رو کنم... هنوز بعضی وقتا میترسم.. هنوز وقتی حرف از رفتن میشه دلم زیر و رو میشه.. با تمام
اعتمادی که به سروش دارم بعضی وقتا ترسی تو دلم میفته و من رو تا مرز جنون میبره... بیچاره بهزاد هم که دیگه از دست من وسروش کالفه شده..

کانال دوممونو دیدین؟! 😍🌹 سوپرایز ویژه 👇
telegram.me/joinchat/AAAAAEGrkV-wqeuSdr18wA