❥ میتینگ عاشقانه ها ❥
92.1K subscribers
34.3K photos
3.44K videos
1.58K files
5.87K links
عاشقانه ای برای شما 😍

‌یاعلی گفتیم وعشق آغازشد ..❤️

♡ چنـل فـارغ از هـرگـونه تـبادلـات ♡

مرسی که هستید 💐😍
Download Telegram
❥ میتینگ عاشقانه ها ❥
😍 رمان زیبای [سفر به دیار عشق] به قلم زیبای arameeshgh20 🌹 هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘 از قسمت اول بخونین👇 https://tttttt.me/mitingg/143943 #سفر_به_دیار_عشق ♥️ #قسمت_1136 یه چیزایی بهش میگه و میخواد بلندش کنه.. تو همین موقع ما هم به سیاوش میرسیم...…
😍 رمان زیبای [سفر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘

از قسمت اول بخونین👇
https://tttttt.me/mitingg/143943

#سفر_به_دیار_عشق ♥️ #قسمت_1137

اما سیاوش بدون هیچ خجالتی اجازه ی آزاد شدن اشکی رو که از حصار چشماش میخواد فرود بیاد رو میده و آهی میکشه
اومدم سیاوش رو دلداری بدم اما حس میکنم هیچ کلمه ای برای دلداریه سیاوش وجود نداره... چطور میتونم آرومش کنم وقتی تک
تک این حرفا آتیش به قلبم میزنه
سیاوش: کم کم دارم رنگ نگاهش رو از یاد میبرم... نمیدونم چرا اینقدر بی انصاف شده و جواب التماسای من رو نمیده... خیلی ازش
دلگیرم...
سرم رو روی سینه ی سروش میذارم و آروم آروم اشک میریزم... سروش کمرم رو نوازش میکنه و غمگین به برادرش چشم میدوزه...
انگار زبون اون هم برای دلداری نمیچرخه
سیاوش: بانوی بی وفای من این رسمش نبود.. من رو اینجور تنها بذاری و خودت برای همیشه بری
از شدت گریه به هق هق میفتم
سیاوش یهو ساکت میشه
سرم رو از رو سینه ی سروش برمیدارم و با چشمای اشکی به سیاوش زل میزنم
سیاوش انگار تازه به خودش اومده... چند قطره اشکی که از چشماش سرازیر شده رو پاک میکنه و میگه: شرمندتم ترنم... باز باعث
آزارت شدم
-اینجوری نگو سیاوش... ترانه خواهرم بوده.. برام بیشتر از هر کسی عزیز بود.. بهت حق میدم این طور بی تاب عشقت باشی
سیاوش: امروز باید مقاومتر از همیشه باشم.. نمیخوام بشکنم نمیخوام گله کنم نمیخوام اعتراض کنم فقط میخوام برم آرامگاه ترانه و
بهش بگم که اون کسی که تمومت کرد خودش هم داره تموم میشه.. به ته راه رسیده.. دیگ هیچ راه فراری نداره.. میخوام خودم این
خبر رو به عشقم بدم
لرزی به بدنم میفته
سروش متوجه میشه با دستاش فشار آرومی روی شونه هام وارد میکنه و خطاب به سیاوش میگه: من و ترنم هم باهات میایم
سیاوش تکیه اش رو از دیوار میگیره و زیرلب میگه: نه.. میخوام با ترانه ی زندگیم تنها باشم
-اما......
سیاوش: حال من خوبه ترنم... حداقل بهتر از تمام این چهار سال
بعد با بغض سروش میگه: مواظبه ترنمت باش.. میدونی که چقدر دوستت داره
به سروش نگاه میکنم.. اون هم به من نگاه میکنه.. سیاوش لبخندی میزنه و دستاش رو تو جیب شلوارش فرو میکنه.. بعد هم آروم
آروم از ما دور میشه
-نباید تنهاش بذاریم
سروش: بهتره یه خورده تنها باشه.. نترس چیزی نمیشه

کانال دوممونو دیدین؟! 😍🌹 سوپرایز ویژه 👇
telegram.me/joinchat/AAAAAEGrkV-wqeuSdr18wA