❥ میتینگ عاشقانه ها ❥
92K subscribers
34.3K photos
3.44K videos
1.58K files
5.87K links
عاشقانه ای برای شما 😍

‌یاعلی گفتیم وعشق آغازشد ..❤️

♡ چنـل فـارغ از هـرگـونه تـبادلـات ♡

مرسی که هستید 💐😍
Download Telegram
❥ میتینگ عاشقانه ها ❥
😍 رمان زیبای [سفر به دیار عشق] به قلم زیبای arameeshgh20 🌹 هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘 از قسمت اول بخونین👇 https://tttttt.me/mitingg/143943 #سفر_به_دیار_عشق ♥️ #قسمت_1134 وقتی رسیدیم در بسته بود و دادگاه شروع شده بود سروش: ترنم بیا اینجا بشین -نگرانم…
😍 رمان زیبای [سفر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘

از قسمت اول بخونین👇
https://tttttt.me/mitingg/143943

#سفر_به_دیار_عشق ♥️ #قسمت_1135

سروش با اخم دست نریمان رو پس میزنه میگه: دماغ زن من رو نکش دردش میگیره
نریمان غش غش میخنده
سروش: کوفت.. بگو نتیجه ی دادگاه چی شد؟
تو این مدت نریمان و پیمان خیلی با سروش خودمونی و صمیمی شدن... چند باری نریمان و نامزدش به خونه مون اومدن... یه بار هم
با سردار تلفنی حرف زدم و فهمیدم اون بچه ای که من تو پارک نجات داده بودم بچه ی یکی از همکارای سردار بود که منصور و دار و
دستش میخواستن با گروگان گرفتن اون طفل معصوم به اهداف پلیدشون برسن.. در کل از آشنایی با سردار خیلی خوشحال شده بودم و
قرار شده که در اولین فرصت یه ملاقاتی باهاشون داشته باشم
نریمان نمیشه
سروش: نریمان
نریمان: راه نداره داداش... اول مژده گونی
سروش چپ چپ نگاش میکنه و که نریمان خطاب به من میگه: ترنم چه جوری تحملش میکنی.. اینو که با یه من عسل هم نمیشه
خورد
ابرویی بالا میندازم و میگم: شوشوی من بدون عسل هم خوردنیه.. دیگه نشنوم در مورد موش موشیه من بد حرف بزنیا
نریمان: اوه.. اوه.. چه هوای همدیگه رو هم دارن
لبخندی رو لبای سروش میاد و میگه: نریمان نتیجه چی شد؟
نریمان: لعیا که وضعش معلومه.. اعدام
سروش: آلاگل و بنفشه
نریمان: سه سال حبس
پوزخندی رو لبای سروش میشینه
نریمان با سرخوشی میگه: مژده گونی چی شد؟
سروش با حرص میگه: سه سال
نریمان: سروش از اول هم میدونستی.. بالاخره قانونه
سروش: آخه این انصافه.. بعد از اون همه عذاب فقط سه سال برن تو هلفدونی
نریمان آهی میکشه و چیزی نمیگه
چشمم به سیاوش میفته که با حالی خراب روی زمین زانو زده
با ناراحتی به سیاوش اشاره میکنم و میگم: سروش اونجا رو
سروش و نریمان هر دو تا مسیر نگاشون رو تغییر میدن.. سروش با دیدن سیاوش تو اون وضع بدون اینکه دست من رو ول کنه به
سرعت به سمت سیاوش میره و دست من رو هم میکشه.. طاهر هم که تازه از اتاق خارج شده بود با دیدن سیاوش هول میکنه و چون نسبت به ما به سیاوش نزدیکتره کنارش زانو میزنه... یه چیزایی بهش میگه و میخواد بلندش کنه.. تو همین موقع ما هم به سیاوش
میرسیم...

کانال دوممونو دیدین؟! 😍🌹 سوپرایز ویژه 👇
telegram.me/joinchat/AAAAAEGrkV-wqeuSdr18wA