❥ میتینگ عاشقانه ها ❥
108K subscribers
34.3K photos
3.48K videos
1.58K files
5.91K links
عاشقانه ای برای شما 😍

‌یاعلی گفتیم وعشق آغازشد ..❤️

♡ چنـل فـارغ از هـرگـونه تـبادلـات ♡

مرسی که هستید 💐😍
Download Telegram
❥ میتینگ عاشقانه ها ❥
😍 رمان زیبای [سفر به دیار عشق] به قلم زیبای arameeshgh20 🌹 هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘 از قسمت اول بخونین👇 https://tttttt.me/mitingg/143943 #سفر_به_دیار_عشق ♥️ #قسمت_1045 اصلا بیخیال پسرای بیچاره ی من.. بیخیال عروس جوون مرگ شده ی من.. تو روت میشه تو…
😍 رمان زیبای [سفر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘

از قسمت اول بخونین👇
https://tttttt.me/mitingg/143943

#سفر_به_دیار_عشق ♥️ #قسمت_1046

با اخم میگه: اگه چیزی نیست پس چرا داری اشک میریزی؟
بی توجه به حرفش میگم: سروش
با صدایی خشدار میگه: جانم
-دلم نمیخواد حرص بخوری و عصبانی بشی
عمیق نگام میکنه و لبخند غمگینی میزنه
-تا همین الان هم خیلی اعصابت داغون شده.. بیشتر از این خودت رو اذیت نکن آقایی
سروش: نترس عزیزم.. تا تو پیشم باشی همه چیز خوب و آرومه.. تو پیشمی مگه نه؟
سری تکون میدم و میگم: تا ابد
سروش: ازم که دلخور نیستی
-نه سروشم
دستاش رو بالا میاره وشالم رو روی شونه هام میندازه... کلیپس موهام رو باز میکنه و من رو محکم به خودش میچسبونه... سرش رو
لایی موهام فرو میکنه و با آرامش نفس عمیقی میکشه
سروش: آخ ترنم... تو چی داری که وقتی کنارتم همه ی غصه های عالم رو از یاد میبرم
لبخندی میزنم
سروش: نبینم ترس نگاهت رو خانمی
بیشتر سرمو به سینه ی عضلانیش میچسبونم و تو بغلش تکون میخورم که باعث میشه ریز ریز بخنده
سروش: جونم.. ببین چه جوری داری بیقرارم میکنی......
میخوام جوابشو بدم که با شنیدن صدای مهلا ساکت میشم
مهلا: سارا دختر من هم کم عذاب نکشید... وقتی توسط پسرت رونده شد اون هم بعد از اون دوران نامزدی میدونی چقدر براش سخت
و طاقت فرسا بود... درسته اشتباه کرد اما تاوانش رو خیلی سخت پس داد... پسرت توی دوران نامزدی که بهش بد نگذشته بود... آلاگل
یکی از جذاب ترین و خوشگل ترین دختراست سروش تو این مدت باهاش خوش بود میدونم که هر اتفاقی هم افتاد بالاخره زنش بود
ولی خب برای دختر من این جدایی ها و بی اعتنایی ها راحت نبود
از شنیدن حرفای مهلا حس میکنم همه ی دنیا رو سرم خراب میشه...انگار نه انگار که من تا الان داشتم سروش رو آروم میکردم چون
خودم بیقراری رو با همه وجودم حس میکنم... نمیدونم چرا سردم میشه و لرزی به بدنم میفته..احسای بدی همه ی وجودم رو فرا
میگیره... لبام شروع به لرزیدن میکنند و اشکام سرازیر میشن.. دلم میخواد با همه وجودم زار بزنم.. حرفای مهلا من رو دوباره به یاد
آلاگل و دوران نامزدیه اون با سروش انداخت... خیلی سخته که کسی که از هر دشمنی برات دشمنتره نامزد کسی بشه که حکم زندگی
رو برات داره ...

کانال دوممونو دیدین؟! 😍🌹 سوپرایز ویژه 👇
telegram.me/joinchat/AAAAAEGrkV-wqeuSdr18wA