❥ میتینگ عاشقانه ها ❥
105K subscribers
34.3K photos
3.5K videos
1.58K files
5.93K links
عاشقانه ای برای شما 😍

‌یاعلی گفتیم وعشق آغازشد ..❤️

♡ چنـل فـارغ از هـرگـونه تـبادلـات ♡

مرسی که هستید 💐😍
Download Telegram
شاید روزی برایت تعریف کنم من پشت پنجره‌ی خاموش اتاقت چه گریه ها که نکردم
شاید یک روز برایت بگویم چگونه در صبح های سردش زیر پنجره‌ی اتاقت راه رفتم و خیره به پرده‌ای شدم که شاید دستانت ناخودآگاه کنارشان بزند
از روزهایی که گریه‌ام را قدم زدم
و نیمه های شب تا سپیده‌ی صبح به پنجره‌ی بسته و خاموش اتاقت پناه آوردم
شاید یکروز زمانش برسد و بگویم تا کجای شهر تعقیبت کردم تا کجای شهر نگاهت کردم
شاید بگویم برای بیشتر دیدنت از شدت پلک نزدن چشم هایم سوخت
شاید یکروز برایت بنویسم و پست کنم که از تو فقط چندین عکس تار برایم مانده
که درونشان راه میروی
میخندی
اخم میکنی ...
شاید یکروز اعتراف کردم
که
من آمدم ،
تو نبودی و
من عاشق پنجره‌ی اتاقت شدم ...

#ستایش_قاسمی
@mitingg♥️♥️
میگما میشنوی این صدا رو؟
گوششو تیز کرده میگه کدوم صدا؟
میگم گوشتو بچسبون کف زمین
قدیما وقتی میخواستن ببینن کسی داره میاد گوشاشونو میچسبوندن کف زمین، گوشتو بچسبون کف زمین ببین میشنوی؟
صدای رفتن میاد دلربا
میخنده میگه صدای رفتن کی آخه دیوونه؟
میگم صدای رفتنِ من
گوش کن قشنگ ، من دارم میرم
میگه تو که اینجا نشستی
نگاش میکنم چشاش همون قهوه‌ای سوخته ی قشنگه که دل مارو سوزوند اون سالا
همونی که آتیش انداخت وسط زندگی آروممون از چشاش عطر سوختنِ چوبای راشِ شیرکوه میاد..

نگاش میکنم میگم آخه بی معرفت نیستیم که بی خداحافظی بریم
اومدیم بگیم ما هزارتا پاییز نشستیم کنج همین حیاط بهت فکر کردیم
ما هزارتا تابستون زیر آفتاب از گرما پوست انداختیم که تو از کلاست در بیای یه نظر ببینیمت
ما هزارتا زمستون پشت پاهات راه اومدیم که اگه خوردی زمین بگیریمت که اگه سردت شد کاپشن بشیم بپیچیم دور تنت
ما هزارتا بهار سر سال تحویل هزاربار اسمتو گفتیم و آرزو کردیمت
ولی میدونی وقتی نمیخواد بشه
نمیشه دیگه

چشاشو دوخته به گلدون رو پله های حیاط نمیدونم به چی فکر میکنه
موهاش ریخته رو پیشونیش
همون مشکی‌های رنگ شب
دلربایِ ما یه جهانیه برای خودش بِکرِ بکر اونقد بکر که انگار پای کسی به زمینش باز نشده

صداش میکنم میگم : قشنگه؟
نکنه غصه بشینه کنجِ دلت،
دلتنگی بگیره خونمونو گلا خشک بشن، پرنده ها نخوونن ،برگ پاییزی بیوفته تو حوض بی آب خونه
نکنه بشنویم چروک نشسته کنج چشات
خنده رفته از لبات
ما میریم گم میشیم کنجِ دنیا اسممونم نمیشنوی دلربا
ولی نکنه وقتی خبرتو گرفتیم از کلاغ‌خبرچینا بگن
خونه شده خونه‌ی غم و اندوه...
البته اینا دلخوشیا
ما که بریم هوا میرسه به ریه هات
ما میریم تو دست و پات نباشیم
ولی هرکی پرسید کجا رفتیم بگو رفته ببینه دنیا به کام کی داره میچرخه
و این شتر خوشبختی کجا مرده که دم خونش ننشسته

لباش میخنده همون منحنی قشنگه که رنگ شکوفه صورتی های گیلاسه

میگم حالا شنیدی؟
صدای پایِ رفتنمون پیچیده تو نامه
میگم دیدی خیال چقد خوبه؟
آوردمت نشوندمت تو خونه و خودم رفتم
نه نه! آوردمت نشوندمت تو خونه و درو قفل کردمو خودم رفتم...
میبینی دلربا تو خیالت خیلی قشنگ مهربونه...

#ستایش_قاسمی

@mitingg♥️♥️
انگار که نظام پیاده‌ی هیتلر با پوتین های چرمی بر روی قلبت رژه بروند
انگار که گله ی اسب ها بر روی قلبت بتازند
انگار که بخواهد روح ناچیزت از تنت جدا شود و نشـود
انگار که بخواهی بروی و نتوانی
انگار که بعد سالها متوجه شوی متعلق به خانواده‌ات نیستی
انگار که بگویند به آرزوهایت برس که زمان کم است
و چندین سال بگذردو تو همچنان نفس بکشی
همین اندازه درد آور است که بخواهی و نخواهد ...

شبیه اینکه سالها پیاده و بدون مقصد راه بروی
و مدام فکر کنی چه کسی ، کجای این دنیا چشم انتظار توست؟
و هی افکارت در سور بدمند هیچکس
هیچ کجای دنیا چشمی به راه تو ندارد
به جبر افکار مالیخولیایی یک آدم عادی،
مجبور میشوی دیوانه شوی...
شبیه آنکه دنیا بگوید باید بروی
و تو بگویی گورپدر پاهایم
قطع‌اش کنید ...

دلت از تمام دنیا آغوش بخواهد
و هر آغوشی صاحبی داشته باشد
انگار که آمده باشی تماشا کنی
دلت بخواهد جیغ شوی ولی حنجره‌ات را بغض ها دردیده باشند
که بخواهی ابر شوی بباری و ته مانده‌ی شیره ی درونت از اشک هم خشک شود ...

از همه ی دنیا پناه بخواهی و به خودت که بیایی ببنی پناهگاه تمام دنیایی
که خودت ،خودت را غرق کنی و سر مبارکت را زیر آب ببری و دهنت باز نشود
که آهای فلانی تو مرا کشته ای که با دم مسیحایی هم زنده نمیشوم
که بگویی چنان مرا از ریشه خشکاندی که با هزار بهار سبز نمیشوم ...

و آرزو کنی بمیرد این حس
که آرزو کنی خاموش شود
و حرف زدنش
لمس کردنش هی به رویاهایت جان بدهد ...
که روهایت انقدر جان بگیرند که جای واقعیت را بگیرند ...

و اگر بخواهی نباشی
من میگذارم بروی و بگذری
و تو را در سینه پناه میدهم و در رویا میکشم ...


#ستایش_قاسمی

@mitingg♥️♥️
.

برای تو مینویسم که عزیزتر از جان شدی و لازم تر از نفس.
عزیز دور،
عزیز دست نیافته،
عزیز بوسیدنی،
عزیز قلبم،
برای تو مینویسم که خواستم تورا در آغوش بکشم؛
ولی دستانم کوتاه بود.
برای تو مینویسم که بوسیدنت آرزو بود.
برای تو مینویسم که یک جهانی.
مینویسم برای تمام روزهایی که قرار است نباشم.
باشد که بدانی و بدانند که تورا دوست می داشتم؛
بسیار،
بسیار...

#ستایش_قاسمی


┄•●❥ @mitingg♥️♥️
.



کاش می‌آمدی
تا برایت بگویم ..
روزهای نبودنت را
دراز میکشم
به سمت دیوار تا اشک باران
صورتم را مردم نبینند...
تا دشمنانمان نفهمند
که تو هنوز نیامده‌ای
که بویی نبرند

که قرار نیست بیایی ....
کاش می‌آمدی
تا نشانت بدهم موهایم را
از فکرت سفید کردم...
کاش می آمدی
تا من برایت به رسم قدیم
کوچه را جارو کنم و زمین را تـَر،
دیوار خانه را چراغانی کنم
و اسپند دود کنم...
که تورا به پوستم سنجاق کنم
که نروی
تا یک شهر را میهمان
ضیافتِ آمدنت کنم،
کاش تو می آمدی
تا من به تمام دنیا ثابت میکردم
که عشق همیشه اشتباه نمیکند...



#ستایش_قاسمی

┄•●❥ @mitingg♥️♥️
.

- نخند جانم...
نخند...
آدم دست و پایِ دلش میانِ چالِ گونه ات میشکند...
تو نخند...
میترسم نقاش ها لبخندت را نقاشی کنند...
عکاس ها لبخندت را ثبت کنند...
شاعرها از لبخندت غزل بگویند...
نویسنده ها کتابت کنند...
بعد منِ دست و پا شکسته چطور با یک شهر رو به رو شوم...؟!
رحم کن...
یواشکی بخند ،فقط برای من...


#ستایش_قاسمی

@┄•●❥ @mitingg♥️♥️
.




شاید روزی برایت تعریف کنم من پشت پنجره‌ی خاموش اتاقت چه گریه ها که نکردم
شاید یک روز برایت بگویم چگونه در صبح های سردش زیر پنجره‌ی اتاقت راه رفتم و خیره به پرده‌ای شدم که شاید دستانت ناخودآگاه کنارشان بزند
از روزهایی که گریه‌ام را قدم زدم
و نیمه های شب تا سپیده‌ی صبح به پنجره‌ی بسته و خاموش اتاقت پناه آوردم
شاید یکروز زمانش برسد و بگویم تا کجای شهر تعقیبت کردم تا کجای شهر نگاهت کردم
شاید بگویم برای بیشتر دیدنت از شدت پلک نزدن چشم هایم سوخت
شاید یکروز برایت بنویسم و پست کنم که از تو فقط چندین عکس تار برایم مانده
که درونشان راه میروی
میخندی
اخم میکنی...
شاید یکروز اعتراف کردم
که
من آمدم،
تو نبودی و
من عاشق پنجره‌ی اتاقت شدم...





#ستایش_قاسمی

┄•●❥ @mitingg♥️♥️
دیشب داشتم خوابتو میدیدم
زبونم لال دلربا خواب نبودنتو میدیدم
خواب که نبود کابوس بود
عذاب بود
گریه میکردم اما نمیگفتم بمون
زار میزدم اما نگفتم نرو
نشستم بِروبِر رفتنتو تماشا کردم
بعدش تا سرمو گذاشتم زمین که بمیرم
از خواب پریدم
از خواب پریدم اما کابوس نبودنت ادامه داشت
از خواب پریدم ولی بازم کفشات پشت در نبود
چمدونت تو کمد نبود
بازم خونه عطر تورو نمیداد
دلربا؟ چرا دلت برای دل ما نمیسوزه؟
انقد دلت نمیسوزه به حالمون که تو خوابمونم دست از نبودنت برنمیداری
دلربا ما نگفتیم نرو ،ما نگفتیم بمون
توچرا برنگشتی نگامون کنی ؟
تو چرا دستات محکم گرفت چمدونو
توچرا پاهات سست نشد وقت رفتن؟
ما لال شده بودیم
تو چرا دلت نسوخت؟
ما این همه منتظر شدیم بیای ،نیومدی
گله ای نیست بازم منتظر میمیونیم که برگردی...
اما زیباترین معشوقه‌ی دنیا اینبار که خواستی بیای
اگه دلت خواست برگردی
جوری برگرد که رفتنی توکار نباشه
که جوری بپیچیم به هم که من از منفذ پوستت نفس بکشم
دلربا اگه اومدی جوری بمون که نبودنات یادمون بره...
که نداشتنات یادمون نیاد...

#ستایش_قاسمی

┄•●❥ @mitingg♥️♥️
نخند جانم...
نخند...
آدم دست و پایِ دلش ...
میانِ چالِ گونه ات می شکند...
تو نخند...
می ترسم نقاش ها ...
لبخندت را نقاشی کنند...
عکاس ها لبخندت را ثبت کنند...
شاعرها از لبخندت غزل بگویند...
نویسنده ها کتابت کنند...
بعد منِ دست و پا شکسته ...
چطور با یک شهر رو به رو شوم...؟!
رحم کن...
یواشکی بخند ،فقط برای من...

#ستایش_قاسمی

┄•●❥ @mitingg♥️♥️
.

برای تو مینویسم که عزیزتر از جان شدی و لازم تر از نفس.
عزیز دور،
عزیز دست نیافته،
عزیز بوسیدنی،
عزیز قلبم،
برای تو مینویسم که خواستم تورا در آغوش بکشم؛
ولی دستانم کوتاه بود.
برای تو مینویسم که بوسیدنت آرزو بود.
برای تو مینویسم که یک جهانی.
مینویسم برای تمام روزهایی که قرار است نباشم.
باشد که بدانی و بدانند که تورا دوست می داشتم؛
بسیار،
بسیار...

#ستایش_قاسمی


┄•●❥ @mitingg♥️♥️
تو را نداشتم و حتی تورا آرزو کردن محال ترین اتفاق به حساب می آمد
از تو گذشته بودم و رویای تو هرلحظه مرا همراهی میکرد
تو را نمیخواستم و دوست داشتنت به دور گردنم هربار محکم تر میپیچید
تو که بودی و با من چه ها میکردی؟
دل ناقابل من را به دست گرفته بودی و به هرآنسو که میل داشتی میکشاندی
عشق تورا میبوسم و در بالاترین نقطه از سینه ام قرار میدهم که دوست داشتنت مقدس است و پاک
تورا از این حرف ها چه باک؟ که
مرا یک خدا همچون تو هست
و خدایی چون تورا هزاران بنده همچون من ...

#ستایش_قاسمی

┄•●❥ @mitingg♥️♥️
تو را نداشتم و حتی تورا آرزو کردن محال ترین اتفاق به حساب می آمد
از تو گذشته بودم و رویای تو هرلحظه مرا همراهی میکرد
تو را نمیخواستم و دوست داشتنت به دور گردنم هربار محکم تر میپیچید
تو که بودی و با من چه ها میکردی؟
دل ناقابل من را به دست گرفته بودی و به هرآنسو که میل داشتی میکشاندی
عشق تورا میبوسم و در بالاترین نقطه از سینه ام قرار میدهم که دوست داشتنت مقدس است و پاک
تورا از این حرف ها چه باک؟ که
مرا یک خدا همچون تو هست
و خدایی چون تورا هزاران بنده همچون من ...

#ستایش_قاسمی

┄•●❥ @mitingg♥️♥️
نخند جانم...
نخند...
آدم دست و پایِ دلش ...
میانِ چالِ گونه ات می شکند...
تو نخند...
می ترسم نقاش ها ...
لبخندت را نقاشی کنند...
عکاس ها لبخندت را ثبت کنند...
شاعرها از لبخندت غزل بگویند...
نویسنده ها کتابت کنند...
بعد منِ دست و پا شکسته ...
چطور با یک شهر رو به رو شوم...؟!
رحم کن...
یواشکی بخند ،فقط برای من...

#ستایش_قاسمی
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
نخند جانم، نخند...
آدم دست و پای دلش
میان چال گونه ات میشکند
تو نخند!
میترسم نقاش ها
لبخندت را نقاشی کنند
عکاس ها لبخندت را ثبت کنند
شاعرها از لبخندت غزل بگویند
نویسنده ها کتابت کنند
بعد منِ دست و پا شکسته
چطور با یک شهر رقیب رو به رو شوم؟
رحم کن یواشکی بخند،
فقط برای من...

#ستایش_قاسمی

┄•●❥ @mitingg♥️♥️
نخند جانم...
نخند...
آدم دست و پایِ دلش ...
میانِ چالِ گونه ات می شکند...
تو نخند...
می ترسم نقاش ها ...
لبخندت را نقاشی کنند...
عکاس ها لبخندت را ثبت کنند...
شاعرها از لبخندت غزل بگویند...
نویسنده ها کتابت کنند...
بعد منِ دست و پا شکسته ...
چطور با یک شهر رو به رو شوم...؟!
رحم کن...
یواشکی بخند ،فقط برای من...

#ستایش_قاسمی
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
نخند جانم، نخند...
آدم دست و پای دلش
میان چال گونه ات میشکند
تو نخند!

میترسم نقاش ها
لبخندت را نقاشی کنند
عکاس ها لبخندت را ثبت کنند
شاعرها از لبخندت غزل بگویند
نویسنده ها کتابت کنند

بعد منِ دست و پا شکسته
چطور با یک شهر رقیب رو به رو شوم؟
رحم کن یواشکی بخند،
فقط برای من...

#ستایش_قاسمی

┄•●❥ @mitingg♥️♥️
من میگم آدم دلش میخواد بمیره وقتی مهدی موسوی میگه :" بوسیدمت بوسیدمت بوسیدمت از دور ... "
آخه کی قلبش طاقت این همه خوشبختی داره ؟
که یکی از دور هم حواسش باشه که باید ببوسه معشوقشو ...
من میگم دلرُبا خدا آدم آفریده که شاهد عشق ورزیدنشون باشه
جنگ کنیم که چی بشه؟
به قول حضرت چاووشی :
" ‏که زندگی دو سه نخ کام است
و عمر سرفه ی کوتاهی "
من میگم میجنگم واسه قلمرو چشمات
توام ولی شمشیر نکش بزار پیروز بشیم ما
که فتح کنیم اون مزرعه‌ی قهوه رو که گرفته خورد و خوراکمونو
من میگم بیا شما دلتو بده به ما صلح بشه بین دل و عقلمون
که ما هم مثل صائب تبریزی احساس خوشبختی کنیم بگیم:
"دارد همه چیز
آن که تو را داشته باشد..."

میبینی آدما وقتی عاشقن خوشگل ترن؟
از چشاشون عشق میباره از دهنشون گل
میبنی وقتی دوست دارن و دوست داشته میشن چشاشون میخنده؟

میگما دلرُبا میشه ما رو دوست داشته باشی چشامون بخنده؟

#ستایش_قاسمی
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
  ⁱᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ
نخند جانم
نخند ...
آدم دست و پایِ دلش
میانِ چالِ گونه ات می‌شکند
تو نخند
می ترسم نقاش ها
لبخندت را نقاشی کنند
عکاس ها لبخندت را ثبت کنند
شاعرها از لبخندت غزل بگویند
نویسنده ها کتابت کنند
بعد منِ دست و پا شکسته
چطور با یک شهر روبرو شوم ؟!
رحم کن !
یواشکی بخند ، فقط برای من 😍

#ستایش_قاسمی

┄•●❥ @mitingg♥️♥️
  ⁱᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ
بعد از ُ
می‌توان به همان خیابان رفت
به همان کافه
همان میز
و همان قهوه را سفارش داد
اما چه کسی می‌تواند
اسمم را مثل
ُ صدا بزند؟
#ستایش_قاسمی
#عصرتون_عاشقونه ..❤️

┄•●❥ @mitingg♥️♥️
  ⁱᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ
⚘بعد از
ُ
⚘می‌توان به همان خیابان رفت
⚘به همان کافه
⚘همان میز
⚘و همان قهوه را سفارش داد
⚘اما چه کسی می‌تواند
⚘اسمم را مثل
ُ صدا بزند؟
#ستایش_قاسمی
#عصرتون_عاشقونه ...❤️

┄•●❥ @mitingg♥️♥️