❥ میتینگ عاشقانه ها ❥
85.3K subscribers
34.4K photos
3.61K videos
1.58K files
6.07K links
عاشقانه ای برای شما 😍

‌یاعلی گفتیم وعشق آغازشد ..❤️

♡ چنـل فـارغ از هـرگـونه تـبادلـات ♡

مرسی که هستید 💐😍
Download Telegram
❥ میتینگ عاشقانه ها ❥
😍 رمان زیبای [سفر به دیار عشق] به قلم زیبای arameeshgh20 🌹 هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘 از قسمت اول بخونین👇 https://tttttt.me/mitingg/143943 #سفر_به_دیار_عشق ♥️ #قسمت_581 با وجود همه ی دردی که می کشم درکش می کنم. با همه ی وجودم این تنفر رو در تک تک کلماتش…
😍 رمان زیبای [سفر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘

از قسمت اول بخونین👇
https://tttttt.me/mitingg/143943

#سفر_به_دیار_عشق ♥️ #قسمت_582

همین حرف کافیه تا آخر جملش رو بخونم. با شنیدن صدای پر از بغض طاها دیگه همه ی مقاومتم واسه ی سر پا موندن از هم می شکنه. زانوهام سست می شن و بعدش فقط و فقط صدای افتادن خودم و داد امیر رو می شنوم که صدام می کنه و در نهایت همه جا توی تاریکی فرو می ره.
«غـروبـا میون هــفته بر سـر قـبر یه عاشـق
یـه جوون مـیاد مـی ذاره، گـلای سـرخ شـقایـق
بی صـدا می شکنه بغضش روی سـنـگ قبـر دلدار
اشک می ریزه از دو چـشـمش مثل بارون وقت دیدار
زیر لب با گـریه می گه، مـهـربونم بی وفایـی
رفتی و نیـسـتی بدونی چـه جـگر سـوزه جـدایی
آخه من تو رو می خواستم اون نجـیـب خوب و پاک
اون صـدای مهـربون، نه سـکــوت ســرد خــاک
تویی که نگاه پاکت مـرهـم زخـم دلــــم بـود
دیدنـت حـتی یه لـحــظه، راه حـل مشکـلـم بود
تو که ریـشه کردی بـا من، توی خـاک بی قراری
تو که گفتی با جـدایی هـیـچ مـیونه ای نداری
پس چـرا تنهام گذاشـتی توی این فـصل ســیاهی؟!
تو عـزیـزترینی؛ اما یه رفیـق نــیـمه راهــی.
داغ رفتنـت عـزیـزم، خط کـشـیـد رو بـودن مـن
رفتی و دیگـه چـه فایده ناله و ضـجـّه و شیـون.
تو سـفر کردی به خـورشـید، رفتی اون ور دقایق
منـو جا گذاشتی این جا با دلی خـســته و عاشـق
نمـی خـوام بی تو بمـونم، بی تـو زندگی حرومــه
تو که پیش من نبـاشـی، هـمـه چـی برام تمـومه
عاشـق خـسـته و تنها سـر گـذاشـت رو خاک نمناک
گفت جگر گـوشـه ی عـشـقو دادمـش دسـت تو ای خاک
نذاری تنها بمونـه، هــمدم چـشـم سـیـاش باش
شونه کن موهاشو آروم، شـبا قصـه گو بـراش باش
و غـروب با اون غـرورش نتونسـت دووم بـیـــاره
پاکشـیـد از آسـمـون و جاشـو داد به یـک سـتاره
اون جــوون داغ دیـده با دلـی شـکـسـته از غـم
بوسـه زد رو خـاک یار و دور شد آهسـته و کم کم
ولی چند قدم که دور شد دوباره گـریه رو سـر داد
روشــــو بــر گــردونـــد و داد زد؛ به خدا نمی ری از یاد»
***
چشمام رو بستم به یاد اون روزا. به یاد اون روزایی که زیاد هم دور نیستن. به یاد اون روزایی که زیاد هم با این روزا غریبه نیستن. دلم داره پر می کشه به یاد قدیما. به یاد قدیمایی که از اون روزا و از این امروز و دیروزها خیلی خیلی دورن. دلم یه محرم می خواد. یه یار، یه همراه، یکی که سرم رو بذارم رو شونه اش. یکی که سرزنشم نکنه، که وقتی از دردام براش می گم خسته نشه، که وقتی حرفای تکراریم رو می شنوه نگه اَه بس کن ترنم، تا کی می خوای از این حرفا تکراری تحویل این و اون بدی؟ گذشت، تموم شد. گذشته رو فراموش کن. حالا باید به آینده فکر کنی. آره دلم کسی رو می خواد که سراغی ازش ندارم. کسی که ساعت ها نازم رو بکشه و من رو از این همه غم و غصه فارغ کنه. دلم از بین این همه نامردی یه مرد می خواد. یه مرد که قولش مردونه باشه، که بشه رو حرفش حساب کرد، که با یه دنیا سکوتش بتونه آروم کنه، بتونه امید ببخشه. مهم نیست جنسیتش چی باشه، فقط می خوام حرفاش مردونه باشه. آخه نا سلامتی من یه دخترم، یه دختر از جنس شیشه، پر از احساسم، با کوچیک ترین ضربه ها می شکنم، خرد می شم، مخصوصا این روزا که دیگه از داغون هم داغون ترم! می خوام بچه باشم. می خوام بچگی کنم، می خوام اشتباه کنم، می خوام بخشیده بشم، می خوام زندگی کنم، مادر می خوام، پدر می خوام، یه زندگی توام با عشق می خوام. آره خدا جون، آره می دونم زیاده خواهم؛ ولی با همه ی زیاده خواهی هام یه آدم هستم. مگه خواستن جرمه؟ وقتی نمی دی حداقل بذار بخوام. حداقل بذار تو رویاهام نداشته هام رو جست و جو کنم. حداقل بذار تو آسمون ها به داشته های دیگران غبطه بخورم.

🔴 رمان #جدید و #فوق_هیجانی فَراری
تو این کانال استارت خورده فورا ببینید 👇🏻
https://telegram.me/joinchat/AAAAAEgcOryIeANfGDU5tg
رمان #فراری مخصوص بزرگسالانِ 👆🏻
❥ میتینگ عاشقانه ها ❥
😍 رمان زیبای [اسطــوره ] به قلم زیبای 🌹 P*E*G*A*H پگاه هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘 از قسمت اول بخونین👇 https://tttttt.me/mitingg/237794 #اسطــوره_ #قسمت_581 درست بگو ببینم چی شده؟ نه. انگار یک چیزهایی در وجود دانیار تغییر کرده بود. قبل ها این قدر…
😍 رمان زیبای [اسطــوره ]
به قلم زیبای 🌹 P*E*G*A*H پگاه
هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘

از
قسمت اول بخونین👇

https://tttttt.me/mitingg/237794

#اسطــوره_ #قسمت_582

با وجود خستگی، با وجود دلشکستگی هنوز هم نمی توانستم بی احترامی به زنی را که همچنان همسرم بود بپذیرم.
- نشمین داره یه تصمیم منطقی می گیره. اینو محیط آمریکا یادش داده نه دایی.
ناباورانه نگاهم کرد.
- پس تکلیف تو چیه این وسط؟
سعی کردم بخندم. مثل همیشه مطمئن و آرام، اما این زندگی خیلی به من سخت گرفته بود خیلی بیشتر از ظرفیتم. حتی نمی
توانستم ظاهرم را حفظ کنم.
- هیچی.
صدایش بالا رفت.
- هیچی؟ به همین راحتی؟ هیچی؟ شما هنوز دو ساله که ازدواج کردین. زوده واسه نا امید شدن. چه عجله اي دارین؟ چرا
صبر نمی کنین؟
چقدر دانیار عوض شده بود. چقدر این تغییرات چشمگیر بودند. دستم را روي دستش گذاشتم و گفتم:
- تو نمی خواد حرص بخوري. در برابر بلاهایی که به سرم اومده و ازشون جون سالم به در بردم این هیچه. نترس! می گذره.
بازم دووم میارم.
ترمز کرد. ایستاد و سرش را روي فرمان گذاشت. لبم را گاز گرفتم. معده ام را چنگ زدم و سرم را روي کتفش گذاشتم.
دانیار:
احساس می کردم می توانم دنیا را بر سر تمام آدم هایش خراب کنم. حتی می توانستم بر سر خدا هم فریاد بزنم و بگویم
"صفت تو عدالت است و عدالت این است؟"
وا... که هیچ کس به اندازه من معنی بی عدالتی را نمی فهمید. معنی چروك هاي عمیق شده کنار چشم برادرم را نمی فهمید.
معنی لبخندهایی که دیگر کش نمی آمد را نمی فهمید. معنی این همه بی رنگ شدن موهایی را که سنشان خیلی کمتر از
سپیدیشان بود، نمی فهمید. براي هیچ کس به اندازه برادر من درد تعریف نشده بود، حتی براي من!
به شاداب اس ام اس دادم که دیرتر می آیم و چراي "پر الفش" را بی جواب گذاشتم. حرف داشتم. با دایی حرف داشتم با
دخترش هم همین طور. حق نداشتند حق برادرم را این طور ناجوانمردانه بپردازند. حق برادر من این همه ناحقی نبود.
دایی دیاکو را در آغوش می کشید. همیشه رفتارش با دیاکو متفاوت بود. محترمانه تر، آرام تر، با محبت تر. انگار براي من
دانیار بود و براي دیاکو دایی.
چمدان ها را توي اتاق گذاشتم و برگشتم. طلبکار و شاکی نشستم و به چهره تکیده دایی خیره شدم. به من نگاه نمی کرد.
تمام حواسش پی دیاکو بود. از حال و روز معده اش می پرسید و من نیازي به شنیدن جواب نداشتم. اعصابی نمانده بود که
معده اي را ترمیم کند.
- به نظرتون با این جهنمی که دخترت واسش درست کرده احوال پرسی معنی داره؟

کانال دوممونو دیدین؟! 😍🌹 سوپرایز ویژه 👇
telegram.me/joinchat/AAAAAEGrkV-wqeuSdr18wA
❥ میتینگ عاشقانه ها ❥
😍 رمان زیبای [اسطــوره ] به قلم زیبای 🌹 P*E*G*A*H پگاه هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘 از قسمت اول بخونین👇 https://tttttt.me/mitingg/237794 #اسطــوره_ #قسمت_581 هنوزه بعضی روزا که از خواب بیدار میشم فکر می کنم هستی. با خیال راحت بلند میشم می گم خوبه دایی…
😍 رمان زیبای [اسطــوره ]
به قلم زیبای 🌹 P*E*G*A*H پگاه
هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘

از
قسمت اول بخونین👇

https://tttttt.me/mitingg/237794

#اسطــوره_ #قسمت_582

- سلام دایی.
دستمال را روي قاب عکس کشیدم. دریغ از ذره اي گرد و غبار.
- جاتون خیلی خالیه، خیلی.
به جاي خالی دانیار نگاه کردم. ساعت از نیمه شب هم گذشته بود و ...
- می دونم راحت شدین از اون همه دردي که می کشیدین. می دونم زندگی تو این دنیا در حد شما نبود. می دونم باید می
رفتین به اونجایی که لیاقتش رو داشتین.
آن قدر این روزها گریه کرده ام که طبیعتا نباید اشکی توي چشمه ام مانده باشد، اما هنوز هست.
- ولی کاش نمی رفتین!
کیف پولم را درآوردم و به عکس دانیار خیره شدم.
- چون رفتین و دانیار رو هم با خودتون بردین.
قاب عکس را روي پاتختی گذاشتم. دستانم گز گز می کرد. ملافه را کنار زدم و بلند شدم. در قوطی کرم مرطوب کننده را
برداشتم و مقدار زیادي روي پوستم مالیدم. این روزها انقدر دستم توي آب بود که ...
- نمی دونم باید چی کار کنم دایی. هیچ کس نمی دونه. همیشه تو این طور شرایطی شما به داد دانیار می رسیدین. شما
باهاش حرف می زدین. شما آرومش می کردین، ولی الان امیدم به کی باشه؟
سوزش دستم بیشتر شد. کرم را روي ساعدم پخش کردم.
- یه ماهه که باهام حرف نزده. هیچی! یه سلام و خداحافظ، همین! درست مثل وقتی که فکر می کرد دیاکو مرده یا شایدم
بدتر. دارم دق می کنم دایی. دارم دق می کنم.
بازویم را هم چرب کردم. تمام بدنم کم آب و خشک شده بود.
- چشماش رو یادتونه؟ عین سیاهچال خالی! الان بدتره. مثل ذغال گداخته شده. سرخ و سیاه قاطی. می ترسم نگاشون کنم.
یه حال عجیبی دارن. ترسناکن، خیلی!
دست هاي چربم را به صورتم مالیدم.

کانال دوممونو دیدین؟! 😍🌹 سوپرایز ویژه 👇
telegram.me/joinchat/AAAAAEGrkV-wqeuSdr18wA