درود
بامداد خوش
#بتا_هلاک_شود_دوست_در_محبت_دوست
#که_زندگانی_او_در_هلاک_بودن_اوست
#مرا_جفا_و_وفای_تو_پیش_یک_سانست
#که_هر_چه_دوست_پسندد_به_جای_دوست_نکوست
#مرا_و_عشق_تو_گیتی_به_یک_شکم_زادست
دو روح در بدنی چون دو مغز در یک پوست
هر آن چه بر سر آزادگان رود زیباست
علی الخصوص که از دست یار زیبا خوست
دلم ز دست به دربرد سروبالایی
خلاف عادت آن سروها که بر لب جوست
#به_خواب_دوش_چنان_دیدمی_که_زلفینش
#گرفته_بودم_و_دستم_هنوز_غالیه_بوست
چو گوی در همه عالم به جان بگردیدم
ز دست عشقش و چوگان هنوز در پی گوست
جماعتی به همین آب چشم بیرونی
نظر کنند و ندانند کآتشم در توست
ز دوست هر که تو بینی مراد خود خواهد
مراد خاطر سعدی مراد خاطر اوست
📚 #سعدی - دیوان اشعار - غزلیات - غزل ۸۹
🔷 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
#بتا_هلاک_شود_دوست_در_محبت_دوست
#که_زندگانی_او_در_هلاک_بودن_اوست
#مرا_جفا_و_وفای_تو_پیش_یک_سانست
#که_هر_چه_دوست_پسندد_به_جای_دوست_نکوست
#مرا_و_عشق_تو_گیتی_به_یک_شکم_زادست
دو روح در بدنی چون دو مغز در یک پوست
هر آن چه بر سر آزادگان رود زیباست
علی الخصوص که از دست یار زیبا خوست
دلم ز دست به دربرد سروبالایی
خلاف عادت آن سروها که بر لب جوست
#به_خواب_دوش_چنان_دیدمی_که_زلفینش
#گرفته_بودم_و_دستم_هنوز_غالیه_بوست
چو گوی در همه عالم به جان بگردیدم
ز دست عشقش و چوگان هنوز در پی گوست
جماعتی به همین آب چشم بیرونی
نظر کنند و ندانند کآتشم در توست
ز دوست هر که تو بینی مراد خود خواهد
مراد خاطر سعدی مراد خاطر اوست
📚 #سعدی - دیوان اشعار - غزلیات - غزل ۸۹
🔷 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
#سحری_به_دلنوازی_ز_درم_درآ_و_بنشین
#به_کنار_خود_به_بازی_بنشان_مرا_و_بنشین
من اگر ادب پسندم، ننشینم و نخندم
#تو_ز_لطف_رخصتم_ده_که_بیا_بیا_و_بنشین
همه دشمنند و بد سر، که زنند حلقه بر در
به رخ حسود مگشا، در این سرا و بنشین
چو حیا کنم حذر کن، به ملامتم نظر کن
که ز سبز جامه چون گل، به صفا درآ و بنشین
#شنوند_اگر_خروشم_تو_به_بوسه_کن_خموشم
#نفسی_مکن_لب_خود_ز_لبم_جدا_و_بنشین
#چو_ز_دست_رفته_باشم_به_بر_تو_خفته_باشم
#تو_به_خنده_گو_که_کامم_ز_تو_شد_روا_و_بنشین
نه، من این نمی توانم، که به شرم بسته جانم
تو به خانه ام گر آیی، به حیا گرا و بنشین.
📚 #سیمین بهبهانی - یک سحر
🔷 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
#سحری_به_دلنوازی_ز_درم_درآ_و_بنشین
#به_کنار_خود_به_بازی_بنشان_مرا_و_بنشین
من اگر ادب پسندم، ننشینم و نخندم
#تو_ز_لطف_رخصتم_ده_که_بیا_بیا_و_بنشین
همه دشمنند و بد سر، که زنند حلقه بر در
به رخ حسود مگشا، در این سرا و بنشین
چو حیا کنم حذر کن، به ملامتم نظر کن
که ز سبز جامه چون گل، به صفا درآ و بنشین
#شنوند_اگر_خروشم_تو_به_بوسه_کن_خموشم
#نفسی_مکن_لب_خود_ز_لبم_جدا_و_بنشین
#چو_ز_دست_رفته_باشم_به_بر_تو_خفته_باشم
#تو_به_خنده_گو_که_کامم_ز_تو_شد_روا_و_بنشین
نه، من این نمی توانم، که به شرم بسته جانم
تو به خانه ام گر آیی، به حیا گرا و بنشین.
📚 #سیمین بهبهانی - یک سحر
🔷 https://tttttt.me/manotanhaih