Forwarded from شبكه جهانى كانال ٢
✍ مرا دم تو را پسر یاد است
✴️ #چوپان فقیری کاسهای #شیر دوشید و کنار تخته سنگی گذاشت و دنبال کاری رفت. وقتی برگشت، کاسه را از شیر خالی و در آن سکّهای گذاشته شده دید. این ماجرا تکرار شد و چوپان از این راه به #نان و نوایی رسید. او روزی از روزها به کمین نشست تا ازکمّ و کیف ماجرا مطلع شود.
✴️ ماری را دید که میآید، شیر را میخورد و به ازای آن سکّهای در کاسه میاندازد و میرود. چندی که از ماجرا گذشت، چوپان با زنش عزم #سفر زیارتی کردند و گله را به پسر برومند خود سپردند. ماجرا در غیاب چوپان همچنان ادامه داشت تا این که روزی پسر چوپان وسوسه شد که احتمالاً این مار بر سر #گنجی خفته و بهتر است که او را بکشم و همۀ گنج را تصاحب کنم.
✴️ پسر با تبر قصد جان مار کرد. دُم مار را قطع کرد و خود نیز بر اثر نیش مار در جا #هلاک شد. پس گلّه نیز بی صاحب ماند و تلف شد. چوپان که از سفر برگشت و از ماجرا مطلع شد، پس از مدتی سوگواری، چون به روز سیاه افتاده بود، به صحرا رفت و کاسهای شیر را کنار تخته سنگ گذاشت و مار را دعوت به نوشیدن شیر کرد و از رفتار پسر نادانش عذرها خواست.
✴️ مار، حرفهای #مرد را که شنید، خطاب به او گفت: ای مرد! نه مرا بریدگی دُم فراموش خواهد شد و نه تو را داغ فرزند؛ بنابراین هر دو از هم نفرت خواهیم داشت. از این روی باید از هم جدا و دور باشیم که:
تا مرا دُم، تو را پسر یاد است
دوستی من و تو بر باد است!
@Naderr_Shah ⚔
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
@tarikhe_gong ⚔
✴️ #چوپان فقیری کاسهای #شیر دوشید و کنار تخته سنگی گذاشت و دنبال کاری رفت. وقتی برگشت، کاسه را از شیر خالی و در آن سکّهای گذاشته شده دید. این ماجرا تکرار شد و چوپان از این راه به #نان و نوایی رسید. او روزی از روزها به کمین نشست تا ازکمّ و کیف ماجرا مطلع شود.
✴️ ماری را دید که میآید، شیر را میخورد و به ازای آن سکّهای در کاسه میاندازد و میرود. چندی که از ماجرا گذشت، چوپان با زنش عزم #سفر زیارتی کردند و گله را به پسر برومند خود سپردند. ماجرا در غیاب چوپان همچنان ادامه داشت تا این که روزی پسر چوپان وسوسه شد که احتمالاً این مار بر سر #گنجی خفته و بهتر است که او را بکشم و همۀ گنج را تصاحب کنم.
✴️ پسر با تبر قصد جان مار کرد. دُم مار را قطع کرد و خود نیز بر اثر نیش مار در جا #هلاک شد. پس گلّه نیز بی صاحب ماند و تلف شد. چوپان که از سفر برگشت و از ماجرا مطلع شد، پس از مدتی سوگواری، چون به روز سیاه افتاده بود، به صحرا رفت و کاسهای شیر را کنار تخته سنگ گذاشت و مار را دعوت به نوشیدن شیر کرد و از رفتار پسر نادانش عذرها خواست.
✴️ مار، حرفهای #مرد را که شنید، خطاب به او گفت: ای مرد! نه مرا بریدگی دُم فراموش خواهد شد و نه تو را داغ فرزند؛ بنابراین هر دو از هم نفرت خواهیم داشت. از این روی باید از هم جدا و دور باشیم که:
تا مرا دُم، تو را پسر یاد است
دوستی من و تو بر باد است!
@Naderr_Shah ⚔
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
@tarikhe_gong ⚔
Forwarded from شبكه جهانى كانال ٢
✍ مرا دم تو را پسر یاد است
✴️ #چوپان فقیری کاسهای #شیر دوشید و کنار تخته سنگی گذاشت و دنبال کاری رفت. وقتی برگشت، کاسه را از شیر خالی و در آن سکّهای گذاشته شده دید. این ماجرا تکرار شد و چوپان از این راه به #نان و نوایی رسید. او روزی از روزها به کمین نشست تا ازکمّ و کیف ماجرا مطلع شود.
✴️ ماری را دید که میآید، شیر را میخورد و به ازای آن سکّهای در کاسه میاندازد و میرود. چندی که از ماجرا گذشت، چوپان با زنش عزم #سفر زیارتی کردند و گله را به پسر برومند خود سپردند. ماجرا در غیاب چوپان همچنان ادامه داشت تا این که روزی پسر چوپان وسوسه شد که احتمالاً این مار بر سر #گنجی خفته و بهتر است که او را بکشم و همۀ گنج را تصاحب کنم.
✴️ پسر با تبر قصد جان مار کرد. دُم مار را قطع کرد و خود نیز بر اثر نیش مار در جا #هلاک شد. پس گلّه نیز بی صاحب ماند و تلف شد. چوپان که از سفر برگشت و از ماجرا مطلع شد، پس از مدتی سوگواری، چون به روز سیاه افتاده بود، به صحرا رفت و کاسهای شیر را کنار تخته سنگ گذاشت و مار را دعوت به نوشیدن شیر کرد و از رفتار پسر نادانش عذرها خواست.
✴️ مار، حرفهای #مرد را که شنید، خطاب به او گفت: ای مرد! نه مرا بریدگی دُم فراموش خواهد شد و نه تو را داغ فرزند؛ بنابراین هر دو از هم نفرت خواهیم داشت. از این روی باید از هم جدا و دور باشیم که:
تا مرا دُم، تو را پسر یاد است
دوستی من و تو بر باد است!
@Naderr_Shah ⚔
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
@tarikhe_gong ⚔
✴️ #چوپان فقیری کاسهای #شیر دوشید و کنار تخته سنگی گذاشت و دنبال کاری رفت. وقتی برگشت، کاسه را از شیر خالی و در آن سکّهای گذاشته شده دید. این ماجرا تکرار شد و چوپان از این راه به #نان و نوایی رسید. او روزی از روزها به کمین نشست تا ازکمّ و کیف ماجرا مطلع شود.
✴️ ماری را دید که میآید، شیر را میخورد و به ازای آن سکّهای در کاسه میاندازد و میرود. چندی که از ماجرا گذشت، چوپان با زنش عزم #سفر زیارتی کردند و گله را به پسر برومند خود سپردند. ماجرا در غیاب چوپان همچنان ادامه داشت تا این که روزی پسر چوپان وسوسه شد که احتمالاً این مار بر سر #گنجی خفته و بهتر است که او را بکشم و همۀ گنج را تصاحب کنم.
✴️ پسر با تبر قصد جان مار کرد. دُم مار را قطع کرد و خود نیز بر اثر نیش مار در جا #هلاک شد. پس گلّه نیز بی صاحب ماند و تلف شد. چوپان که از سفر برگشت و از ماجرا مطلع شد، پس از مدتی سوگواری، چون به روز سیاه افتاده بود، به صحرا رفت و کاسهای شیر را کنار تخته سنگ گذاشت و مار را دعوت به نوشیدن شیر کرد و از رفتار پسر نادانش عذرها خواست.
✴️ مار، حرفهای #مرد را که شنید، خطاب به او گفت: ای مرد! نه مرا بریدگی دُم فراموش خواهد شد و نه تو را داغ فرزند؛ بنابراین هر دو از هم نفرت خواهیم داشت. از این روی باید از هم جدا و دور باشیم که:
تا مرا دُم، تو را پسر یاد است
دوستی من و تو بر باد است!
@Naderr_Shah ⚔
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
@tarikhe_gong ⚔
Forwarded from گــارد شـــاهــنــشــاهــی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔺️ صدایتان بود، صدایش باشید
صحبتهای همسر #چوپان شجاع
صدای #مظاهر_حیدری باشین
خبرگزاری ها ایشون رو مطرح کردند وقتی صدای مردم شده بود اما الان که به کمک ما احتیاج داره هیچکس صدای اون و خانواده اش نیست
@gurd_shah
صحبتهای همسر #چوپان شجاع
صدای #مظاهر_حیدری باشین
خبرگزاری ها ایشون رو مطرح کردند وقتی صدای مردم شده بود اما الان که به کمک ما احتیاج داره هیچکس صدای اون و خانواده اش نیست
@gurd_shah