🔶داریوش بزرگ ؛ پادشاهی که به ایرانی بودنش افتخار میکرد:
🔶داریوش بزرگ در کتیبه ای که در آرامگاه او در نقش رستم باقی است خود را چنین معرفی میکند:
" منم داریوش ، شاه بزرگ ، شاه شاهان ، شاه کشور هایی که مسکن نژاد های فراوان است. شاه این زمین پهناور تا نواحی بسیار دور.{ پارسی پسر پارسی ، آریایی پسر آریایی!!! }
جالب توجه است که هم اکنون که ما به ایرانی بودمان(آریایی بودنمان ) افتخار میکنیم داریوش بزرگ ۲۵ قرن پیش به ایرانی(آریایی) بودنش افتخار میکرده است...
نام و یاد این شهریار عادل و آریایی تا ابد جاوید باد.
#آرمان_ما_ایرانشهر_ماست
#چو_ایران_نباشد_تن_من_مباد
#نور_بر_تاریکی_پیروز_است
#ققنوس_ایران_از_خاکستر_خویش_بر_خواهد_خاست
🔥🔥
🔶داریوش بزرگ در کتیبه ای که در آرامگاه او در نقش رستم باقی است خود را چنین معرفی میکند:
" منم داریوش ، شاه بزرگ ، شاه شاهان ، شاه کشور هایی که مسکن نژاد های فراوان است. شاه این زمین پهناور تا نواحی بسیار دور.{ پارسی پسر پارسی ، آریایی پسر آریایی!!! }
جالب توجه است که هم اکنون که ما به ایرانی بودمان(آریایی بودنمان ) افتخار میکنیم داریوش بزرگ ۲۵ قرن پیش به ایرانی(آریایی) بودنش افتخار میکرده است...
نام و یاد این شهریار عادل و آریایی تا ابد جاوید باد.
#آرمان_ما_ایرانشهر_ماست
#چو_ایران_نباشد_تن_من_مباد
#نور_بر_تاریکی_پیروز_است
#ققنوس_ایران_از_خاکستر_خویش_بر_خواهد_خاست
🔥🔥
منــم.....👑 کــوروش 👑
🔴 پیروز نهاوندی ادامه ....👇 @manamkorosh 🦅
🔴پیروز نهاوندی
.
🔹پیروز نهاوندی قاتل خلیفه مسلمین عمر ابن خطاب بود.پیروز دو بار در جنگ ها به اسارت در آمد.یکبار توسط ارتش روم اسیر شد و دیگر بار توسط تازیان.او غلام مغیرة ابن شعبه بود. روزی عمر او را می بیند و از او سوال می کند که از هنرهای زمان چه می داند. او در پاسخ می گوید:انواع کارهای دستی از جمله درودگری، آهنگری، کنده کاری، نقاشی. عمر می گوید چنین شنیده ام که می توانی آسیابی بسازی که به وسیله ی باد گندم را آرد کند. پیروز می گوید: آری عمر. عمر می پرسد می توانی چنین آسیابی برایم بسازی؟ پیروز در جواب می گوید: «ای خلیفه بزرگ! اگر زنده باشم برایت چنان آسیابی خواهم ساخت که تمام مردم، در شرق و غرب عالم درباره اش گفتگو کنند.» و عمر در همان موقع به همراهانش می گوید که این غلام با این کلامش مرا سخت هراسناک کرد و همان موقع پیروز را از صاحبش می خرد تا در خدمت خود بگیرد.
🔹هنگامیکه اسیران جنگی ایرانی را عرب ها به صورت گله های حیوان به هم بسته و با زنجیر به مدینه می آوردند پیروز جلوی دروازه ایستاده بود و اسیران را نگاه می کرد. حال زنان اسیر و دیدار کودکان خردسالی که از گرسنگی و تشنگی ناتوان شده بودند و در رنج بودند، دل پیروز را سخت به درد آورد و پیروز آن ها را در آغوش می گرفت و با آن ها گریه می کرد. شعبی می گوید:«وقتی اسیران جنگ را به مدینه آوردند، پیروز هر اسیر کوچک یا بزرگی را که می دید بر سرش دست نوازش می کشید و می گریست و می گفت: عمر جگرم را خورد.»
🔹او که دل در گرو عشق ایران و ایرانی داشت و روزهای زیادی شاهد ضجه ها و زاری هم وطنانش بود که در اسارت به سر می برند تصمیم گرفت که به تلافی جور و ستمی که بر ایرانی ها می رود عمر را به قتل برساند. او خنجری داشت دو سویه و آن روز خنجرش را زیر شالش پنهان نمود و به مسجد آمد. هنگامی که عمر به عنوان امام جماعت جلوی صف نمازگزاران قرار گرفت پیروز به سرعت خنجرش را کشید و با همه قدرت شش ضربه به بدن عمر وارد نمود.
یکی از زخم ها که زیر ناف عمر ایجاد شد عمیق بود و او را کشت.
🔹عبیدالله پسر عمر پس از قتل پدرش بدست پیروز دستور قتل پیروز و دخترش مروارید و هرمزان سردار معروف ایرانی در جنگهای با اعراب و جفینه از مسیحیان حیره که با پیروز دوستی داشت را داد.
بدین ترتیب ایرانیان کینه ی ضربتی را که از دست عمر در قادسیه ،جلولاء و نهاوند دیده بودند ، در مدینه از اوبازستاندند
.
آرامگاه پیروز در کاشان است.
درود بر روان پاکش🌺
#ققنوس_ایران_از_خاکستر_خویش_بر_خواهد_خاست
@manamkorosh 📘
.
🔹پیروز نهاوندی قاتل خلیفه مسلمین عمر ابن خطاب بود.پیروز دو بار در جنگ ها به اسارت در آمد.یکبار توسط ارتش روم اسیر شد و دیگر بار توسط تازیان.او غلام مغیرة ابن شعبه بود. روزی عمر او را می بیند و از او سوال می کند که از هنرهای زمان چه می داند. او در پاسخ می گوید:انواع کارهای دستی از جمله درودگری، آهنگری، کنده کاری، نقاشی. عمر می گوید چنین شنیده ام که می توانی آسیابی بسازی که به وسیله ی باد گندم را آرد کند. پیروز می گوید: آری عمر. عمر می پرسد می توانی چنین آسیابی برایم بسازی؟ پیروز در جواب می گوید: «ای خلیفه بزرگ! اگر زنده باشم برایت چنان آسیابی خواهم ساخت که تمام مردم، در شرق و غرب عالم درباره اش گفتگو کنند.» و عمر در همان موقع به همراهانش می گوید که این غلام با این کلامش مرا سخت هراسناک کرد و همان موقع پیروز را از صاحبش می خرد تا در خدمت خود بگیرد.
🔹هنگامیکه اسیران جنگی ایرانی را عرب ها به صورت گله های حیوان به هم بسته و با زنجیر به مدینه می آوردند پیروز جلوی دروازه ایستاده بود و اسیران را نگاه می کرد. حال زنان اسیر و دیدار کودکان خردسالی که از گرسنگی و تشنگی ناتوان شده بودند و در رنج بودند، دل پیروز را سخت به درد آورد و پیروز آن ها را در آغوش می گرفت و با آن ها گریه می کرد. شعبی می گوید:«وقتی اسیران جنگ را به مدینه آوردند، پیروز هر اسیر کوچک یا بزرگی را که می دید بر سرش دست نوازش می کشید و می گریست و می گفت: عمر جگرم را خورد.»
🔹او که دل در گرو عشق ایران و ایرانی داشت و روزهای زیادی شاهد ضجه ها و زاری هم وطنانش بود که در اسارت به سر می برند تصمیم گرفت که به تلافی جور و ستمی که بر ایرانی ها می رود عمر را به قتل برساند. او خنجری داشت دو سویه و آن روز خنجرش را زیر شالش پنهان نمود و به مسجد آمد. هنگامی که عمر به عنوان امام جماعت جلوی صف نمازگزاران قرار گرفت پیروز به سرعت خنجرش را کشید و با همه قدرت شش ضربه به بدن عمر وارد نمود.
یکی از زخم ها که زیر ناف عمر ایجاد شد عمیق بود و او را کشت.
🔹عبیدالله پسر عمر پس از قتل پدرش بدست پیروز دستور قتل پیروز و دخترش مروارید و هرمزان سردار معروف ایرانی در جنگهای با اعراب و جفینه از مسیحیان حیره که با پیروز دوستی داشت را داد.
بدین ترتیب ایرانیان کینه ی ضربتی را که از دست عمر در قادسیه ،جلولاء و نهاوند دیده بودند ، در مدینه از اوبازستاندند
.
آرامگاه پیروز در کاشان است.
درود بر روان پاکش🌺
#ققنوس_ایران_از_خاکستر_خویش_بر_خواهد_خاست
@manamkorosh 📘