منــم.....👑 کــوروش 👑
1.47K subscribers
31.4K photos
27.4K videos
228 files
4.69K links
این کانال در جهت رشد و شکوفایی فرهنگ و تاریخ کهن ایرانزمین گام برمیدارد

کانال رسمی #منم_کوروش
Download Telegram
منــم.....👑 کــوروش 👑
زندگی نامه کوروش بزرگ 🌺 بخش دوم
📚زندگی نامه #کوروش_بزرگ📚

#قسمت_دوم

از آنجا اخلاقاً آرامتر شده بود نسبت به دوستانش بیشتر مهربانی از خود نشان می داد.کوروش بزرگ در واقع به هنگام تمرین های ورزشی،از قبیل سوارکاری و تیراندازی و غیره، که جوانان هم سن و سال اغلب با هم رقابت می کنند،او برای آنکه رقیبان خود را ناراحت و عصبی نکند آن مسابقه هایی را انتخاب نمی کرد که می دانست در آنها از ایشان قوی تر است و حتماً برنده خواهد شد،بلکه آن تمرین هایی را انتخاب می نمود که در آنها خود را ضعیف تر از رقیبانش می دانست،و ادعا می کرد که از ایشان پیش خواهد افتاد و از قضا در پرش با اسب از روی مانع ونبرد با تیر وکمان و نیزه اندازی از روی زین،با اینکه هنوز بیش از اندازه ورزیده نبود،اول می شد.

کوروش وقتی هم مغلوب می شد نخستین کسی بود که به خود می خندید. از آنجا که شکست های کوروش در مسابقات وی را از تمرین و تلاش در آن بازیها دلزده و نومید نمی کرد،و برعکس با سماجت تمام میکوشید تا در دفعه ی بعد در آن بهترکامیاب شود؛در اندک مدت به درجه ای رسیدکه در سوارکاری با رقیبان خویش برابر شد و بازهم چندان شور و حرارت به خرج می داد تا سرانجام از ایشان هم جلو زد. وقتی کوروش در این زمینه ها تعلیم و تربیت کافی یافت به طبقه ی جوانان هیجده تا بیست ساله درآمد،و در میان ایشان با تلاش و کوشش در همه ی تمرین های اجباری،با ثبات و پایداری ، با احترام وگذشت به سالخوردگان و با فرمانبردایش از استان انگشت نما گردید. »

زندگی کوروش جوان بدین حال ادامه یافت تا آنکه یک روز اتفاقی روی داد که مقدر بود زندگی کوروش را دگرگون سازد؛« یک روز که کوروش در ده بایاران خود بازی می کرد و از طرف همه ی ایشان در بازی به عنوان پادشاه انتخاب شده بود پیشآمدی روی دادکه هیچکس پی آمدهای آنرا پیش بینی نمی کرد. کوروش بر طبق اصول و مقررات بازی چند نفری را به عنوان نگهبانان شخصی و پیام رسانان خویش تعیین کرده بود. هر یک به وظایف خویش آشنا بود و همه می بایست از فرمانهاو دستورهای فرمانروای خود در بازی اطاعت کنند.

یکی از بچه ها که دراین بازی شرکت داشت و پسریکی از نجیب زادگان ماد به نام آرتمبارس بود،چون با جسارت تمام ازفرمانبری از کوروش خودداری کردتوقیف شد و بر طبق اصول و مقررات واقعی جاری در دربار پادشاه اکباتان شلاقش زدند. وقتی پس از این تنبیه،که جزو مقررات بازی بود،ولش کردند پسرک بسیار خشمگین و ناراحت بود،چون با او که فرزند یکی از نجبای قوم بود همان رفتار زننده و توهین آمیزی راکرده بودندکه معمولاً با یک پسر روستایی حقیر میکنند.

رفت و شکایت به پدرش برد. آرتمبارس که احساس خجلت و اهانت فوق العاده ای نسبت به خود کرد از پادشاه بارخواست،ماجرا را به استحضار او رسانید و از اهانت و بی حرمتی شدید و آشکاری که نسبت به طبقه ی نجبا شده بود شکوه نمود. پادشاه کوروش و پدرخوانده ی او را به حضور طلبید و عتاب و خطابش به آنان بسیار تند و خشن بود. به کوروش گفت: «این تویی،پسر روستایی حقیری چون این مردک،که به خودجرئت داده و پسر یکی از نجبای طراز اول مرا تنبیه کرده ای؟ »

کوروش جواب داد:

«هان ای پادشاه!من اگرچنین رفتاری با او کرده ام عملم درست و منطبق بر عدل و انصاف بوده است. بچه های ده مرا به عنوان شاه خود در بازی انتخاب کرده بودند،چون به نظرشان بیش ازهمه ی بچه های دیگر شایستگی این عنوان را داشتم. باری،در آن حال که همگان فرمان های مرا اجرا می کردند این یک به حرفهای من گوش نمی داد. »

استیاگ دانست که این یک چوپان زاده ی معمولی نیست که اینچنین حاضر جوابی می کند!در خطوط چهره ی او خیره شد،به نظرش شبیه به خطوط چهره ی خودش می آمد. بی درنگ شاکی و پسرش رامرخص کرد و آنگاه میتراداتس را خطاب قرار داده بی مقدمه گفت : « این بچه را از کجا آورده ای؟»چوپان بیچاره سخت جا خورد،من من کنان سعی کرد قصه ای سر هم کند و به شاه بگوید ولی وقتی که استیاگ تهدیدش کرده که اگر راست نگوید همانجا پوستش را زنده زنده خواهد کند،تمام ماجرا را آنسان که می دانست برایش بازگفت.

استیاگ بیش ازآنکه از هارپاگ خشمگین شده باشد از کوروش ترسیده بود. بار دیگر مغان دربار و معبران خواب رابرای رایزنی فراخواند...

🌹پایان قسمت #دوم🌹

ادامه دارد...❤️

کانال رسمی منم کوروش
📺 Spartacus (2013)

‼️ #سریال_ممنوعه "اسپارتاکوس"
📝 #زیرنویس_چسبیده_فارسی
🗂 #قسمت دوم ( فصل سوم )

🔝🔴✔️ @manamkorosh 🎬
منــم.....👑 کــوروش 👑
زندگی نامه کوروش بزرگ 🌺 بخش دوم
📚زندگی نامه #کوروش_بزرگ📚

#قسمت_دوم

از آنجا اخلاقاً آرامتر شده بود نسبت به دوستانش بیشتر مهربانی از خود نشان می داد.کوروش بزرگ در واقع به هنگام تمرین های ورزشی،از قبیل سوارکاری و تیراندازی و غیره، که جوانان هم سن و سال اغلب با هم رقابت می کنند،او برای آنکه رقیبان خود را ناراحت و عصبی نکند آن مسابقه هایی را انتخاب نمی کرد که می دانست در آنها از ایشان قوی تر است و حتماً برنده خواهد شد،بلکه آن تمرین هایی را انتخاب می نمود که در آنها خود را ضعیف تر از رقیبانش می دانست،و ادعا می کرد که از ایشان پیش خواهد افتاد و از قضا در پرش با اسب از روی مانع ونبرد با تیر وکمان و نیزه اندازی از روی زین،با اینکه هنوز بیش از اندازه ورزیده نبود،اول می شد.

کوروش وقتی هم مغلوب می شد نخستین کسی بود که به خود می خندید. از آنجا که شکست های کوروش در مسابقات وی را از تمرین و تلاش در آن بازیها دلزده و نومید نمی کرد،و برعکس با سماجت تمام میکوشید تا در دفعه ی بعد در آن بهترکامیاب شود؛در اندک مدت به درجه ای رسیدکه در سوارکاری با رقیبان خویش برابر شد و بازهم چندان شور و حرارت به خرج می داد تا سرانجام از ایشان هم جلو زد. وقتی کوروش در این زمینه ها تعلیم و تربیت کافی یافت به طبقه ی جوانان هیجده تا بیست ساله درآمد،و در میان ایشان با تلاش و کوشش در همه ی تمرین های اجباری،با ثبات و پایداری ، با احترام وگذشت به سالخوردگان و با فرمانبردایش از استان انگشت نما گردید. »

زندگی کوروش جوان بدین حال ادامه یافت تا آنکه یک روز اتفاقی روی داد که مقدر بود زندگی کوروش را دگرگون سازد؛« یک روز که کوروش در ده بایاران خود بازی می کرد و از طرف همه ی ایشان در بازی به عنوان پادشاه انتخاب شده بود پیشآمدی روی دادکه هیچکس پی آمدهای آنرا پیش بینی نمی کرد. کوروش بر طبق اصول و مقررات بازی چند نفری را به عنوان نگهبانان شخصی و پیام رسانان خویش تعیین کرده بود. هر یک به وظایف خویش آشنا بود و همه می بایست از فرمانهاو دستورهای فرمانروای خود در بازی اطاعت کنند.

یکی از بچه ها که دراین بازی شرکت داشت و پسریکی از نجیب زادگان ماد به نام آرتمبارس بود،چون با جسارت تمام ازفرمانبری از کوروش خودداری کردتوقیف شد و بر طبق اصول و مقررات واقعی جاری در دربار پادشاه اکباتان شلاقش زدند. وقتی پس از این تنبیه،که جزو مقررات بازی بود،ولش کردند پسرک بسیار خشمگین و ناراحت بود،چون با او که فرزند یکی از نجبای قوم بود همان رفتار زننده و توهین آمیزی راکرده بودندکه معمولاً با یک پسر روستایی حقیر میکنند.

رفت و شکایت به پدرش برد. آرتمبارس که احساس خجلت و اهانت فوق العاده ای نسبت به خود کرد از پادشاه بارخواست،ماجرا را به استحضار او رسانید و از اهانت و بی حرمتی شدید و آشکاری که نسبت به طبقه ی نجبا شده بود شکوه نمود. پادشاه کوروش و پدرخوانده ی او را به حضور طلبید و عتاب و خطابش به آنان بسیار تند و خشن بود. به کوروش گفت: «این تویی،پسر روستایی حقیری چون این مردک،که به خودجرئت داده و پسر یکی از نجبای طراز اول مرا تنبیه کرده ای؟ »

کوروش جواب داد:

«هان ای پادشاه!من اگرچنین رفتاری با او کرده ام عملم درست و منطبق بر عدل و انصاف بوده است. بچه های ده مرا به عنوان شاه خود در بازی انتخاب کرده بودند،چون به نظرشان بیش ازهمه ی بچه های دیگر شایستگی این عنوان را داشتم. باری،در آن حال که همگان فرمان های مرا اجرا می کردند این یک به حرفهای من گوش نمی داد. »

استیاگ دانست که این یک چوپان زاده ی معمولی نیست که اینچنین حاضر جوابی می کند!در خطوط چهره ی او خیره شد،به نظرش شبیه به خطوط چهره ی خودش می آمد. بی درنگ شاکی و پسرش رامرخص کرد و آنگاه میتراداتس را خطاب قرار داده بی مقدمه گفت : « این بچه را از کجا آورده ای؟»چوپان بیچاره سخت جا خورد،من من کنان سعی کرد قصه ای سر هم کند و به شاه بگوید ولی وقتی که استیاگ تهدیدش کرده که اگر راست نگوید همانجا پوستش را زنده زنده خواهد کند،تمام ماجرا را آنسان که می دانست برایش بازگفت.

استیاگ بیش ازآنکه از هارپاگ خشمگین شده باشد از کوروش ترسیده بود. بار دیگر مغان دربار و معبران خواب رابرای رایزنی فراخواند...

🌹پایان قسمت #دوم🌹

ادامه دارد...❤️

@ManamKorosh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شرایط پیش از به قدرت رسیدن رضا شاه کبیر چگونه بود ؟؟

#قسمت_دوم

لینک بخش نخست https://tttttt.me/MANAMKOROSH/8090

ادامه تا دقایقی دیگر ...

#Reza_Shah

@ManamKorosh 🦅


🔴من محمدرضا پهلوی شاه ایران و خلبان شهباز هستم.

#قسمت_دوم

شاه برای استراحت به اتاقی که برای استراحت آماده شده بود رفته و روی تخت کوچک تا شو ارتشی که در آنجا برای ایشان مهیا ش

ده بود کمی دراز کشیده و دوباره به میز مذاکره بر می گشت.

در آخر مدت ۴ ساعت مذاکره، کشور ایران به رهبری مدبرانه و برنامه ریزی دقیق به تمام هدف هائی که می خواستند رسیدند. صدام حسین خسته، گیج و خواب آلود تازه فهمید بازی را کاملاً به محمد رضا شاه فقید باخته بود.

شاه دستور داد که این قرار داد در سازمان ملل متحد ثبت شود و به نام قرار داد الجزایر نامیده شود.

این پایانی بود بر اختلافات مرزی ایران و عراق و البته شکست بزرگی برای صدام حسین که پس از وقوع انقلاب مذهبی فرصتی بدست آورد برای عقده گشایی و نهایتا پس از ۸ سال جنگ با شیر مردان و زنان ایران بار دیگر ناچار به پذیرش معاهده الجزایر شد...
۴۰۰ سال است که در خاورمیانه بر سر آب و زمین دعواست!!

اختلاف سوریه و ترکیه مربوط به امروز نیست سالهاست.
دعوای عربستان و یمن و عراق و کویت و قطر هم مربوط به امروز نیست.

از زمانیکه لورنس پا به عربستان گذاشت دعوا بود! کنفرانس صلح الجزایردر ۱۹۷۵ به خاطر چشم و ابروی صدام نبود به خاطر پرهیز از جنگ در خاورمیانه بود.
سالها بود عراق میگفت "الکویته" مال من است! عربستان میگفت یمن خاک من است! قطر و بحرین و عمان هم ، خانه هایشان برروی شن های داغ بنا شده بود که با وزش هر بادی برباد رفته بودند! از سپتامبر ۱۹۷۳ که تانکهای اسرائیل به طرف بلندیهای جولان و صحرای سینا و خلیج عقبه سرازیر شد،
شاه متوجه شد که باز هم نقشه جغرافیای سیاسی خاورمیانه در حال تغییر است!!
وقتیکه در کنفرانس ۱۴ نوامبر اتحادیه عرب از انور سادات ایراد گرفتند که چرا ۶ روزه تسلیم شدی؟! پاسخ داده بود:
مصر ۶ روز جنگید ۶۰ سال فاحشه صادر خواهد کرد!! نوبت همه تان خواهد رسید"!!

روزیکه قرار شد شاه از ایران برود *ملک حسین پادشاه اردن به طور خصوصی به دیدار شاه آمد. ۲۷ دسامبر ۱۹۷۸ در کاخ نیاوران ملک حسین پادشاه اردن هاشمی به محمدرضا شاه گفت: نرو، زیر پای مردم خاورمیانه نفت نیست، بشکه های باروت است!! اگر بروی خاورمیانه رفتنیست.

شاه پاسخ داده بود: قیمت این رفتن را مردمی خواهند پرداخت که نمیدانند برقراری صلح در منطقه ای با میلیارد ها دلار منابع طبیعی و انرژی کار هر حکومتی نیست!! من در مقابل مردم خود نخواهم ایستاد. سلطنت بر روی جنازه های مردم کشورم خواست من نیست. برای من رفاه و آینده مردم ایران مهم است .

مشکل باروت زیر پای مردم خاورمیانه تقصیرمن نیست، تولید روزانه ۳۰ میلیون بشکه نفت همه دنیا را به خاورمیانه میکشد و بعد از رفتن من، میدانم که خاورمیانه رفتنیست..."

پادشاهی که ۲۰ روز بعد از این سخنان از ایران رفت و شاید گریه اون روز او در مهرآباد برای امروز من ایرانی بود.

(پایان)

🌹نوشته استاد نادر گرامیان

@Naderr_Shah
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
بلوای تروریستی ۱۳۵۷، احمقانه‌ترین انقلاب جهان
برای علاقمندان به تاریخ معاصر
#قسمت_دوم

سپاس از:
عرفان قانعی فرد نویسنده و تاریخ نگار
علی لیمونادی

📌پ.ن: دوستان دقت کنید در کل مصاحبه جناب قانعی فرد حتی یک بار نام شاه رو بدون عنوان "شاه فقید" خطاب نمی کنند و این نمایانگر نهایت احترام و عشقشون به شاهنشاه ایران است.
درود بر دوستداران شاه فقید❤️

@guardShahanshahi