#ماره_خاطرات
دقیقا 40 سال پیش جمعه
تین ساعت پنج و هفت دقیقه پسین در یکی از کوچه های قنات باغ ترکان علیرضا محصداق، طبق سفارش غلامعلی آب رو به درویش رضا قلی سپرد/#ماره🍀🤚
💎 @maareh
دقیقا 40 سال پیش جمعه
تین ساعت پنج و هفت دقیقه پسین در یکی از کوچه های قنات باغ ترکان علیرضا محصداق، طبق سفارش غلامعلی آب رو به درویش رضا قلی سپرد/#ماره🍀🤚
💎 @maareh
Forwarded from (مــاره) کانالی متنوع ب همراه آداب و رسوم ترکان و هرابرجان🌺
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من به پیری هم جوانی می کنم
عشق ها با زندگانی می کنم
دم غنیمت دانم ای پیری برو
تا نفس دارم جوانی می کنم
غم اگر از در در اید باک نیست
در کنارش شادمانی می کنم😍🙋♂😊
❣@maareh
عشق ها با زندگانی می کنم
دم غنیمت دانم ای پیری برو
تا نفس دارم جوانی می کنم
غم اگر از در در اید باک نیست
در کنارش شادمانی می کنم😍🙋♂😊
❣@maareh
Forwarded from (مــاره) کانالی متنوع ب همراه آداب و رسوم ترکان و هرابرجان🌺
#مثبت_باش
روزی در یک باجه بلیط فروشی که جمعیتی کثیری هم داشت منتظر بودم
مادری با چهار فرزند کوچکنیز در آنجا حضور داشت فرزندان بسیار سرو صدا می کردند یکی آب می خواست یکی گریه می کرد ویکی خوابش می آمد ونق میزد..
مردم اطراف هر یک زمزمه ای را آغاز کردند
"طفلی زن بیچاره با این بچه ها چه میکند"
"مگر مجبور بود این همه بچه بیاورد"
وای چه طاقتی دارد من که اصلا نمی توانم"
"فرزند کمتر زندگی بهتر"
بنا خودآگاه ذهن من هم شروع به زمزمه کرد با خود گفتم چه مادر مهربانی
چه مادر بزرگ وبا صبری...
چه خوب که فرزندان سالم دارد ..
چه خوب که توانایی مادرشدن را داشته...
وبعد با خود اندیشیدم که چه قدر طرز تفکر ونگرش آدم ها فرق میکنند چه قدرنگاه ما میتو اند در زندگی ما تاثیر گذار گذار باشد
چه قدر ما میتوانیم مثبت اندیش یا منفی نگر باشیم ...
چه خوب است که در همه موارد زندگی به جنبه های مثبت توجه کنیم به نعمتها به رحمت ها...به آن چه داریم ...👌👍
@maareh
روزی در یک باجه بلیط فروشی که جمعیتی کثیری هم داشت منتظر بودم
مادری با چهار فرزند کوچکنیز در آنجا حضور داشت فرزندان بسیار سرو صدا می کردند یکی آب می خواست یکی گریه می کرد ویکی خوابش می آمد ونق میزد..
مردم اطراف هر یک زمزمه ای را آغاز کردند
"طفلی زن بیچاره با این بچه ها چه میکند"
"مگر مجبور بود این همه بچه بیاورد"
وای چه طاقتی دارد من که اصلا نمی توانم"
"فرزند کمتر زندگی بهتر"
بنا خودآگاه ذهن من هم شروع به زمزمه کرد با خود گفتم چه مادر مهربانی
چه مادر بزرگ وبا صبری...
چه خوب که فرزندان سالم دارد ..
چه خوب که توانایی مادرشدن را داشته...
وبعد با خود اندیشیدم که چه قدر طرز تفکر ونگرش آدم ها فرق میکنند چه قدرنگاه ما میتو اند در زندگی ما تاثیر گذار گذار باشد
چه قدر ما میتوانیم مثبت اندیش یا منفی نگر باشیم ...
چه خوب است که در همه موارد زندگی به جنبه های مثبت توجه کنیم به نعمتها به رحمت ها...به آن چه داریم ...👌👍
@maareh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#ماره_کلیپ
بعضی روزها عجیب بوی تو را می دهند
دلتنگی کنج خانه می نشیند
زل می زند به چشمانم
و یادت را بر سینه ام می فشارد!!
مرا بازگردان،
به جایی که بودم
پیش از دیدار تو!
آنگاه، سفر کن …🍀🤚
💎 @maareh
بعضی روزها عجیب بوی تو را می دهند
دلتنگی کنج خانه می نشیند
زل می زند به چشمانم
و یادت را بر سینه ام می فشارد!!
مرا بازگردان،
به جایی که بودم
پیش از دیدار تو!
آنگاه، سفر کن …🍀🤚
💎 @maareh
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#گزارشی_ماره
این قسمت:
سرنوشت
#چنار_قهو_خانه_ترکان
تولد و کاشت قوس سال 1185 توسط "رضا نجار"
مرگ درخت اردیبهشت 1400
سن 215 سال🍀
ــــــــــــــــــ
درخت هم دلتنگ باد و تبر می شود…!
وقتی پرنده، سیم برق را
به او ترجیح می دهـد🍀🤚
💎 @maareh
این قسمت:
سرنوشت
#چنار_قهو_خانه_ترکان
تولد و کاشت قوس سال 1185 توسط "رضا نجار"
مرگ درخت اردیبهشت 1400
سن 215 سال🍀
ــــــــــــــــــ
درخت هم دلتنگ باد و تبر می شود…!
وقتی پرنده، سیم برق را
به او ترجیح می دهـد🍀🤚
💎 @maareh
17 مرداد
خبرنگار کسی نیست چون پیامبران روزگار بدون وحی
کسانی که حقیقت را آشکار میکنند
خبرنگار یعنی حامی انسانها در برابر غیر انسانها
من یک خبرنگار#مردمی هستم
بدون دوربین به تصویر میکشم، بدون میکروفون ضبط میکنم، و بی مزد روشنگری میکنم و از خود ردی روشن به جا میگذارم برای آنها که چراغی ندارند.
من بعنوان یک خبرنگارمیدانم
آن کس که آگاهتر است، مسؤولتر است
مسؤول در قبال ملت و کشور
مسؤول در قبال باورها و اعتقادات مردم..
روز خبرنگار را به تمامی همکاران عزیزم (خبرنگاران حامی مردم در سراسر ایران) تبریک عرض میکنم.
مرکز اطلاع رسانی #ماره🍀🤚
💎 @maareh
خبرنگار کسی نیست چون پیامبران روزگار بدون وحی
کسانی که حقیقت را آشکار میکنند
خبرنگار یعنی حامی انسانها در برابر غیر انسانها
من یک خبرنگار#مردمی هستم
بدون دوربین به تصویر میکشم، بدون میکروفون ضبط میکنم، و بی مزد روشنگری میکنم و از خود ردی روشن به جا میگذارم برای آنها که چراغی ندارند.
من بعنوان یک خبرنگارمیدانم
آن کس که آگاهتر است، مسؤولتر است
مسؤول در قبال ملت و کشور
مسؤول در قبال باورها و اعتقادات مردم..
روز خبرنگار را به تمامی همکاران عزیزم (خبرنگاران حامی مردم در سراسر ایران) تبریک عرض میکنم.
مرکز اطلاع رسانی #ماره🍀🤚
💎 @maareh
Bigharar
Googoosh
🕺🏿🎸🕺🏿🎸🕺🏿🎸🕺🏿🎸
💎 @maareh
💎 @maareh
Forwarded from (مــاره) کانالی متنوع ب همراه آداب و رسوم ترکان و هرابرجان🌺
حکایت های شنیدنی #ماره
این قسمت:
در رَفتگی....🤚
در زمان های قدیم یک دختر از روی اسب می افتد و لگنش از جایش درمیرود
پدر دختر هر حکیمی را به نزد دخترش میبرد دختر اجازه نمیدهد کسی دست به باسنش بزند
هر چه به دختر می گویند حکیم بخاطر شغل و طبابتی که می کنند محرم بیمارانشان هستند اما دختر زیر بار نمی رود و نمیگذارد کسی دست به باسنش بزند
به ناچار دختر هر روز ضعیف تر وناتوانتر می شود
تا اینکه یک حکیم باهوش و حاذق سفارش می کند که به یک شرط من حاضرم بدون دست زدن به باسن دخترتان او را مداوا کنم
پدر دختر باخوشحالی زیاد قبول می کند و به طبیب یا همان حکیم میگ وید شرط شما چیست؟
حکیم می گوید برای این کار من احتیاج به یک گاو چاق و فربه دارم شرط من این هست که بعد از جا انداختن باسن دخترت گاو متعلق به خودم شود
پدر دختر با خوشحالی قبول می کند و با کمک دوستان و آشنایانش چاقترین گاو آن منطقه را به قیمت گرانی میخرد و گاو را به خانه حکیم میبرد
حکیم به پدر دختر می گوید دو روز دیگر دخترتان را برای مداوا به خانه ام بیاورید
پدر دختر با خوشحالی برای رسیدن به روز موعود دقیقه شماری می کند
از آن طرف حکیم به شاگردانش دستور می دهد که تا دو روز هیچ آب و علفی را به گاو ندهند
شاگردان همه تعجب می کنند و می گویند گاو به این چاقی ظرف دو روز از تشنگی و گرسنگی خواهد مرد
حکیم تاکید می کند نباید حتی یک قطره آب به گاو داده شود
دو روز می گذرد گاو از شدت تشنگی و گرسنگی بسیار لاغر و نحیف می شود
خلاصه پدر دختر با تخت روان دخترش را به نزد حکیم می آورد
حکیم به پدر دختر دستور می دهد دخترش را بر روی گاو سوار کند
همه متعجب می شوند چاره ای نمیبینند باید حرف حکیم را اطاعت کنند
بنابراین دختر را بر روی گاو سوار می کنند
حکیم سپس دستور می دهد که پاهای دختر را از زیر شکم گاو با طناب به هم گره بزنند
همه دستورات مو به مو اجرا می شود حال حکیم به شاگردانش دستور می دهد برای گاو کاه و علف بیاورند
گاو با حرص و ولع شروع میکند به خوردن علف ها، لحظه به لحظه شکم گاو بزرگ و بزرگ تر می شود
حکیم به شاگردانش دستور میدهد که برای گاو آب بیاورند
شاگردان برای گاو آب می ریزند
گاو هر لحظه متورم و متورم می شود و پاهای دختر هر لحظه تنگ و کشیده تر می شود دختر از درد جیغ می کشد
حکیم کمی نمک به آب اضاف می کند
گاو با عطش بسیار آب مینوشد حالا شکم گاو به حالت اول برگشته که ناگهان صدای ترق جا افتادن باسن دختر شنیده می شود
جمعیت فریاد شادی سر میدهند دختر از درد غش می کند و بیهوش می شود
حکیم دستور می دهد پاهای دختر را باز کنند و او را بر روی تخت بخوابانند
یک هفته بعد دختر خانم مثل روز اول سوار بر اسب به تاخت مشغول اسب سواری می شود و گاو بزرگ متعلق به حکیم می شود
این نوشته افسانه یا داستانی ساختگی نیست آن حکیم کسی نیست جز بوعلی سینا طبیب نامدار ایرانی👍🤚
💎 @maareh
این قسمت:
در رَفتگی....🤚
در زمان های قدیم یک دختر از روی اسب می افتد و لگنش از جایش درمیرود
پدر دختر هر حکیمی را به نزد دخترش میبرد دختر اجازه نمیدهد کسی دست به باسنش بزند
هر چه به دختر می گویند حکیم بخاطر شغل و طبابتی که می کنند محرم بیمارانشان هستند اما دختر زیر بار نمی رود و نمیگذارد کسی دست به باسنش بزند
به ناچار دختر هر روز ضعیف تر وناتوانتر می شود
تا اینکه یک حکیم باهوش و حاذق سفارش می کند که به یک شرط من حاضرم بدون دست زدن به باسن دخترتان او را مداوا کنم
پدر دختر باخوشحالی زیاد قبول می کند و به طبیب یا همان حکیم میگ وید شرط شما چیست؟
حکیم می گوید برای این کار من احتیاج به یک گاو چاق و فربه دارم شرط من این هست که بعد از جا انداختن باسن دخترت گاو متعلق به خودم شود
پدر دختر با خوشحالی قبول می کند و با کمک دوستان و آشنایانش چاقترین گاو آن منطقه را به قیمت گرانی میخرد و گاو را به خانه حکیم میبرد
حکیم به پدر دختر می گوید دو روز دیگر دخترتان را برای مداوا به خانه ام بیاورید
پدر دختر با خوشحالی برای رسیدن به روز موعود دقیقه شماری می کند
از آن طرف حکیم به شاگردانش دستور می دهد که تا دو روز هیچ آب و علفی را به گاو ندهند
شاگردان همه تعجب می کنند و می گویند گاو به این چاقی ظرف دو روز از تشنگی و گرسنگی خواهد مرد
حکیم تاکید می کند نباید حتی یک قطره آب به گاو داده شود
دو روز می گذرد گاو از شدت تشنگی و گرسنگی بسیار لاغر و نحیف می شود
خلاصه پدر دختر با تخت روان دخترش را به نزد حکیم می آورد
حکیم به پدر دختر دستور می دهد دخترش را بر روی گاو سوار کند
همه متعجب می شوند چاره ای نمیبینند باید حرف حکیم را اطاعت کنند
بنابراین دختر را بر روی گاو سوار می کنند
حکیم سپس دستور می دهد که پاهای دختر را از زیر شکم گاو با طناب به هم گره بزنند
همه دستورات مو به مو اجرا می شود حال حکیم به شاگردانش دستور می دهد برای گاو کاه و علف بیاورند
گاو با حرص و ولع شروع میکند به خوردن علف ها، لحظه به لحظه شکم گاو بزرگ و بزرگ تر می شود
حکیم به شاگردانش دستور میدهد که برای گاو آب بیاورند
شاگردان برای گاو آب می ریزند
گاو هر لحظه متورم و متورم می شود و پاهای دختر هر لحظه تنگ و کشیده تر می شود دختر از درد جیغ می کشد
حکیم کمی نمک به آب اضاف می کند
گاو با عطش بسیار آب مینوشد حالا شکم گاو به حالت اول برگشته که ناگهان صدای ترق جا افتادن باسن دختر شنیده می شود
جمعیت فریاد شادی سر میدهند دختر از درد غش می کند و بیهوش می شود
حکیم دستور می دهد پاهای دختر را باز کنند و او را بر روی تخت بخوابانند
یک هفته بعد دختر خانم مثل روز اول سوار بر اسب به تاخت مشغول اسب سواری می شود و گاو بزرگ متعلق به حکیم می شود
این نوشته افسانه یا داستانی ساختگی نیست آن حکیم کسی نیست جز بوعلی سینا طبیب نامدار ایرانی👍🤚
💎 @maareh
Forwarded from (مــاره) کانالی متنوع ب همراه آداب و رسوم ترکان و هرابرجان🌺
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عصرتون دلچسب(ماره)😍✋
💎@maareh
💎@maareh
#ماره_خاطرات🍀
کوچه باغی و چناری و صفایی و کمی خاطره و
یاد من!!
هُل دادن تو ، پای همین درخت پیر ، با قشنگی غروب و عهد من با تو ب روزی که بُوَد سیزده بدر...
سبزه پای اون چنار و زدن یک گره دوست شدن …❤️🍀🤚
💎 @maareh
کوچه باغی و چناری و صفایی و کمی خاطره و
یاد من!!
هُل دادن تو ، پای همین درخت پیر ، با قشنگی غروب و عهد من با تو ب روزی که بُوَد سیزده بدر...
سبزه پای اون چنار و زدن یک گره دوست شدن …❤️🍀🤚
💎 @maareh
عادت داشت وقتی ناراحته پاراگرافهای طولانی تایپ کنه، هر ثانیه چشمش به گوشیش بود که پیامش رو زودتر سین کنه، اونم اهمیت نمیداد چون فکر میکرد همیشه تو زندگیش میمونه، سعی میکرد همه رو راضی نگه داره، زیاد اهمیت میداد به حرفها و رفتار ها، آروم آروم کسی به بغض و ناراحتیش اهمیت نداد، آخرش خودش خسته شد، یه شب که خوابید فرداش نخواست مثل قبل باشه، همه رهاش کردن چون اون آدم قبلی رو میخواستن، اما خب دیگه نمیتونست مثل قبل باشه ، بیحس شده بود ، این بلایی بود که آدم ها سرش آورده بودن🍀🤚
💎 @maareh
💎 @maareh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#ماره_کلیپ
#پنجشنبه
"پ"مثل پدر
همانکه نبودنش
مرگ غرورمان را رقم زده
و جای خالی اش
اندوه بار بر سرمان هورا می کشد
کاش ما هم پدر داشتیم🙏
شما ک دارید قدر بدانید🍀🤚
💎 @maareh
#پنجشنبه
"پ"مثل پدر
همانکه نبودنش
مرگ غرورمان را رقم زده
و جای خالی اش
اندوه بار بر سرمان هورا می کشد
کاش ما هم پدر داشتیم🙏
شما ک دارید قدر بدانید🍀🤚
💎 @maareh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#ماره_کلیپ
#پنجشنبه
"میم" مثل مادر
کاش باشی و بتوان شامه پر کرد از بوی تو، ای شب بوی شبهای بی بوی من
کجایی ای منِ من؟
#مادرم❤️
💎 @maareh
#پنجشنبه
"میم" مثل مادر
کاش باشی و بتوان شامه پر کرد از بوی تو، ای شب بوی شبهای بی بوی من
کجایی ای منِ من؟
#مادرم❤️
💎 @maareh
میگم کاش یه چیزی مث هندزفری وجود داشت که بجای آهنگ ازش "سکوت" پخش میشد،
هر جا نیاز به آرامش و سکوت داشتی میذاشتی تو گوشِت و پلیش میکردی و همه جا ساکت میشد😍🤚
💎 @maareh
هر جا نیاز به آرامش و سکوت داشتی میذاشتی تو گوشِت و پلیش میکردی و همه جا ساکت میشد😍🤚
💎 @maareh
ب اطلاع اقوام ،دوستان و آشنایان میرساند
درگذشت حاجیه خانم کتون یزدانی(عمه ماره)
تشییع یکشنبه ۴۰۳/۵/۲۱
ساعت 8 صبح مصلای دارالرحمه شیراز
ختم عصر یکشنبه 4/5 تا 6
حسینیه عاشقان ثارالله بلوار پاسداران
روحش شاد و بهشتی باد🙏
💎 @maareh
درگذشت حاجیه خانم کتون یزدانی(عمه ماره)
تشییع یکشنبه ۴۰۳/۵/۲۱
ساعت 8 صبح مصلای دارالرحمه شیراز
ختم عصر یکشنبه 4/5 تا 6
حسینیه عاشقان ثارالله بلوار پاسداران
روحش شاد و بهشتی باد🙏
💎 @maareh
بنظرم آدمایی که با هرکسی دوست نمیشن، هر مهمونی رو نمیرن، هر لباسی رو نمیپوشن، هر حرفی رو نمیزنن،
و در کل برای خودشون چارچوب دارن،
آدمایین که نشون میدن درسته که آزادی قشنگه؛ منتها نه به هر قیمتی و نه به هر ارزشی!
💎 @maareh
و در کل برای خودشون چارچوب دارن،
آدمایین که نشون میدن درسته که آزادی قشنگه؛ منتها نه به هر قیمتی و نه به هر ارزشی!
💎 @maareh
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#یک_عکس_دهها_خاطره🍀
جمعه ها با توضیح عکسهای خاطره انگیز ونوستالژی، همراه#ماره باشید.
این قسمت: روستای ترکان،سرنوشت دوکودک در یک قاب🌹
💎 @maareh
جمعه ها با توضیح عکسهای خاطره انگیز ونوستالژی، همراه#ماره باشید.
این قسمت: روستای ترکان،سرنوشت دوکودک در یک قاب🌹
💎 @maareh
اثرات عجیب دعا و نفرین
اگر از کسی بیزار و متنفر باشید ذرات و امواج کسالت و تنفر، نخست بر خود شما میبارد و سپس در ضمیرتان رسوب میکند.
وقتی هم برای کسی از ته قلبت آرزوی موفقیت و سلامتی می کنی، امواج نامرئی تفکرات و انرژی شما تشخیص نمی دهد که این آرزو متوجه دیگریست. این موج نیک خواهی ابتدا خود شما را سرشار از ماهیت خویش می کند.
با توجه به این واقعیت، ضمیر ناخودآگاه کسی که دعا و نفرین می کند، نمیتواند تشخیص دهد که این محصولات شفا بخش و یا مسموم کننده متعلق به فرد دیگریست و باید به سوی او صادر شود بلکه در این شرایط، ضمیر ناخودآگاه، آن محصولات را ابتدا خودش جذب می کند.
همیشه به یاد داشته باشید آبی که در رودخانه جاریست، نخست بستر خود را تر و سرشار از ذات خویش میکند و در نهایت به دریا میرسد
برای همدیگر دعای خیر و برکت کنیم❤️✋
💎 @maareh
اگر از کسی بیزار و متنفر باشید ذرات و امواج کسالت و تنفر، نخست بر خود شما میبارد و سپس در ضمیرتان رسوب میکند.
وقتی هم برای کسی از ته قلبت آرزوی موفقیت و سلامتی می کنی، امواج نامرئی تفکرات و انرژی شما تشخیص نمی دهد که این آرزو متوجه دیگریست. این موج نیک خواهی ابتدا خود شما را سرشار از ماهیت خویش می کند.
با توجه به این واقعیت، ضمیر ناخودآگاه کسی که دعا و نفرین می کند، نمیتواند تشخیص دهد که این محصولات شفا بخش و یا مسموم کننده متعلق به فرد دیگریست و باید به سوی او صادر شود بلکه در این شرایط، ضمیر ناخودآگاه، آن محصولات را ابتدا خودش جذب می کند.
همیشه به یاد داشته باشید آبی که در رودخانه جاریست، نخست بستر خود را تر و سرشار از ذات خویش میکند و در نهایت به دریا میرسد
برای همدیگر دعای خیر و برکت کنیم❤️✋
💎 @maareh