خب جدیدنم یاد گرفتن اول هر جمله چرتی که میخوان فکت جلوه بدنش می‌نویسن، روانشناسی میگه🤦🏻‍♀️🚶🏻‍♀️

پادکست رواق - اپیزود بیست‌و‌چهارم
در این اپیزود به جبر و اختیار می‌پردازیم و از «تجربه‌ی اگزیستانسیال» میگم.
#رواق
#روانشناسی و #روانکاوی
📓@Khod_Agah

بی‌کلام با صدای آب، پرنده ها و طبیعت، چشماتونو ببندید، مدیتیشن کنید تا روحتون تازه شه. یا اینکه همینجوری توی اتاقتون موقع انجام دادن کاراتون پلیش کنید تا با حس خوب به ادامش برسید.

📀 @SoundSilence

بگو چی شد؟
بعد کلی کلنجار رفتن با خودم یه ویدیو گرفتم از یه تکست کوتاه از خودم و گذاشتمش تو اینستا و حتی بعد انتشارش دلم میخواست پاکش کنم اما چندتا کامنت و دایرکت خوووب گرفتم که چشم‌ قلبی شدم🫶😍

طرف میاد صندلی رو میچسبونه به میز میشینه خودشو میندازه رو میز ماسکشم میده پایین و من اینجوریم که لنتی پس اون ماسک بی‌صاحابو برا چی زدی؟
اصن چی تو مغزت رخ داد که فک کردی لازمه بیای بچسبی بهم تا باهام حرف بزنی؟🫤

«تراپی؟ نه مرسی، من ...»
توییت‌ها و پست‌هایی که با این جمله شروع می‌شوند و به چیزی که گوینده به آن علاقه دارد و حالش را خوب می‌کند ختم می‌شوند، غصهٔ سنگینی روی دلم می‌گذارند. غصه برای گوینده و شنونده‌ها و پلتفرم‌هایی که دستمان عادت کرده و نیم ساعت یک بار به هر کدام نوکی می‌زنیم و جملاتی مثل این می‌خوانیم و غصهٔ جامعهٔ تراپیست‌ها و تراپیست‌بروها و تراپیست‌نروها.
منی که مدت‌ها برای پیدا کردن تراپیست تلاش کردم و مدت‌ها سختی‌ روبه‌رو شدن با خودم و دنیایم را تحمل کردم به صراحت می‌گویم که زندگی‌ام به قبل و بعد از آن تقسیم شده و هیچ‌چیز دیگری در بهتر کردن حال من حتی ذره‌ای به این تجربه نزدیک نیست و حتی یک جلسه از درمانم را با جمله‌ای که جای سه‌نقطه در این جوک‌ها را می‌گیرد عوض نمی‌کنم.
اما می‌دانم این ذهنیت عدهٔ زیادی از جامعهٔ من است که دارد ذهنیت جوان‌ترهای جامعه‌ام را هم می‌سازد. می‌گوید: ببین نمی‌خواهد بروی تراپی، به جای‌اش یک غذای خوبی بخور یا با یک فرد مورد علاقه حرف بزن یا فلان و بهمان. قطعا که شوق برای یک غذا یا فرد یا موقعیت در زندگی حال آدم را خوب می‌کند اما روان‌درمانی خوب کاری می‌کند که در همهٔ تجربیات زندگی آن شوق خودش را نشان دهد.

کلاس کوچینگ رو که شروع کردم چشم اندازم این بود قراره تو طراحی دوره‌م ازش استفاده کنم و مهارت‌هاشو بعداً تو جلسات تراپی کلاینت‌هام به کار بگیرم.
اما دارم می‌بینم چقدر میتونه راهگشا و جذاب و موثر باشه به عنوان کوچ کنار کسی بودن. برای همین دارم فکر می‌کنم بعد از اتمام دوره و گرفتن مدرکش حیفه کار کوچینگ انجام ندم.
حالا درمورد اینکه کوچینگ چیه و چه کارا میتونم به عنوان کوچ برای کسی بکنم، مفصل میگم براتون!

استاد کوچینگ اینو سر کلاس برامون گذاشت. خیلی جالب بود گفتم با شما هم شیر کنم. حتما لطفا ببینیدش!

لونا جان تو از احتمال حرف میزنی و من
با قطعیت پاره پوره میشم :/
این PMS اگر منو نکشه قوی‌ترم می‌کنه!

سه روزه درجه درد جسمی و فروپاشیدگی روانی ۸ از ۱۰ عه

حوصله تمرین نداشتم. اما تمرین خیلی کیف داد. بعدش به خودم گفتم اصلا به چشم تکلیف و وظیفه و اینکه استاد توقع تمرین داره یا تمرین نکنی پولت حیف میشه، نگاش نکن!
حالت که گرفته بود پاشو بخون واسه خودت دلت وا میشه. نشد بیا بزن تو گوش من!

یه دختر کوچولو بود تو سوختگی که عاشقش شده بودم. امروز پسرعموشو آوردن پیشم و ماجرا از این قرار بود که بعد از سوختن اون کوچولو پسرعموش شوک روانی بهش وارد شده و مدام تصاویر و صداهای هذیان‌‌وار تو سرش میگه که هر آن ممکنه اتفاق بدی برات بیفته و این بچه یک ماهه کارش گریه‌ست. مثلا هرروز غروب گریه می‌کنه. صبح امروز ساعت ۵ بیدار شده گریه کرده. گمونم یه ptsd عجیب غریب بود!
ارجاع دادم به روانشناس کودک.
مشاوره تغذیه و رژیم و مکملو دادم و تیر آخر برام اونجایی بود که فهمیدم پسره از بدو تولد مشکل داشته تو کشکک زانوش و ۱۲ بار عمل شده و برای هزینه‌ عمل‌ها پدرش کلیه‌شو داده!

چه زندگی‌هایی! چه روایت‌هایی! چه قصه‌هایی! چه آدم‌هایی اسماعیل!

امروز انقد خسته بودم و حوصله هیچیو نداشتم و انقد فشار مالی زیاده که با خودم قبل کلاس گفتم اصن ولش کن ترمم تموم شه ادامه نمیدم!
و استاد چی گفته باشه سر کلاس بهم خوبه؟

اینکه صدام خیلی قشنگه و حیفه ازش استفاده درست نمیکنم :)

و اینکه خیلی تو این مدت پیشرفت کردم🥹

تکلیف هفته بعد

این تمرین این هفته بود

پیام مغزم امروز هر ۵ ثانیه
همچیو ول کن بیا بریم بخوابیم🚶‍♀️🫠

تو سوشال مدیا اخبار ازدواج زیاده
اما اخبار طلاق و جدایی حتی از اونم بیشتره🫤

دیروز واسه بار سوم دیدم این فیلمو که حالم خوب بشه
و خب برای بار هزارم عاشق بورجو شدم و دلم خواست شبیهش باشم🥹

بورجو تو عشق منطق، تو دختران گونش، تو کرالیچه و کلا هرجا که هست انگار خودشه و من عاشق کارکترشم🥹🫠

یه مادر دختر اومدن پیشم فکر کردم کمِ کم مادره ۸۰ و دختره ۵۰ رو دارن!
اما مادر متولد ۳۹ بود و دختر ۶۷

حقیقتا قلبم میگیره وقتی میبینم زندگیِ سخت آدما رو چطور پیر میکنه🥺🥲