ختم وترحیم خوانی مجمع الذاکرین
3.71K subscribers
477 photos
279 videos
349 files
1.28K links
کانال اشعار ترحیم
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAEw6y-kmuMSXvCd9Tg
پندیات ،نصایح و اشعار ترحیم از ابتدا تا انتهای مجلس ختم
با مدیریت ذاکراهلبیت کربلایی محمدمسلمی

@moslemi124

ارتباط با مدیر☝️
Download Telegram
#پنديات

بيا شهر غريبان را نظر کن

کنار قبر اين ياران گذر کن

عزيزان را ببين در خانه ای تنگ

ميان کوهی از خشت وگِل وسنگ

چه شهری که سخن از ما و من نيست

نشان از باغ و گلهای چمن نيست

غنی اَر پا نهد اينجا فقير است

اسير اَر رو کند اينجا اسير است

ز سردار و ز سرلشکر خبرنيست

ز تاج و تخت شاهان يک اثر نیست

سخن هرگز مياور از اميران

اميری نيست در شهر اسيران

عجب شهری سخن از سيم و زر نيست

به جز از پاکی و پاکان خبر نيست

☑️ختم وترحیم خوانی👆👆👆👆👆👆
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAEw6y-l4uNU5CgIkYg
#پنديات

ای بشرباعقل خود اين گونه جنگيدن چرا

پيرو آمالِ نفس خويش گرديدن چرا

تاکه داری جامهٌ پاکی وتقوا وعمل

جامهٌ شرک وريا و کذب پوشيدن چرا

تاکه داری آب شيرين در سبوی خويشتن

زهر را پيوسته جای آب نوشيدن چرا

همچو شمعی بی خبراسرنوشت زار خويش

بی جهت بر زار خلق خنديدن چرا

ای که می بالی ز دانايی بگو وقت جواب

پشت گوش خويش را ازشرم خاريدن چرا

ای که می نالی ز دل ازسوز نيش سوزنی

ازشرار آتش دوزخ نترسيدن چرا

ای که می پيچی به خود ازدرد چون اُفتی به چاه

پيش پای خويش را اول نپائيدن چرا

ای که از انجام کار خود پشيمان می شوی

خوب و بد راپيش عقل خود نسنجيدن چرا

کاروان رفت و تو غافل مست خواب غفلتی

چشم حق بين باز کن بيهوده خوابيدن چرا

کی فرو گردد به سنگ سخت ميخ آهنين

در زمينِ شوره ی دل بذر پاشيدن چرا

از من ژوليده بشنو اين کلام نغز را

بی جهت بر روی سندان مشت کوبيدن چرا
#پنديات

اي بشرخود را اسير نفس شيطاني مکن

غفلت از روز حساب و مرگ خود آني مکن

ناخداي کشتي دل باش و ازياد غرور

خويش را مستقرق درياي طوفاني.مکن

گرمسلماني چوسلمان باش وجاهد درعمل

ور نئی بيهوده دعوي مسلماني مکن

خدمت خلق خدا کن وَز خدا غافل مشو

خويش را.بازيچه ی اميال نفساني مکن

طعنه برفانوس کم نور تهي دستان مزن

روز.خود را بي جهت چون شام ظلماني مکن

تا جواني فکر پيري باش و در افتادگي

خويشتن را خسته از بار پشيماني مکن

سعي کن تا.مي تواني بهره از عمرت ببر

اين دو روز عمر را.صرف هوس راني مکن

دست بر.کاري که مي داني ضرر دارد مزن

آن چه را قبلاً که مي داني.نمي داني.مکن

خون مردم را براي لقمه ی ناني مريز

زين عمل خود را پليد وظالم و جاني مکن

دان غنيمت ساعتي چون عمرِ عالم يک دم است

فکر فردا باش و فکرِ عالم فاني مکن

من نمي گويم که دست از کار و کسب.خود بدار

آن چه مي خواهي بکن اما به ناداني مکن

از من ژوليده..بشنو اين کلام معنوي

مردم آزاري به عالم.گر.که انساني.مکن


🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤