ختم وترحیم خوانی مجمع الذاکرین
3.78K subscribers
473 photos
278 videos
349 files
1.28K links
کانال اشعار ترحیم
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAEw6y-kmuMSXvCd9Tg
پندیات ،نصایح و اشعار ترحیم از ابتدا تا انتهای مجلس ختم
با مدیریت ذاکراهلبیت کربلایی محمدمسلمی

@moslemi124

ارتباط با مدیر☝️
Download Telegram
"
#پندیات
بر گذر ای دل غافل که جهان برگذر است
که همه کار جهان رنج دل و دردسر است

تا تو در ششدرهٔ نفس فرومانده شدی
مهره کردار دل تنگ تو زیر و زبر است

عمر بگذشت و به یک ساعته امید نماند
همچنان خواجه در اندیشهٔ بوک و مگر است

چند بر بوک و مگر مهره فروگردانی
که تو بس مفلسی و چرخ فلک پاک بر است

پرده بر خویش متن لعب پس پرده مکن
که پس پرده نشستی و جهان پرده‌در است

رو پی کار جهان گیر و جهان گیر جهان
که جهان گذران با تو به جان درگذر است

خاکساری که به خواری به جهان ننگرد او
بر سرش خاک که از خاک بسی خوارتر است

چند سایی به هوس تاج تکبر بر چرخ
که همه زیر زمین تا به زبر تاجور است

آنکه بر چرخ فلک سود سر خویش ز کبر
این زمان بین که چه سان زیر زمین پی سپر است

جملهٔ زیر زمین گر به حقیقت نگری
شکن طرهٔ مشکین و لب چون شکر است

چشم دل باز کن از مردمی و نیک بدانک
مردم چشم بتی است این که تو را رهگذر است

فکر کن یکدم و بر خاک به خواری مگذر
که همه مغز زمین تشنه ز خون جگر است

در دل خاک ز بس خون دل تازه که هست
نیست آن لاله که از خاک دمد خون‌تر است

شکم خاک پر از خون دل سوختگان است
باز کن چشم اگر چشم تو صاحب نظر است

از سر درد و دریغ از دل هر ذرهٔ خاک
خون فرو می‌چکد و خواجه چنین بی‌خبر است

هر گیاهی که ز خاکی دمد و هر برگی
گر بدانی ز دلی درد و دریغی دگر است

از درون دل پر حسرت هر خفته چنانک
آه و فریاد همی آید و گوش تو کر است

تو چنان فارغی و باز نیندیشی هیچ
که اجل در پی و عمر تو چنین برگذر است

شد بناگوش تو از پنبه کفن‌پوش و هنوز
پنبهٔ غفلت و پندار به گوش تو در است

روز پیری همه کس به شود ای پیر خرف
بچه طبعی تو و اکنون است که وقت سفر است

چو به هفتاد بیفتادی و این نیست عجب
عجب این است که این نفس تو هر دم بتر است

غرهٔ مال جهان گشتی و معذوری از آنک
زندگی دل مغرور تو از سیم و زر است

چو حیات تو به سیم است پس از عمر مگوی
که حیات تو به نزدیک خرد مختصر است

عمرت ار کم شد و بگذشت چه باک است ازین
عمر گو کم شو اگر سیم و زرت بیشتر است

بیشتر جان کن و زر جمع کن و فارغ باش
که همه سیم و زر و مال بار سفر است

شرم بادت که نمی‌دانی و آگاه نه‌ای
که درین راه و درین بادیه چندین خطر است

ای دریغا که همه عمر تو در عشوه گذشت
کیست کامروز چو تو عشوه‌ده و عشوه‌خر است

تو چنین خفته و همراه تو از پیش شده
تو چنین غافل و عمر تو چو مرغی به پر است

مغز پالودی و بر هیچ نه در خواب شدی
گوییا لقمهٔ هر روزه تو مغز خر است

ای فروماندهٔ خود چند بدارد آخر
استخوانی دو که در چنگ قضا و قدر است

تو کفی خاکی و پر باد هوا داری سر
باد پندار تو را خاک لحد کارگر است

یک شب از بهر خدا بی‌خور و بی‌خواب نه‌ای
صد شب از بهر هوا نفس تو بی‌خواب و خور است

چون بسی توبهٔ بیفایده کردی به هوس
توبه از توبه کن ار یک نفست ماحضر است

خون دل بر رخت افشان به سحرگاه از آنک
توشهٔ راه تو خون دل و آه سحر است

حلقهٔ درگه او گیر و دل از دست بده
گرچه چون حلقه دل امروز تو را دربدر است

دل پر امید کن و صیقلیش کن به صفا
که دل پاک تو آئینهٔ خورشید فر است

یارب از فضل و کرم در دل عطار نگر
که دلش را غم بیهوده نفر بر نفر است

عمر بر باد هوس داد به فریادش رس
که تو را از بد و از نیک نه نفع و نه ضرر است
#پندیات

پند
✔️✔️✔️✔️✔️🌹🌹

خداوند این جهان را چون بنا کرد
خلایق  را به آزمون ابتلا کرد
به بلبل چهچهٔ مستانه داده
به طاووس تاج سر شاهانه داده
مکان جغد را ویرانه کرده
بلی سیمرغ را افسانه کرده
یکی را چون سلیمان نبی کرد
همه فرمانبرش دیو وپری کرد
یکی را مثل موسی داده اعجاز
عصا را اژدها کرد از سرِ راز
یکی را گنجها داده به گردون
مثال خواهی بگویم مثل قارون
بلی دنیا محل امتهان است
بشر را ابتلا در این جهان است
یکی در آزمایش ناتوان است
چو فرعون  با تکبر در زیان است
هرآن کس درس از دوران بگیرد
سعادتمند وبا ایمان بمیرد
بدانیم عمر ما سوی فنا هست
یکی باشد نمیرد آن خدا هست
بیا تا بهره از عمرت بگیری
مبادا چون گنه کاران بمیری
که فردا پای میزان عدالت
گنه کار گرکه باشی وای بحالت
نداری هیچ گذرگاه فراری
نیاشد کس ترا قادر به یاری
بگویند که چه داری تو زاعمال
به فریادت رسد در اینچنین حال
چه گوئی گر شوی پرسش  ز احوال
چه کردی تو بدنیا یا زاموال
بگو دستی گرفتی راه یاری
برای دفع ظلم کردی تو کاری
مسلمان بودنت آیا زبان است
ویا شیطان به جلد تو نهان است
خلاصه هرچه کاشتی ای برادر
بیابی آن جهان تو بار دیگر
(صفا) در توشه راهت چه داری
به روز حشر ترازویش گذاری

شاعر قاسم جناتیان قادیکلایی
#پندیات

الا ای آدم عاقل زبیراهه مرو هرگز
ازاین دهر جفا پیشه وفائی تو مجو هرگز
ره حق گر که خواهی راه مردی و وفا باشد
کند عاقل همان کاری خداوندش رضا باشد
بگیراز لطف خویش ایدوست توبازوی فقیران را
خداوند یک به ده افزون نماید داده ای آن را
نشان هر مسلمانی بود رحم ودگر ایمان
ببخشا تا ببخشد خالقت جرم ودگر عصیان
نمیگویم تمام هستی ات را بذل وبخشش کن
بیا با بخشی از آن حال مستضعف تو پرسش کن
کمک کن یک جوانی را که تا جشنی بپا گردد
که او خوشحال تو هم شادان رضا ازتو خدا گردد
مسلمانی و میبینی یکی محتاج قرصی نان
گرسنه خوابد تو سیر ، کجا نامت سزد انسان
کجا مردی به ریش وشارب و آثار جسمانیست
که مردی درگذشت وبخشش و رفتار انسانیست
تو هرساله روی مکه خدا بخشد گناهانت
ولی اصلا نمیبینی فقیران پیش چشمانت
کجا دست نوازش بر سر بیچاره ای بردی
پی آلام یک بیچاره  آیا مرحمی بردی
درآن ایام سردی عده ائ از سوز لرزیدند
زتو دست کرم آیا پی گرمی خویش دیدند
زحق الناس خوردن دوری تو بهر خدا کردی
حذر  بر  اشک وآه  زجر دیده از وفا کردی
بگو اموال خود پاک از ربا و رشوه ها کردی
ویا مثل اباذر ترک  از کذب وریا کردی
اگر در مسند کاری شدی فرمانروا ای دوست
حیا کردی زحق الناس ویا بردی سرِ آن پست
بگو هر روز اگر  دیدی جنازه عازم گلزار
گرفتی عبرت آیا گشتی آماده بکوی یار
سلیمان رفت ونوح وهود وهم موسی سفر کردند
برای پاسخ اعمال از این دنیا گذر کردند
امان از وحشت قبرو زتنهایی آن ایام
نه مال و جاه شود یارت غریبی همچو یک گمنام
خوشا آنکس که بهر خویش (صفا) یاری کند پیدا
که تنها یاورت باشد عمل با  پوشش تقوا


شاعر قاسم جناتیان قادیکلایی


#پندیات

ایدل دمی بیدارِ  شو /چون سوی گورت میبرند
بردوش یاران  هدیه ای/برمار ومورت میبرند
راضی نباشی زین عمل /آخر به زورت میبرند
بر خانهٔ تاریک وتنگ /هم سوت وکورت میبرند
باید روی اندر سفر
رفتند و یاران سربسر

✔️✔️✔️✔️

برخیز زین خواب گران/ باید روی از این جهان
پیمانه چون لبریز شد/باید روی پیرو جوان
این قد شمشاد توهم/روزی شود مثل کمان
ای وای از روزجزا/گردد گناه تو عیان
نبود جهانت را وفا
این عمر را نبود بقا
✔️✔️✔️



یکدم برو اندر مزار/عبرت بگیر با حال زار
خفتند و خاموش از سخن /رعنا جوانان گل عزار
شاه وگدا بایک کفن /  گشتند زدنیا رهسپار
نه یار گردد قدرتت /نه باشدت راه فرار
درزیر خاک گردی نهان
گم میشود نام ونشان

✔️✔️✔️✔️

بشنو مکن ظلم وجفا /بینی یقین روز جزا
منما  جفا بر این وآن  /  دیگر نما جانا حیا
یک زره از خیرو زشرّ/ آنجا حساب آرد خدا
گر باشدت حب علی / یاری کند آنجا ترا
دنیا به مثل کشتزار
تخم نکو درآن بکار
✔️✔️✔️✔️

جانا بیا عصیان مکن/خودرا جزا گریان مکن
بنما محبت ای عزیز /قلب کسی لرزان مکن
تاروزی تو با خداست/ خواهش از این وآن مکن
روزی مبر از دیگران/خوشحال زخود شیطان مکن
بشنو(صفا) منما دراز
دست سوی کس جز چاره ساز

شاعر قاسم جناتیان قادیکلایی
#پندیات


ای دل در این زمانه رسم وفا نباشد
این عالم فنا را هرگز وفا نباشد
چون کودکان به بازی مشغول کار دنیا
جز جمع ملک ومالت فکری ترا نباشد
عمری گذشت صد حیف اندر ره بطالت
آخر ترا به یاد روز جزا نباشد
گیرم که خون خلق را برجای آب نوشی
آخر ترا فرار از عدل خدا نباشد

گیرم که چون سکندر عالم شوی مسخر

جز یک کفن به قامت قسمت ترا نباشد

گیرم به مثل بلبل اینجا سخن بگویی

در دادگاه خالق حرفی ترا نباشد

زین قافله یکایک رفتند بسوی منزل

کس قادر گریز از حکم قضا نباشد

صد سال اگربمانی دراین

سرای فانی

از چنگ مرگ بالله کس را رها نباشد

این جمله را بباید با آب زر

نوشتن

جانا به فکر خود باش کس
فکر ما نباشد
برخیز بار خود بند آماده سفر باش
درد اجل بگیری آ ن را دوا نباشد
گیرم که حکم رانی دنیا بود به مشتت
پیک اجل چو آید چون وچرا نباشد


شاعر حاج قاسم جناتیان به غیر از چند بیت
#پندیات

ای خفته در جهالت خیز و دمی زخوابت
توغافلی زعمر و کم کم رسد شبابت
ازعمر رفته  خویش تو باخبر نگردی
یک دم  به حال زارت دیدهٔ تر نگردی
عمر گذشتهٔ ما دوباره بر نگردد
همچو درخت خشکی است دوباره تر نگردد
درس وفا بیاموز جانا تو در زمانه
آخر اسیر مرگی جانا به هر بهانه
هرکس برای عمرش امر قضا نوشتند
پیمانه چون شود پر سِیْرِ فنا نوشتند
شخصی بیافتد ومرگ  براو رسد زمانه 
وان دیگری مریضی بهرش شود بهانه
یک تن به شهر غربت گیرد اجل رهش را
کس نیست وتا به زانو گیرد دمی سرش را
یک تن به مثل شداد ظلم جفا نماید
یک تن به مثل حاتم بر خلق وفا نماید
شخصی به مثل قارون گنجش تمام دین شد
بر حکم عدل خالق بلعیده در زمین شد
شخصی به مثل شداد سازد بهشت دنیا
وان دیگری چو میثم با آن سرشت زیبا
سرمیدهد سر دار تا سر به بند نباشد
از ظالمان عصرش در قید بند نباشد
یک تن چوشمر ملعون بر عالمی جفا  کرد
همچو حسین زهرا سر از قفا جدا کرد
شانزده سفر پیاده اعمال حج بپا کرد
یک عمر عبادت خویش بهر هوس فنا کرد
گفتم از این موارد هوشیارتر بمانی
تا دست خالی موکب در این سفر مرانی
جانا روی به جائی که یار و یاورت نیست
هوشیار شو مگر  که مرگ بر تو  باورت نیست
آمادهٔ سفر باش قبل از رسیدن مرگ
عصیان وهم پلیدی  ای جان من بکن ترک
از شعرت ای (صفا) گر یک تن زخواب خیزد
بهرِ جزایت حیدر از کوثر آب  ریزد

شاعر حاج قاسم جناتیان
دوستان صمیمی دو:
#پندیات

🔹🔹🔹🔹🔵🔵🔵🔵🔷🔷🔷🔷🔴🔴🔴🔴🔴🎤🎤🎤

عاقبت عمر بشر روزی به پایان میرسد
زین جهان پر زغم در کوی  جانان میرسد

روح انسان همچو مهمان است و در جسم و تنش
چون قضای ما رسیده دادن جان میرسد

گر چه از خاکیم و روزی  رجعت ماسوی اوست
قدر خود انسان شناسد عرش رحمان میرسد

از ازل رذل و شقاوت پیشه کس خلقت نشد
آدمی خود سوی شرّ و یا که  خوبان میرسد

با یقین گویم که روزی میرسد وقت معاد
وقت پاسخ دادن اعمال انسان میرسد

زان سفر کرده به برزخ یک نفر برگشت نکرد
هوش باش ای باخرد چون دادن جان میرسد

هرکسی یک جور شود در دام مرگ خود اسیر
یگ نفر در آب و دیگر سیل و باران میرسد

سفره رنگین کن اگر وقتت هنوز باقی بُوَد
بیخبر روزی بدان ناخوانده مهمان میرسد

هر کسی را چند روزی داده است فرصت به دهر
نوبت این گشت چو پایان نوبت تان میرسد

دل مکن رنجه اگر  گشتی تو صاحب جاه و مال
چون که روزی هم تقاص و کیفر آن  میرسد

گر سلیمانی و یا اسکندری مغرور مشو
صد هزاران داری گر شحنه و دربان میرسد

گر (صفا )در زیر آبی یا روی بالای ابر
پیک حق  برقبض جانت سهل و آسان میرسد


شاعر حاج قاسم جناتیان قادیکلایی
#پندیات
جدید ۹۹
نوبت ما
✳️✳️✳️♻️♻️♻️❇️❇️❇️🔴🔴🔴🔳🔳🔳

مردن و خوابیدن گور ، نوبت ما هم میرسه
رفتنِ این سفر به زور ، نوبت ما هم میرسه

شاه و گدا فرق نداره همه باید برن سفر
خوردن گوشت ز مار و مور نوبت ماهم میرسه

امان ز شام وحشت و تنگی و تاریکی قبر
دیدن خونهٔ بی نور ، نوبت ما هم میرسه

کجا میخای فرار کنی ز چشم تیز بین اجل
ز مردنت غصه مخور ، نوبت ما هم میرسه

مؤمن که ترسی نداره ضامنش مرتضا علیست
وصال و موقع سرور ، نوبت ما هم میرسه

یه روز میاد که میروی به پای میزان عمل
دیدن اون یومِ نُشور ، نوبت ما هم میرسه

هر کسی که لیاقت رفتن جنت نداره
دیدن اون ز راه دور ، نوبت ما هم میرسه

اگه میخای که ساکن بهشت بشی عمل میخاد
دیدن آن می طهور ، نوبت ما هم میرسه

دسته به دسته حوریان صف میکشن به خدمت
مؤمن باشی و هم صبور ، نوبت ماهم میرسه

عصیان مکن که میشوی اسیر خشم حضرتش
بترس ز نخوت و غرور ، نوبت ما هم میرسه

(صفا) بدان که مزرع قیامت هست و این جهان
بکار نمیاد زر و زور ، نوبت ما هم میرسه

شاعر حاج قاسم جناتیان قادیکلایی
#پندیات

🔷🔷🔷🔷🔴🔴🔴🔴🔵🔵🔵🔵🔵⚫️⚫️⚫️⚫️⬛️⬛️

دنیا طلبان را خبر از دار بقا نیست
چون درد قدیمی است و که دارو و دوا نیست

بی مهری دنیا را نگر در گذر عمر
چو آب به جوی میگذرد ما را حیا نیست

بر شهر خموشان بنگر خفته به صد زار
از پیر و جوان هست عیان و به خفا نیست

هر روزه زنند بانگ عزا مرده فلانی
از چیست که ما را خبر از روز جزا نیست

گر گرگ اجل بر تو رسد نیست و گریزی
کس قادر بگریختن از دست قضا نیست

نوح رفت و سلیمان شده تسلیمِ برِ مرگ
از دیده اجل مخفی. کس از شاه و گدا نیست

هر روز ببینیم که یکی رفته ز دنیا
‌پس از چه سبب ما را دگرخوف و رجا  نیست

ما در پی دنیا و اجل پشت سر ماست
چون کهنه درختیم جز تبر قسمت ما نیست

گیرم دو سه روزی تو شوی حاکم دنیا
هوش باش و مکن ظلم  که یقین شرط وفا نیست

چون بانگ عزا  را شنوی فکر سفر باش
مردن همگانی است  و فقط قست ما  نیست

با آبروی کس تو مکن بازی حذر کن
در قیمت و ارزش چیزی چون آن کیمیا نیست

در روز قیامت چوشود سنجش اعمال
اعمال ریائی که قبول کبریا نیست

در حد توانت بنما کسب فضیلت
چون غیر عمل مال جهان همره ما نیست

یارب  تو خودت  رحم به احوال (صفا) کن
در توشهٔ او کاری تو زان گردی رضا نیست

شاعر حاج قاسم جناتیان قادیکلایی
#پندیات

پندیات*
✔️✔️✔️🌺

به درد هم دوا بودن چه زیباست
چوگلها با صفا بودن چه زیباست
در این دنیای پرآشوب و وحشت
کمی هم با خدا بودن چه زیباست
به دورانی که اعمال است ریایی
بلی دور از ریا بودن چه زیباست
بشر در فکر شوم کدخدائیست
به فکر بی نوا بودن چه زیباست
زبانها با خدا دل مست شهوت
دل و حرف وهمصدا بودن چه زیباست
حسادت میبرد رحم ووفا را
بدور از این خطا بودن چه زیباست
میان حق وباطل نیست وراهی
تعصب را رها بودن چه زیباست
نباشد دین به دستار ومحاسن
به دین  هم آشنا بودن چه زیباست
بدان مرگ است دامن گیر انسان
به فکرش در نوا بودن چه زیباست
نبرده کس به همراه گنج وزیور
پی رفع بلا بودن چه زیباست
مکن کاری که دامن گیر گردد
بفکر ش در جزا بودن چه زیباست
اگر بد کرده ایی با خود نمودی
یقین دور ازجفا بودن چه زیباست
(صفا) اینقدر دهی پند بر خلایق
بدان درد آشنا بودن چه زیباست


شاعر قاسم جناتیان قادیکلائی