🔴رقص پیراهن و گیسو در آتش
✍الهام خوشناموند
سَرَک کشیده حتماً چندین بار به آتشگاهش
در ذهن کوچکش، هزاران بار خودش را چرخانده در پیچ و تاب شعلهها و من فکر میکنم شب را چگونه گذرانده وقتی میدانسته روز، تن نحیف استخوانیش را در مطبخ حقیر خانه به #آتش میکشد؟!
حتماً تا صبح کتاب، مدرسهی عدالت، عروسک، غذای خوب، بابای قویِ دارا را مرور میکرده و جمجمهی کوچکش از این همه نبودن و نشدن، شاید تیر هم کشیده است.
نمیدانم؛ آخر #یازده_سال، خیلی کم است تا دختری، گیسوی نازنین بیقراریش را به آتش بسپارد و خلاص! خیلی کم است!
🔹ما شنیدیم اما چه؟ آیا حتی به پاهای کوچک لاغرش وقتی به قتلگاه میرفت، به دستان کمرمقی که لباسهای کم و کهنهاش را درآورد و سوزاند، به چشمهای معصوم منتظرش وقتی که آخرین نگاه را به درگاه فقر مداوم خانه انداخت حتی فکر هم میکنیم؟!
🔹همه سِر شدهایم در انبوه بدبختیهایی که پشت سر هم میآیند و آنچنان در خودمان مچالهمان میکنند که مجال اندیشیدن به دردهای گران دیگران را نداریم وگرنه زخمی که شمشیر آتشین خودکشی یک #طفل یازده ساله از شدت فقر باید به جا بگذارد، تا قیامت التیامنیافتنیست.
🔹مرتب از خودم میپرسم در سرزمینی که آنقدر غنیست که هرچه میخورند و میبرند و میبخشند، باز هم هست؛ سهم یک کودک در محرومترین نقطهی جغرافیاییش مگر چقدر میشود؟
سهم خانوادهای که سرپرستش از کار افتاده، سهم جوانانی که جیبهای خالی، عزتشان را نابود کرده، سهم پیرانی که سالها رنج بردهاند و باید اکنون به بالاجا، تکریم شوند مگر چقدر میشود؟!
🔹درد داشته حتماً اینکه شبها گرسنه بخوابد و نفیر سرما از پارگیهای دریدهی تنپوش، استخوانش را منجمد کند.
درد داشته وقتی که شوق مدرسه رفتن، بازی کردن، دویدن، کودک و خوشبخت بودن در آن مطبخ سیاه و آن لحظهی شوم، مثل یک خواب پرکابوس در برابر چشمان ناامیدش رژه رفتهاند و دست آخر آرزوی کتابها، لباسها و عروسکها در تنورهی آتش چرخیدهاند و چرخیدهاند و در هیاهوی گریز گلولهی کوچکی آتش، دود شدهاند و برای همیشه، نیست!
دردناکتر اینکه کسانی که باید قبلتر میآمدند و سهم کودک را پیش از جزغاله شدن میدادند همانها اکنون در بیانیههایی تند بر غول #فقر میتازند و با درگاه خانهی ماتمزدهی او عکس یادگاری میگیرند و میروند.
آنان از تیرهروزی مردمی که مسئول رتق و فتق اموراتشان هستند تا کار درماندگیشان به آتش و طناب و قرص نکشد، بیخبرند یا اگر میدانند غمگین نمیشوند و این عجیب است.
🔹#دلواپسانی که برای جلیقهزردهای خوشیزدهی فرانسوی، مردم مستضعف و بدبخت آمریکا و بیخانمانهای دربهدر اروپا شوها میسازند و اشکهای تمساح میریزند اما از ماتم #ایلام و دختران ناچار و جوانان نامیدش دردشان نمیگیرد، از غم رهاشدگی #سیستان و #کرمان ضجه نمیزنند، در مصیبت #لرستان بر سر نمیکوبند و از تعفن جنازهی #میهن نمیمیرند.
اینان گونهی مهوع عجیبی هستند که ما به وجودشان گرفتاریم.
نوعی از جاندار که نتیجهی عملکرد مصیبتبارشان، فجایعی اینچنینیست درحالیکه با وجود آن، شبها آسوده میخوابند و سر ماه برای چک کردن حقوقی که نباید به آسانی از گلو پایین رود، گوشیهای میلیونی ساخت استکبارشان را میکاوند!
شعر، داستان، یادداشت خود را از طریق آی دی زیر برای ما ارسال نمایید.
#ارتباط_با_کانال
@Ertebat_ba_kasenfi
🔻🔻🔻
🔻🔻🔻🔻
🔹 #کانال_صنفی_معلمان
🆔 @kasenfi
👇👇👇
https://tttttt.me/kasenfi
✍الهام خوشناموند
سَرَک کشیده حتماً چندین بار به آتشگاهش
در ذهن کوچکش، هزاران بار خودش را چرخانده در پیچ و تاب شعلهها و من فکر میکنم شب را چگونه گذرانده وقتی میدانسته روز، تن نحیف استخوانیش را در مطبخ حقیر خانه به #آتش میکشد؟!
حتماً تا صبح کتاب، مدرسهی عدالت، عروسک، غذای خوب، بابای قویِ دارا را مرور میکرده و جمجمهی کوچکش از این همه نبودن و نشدن، شاید تیر هم کشیده است.
نمیدانم؛ آخر #یازده_سال، خیلی کم است تا دختری، گیسوی نازنین بیقراریش را به آتش بسپارد و خلاص! خیلی کم است!
🔹ما شنیدیم اما چه؟ آیا حتی به پاهای کوچک لاغرش وقتی به قتلگاه میرفت، به دستان کمرمقی که لباسهای کم و کهنهاش را درآورد و سوزاند، به چشمهای معصوم منتظرش وقتی که آخرین نگاه را به درگاه فقر مداوم خانه انداخت حتی فکر هم میکنیم؟!
🔹همه سِر شدهایم در انبوه بدبختیهایی که پشت سر هم میآیند و آنچنان در خودمان مچالهمان میکنند که مجال اندیشیدن به دردهای گران دیگران را نداریم وگرنه زخمی که شمشیر آتشین خودکشی یک #طفل یازده ساله از شدت فقر باید به جا بگذارد، تا قیامت التیامنیافتنیست.
🔹مرتب از خودم میپرسم در سرزمینی که آنقدر غنیست که هرچه میخورند و میبرند و میبخشند، باز هم هست؛ سهم یک کودک در محرومترین نقطهی جغرافیاییش مگر چقدر میشود؟
سهم خانوادهای که سرپرستش از کار افتاده، سهم جوانانی که جیبهای خالی، عزتشان را نابود کرده، سهم پیرانی که سالها رنج بردهاند و باید اکنون به بالاجا، تکریم شوند مگر چقدر میشود؟!
🔹درد داشته حتماً اینکه شبها گرسنه بخوابد و نفیر سرما از پارگیهای دریدهی تنپوش، استخوانش را منجمد کند.
درد داشته وقتی که شوق مدرسه رفتن، بازی کردن، دویدن، کودک و خوشبخت بودن در آن مطبخ سیاه و آن لحظهی شوم، مثل یک خواب پرکابوس در برابر چشمان ناامیدش رژه رفتهاند و دست آخر آرزوی کتابها، لباسها و عروسکها در تنورهی آتش چرخیدهاند و چرخیدهاند و در هیاهوی گریز گلولهی کوچکی آتش، دود شدهاند و برای همیشه، نیست!
دردناکتر اینکه کسانی که باید قبلتر میآمدند و سهم کودک را پیش از جزغاله شدن میدادند همانها اکنون در بیانیههایی تند بر غول #فقر میتازند و با درگاه خانهی ماتمزدهی او عکس یادگاری میگیرند و میروند.
آنان از تیرهروزی مردمی که مسئول رتق و فتق اموراتشان هستند تا کار درماندگیشان به آتش و طناب و قرص نکشد، بیخبرند یا اگر میدانند غمگین نمیشوند و این عجیب است.
🔹#دلواپسانی که برای جلیقهزردهای خوشیزدهی فرانسوی، مردم مستضعف و بدبخت آمریکا و بیخانمانهای دربهدر اروپا شوها میسازند و اشکهای تمساح میریزند اما از ماتم #ایلام و دختران ناچار و جوانان نامیدش دردشان نمیگیرد، از غم رهاشدگی #سیستان و #کرمان ضجه نمیزنند، در مصیبت #لرستان بر سر نمیکوبند و از تعفن جنازهی #میهن نمیمیرند.
اینان گونهی مهوع عجیبی هستند که ما به وجودشان گرفتاریم.
نوعی از جاندار که نتیجهی عملکرد مصیبتبارشان، فجایعی اینچنینیست درحالیکه با وجود آن، شبها آسوده میخوابند و سر ماه برای چک کردن حقوقی که نباید به آسانی از گلو پایین رود، گوشیهای میلیونی ساخت استکبارشان را میکاوند!
شعر، داستان، یادداشت خود را از طریق آی دی زیر برای ما ارسال نمایید.
#ارتباط_با_کانال
@Ertebat_ba_kasenfi
🔻🔻🔻
🔻🔻🔻🔻
🔹 #کانال_صنفی_معلمان
🆔 @kasenfi
👇👇👇
https://tttttt.me/kasenfi
Telegram
کانال صنفی معلمان ایران
#این_کانال_مستقل_است
حقوق دانش آموزان و معلمان
قوانین اداری
بخشنامه ها
یادداشت های صنفی و آموزشی
پلی بین معلمان و فعالان صنفی.
شعر ، داستان ، یادداشت خود را از طریق آی دی زیر برای ما ارسال نمایید.
@Ertebat_ba_kasenfe
حقوق دانش آموزان و معلمان
قوانین اداری
بخشنامه ها
یادداشت های صنفی و آموزشی
پلی بین معلمان و فعالان صنفی.
شعر ، داستان ، یادداشت خود را از طریق آی دی زیر برای ما ارسال نمایید.
@Ertebat_ba_kasenfe