#دلنوشتە

🖊 " جانمایه خواهش در ترک اعتصاب غذای دوست "

نادر پورخانی _ معلم

🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹

✉️ تقاضای عاجزانه از" ستوده معلم زمانه ی ما " ~ محمود بهشتی نازنین ~

محمود جان!
کنون نگاه حق طلبانه و
اقدام انسانی شما در مقابل ِ
عدم اجرای اصول مصوب قانون اساسی
و نابرابری ها در سلامت ِ اجرای آن
بر هیچ معلم و دردمندی
پوشیده نیست. و تو بارها
در مقاطع حساس
_در آزمون های انسانی _
دین معلمی را
به نیکویی
_نه به مقامات قضاییه ی کشور بلکه برای تاریخ ِ مکتوب _
نقش مانای حق ِ طلبی ها و ایستادگی ها را در قامت انسان ِ متعهد بخوبی
ادا نموده ای. تا جاییکه
برای اثبات ِ نگاه انسانی ،
سرمایه ی جان را
به کف دستان ِ مرگ نهاده ای:
مصمم و قاطع
با نخوردنها و نیآشامیدنها
به وادی ترک حیات
رفته ای...؟!
اکنون
با این اعتصاب غذای کشنده
آنهم در این داغی تابستان و
موقعیت سخت ِ زندان ،
گهر جان را
به مرز خطر کشانده ای ...!
در این لحظات ِ کندگذر
اکنون
همه ی همکاران و
فرهیختگان و
دلسوزان وطن را
به اضطرابی سخت
سوق داده ای!
ای ستوده انسان!_ محمود جان _
با این بیقراری های و دلواپسی های مذکور
باید بپذیری که چشمانت ،
قلب پاک و
وجود نازنینت را
تنها از آن ِ خود مدان !
جماعت عظیمی از فرزندان ِ بی پناهانی که تاب ِ تحمل ِ تحصیلات مدارس ِ پول محور و شرلیط ِنابرابر پرور را ندارند و نیز فرهیختگان درد آشنا و
دردمندان ِ مستاصل را
به این چشمان ِ رهگشا و
قلب پاک و
وجود گرهگشایت
_ با فداکاری هایت_
امروز ناخواسته
عاشقانه سهیم کرده ای...!
در همین امتداد ،
ما تعدادی از معلمین باز نشسته
و دوستان ِ نگران ِ سلامتت،
عاجزانه از تو می خواهیم
به اعتصاب غذا ،
فعلا پایان دهی و
جماعتی را از نگرانی های ِ لحظه افزون
به وادی آرامش کشانی ....!
یقین داریم که
صدای دردمندانه ات
در جبهه های مختلف
شنیده شده است....!
و این زلزله ای نیست ؛ که بستر ِ خوش ِ خواب را _ در غرور پیشگان _ امن نگه دارد...!
حتمن در تحقق خواسته های به حق و دلسوزانه ی تو ، روشهایِ عاقلانه تر پیش خواهند گرفت ؛ ورنه به درخشندگی خورشید ِ بهاران ،
سنسورهای سستی این زمین ِ پرخطر
بر عقلا و نشانه شناسان
عیان و آشکار شده است!

🔻🔻🔻🔻🔻🔻

🆔 @kasenfi 👈👈👈

🔹چە بگویم از این روزها....
روزهایی کە هرکس پشت پنجرەای ایستادە و بە آسمان زل زدە است...
از کدام خانە و کوچە و خیابان بگویم؟؟؟
از کدام پنجرە...
از مادری بگویم کە در طبقە هفتم آپارتمانی لوکس پشت پنجرە ایستادە و با چشمانی پر از دلهرە بە آسمان مینگرد و از ترس جانش در خانە ماندە است....

🔹یا نە چند کوچە آن طرف تر ، از پیرمردی بگویم کە با دستان پینە بستە زانوی غم بغل گرفتە و در خانە ای کلنگی پشت پنجرە اتاقکی نمور نشستە ، بە گاری دستفروشی اش گوشە حیاط زل زدە و بە اجبار در خانە ماندە است.....

🔹از مردی روی تخت بیمارستان چند خیابان دورتر بگویم کە با نفسهای بریدە بریدە و چشمانی اشک بار بە آسمان پشت پنجرە زل زدە است ، بە تمام داشتەهایی کە قدرش را ندانست و تمام لذتهای کوچکی کە شکرگزارش نبود ، فکر میکند.....

🔹یا از خدایی کە از آسمان بە همە آدمهای پشت پنجرەهای این کرە خاکی مینگرد ، لبخندی ملیح بر چهرە مهربانش نقش میبندد و با خود میگوید ، کاش بجای این همە حسرت و اشک و افسوس ، لحظەای از تە دل مرا میخواندید و ایمان مطلق داشتید کە منم خالق تمام هستی، منم قادر و رزاق ، منم رحمان و رحیم و منم شافی....

#دلنوشتە
#پخشان محمدی


شعر ، داستان ، یادداشت خود را از طریق آی دی زیر برای ما ارسال نمایید.


ارتباط با کانال :
@Ertebat_ba_kasenfi

🔻🔻🔻
🔻🔻🔻🔻
🔹 #کانال_صنفی_معلمان

🆔 @kasenfi
👇👇👇
https://tttttt.me/kasenfi